محبت، میوه درخت معرفت است

محبت، میوه درخت معرفت است


محبت، میوه درخت معرفت است

 

حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد: محبت را باید خرج محبوب کرد تا باقی بماند و حفظ شود. تنها چیزی که در عالم وقتی خرج محبوب کنید بیشتر می‌شود، محبت است // شیاطین جن و انس درست تشخیص داده‌اند که مسأله اصلی، محبت و ولایت است و به دنبال منحرف کردن و آلوده کردن این محبت‌اند. می‌خواهند یک‌جوری این محبت را از کارکرد خود بیندازند‌. شیاطین تلاش می‌کنند این محبت را از ما بگیرند، اگر از خودِ ما هم نتوانستند این محبت را بگیرند، حتماً از نسل ما بگیرند // جامعه ما دارد به گناه عادت می‌کند، چرا در برابر گناه اعتراض نمی‌کنیم؟!

 

 

شناسنامه:

عنوان: دورهمی شب‌های شهر خدا

موضوع: ایمان سازنده/ نگاهی بر نقش ایمان توحیدی در زیرساخت‌های انسانی ‌تمدن‌ساز (فرد، خانواده، جامعه)

تاریخ: 31  فروردین ۱۴۰۱ / هجدهمین شب رمضان ۱۴۴۳

مکان: مسجد جامع کبیر یزد

 

اهمیت محبت به اهل‌بیت(علیهم‌السلام) در روایات اهل سنت

ما دین و عقایدمان را عمدتاً از راه محبت به‌دست آورده‌ایم و با همین محبت هست که دینداری می‌کنیم. البته وقتی می‌گوییم محبت، منظورمان محبتی نیست که بر اساس معرفت و عقلانیت نباشد. اتفاقا‌ً محبت، میوه درخت معرفت است. معرفت را خدا در اعماق وجود ما قرار داده است. فطرت خداشناسی به ما داده که سرچشمه همه محبت‌ها و فضائل و خوبی‌هاست. محبت ما از فطرتی سرچشمه می‌گیرد که هر بشری در وجودش هست و هرکجای عالم بدنیا بیاید، یک شناختی از خدا دارد.

 در منابع اهل سنت درباره محبت به اهل‌بیت(علیهم‌السلام) بویژه امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) مفصّل روایت هست. درباره امیرالمؤمنین(علیه‌السلام)، بعضی از بزرگان اهل سنت مثل ابوسعید خِدری و عُبادة بن صامت یا... روایتی را نقل کرده‌اند که اتفاقاً عمّار هم این مطلب را به صورت دیگری نقل می‌کند. آن روایت این است؛ «کنّا معشر الأنصار نبور أولادنا بحبِّهم علیّاً(سلام‌الله‌علیه) فإذا وُلد فینا مولودٌ فلم یُحبّه عرفنا أنّه لیس منّا»[1]؛ ما انصار بعد از آن که وجود مبارک پیامبر(صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم) درباره محبت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) و ارتباطش با طیب ولادت و طهارت ولادت انسان‌ها، احادیثی فرمودند، بچه‌هایمان را به حب علی(علیه‌السلام) می‌سنجیدیم. «وإذا وُلِد فینا مولودُ و لَم یُحبّه» اگر بچه‌ای در بین ما بود و علی را دوست نداشت، «عرفنا عنّه لیس منّا» می‌فهمیدیم که این بچه ما نیست.

  بچه‌ها به امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) واکنش مثبت نشان می‌دادند. چراکه علی(علیه‌السلام) فطرت محض است، و کودکان فطرتشان پاک است. بچه‌ای که طهارتش مسّجل بوده، به این نور و به این طهارت محض، به این طاهر مطهّر واکنش مثبت نشان می‌داده. این روایت را اهل سنت نقل کردند.

 

محبت، نشانه‌ای از طهارت روح

 یا مثلاً درباره امام حسین(علیه‌السلام) روایت معروفی هست که پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند؛ «إنّ لِقتلِ الحسین حَرارةً فی قُلوبِ المؤمنینَ لَن تَبرُد أبداً»[2]؛ در دل‌های مؤمنین حرارتی از شهادت حسین(علیه‌السلام) است که هرگز سرد نمی‌شود. حرف از محبت است، ما با همین محبت‌ها زنده‌ایم.

روایت دیگری می‌فرماید؛ «مَن وَجد بَرد حُبّنا علی قلبهِ، فَلیَکثر الدُّعا لِأمِهِ، فانّها لم تخن أباه»[3]؛ اگر کسی خُنکی محبت ما را روی دل و جان خودش حس می‌کند، «فَلیکثر الدُعا لِأمه، فإنّها لَم تخن أباه» باید برای مادرش زیاد دعا کند، چراکه مادرش اهل خیانت نبوده. به این صراحت، روایت‌های محکم و معتبر داریم. اگر کسی اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را دوست دارد، از شنیدن اسمشان لذت می‌برد و احساس خوبی پیدا می‌کند، این نشان از طهارت‌ روح اوست.

 محبت مسأله مهم و کلیدی است که حتی وقتی می‌خواهند دین را توصیف کنند، می‌فرمایند: «هَل دین إلا الحُب»[4]؛ دین را اگر بخواهی در یک کلمه توصیف کنی، دین چیزی جز محبت نیست. جسم انسان هرچقدر قوی و زیبا باشد، ولی روح نداشته باشد، بی‌فایده است. یک نسبت این‌گونه بلکه بسیار قوی‌تر بین ما و محبت ولایی که با خدا و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) داریم، وجود دارد.

