ما ابد در پیش داریم، هستیم که هستیم...
ما ابد در پیش داریم، هستیم که هستیم...
ما ابد در پیش داریم، هستیم که هستیم...
حجتالاسلام مهدوینژاد: اعتبارات دنیا نوعاً وفا نمیکند. اگر هم وفا کند تا دم قبر به آدم وفا میکند. بیشتر دیگر وفا نمی کند. بعد از آن ما هستیم و ابدیت... // تعالی بشر، در توحید و نگاه به آخرت است. هر کاری در این دنیا میکنیم، اگر پیوند آن با آخرت درست نباشد، باختهایم. اگر از این ابزار بهعنوان وسیلهای برای تأمین سعادت دنیا و آخرت استفاده نکردیم و هدف تأمین آخرت نبود، ما ابزار دنیا میشویم. میخواستیم سوار دنیا شویم، یعنی سوار نیازهای زندگی باشیم، از آن استفاده کنیم و به آخرت برسیم. اما دنیا سوار ما شده، ما را مهار کرده و به قهقرا میبرد. // آیا یاد مرگ، به انسان استرس و اضطراب نمیدهد؟ یاد مرگ منهای معاد، به انسان اضطراب میدهد. چراکه در آن صورت مرگ یعنی تمام شدن انسان! ولی ما بر این باوریم که ابد در پیش داریم، هستیم که هستیم. گفتیم آخرت، بهشت و جهنمی هست. با این حساب، یاد مرگ انسان را آدم میکند، اصلاح میکند، رو به راه میکند. یاد مرگ به شدت بازدارنده از خطاها و اشتباهات است، البته یاد مرگ به اضافه معاد! یاد مرگ یک پیشران قدرتمند هم هست برای پیشروی و فتوحات معنوی.
شناسنامه:
عنوان: بفرمایید مهمانی خدا
موضوع: ابد در پیش داریم 2
زمان: یکشنبه 1403/12/12، شب دوم مراسم
مکان: مدینهالعلم کاظمیه
ابدیت یعنی چند سال؟/ برای ابد، سوخت ابدی لازم داریم
موضوع صحبت ما این است: ما پایان نداریم. ابدیت در پیش و در انتظار ماست. برای این ابدیت که قطعیست، آیا فکری کردهایم؟ برای ناابدیتهای فناپذیر مانند دنیا، جسممان، خانه و زندگی و اسباب زندگی که مطمئن هستیم در چند ده سال آینده قطعاً چیزی از آنها باقی نیست، این همه فکر و خیال داریم، برنامهریزی داریم، تا حدی باید هم داشته باشیم. انسان باید برنامهریزی داشته باشد. اما برای ابدیت فناناپذیر که حتمی و قطعی است و برای ما پیش میآید، آیا هیچ فکر، برنامه و دغدغهای داریم؟
در مورد علامه طباطبائی(رحمتاللهعلیه) میگویند: ایشان گاهی اوقات سر درس یا در جاهای مختلف، حتی گاهی بدون مناسبت یک دفعه صحبت را قطع و سکوت میکردند و بعد می فرمودند: آقایان ما ابد در پیش داریم!
واقعاً به این جمله فکر کنیم، ابد در پیش داریم! یعنی چه؟ ابد یعنی صد سال، هزار سال، صد هزار سال، یک میلیون سال، ابد چقدر میشود؟ برای حرکت به سمت ابد، سوخت ابدی لازم داریم. خودمان را برای حضور در ابدیت باید بسازیم.
خود را آلوده نکنید، ابد در پیش دارید
«وَ إِنَّمَا تُنْقَلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَی دَارٍ»[1]. از یکجا ما را به جای دیگر میآورند. ما قرار نیست نابود شویم. علامه فرمودند: اعتبارات دنیا نوعاً وفا نمیکند. اگر هم وفا کند تا دم قبر به آدم وفا میکند. بیشتر دیگر وفا نمی کند. بعد از آن ما هستیم و ابدیت...
ما ابد در پیش داریم، هستیم که هستیم. جسم ما با همین غذای دنیایی تغذیه میشود. این غذا که تمام شد، جسم هم تمام میشود، اما روح ما تمام شدنی نیست. روح ما باقیست و برای این بقاء در ابدیت باید بار خودش را ببندد. توشه این سفر ابدی را باید در همین دنیا ببندد. وقت دیگر و جای دیگری نیست، در همین دنیاست. اول روی این مسئله کمی اصرار کنیم. ممکن است بگویید: چرا جملات را پشت سر هم تغییر میدهی؟ فهمیدیم که ابد در پیش داریم! معلوم میشود که متوجه نمیشوید. البته با تکرار هم مسئله حل نمیشود، ولی بالاخره علامه حسن زاده آملی(رحمتاللهعلیه) این شخصیت بزرگ فرمودهاند: خود را آلوده نکنید، ابد در پیش دارید!