 

تلاش شیاطین برای منحرف کردن محبت

بیش از هزار و چهارصدسال است که دین بر اساس محبت به‌دست ما رسیده است. محافل و مجالس بر اساس ولایت اهل‌بیت(علیهم السلام)، تشکیل شده و کلاس درس شیعه همین مجالس بوده است. دین از این طریق بدست ما رسیده و سالم هم بدست ما رسیده است. شیاطین جن و انس درست تشخیص داده‌اند که مسأله اصلی، محبت و ولایت است و به دنبال منحرف کردن و آلوده کردن این محبت‌اند. می‌خواهند یک‌جوری این محبت را از کارکرد خود بیندازند‌. شیاطین تلاش می‌کنند این محبت را از ما بگیرند، اگر از خودِ ما هم نتوانستند این محبت را بگیرند، حتماً از نسل ما بگیرند.

 محبت و ولایت اهل‌بیت(علیهم‌السلام)، سرمایه‌ای است که خدا به انسان داده تا با این سرمایه، به جایی برسد که فرشتگان بر او سجده کنند. این سرمایه خیلی مهم است. شیطان هم بخاطر سجده نکردن بر این عظمت و نپذیرفتن محبت و ولایت، مطرود شد.

 

محبت، به مراقبت نیاز دارد

نکته مهم این است که همین محبت اعطایی، همان‌طور که داده شده ممکن است از ما گرفته شود. همان طوری که به دست آوردنی است، همان‌طور از دست دادنی هم هست. قرار نیست این محبت و ولایت برای کسی تا ابد تضمین شده باشد. مثل سندهای دنیایی نیست که انسان سند مِلکی را یکبار به اسم خود مُهر بزند و کنار بگذارد و تا سالها برای او محفوظ بماند. خیر، معنویات و محبت این‌طور نیست. معنویات و محبت رمنده و گریز پا هستند، باید دائما از آن‌ها مراقبت کنید. دائما باید به سند محبت‌تان مُهر بزنید. یکی از دلایلی که هر روز باید نماز بخوانیم این است که باید اثبات کنیم هنوز بنده‌ایم. باید ذکر بگوییم، ما باید با معنویات دائما در ارتباط باشیم، چراکه معنویات رمنده هستند. اگر معنویات را حفظ و نگه داری نکنیم، از دستمان می‌روند. باید به قدری با معنویان مأنوس شویم، تا در وجودمان ماندگار و راسخ شوند. بعضی از افراد قبلاً به مقدسات ارادت داشتند، ولی الآن ندارند، یا قبلاً حجاب داشتند، ولی الآن ندارند، قبلاً نماز می‌خواندند، ولی الآن سهل‌انگار شدند، اینها نشان می‌دهد که معنویات از دست دادنی است.

 

 سرمایه‌ای که هر چه بیشتر خرج کنی، بر آن افزوده می‌شود

 معنویات و محبت تشریفاتی نیست که مثلاً ما سالی یک دهه محرم نذری درست کنیم و یک شب قدر قرآن به سر بگذاریم، بقیه سال هم در هیچ مسجد و هیئتی شرکت نکنیم، مگر مجلس ختم باشد! بعد هم بخواهیم در لیله القدر همه چیز را جمع و جور کنیم و برویم تا سال دیگر... به همین منوال. معنویات اینطور تشریفاتی نیست. بعضی‌ها در طول سال به همه کارهایشان می‌رسند، گاهی هم بعضی از برنامه‌ها و بعضی از مناسک دینی را انجام می‌دهند. محبت اینطور نمی‌ماند که بقیه زندگی ما هیچ رنگ و بویی از محبت دین نداشته باشد. از محبت باید مراقبت کرد. محبت را باید خرج محبوب کرد تا باقی بماند و حفظ شود. تنها چیزی که در عالم وقتی خرج محبوب کنید بیشتر می‌شود، محبت است.

 

دوستی‌ات را عمیق کن...

امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «اِذا اَحْبَبْتَ رَجُلاً فَاَخْبِرْهُ بِذلِکَ فَاِنَّـهُ اَثْبَتُ لِلْمَـوَدَّةِ بَیْنَکُما»[5]؛ پس هنگامی که رفیقت را دوست داری به او خبر بده، چراکه این ابراز علاقه؛ رابطه دوستی شما را عمیق می‌کند. محبت به خدا و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) هم باید جار زده شود. می‌فرمایند: اذان را بهتر است از مأذنه و به صورت زنده بگویید. در خانه‌هایتان اذان بگویید. زبانتان را به محبتی که در دلتان هست، بچرخانید!  

چرا سفارش کرده‌اند به شکرگزاری؟! برای اینکه شکرگزاری ابراز محبت زبانی است.

چرا سفارش کرده‌اند به قرائت قرآن و دعا؟ چون قرائت قرآن و دعا، همان ابراز محبت زبانی به خداست.

 

عوامل افزایش محبت دینی

1ـ مودت؛ ابراز زبانی و عملی محبت

2ـ معرفت و شناخت محبوب

3ـ مراقبت از محبت

 یکی از دلایل کاهش محبت خدا و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) و معنویات این است که محبت‌مان را ابراز نمی‌کنیم.

روضه، نوحه، شعر و سرود برای اهل‌بیت(علیهم‌السلام) و... اینها همه ابراز زبانی محبت به اهل‌بیت(علیهم‌السلام) است و محبت را در قلب انسان عمیق‌تر می‌کند.

 اعمال دینی مثل نماز، زیارت، روزه و هر عبادتی که فکرش را بکنیم، وقتی از عشق به خدا و محبت به خدا وقتی انجام می‌دهیم، ارادت وعمق محبت‌مان به خدا و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) بیشتر می‌شود.

 تمام مناسک و اعمالی که دین به ما دستور داده‌ است یکی از مهم‌ترین دلایلش این است که هر چه ابراز محبت عملی و زبانی بیشتری بکنیم عمق علاقه و معرفت ما بیشتر می‌شود.

چرا دستور داده‌اند وجوهات شرعی بدهیم؟ چرا سفارش کرده‌اند برای امام حسین(علیه‌السلام) خرج کنیم؟

یکی از مهم‌ترین دلایل آن این است که هر چه انسان از مال و عمر و وقتش برای چیزی یا کسی خرج ‌کند، بیشتر وابسته‌ می‌شود. یک مادر هرگز نمی‌تواند از فرزندش دل بکَند، چراکه همه وجودش را خرج فرزندش کرده است. لذا هرچه قدر انسان عمل انجام بدهد، وابسته‌تر می‌شود.

 

محبوبت را بشناس

دومین عامل افزایش محبت، معرفت و شناخت بیشترِ محبوب است. ما باید خدا و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را بیشتر بشناسیم. با مطالعه، با شنیدن سخنرانی‌های دینی معرفت دینی را بالا ببریم. گاهی نشناختن‌های ما باعث ضرر و زیان‌های جبران ناپذیری می‌شود.

 امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) از کوچه‌ای رد می‌شدند، دیدند کنیزی ایستاده و گریه می‌کند. پرسیدند چرا گریه می‌کنی؟ گفت: صاحب من پول داده تا گوشت بخرم. رفتم گوشت خریدم، ولی از گوشت راضی نبوده گفته برو عوض کن. رفتم پیش قصاب عوض نمی‌کرده. چقدر التماس کردم تا گوشت را عوض کرده ولی گفته اگر یک بار دیگر بیایی، عوض نمی‌کنم. (از قصاب‌های بداخلاق بوده) گوشت را بردم خانه، ولی ارباب من بازهم راضی نیست و گفته برو عوض کن. حال، نه می‌توانم با این گوشت به خانه بروم و نه می‌توانم پیش قصاب بروم. حضرت فرمودند: بیا با من برویم. من به قصاب می‌گویم گوشت را عوض کند. باهم داخل قصابی رفتند. حضرت به قصاب فرمودند: این دختر از تو گوشت خریده و یک بار هم عوض کردی، ولی باز اربابش راضی نشده، دوباره گوشتش را عوض کن، گناه دارد. قصاب با بداخلاقی مشتی به سینه امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) زد و حضرت را از مغازه به بیرون انداخت.

حضرت به درب خانه آن کنیز رفته و وساطت کردند. صاحب کنیز حضرت را می‌شناخت و قصه حل شد.

در بعضی نقل‌ها هست که قصاب وقتی بعدها حضرت را شناخت و متوجه شد کسی که با مشت بر سینه‌اش زده، امیر‌المؤمنین علی(علیه‌السلام) بوده، دستش را با ساطور قطع کرد.

 

اهمیت معرفت و شناخت محبوب

 ما از آنجا که معرفت و شناخت کافی نداریم، نمی‌دانیم که امام زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه)، چه می‌گویند و از ما چه می‌خواهند و ما باید چطور باشیم.

 جوانی در حرم امام رضا(علیه‌السلام) می‌گفت: داخل صحن راه می‌‌‌رفتم که چشمم به نامحرمی افتاد و چشم چرانی کردم. آن هم داخل حرم! وقتی به هتل برگشتم و خوابیدم، در عالم خواب دیدم که داخل حرم هستم و داخل یکی از رواق‌ها، جمعیت زیادی نشسته‌اند و خود علی‌بن‌موسی‌الرضا(علیه‌السلام) هم بر روی منبر نشسته‌اند. یک دفعه دیدم که من، جمعیت را شکافتم و رفتم جلو و وقتی به مقابل حضرت رسیدم، یک کشیده محکم به صورت حضرت زدم!! یک دفعه از خواب پریدم. همانجا متوجه شدم که این خواب مربوط به آن، نگاه‌ها است.

ما خیلی از این کارها داریم می‌کنیم، چراکه معرفت نداریم. اگر متوجه شویم که خدا چه می‌گوید، امام زمان(علیه‌السلام) چه می‌خواهند، قرآن از ما چه می‌خواهد، باور کنید که خیلی از مسائل درست خواهد شد. معرفت یک مسئله بسیار مهم است.

 

آهوی گریزپای معنویات

سومین شیوه‌ای که می‌توان با آن محبت را حفظ کرد، مراقبت از محبت است. محبت رفتنی است، از دست دادنی است. باید از آن مراقبت کرد. باید از محبت و  معنویات مراقبت کنی تا شیطان نبَرد، تا نَفسَت نبرَد. مثل یک آهوی گریز پا باید مراقب معنویاتت باشی. معنویات را باید نگه داشت.

اگر مودّت را ترک کنی، محبت می‌رود. همه اظهار محبت‌های زبانی و عملی، هر چقدر کم بشود، کم‌کم محبت از قلب هم می‌رود. شنیده‌اید که می‌گویند: از دل برود، هر آنچه از دیده برفت. نه فقط از دل برود هر آنچه از دیده برفت، بلکه، از دل برود هر آنچه از زبان برود.

امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «مَن أحَبّ شَئُ لَهِجَ بِذِکرِه»[6]؛ هر کس چیزی را دوست داشته باشد، وِرد زبانش می‌شود. یعنی یک جورهایی معلوم می‌شود که ما آن چیزهایی را که وِرد زبانمان نیست، دوست نداریم. اگر حتماً باید به هیئت برویم تا به یاد مصائب امام حسین(علیه‌السلام) گریه کنیم، یا حتماً باید به مسجد برویم تا با تسبیح ذکر بگوییم و نماز بخوانیم، معلوم می‌شود که محبتی در کار نیست.

 

گناهانی که نعمت‌ها را فراری می‌دهند!

امام زین‌العابدین(سلام‌الله‌علیه) می‌فرمایند: اینکه در دعای کمیل می‌خوانیم: «اللهم اغفرلی الذنوب التی تغیّر النعم»، پنج گناه است که نعمت‌ها را تغییر می‌دهد و آنها  را فراری می‌دهد:

 1ـ الْبَغْیُ عَلَی النَّاسِ؛ ظلم و تعدّی بر مردم،

2ـ وَ الزَّوَالُ عَنِ الْعَادَةِ فِی الْخَیْرِ ؛ و ترک عمل خیری که به آن عادت شده است. هر عادت خیری، مثل: خرجی دادن برای مجالس اهل‌بیت، مراسم گرفتن برای امام حسین(علیه‌السلام) در خانه، مقید بودن به یک انفاق یا عبادت خاصی و ... وقتی یک عادت خیری را رها می‌کنی، یکی از آثار شوم آن این است که نعمتت تغییر می‌کند. مگر این که انسان، یک عذر قابل قبولی در پیشگاه خداوند متعال داشته باشد.

3ـ وَ اصْطِنَاعِ الْمَعْرُوفِ ؛ و ترک امر به نیکی‌ها

4ـ وَ کُفْرَانُ النِّعَمِ؛ و کفران نعمت

5ـ وَ تَرْکُ الشُّکْرِ؛ و ترک شکر

این‏ها همان است که خداوند متعال درباره‏‌اش فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»[7]؛ خداوند وضع هیچ گروهی را دگرگون نمی‌کند، جز آنکه خودشان حالات خود را دگرگون کنند.[8]

 

گناهان، محبت سوزند

ما شاید گمان نکنیم که گناهان تأثیری در محبت به امیرالمؤمنین و سیدالشهداء(علیهماالسلام)، ارزش‌‌ها، احکام اسلامی و معنویات در دل ما داشته باشد. اتفاقاً خیلی تاثیر دارد؛ گناهان محبت سوز هستند.

گناهان دو نوع هستند. یک سری گناهانی که صغیره‌اند؛ گناهان کوچک‌اند، مثلاً ابرویی بالا انداختی یا اخمی کردی، یک شوخی نابجایی کردی و... اینها از نوع صغیره هستند. می‌فرمایند: اگر اصرار بر گناهان صغیره داشته باشی، همان صغیره هم گناه تخریب کننده‌ای می‌شود. فرموده‌اند اصرار بر گناه صغیره هم نکنید. بعضی‌ها عادت دارند شوخی‌هایی می‌کنند که باعث ناراحتی دیگران می‌شود. این بد است. هر کجا که می‌نشیند چیزی می‌گوید که باعث ناراحتی دیگران می‌شود. این را باید ترک کند.

یک سری هم گناهان کبیره است. گناهان اثر تخریبی متفاوتی دارند. در آیات و روایات هست که بعضی گناه می‌کنند و به جهنم می‌روند و هزاران سال در آتش جهنم هستند. در صورتی که خود فرد شاید کلاً شصت سال زندگی کرده است، ولی هزاران سال باید عذاب الهی را تحمل کند.

 

هر گناه، اثر تخریبی متفاوتی دارد

اگر کسی یک هفت تیر به دست بگیرد و شلیک کند، یک نفر را می‌کشد. اگر یک آرپیجی شلیک کند، پنج نفر کشته می‌شوند. حال اگر یک توپ شلیک کند، ده‌ها نفر کشته می‌شوند. اما اگر یک بمب هسته‌ای در هیروشیما و ناکازاکی بزند؛ هزاران نفر را از پای درمی‌آورد و هنوز که هنوز است بچه‌ها در آنجا ناقص متولد می‌شوند. بنابراین گناهان اثر تخریبی متفاوت دارند.

بعضی گناهان، کبیره‌ هستند. وقتی انسان آن گناهان را انجام می‌دهد، در نسل او هم اثر می‌گذارد. پیرامون خودش را هم آلوده می‌کند. مثلاً شخصی یک گناه کبیره انجام داده و سخن‌چینی کرده، حواسش هم نبوده؛ ولی یک فامیل و خانواده را به هم زده، در نسل آنها تأثیر گذاشته، سال‌هاست که با هم قهر هستند، سال‌هاست که صله‌رحم نکردند. باعث می‌شود این گناه به همین شکل ضریب بخورد.

 

برخی از گناهان کبیره بر اساس کتب روایی

در کتب روایی ما، بعضی گناهان کبیره را هفت مورد، بعضی بیست‌وپنج مورد، بعضی سی‌وهشت مورد، بعضی هم هفتاد مورد نوشته‌اند، که متفاوت است.

اینها گناهانی هست که اثر تخریبی‌اش زیاد است: 1- شرک به خدا؛ یعنی شخص برای خداوند شریک قائل شود در هر چیز. 2- ناامیدی از رحمت خدا، بعضی‌ها ناامید از رحمت خدا هستند. طرف حرف می‌زند، دارد کفر می‌گوید. 3- ایمنی از آزمایش خدا؛ یعنی خودش را از آزمایش خدا در امان ببیند. 4- قتل و آدم‌کشی، 5- تهمت، 6- خوردن مال یتیم، 7-فرار از جنگ، 8-خوردن رِبا، رِبا با نزول متفاوت است. در روایت داریم: رِبا، جنگ با خداوند است. در روایت می‌فرماید: کسی اگر یک درهم رِبا بخورد، مانند این است که در کنار خانه خدا با یکی از محارم‌اش که مادرش باشد، هفتاد بار زِنا کرده باشد. چقدر این گناه اثر تخریبی دارد! ولی چقدر رایج است که مردم رِبا می‌گیرند و رِبا می‌خورند. 9- عمل نامشروع(زِنا)، 10- خیانت، 11- سِحر و جادو، بعضی‌ها به دنبال این هستند که دعا نویسی پیدا کنند که بخت دیگری را ببندند. سحر و جادو کنند، زندگی دیگری را به هم بزنند. 12- قَسم ناحق، که وِرد زبان بعضی شده است: به ابوالفضل... به خدا....؛ اصلاً متوجه هم نیستند که دارند قسم می‌خورند.

13ـ شراب خواری، که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) در مورد شراب، یازده نفر را لعنت کردند: کسی که درخت را برای انگورش را آماده می‌کند... تا آن کسی که حمل می‌کند و تا آن کسی که می‌فروشد و کسی که می‌‌خورد. تمام فرآیند تولید و استفاده از آن را پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) لعنت کرده‌اند. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) فرمودند: اگر شراب خوار به خواستگاری دخترتان آمد، به او دختر ندهید. اگر شراب خوار از دنیا رفت و مشهور به شراب خواری است، در قبرستان مسلمانان او را دفن نکنید.

14ـ شهادت دروغ یا کتمان، 15ـ عاق والدین، 16ـ گناه شنیعِ «لواط»، 17ـ دزدی، 18ـ انواع قمار، 19ـ و...

 

خطر عادی‌سازی گناه برای کودکان!

در الهیات مسیحیت کاتولیک، هفت گناه را گناهان کبیره می‌‌دانند: خشم، حرص و طمع، شکم پرستی، هوس، حسادت، تنبلی و تکبر. انیمیشنی درست کردند به نام «باب اسفنجی»، این برنامه، هفت شخصیت دارد که نماد هفت گناه کبیره است: اختاپوس، نماد خشم است. خرچنگ، نماد حرص و طمع، حلزون، نماد شکم پرستی، پلانگتون، نماد حسادت، باب اسفنجی، نماد هوس، باکتری، نماد تنبلی و سنجاب، نماد تکبر است. بچه‌های ما اینها را می‌بینند و بازی می‌کنند، روی لباس‌ها و وسایل‌شان این نماد هست. کم‌کم این گناهان کبیره، عادی سازی می‌شود.

 

افزایش گناهان کبیره در جامعه / چرا به گناه اعتراض نمی‌کنیم؟

شیطان با همه قوای خودش آمده است تا محبت‌ها را جابه‌جا کند. شیطان آمده تا ورودی‌های محبت را به قلب و جان ما مسدود کند. جامعه ما دارد به گناه عادت می‌کند. چقدر بی‌عفتی زیاد شده! چقدر گناهان کبیره زیاد شده! حجاب از ضروریات دین است، ولی راحت در شهر کشف حجاب می‌شود. بعضی‌ خانم‌ها راحت روسری‌هایشان را می‌اندازند و در کوچه و خیابان راه می‌روند. بعضی از ما هم هیچ احساس مسئولیتی نمی‌کنیم. او مرتکب گناه کبیره می‌شود و ما هم که سکوت کردیم، مرتکب گناه کبیره می‌شویم، مسئولینی هم که کاری نمی‌کنند، مرتکب گناه کبیره می‌شوند.

چرا اعتراض نمی‌‌کنیم؟ مگر برای امام حسین(علیه‌السلام) گریه نمی‌کنیم؟! مگر امام حسین(علیه‌السلام) بر علیه یزید قیام نکرد که سگ باز، زن‌باره و شراب خوار بود؟! پس چرا ما چیزی نمی‌گوییم؟! وقتی این همه فساد می‌بینیم، آیا نباید اعتراض کنیم؟! به مسئولین باید فشار آورد تا بدانند مردم اینها را نمی‌‌خواهند و اقدامی کنند.

دوچرخه سواری بانوان طبق فتوای مقام معظم رهبری(حفظه‌الله) و مراجع تقلید در ملأ عام جایز نیست. دسته‌دسته خانم‌ها را ساماندهی می‌کنند که شب‌ها بروند دوچرخه سواری و عادی سازی شود. ما سرمان به کار خودمان است، ولی عده‌ای دارند گناهان را در جامعه نهادینه می‌کنند.

 

گناهان را دریابیم!

کم‌کم گناهان کبیره دارد نهادینه می‌شود و کسی هم اعتراضی نمی‌کند. پس جمعیتی که شب‌های قدر می‌آییم قرآن سر می‌‌گذاریم، کجا هستیم؟! جامعه‌مان را گناهان کبیره دارد می‌گیرد. این چه محبتی است؟! رفقا این مَحبت‌ها کم‌کم از بین می‌رود، کم‌کم مسجدها از کارکرد خود می‌افتد، کم‌کم دیگر علاقه به سیدالشهداء(علیه‌السلام) کم‌رنگ می‌شود. بعضی از والدین می‌گویند: دخترم دیگر نماز نمی‌‌خواند، دخترم چادر را کنار گذاشته است، پسرم دیگر روضه نمیآید و از مسجد فراری است.

 خاصیت گناهان و مخصوصاً گناهان کبیره این است که کم‌کم محبت را از دل می‌برد. وقتی امر به معروف و نهی از منکر نشود، کم‌کم جامعه هم آلوده می‌شود. کم‌کم دیگر گوینده ذکر لا إله إلّا اللّه هم کم می‌شود. جرأت نمی‌کند در جمع یک نماز بخواند، دختر جوان جرأت نمی‌کند در یک جمعی محجبه باشد. مثلاً خانه یک فامیل می‌رود چادرش را برمی‌دارد، ولی خانه فامیل دیگرشان که مذهبی هستند، چادر سر می‌کند.

اگر گناه کنیم، محبت می‌رود. نسل مؤمن هم که دارد کم می‌شود چون جمعیت کم شده است. گوینده لا إله إلّا اللّه و گوینده یا علی(علیه‌السلام) و یا حسین(علیه‌السلام) به شدت دارد کم می‌شود. آنوقت شما می‌خواهید چه کار کنید؟! خواهر، برادر و جوانی که تازه ازدواج کردید و محبت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) دارید، این محبت زبانی نیست، نسل امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را زیاد کنید. به هر قیمتی که شده باید نسل شیعه زیاد شود. گناهان را دریابیم. هر گناهی که می‌کنیم(مخصوصاً اگر بعد از گناه توبه نکنیم و دلمان نسوخته باشد) ما را از این آستان جدا می‌‌کند.

 

وقتی شیطان در نسل انسان شریک می‌شود!

 شیطان خیلی دارد جولان می‌‌دهد. قرآن کریم می‌فرماید: «وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ...»[9]، شیطان در اموال و اولاد آدم‌ها شریک می‌شود. امام صادق(علیه‌السلام) ذیل یک روایتی این مطلب را شرح می‌دهند که خلاصه آن این است: برای نسل طاهر و پاک دو چیز لازم است: 1- طهارت ذهنی 2- طهارت جسمی

اول؛ طهارت ذهنی: حضرت توضیح می‌دهند که چگونه شیطان در نسل انسان شریک می‌شود. می‌فرمایند اولاً اینکه رابطه نامشروع باشد و فرزندی بوجود بیاید. ثانیاً مهریه از مال حرام باشد. ثالثاً در بعضی از زمان‌ها که نهی شده، انعقاد نطفه انجام شود. رابعاً زن و مرد در لحظه انعقاد نطفه در ذهنشان نامحرم دیگری را تصویرسازی کرده باشند. چقدر فیلم‌هایی که مردم می‌بینند و چقدر زن‌هایی بدحجابی که در خیابان می‌بینند، ذهن‌ها را درگیر می‌کند! می‌فرمایند اگر در لحظه انعقاد نطفه چنین اتفاقی بیفتد، شیطان در نطفه شریک می‌شود.

 

مانع وضو و غسل باید رفع شود

 دوم؛ طهارت جسمی: یعنی غسل و وضو که هر مسلمانی باید بلد باشد. گاهی شخص بعد از پنجاه سال متوجه می‌شود وضو و غسلش اشتباه بوده است، چراکه حیا کرده سؤال کند! الآن امکانات هست، به راحتی می‌توان جستجو کرد و نحوه صحیح غسل و وضو را یاد گرفت، یا کنار یک عالِم نشست و سؤال کرد.

 یکی از معضلاتی که امروز خانم‌ها به آن مبتلا شده‌اند، کاشت ناخن مصنوعی دائمی است. یک چیز زینتی هم هست، چیز ضروری نیست. قابل رفع هم هست، آنهایی که متخصص این کار هستند، می‌گویند اینها قابل رفع هست. این‌قدر مراکز کاشت ناخن زیاد شده و خانم‌ها می‌روند این کار را انجام می‌دهند و نمی‌دانند که این ناخن مصنوعی مانع وضو و غسل است. در بعضی از آرایشگاه‌ها و مراکز کاشت ناخن مسائل شرعی ناقص و دروغ هم به مردم یاد می‌دهند و می‌گویند که اشکال ندارد! شما وضو و غسل جبیره می‌گیرید! در حالی که اصلاً اینطور نیست. مانع برای وضو و غسل باید رفع شود. اگر مشقت داشته باشد، یک حکم خاص دارد. تازه این که مشقت هم ندارد، مشکلی در عضو ایجاد نمی‌شود، اگر بخواهد آن را بردارد.

خانمها ناخن مصنوعی می‌کارند، این ناخن مانع وضو و غسل هست. بعد در حالی که وضو و غسل باطل است، نماز می‌خواند. اقدام به فرزند دار‌ شدن می‌کند. نطفه مشکل‌دار می‌شود.‌ نسل ناپاک به وجود می‌آید. آن وقت ما می‌خواهیم محبت اهل‌بیت(علیهم‌السلام) بماند؟! در روایت هست کسی که طیب ولادت نداشته باشد، محبت ما اهل‌بیت(علیهم‌السلام) نصیب او نمی‌شود. مگر احکام اسلامی شوخی هست؟! این همه گناه کبیره اتفاق می‌افتد. مسئله بعدی اینکه این قبیل آرایش‌ها و ناخن‌ها زینت محسوب می‌شود که باید از نامحرم پوشانده شود، ولی راحت در معرض نمایش می‌گذارد. مرد با این کار همسرش کنار آمده است، پدران با دخترانشان کنار آمده‌اند، برادران با خواهرهایشان کنار آمده‌اند، که وضعیت این شده است.

 

ولیجه، رهزن محبت ما به خدا

سومین مسئله که باعث از بین رفتن محبت می‌شود، محبت‌های معارض هست که می‌آیند بین محبت خدا و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) فاصله می‌اندازند. تعبیر روایی آن که در ادعیه هم ذکر شده این هست که بین ما و ولی خدا چیزهایی واسطه می‌شود که ولیجه یا ولائج نام دارد. که رهزن و دزد محبت ما هست. محبت ما را می‌دزدند. آنوقت نسبت به ولی، خدا و ائمه(علیهم‌السلام) بی‌محبت یا کم‌محبت می‌شویم. حتی اگر  این محب در خانواده باشد، دوست صمیمی باشد، عزیزان ما باشند، نباید انسان این‌قدر به آنها محبت زیاد داشته باشیم که بر محبت خدا غالب شود، وگرنه به ولیجه تبدیل می‌شود.

 قرآن کریم می‌فرماید: «قُلْ إِنْ کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ»[10]؛ اگر پدران، بچه‌هایتان، همسرانتان و اقوامتان و اموالی که جمع کردید و کار و کاسبی که می‌ترسید کساد شود و خانه‌هایی که در آن زندگی می‌کنید، برایتان عزیزتر و دوست‌داشتنی‌تر از خدا و رسول و جهاد در راه خدا هست، پس منتظر بمانید تا خدا فرمان عذابش را بر شما بیاورد و خداوند گروه فاسقان را هدایت نمی‌کند.

امروزه اولین چیزی که زیر پا له می‌شود، دین هست.‌ در دل انسان دو محبوب جای نمی‌گیرد. رفیق‌های ناباب جای خدا را در دل ما گرفته‌اند.‌ این سلبریتی‌ها و هنرمندان، بازیگرانی که جوان ما عکس او را به اتاقش نصب کرده، پروفایل هم عکس او را گذاشته، در صفحه موبایل هم گذاشته است. دائماً اسم او از زبانش نمی‌افتد. برای عکس گرفتن با فلان بازیگر و بازیکن مشتاق است. عشق کسانی در دلش رفته که معارض محبت خدا و رسول(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) هست. با یک جنس موافق و یا نعوذبالله جنس مخالف روابطی نادرست و محبت‌های نادرست دارد. خیلی خطرناک هست.

 

انسان همراه کسی هست که او را دوست دارد

اگر می‌خواهی ببینی محبت چه کسی را بیشتر داری، ببین با چه زندگی می‌کنی. ما با کسی زندگی می‌کنیم که اسم او را بیشتر می‌بریم. عکس او را بیشتر داریم. با او بیشتر حرف می‌زنیم. به او بیشتر محبت داریم. ببین آیا با خدا و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) بیشتر زندگی می‌کنی یا با دیگران. نماز تو او هست، مناجات تو تا نیمه‌شب او هست، صبح یک‌دفعه می‌فهمی تا الآن داشتی با فلان شخص چت می‌کردی. مناجات و خوشی‌هایت با او هست. حرف‌های او برای تو حجت شده است.‌

«اَلْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ»[11]؛ انسان همراه کسی هست که او را دوست دارد، از او رنگ می‌گیرد.‌ تمام زندگی ما با محبت شخص دیگری می‌گذرد، آنوقت می‌خواهیم با یک شب قدر، یا با یک محرم و دهه عاشورا وضعمان را درست کنیم. بقیه سال دوباره وضع همان هست. محبت ماندنی نیست. روز به روز کم می‌شود، به طوری که دیگر در لیلةالقدر هم اینجا پیدایمان نمی‌شود. دیگر مسجد هم نمی‌رویم. خدا و پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) را هم کنار می‌گذاریم. اینها با هم جور در نمی‌آید. خدا غیور است، اگر کس دیگری را در دل بیاوریم که غریبه باشد، خدا بیرون می‌رود. می‌گوید این دل برای تو باشد.

 

مواظب باشیم محبت خدا و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) از ما گرفته نشود

ما گاهی خیال می‌کنیم که محبت اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را در دل داریم. گناه می‌کنیم و خیال می‌کنیم با اهل‌بیت(علیهم‌السلام) این گناهان بخشیده می‌‌شود. غافلیم که این گناهان ذره‌ذره محبت ما به اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را کم می‌کند. 

مواظب باشیم گناهان و محبت‌های دیگر بر محبت خدا و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) غلبه نکند و محبت خدا و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) از ما گرفته نشود.

 

 داستان دزدی غلام و قطع دستانش

 أصبغ‌‌بن‌نُباته تعریف می‌کند در مسجد کوفه نشسته بودیم. یک دفعه سر‌‌و‌صدا بلند شد. دیدیم مردم یک غلام سیاهی‌ را گرفته‌اند و او را می‌کَشند و می‌آورند. أصبغ‌بن‌نباته می‌گوید من جلو آمدم ببینم چه خبر هست.‌ گفتند این غلام دزدی کرده. دیدم که مردم غلام را نزد امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) بردند. امام از او پرسیدند آیا دزدی کردی؟ گفت: بله. دوباره سؤال کردند: دزدی کردی؟ گفت: بله. امام گفتند اگر یک ‌بار دیگر از تو بپرسم و تو بگویی دزدی کردم، دست تو را قطع می‌کنم. برای بار سوم که پرسیدند آیا دزدی کردی؟ باز هم جواب داد: بله.  لذا فرمودند که دست او را قطع کنید. دست او را از مچ قطع کردند. غلام دست قطع شده‌اش را در دست دیگرش گرفت و می‌رفت در حالی که از دستش خون می‌چکید. این خیلی ماجرای عجیبی است. در راه ابن کواء که از دشمنان امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) و از خوارج بود، این غلام سیاه را دید. گفت: ماجرا چیست؟ چرا دستت قطع شده‌ است؟ او هم گفت دزدی کردم. من را گرفتند، نزد امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) بردند. ایشان از من اقرار گرفت و من هم اقرار کردم و دستم را قطع کردند. او هم گفت: بله همین‌ است، علی(علیه‌السلام) با دوستانش هم همین‌طور رفتار می‌کند،‌ من‌ برای همین می‌گویم از علی پرهیز کن.

 تا این حرف را زد، غلام جواب داد: «قَطَعَ یَمِینِیَ بَابُ الْیَقِینِ، وَ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِینُ، وَ الشَّافِعُ یَوْمَ الدِّینِ، قَطَعَ یَمِینِی إِمَامُ التُّقَی وَ ابْنُ عَمِّ الْمُصْطَفَی، لَیْثُ الثَّرَی غَیْثُ الْوَرَی، حَتْفُ الْعِدَی، وَ مِفْتَاحُ النَّدَی، إِمَامُ الْحَقِّ، وَ سَیِّدُ الْخَلْقِ فَارُوقُ الدِّینِ، قَطَعَ یَمِینِی صَاحِبُ الْقِبْلَتَیْنِ، الضَّارِبُ بِالسَّیْفَیْنِ، الطَّاعِنُ بِالرُّمْحَیْنِ، وَارِثُ الْمَشْعَرَیْنِ...»[12]؛ دست من را دروازه یقین و ریسمان محکم خدا قطع کرد، کسی که در جنگ‌ها با دو شمشیر می‌جنگد، با دو نیزه می‌جنگد، او به دو قبله نماز خوانده و...

در حالی که از دستش خون می‌رفت، از امیر‌المؤمنین(علیه‌السلام) تعریف و تمجید می‌کرد. ابن‌کواء آمد پیش امیر‌المؤمنین(علیه‌السلام) گفت: یک نفر با چنین وضعیتی می‌رفت و در مورد شما اینطور می‌گفت. حضرت رو کردند به امام حسن و امام حسین(علیهما‌السلام) فرمودند بروید او را بیاورید‌. او را در کوچه‌ها پیدا کردند و پیش امیر‌المؤمنین(علیه‌السلام) آوردند. ابن‌کواء را آقا نگه داشتند، فرمودند صبر کن! آن شخص را آوردند فرمودند جوان من دست تو را قطع کردم تو رفتی از من این طرف و آن طرف تعریف کردی؟! گفت آقا شما حکم خدا را اجرا کردید. حضرت فرمودند صبر کن! ایستادند دو رکعت نماز خواندند، دعا کردند، آن دست بریده را آوردند، عبا‌یشان را روی آن انداختند، کف دست را به مچ چسباندند. چند لحظه دعا می‌خواندند، بعد عبا را برداشتند. همه دیدند دست سالم شده است.

امیر‌المؤمنین(علیه‌السلام) خطاب به ابن‌کواء خوارجی فرمودند: ما دوستانی داریم که اگر آنها را ریز‌ریز کنیم نه فقط از ما بر‌نمی‌گردند، بلکه محبت‌شان به ما بیشتر هم می‌شود. بعد فرمودند: و دشمنانی داریم که اگر دهان‌شان را پُر از عسل کنیم، نه فقط بغض‌شان به ما کم نمی‌شود، حتی بیشتر هم می‌شود.

 

«إنّا لِلَّهِ و إنّا إلَیهِ راجِعون»

مثل امشبی امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در خانه دخترشان ام‌کلثوم(علیهالسلام) میهمان بودند. حضرت دائم زیر آسمان می‌آمدند و می‌فرمودند: «إنّا لِلَّهِ و إنّا إلَیهِ راجِعون»[13].

 ام‌کلثوم(علیهاالسلام) نزدیک اذان صبح دید بابا از جا بلند شده و شال کمرشان را دارند می‌بندند. این آقای 63 ساله، همین‌طور که کمربند را می‌بستند، مرتب با خودشان می‌گفتند کمرت را محکم ببند و آماده مرگ باش. وارد حیاط شدند، مرغابی‌ها دویدند جلوی حضرت و لباس امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را گرفتند. حضرت نشستند یکی‌یکی مرغابی‌ها را نوازش کردند. همین که حضرت خواستند از درب خانه بیرون بروند، کمربند به درب گیر کرد و از کمر حضرت باز شد، دختر دوباره جلو آمد و گفت: ای کاش امشب به مسجد نمی‌رفتید!

فرمودند: وعده حبیبم رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) نزدیک است. حضرت به طرف مسجد رفتند.

 

اعظم گناه جن و انس

امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در خندق یک ضربت به عمربن عبدود زد، این پهلوان یهودی را زمین زد. کسی تصور نمی‌کرد این پهلوان از پا بیفتد، اما امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) او را زمین زد. صدای تکبیر بلند شد یک کار دیگر هم امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) انجام داد، با دست یداللهی در قلعه خیبر را از جا کند، نوشتند در را گذاشت روی خندق، لشکر از روی آن رد شوند، پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) فرمود: «ضَربَتُ عَلیی یَومَ الخَندَقِ اَفضَلُ مِن عِبادَةِ الثَّقلین»[14] ضربه علی(علیه‌السلام) از عبادت جن و انس بالاتر است، تا قیامت ضربه علی(علیه‌السلام) از عبادت جن و انس بهتر است.

به عوض ضربه‌ای که امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در جنگ خیبر زدند، سحرگاه نوزدهم رمضان همین که امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) در محراب ایستاد، آن نامرد پشت سر امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) شمشیر را بلند کرد، چنان ضربه را به فرق مولا زد که به تعبیر من اعظم گناه جن و انس ضربه‌ای بود که به فرق علی(علیه‌السلام) زدند.

ضربه را در فرق مبارک حضرت جبران کردند، درب قلعه خیبر را هم در آن ساعتی که فاطمه(علیهاسلام) آمد بین در و دیوار، چنان با پا بر درب کوبید، که درب از جا کنده شد. ناله مادر سادات بین در و دیوار مدینه را لرزاند. اینطور تلافی کردند. بقیه ضربه‌های امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) را هم در روز عاشورا تلافی کردند. روز عاشورا اباعبدالله(علیه‌السلام) فرمودند: چرا می‌خواهید من را بکشید؟ یک‌صدا فریاد زدند «بُغضاً لِأبیک، بُغضاً لِأبیک»

 

 


[1]. شرح ابن ابی‌الحدید، ج 1، ص 373.

[2]. جامع‌الاحادیث شیعه، ج 12، ص 556.

[3]. بحارالانوار، ج 27، ص 147.

[4]. وسائل الشیعة، ج 16، ص 171، ح 21265.

[5]. اصول کافی، ج 2، ص 644.

[6]. غرر الحکم: 7851 ، 3875.

[7]. سوره رعد، آیه 11.

[8]. معانی الأخبار، ص 270

[9] . سوره بنی‌اسراییل( اسراء)، آیه 64.

[10] . سوره توبه، آیه 24.

[11] . الکافی، ج2، ص127.

[12] . بحارالانوار، ج34، ص267.

.[13]  سوره بقره، آیه 156.

[14] . بحارالانوار، ج20، ص216. // مستدرک حاکم، ج3، ص32.