مقایسه دنیا و آخرت در قرآن کریم
قرآن هم همین را می فرماید « إِنَّمَا هَذِهِ ٱلحَیَوةُ ٱلدُّنیَا مَتَع...» این زندگی دنیا متاع و کالایی است «...وَإِنَّ ٱلأخِرَةَ هِیَ دَارُ ٱلقَرَارِ»[2]؛ آخرت محل پایدار است. جای دیگر میفرماید: «کلُّ مَنْ عَلیها فَان»[3]؛ دنیا فانی است. «وَیَبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِکْرَامِ»؛ باقی فقط خداست و وجه خدا. وجه خدا یعنی چه؟ حرفهای شیرینی دارد. باقی و پایدار است. در جای دیگر میفرماید: «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا»[4]؛ مردم زندگی دنیا را انتخاب کردهاند. «وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَی»[5]؛ در حالی که آخرت بهتر و باقیتر است. در آیهای دیگر میفرماید: « وَمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ»[6]؛ و این زندگی دنیا جز سرگرمی و بازی نیست. در ادامه میفرماید: «وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ» زندگی حقیقی در آخرت است، اینجا نیست. این دنیا ادنی است، یعنی یک چیز دمدستی، پست و پایین است، اما دنیای اعلی، دنیای اخلاق، دنیای شیرینتر، دنیای برتر و بالاتر، آخرت است.
دنیا وسیله و ابزار است نه هدف!
چرا قرآن دنیا را اینطور معرفی میکند؟ دنیا اگر آنقدر پست است، چرا خداوند ما را به این دنیا آورده است؟ از خدا میپرسیم، مرا داخل لجن بردی، حالا میگویی: لجن است، مواظب باش که فرو نروی؟ خب خدایا ما را داخل لجن نمیآوردی!
دنیا مثل هیزم است، مثل گاز و نفت که میسوزانیم تا گرم شویم. باید از آن استفاده کنیم تا بهرههای دیگری ببریم. اگر گاز را ذخیره کردیم و هیچ استفادهای برای گرم شدن نکردیم، اگر آرد را ذخیره کردیم، اما نان تهیه نکردیم که بخوریم، کار عقلایی نیست.
دنیا وسیله است. روایت میفرماید: «الدنیا مَزرَعةُ الآخِرَةِ»[7]؛ دنیا مزرعه آخرت است. یعنی چه؟ دنیا یک وسیله است. وسیله چقدر مهم است! به اندازه وسیله بودنش مهم است. ما برای این وسیله طوری سر و دست میشکنیم، انگار این همان هدف است، همان غایت است. مسئله این است، طوری برای دنیا دروغ میگوییم، طوری برای دنیا خودمان و دیگران را میکُشیم، انگار واقعاً این دنیا برای این دنیاست، این نیست.
دنیا وسیله و ابزار است. اگر از این وسیله درست استفاده نکردی، اگر هدفت از دنیا، زندگی در دنیا، کار و معاش و معیشت، معاشرت و تجارت، خوردن و پوشیدن، ازدواج و ...باشد، اگر هدفت از اینها آخرت نباشد، اشتباه است.
تشخیص وسیله و هدف
هدف ازدواج چیست؟ هدف ازدواج لذت است. آن را زیبا میکنند میگویند: تأمین عواطف. انسانها به همدیگر و جنس مخالف احتیاج دارند. ولی اسلام میگوید: ازدواج هدف نیست، یک ابزار است. ازدواج یک وسیلهای برای تکامل انسان و تعالی انسان است. البته که در ازدواج توالد، تکاثر، تناسل و تأمین عواطف است، ولی اینها هدف نیستند. آیا هدف از ازدواج این است که خانوادهای تشکیل دهیم؟ آیا هدف این است که جامعه شکل بگیرد؟ خب! جامعه شکل بگیرد بعد چه شود؟ هدف از همه اینها تعالی بشر است.
تعالی بشر، در توحید و نگاه به آخرت است. هر کاری در این دنیا میکنیم، اگر پیوند آن با آخرت درست نباشد، باختهایم. اگر از این ابزار بهعنوان وسیلهای برای تأمین سعادت دنیا و آخرت استفاده نکردیم، هدف تأمین آخرت نبود، چه اتفاقی میافتد؟ ما ابزار دنیا میشویم. میخواستیم سوار دنیا شویم، دهنهاش را بگیریم، یعنی سوار نیازهای زندگی باشیم، از آن استفاده کنیم و به آخرت برسیم. اما دنیا سوار ما شده، ما را مهار کرده و به قهقرا میبرد.
هدف اصلی و نهایی آخرت است
بعضیها بیتفاوت به این حرفها میخندند و میگویند: حوصله داری، چه حرفهایی میزنی؟ اتفاقاً این حرفها برای آدماهایی است که خیلی حوصله دارند. تحملشان بالاست. میدانند در آخرت حساب و کتاب آخرتی وجود دارد. یک لحظه غفلت باعث میشود قصه جابهجا شود. بجای اینکه سوار دنیا شوید، دنیا سوار شما میشود. خانه، زندگی، کار، تجارت، زن، بچه، ازدواج، همه و همه اگر برای آخرت باشد، حتی نماز و روزه و عبادت، اگر اینها برای آخرت باشد، سود کردهاید وگرنه باختهاید. گاهی حتی نماز، روزه، عبادت، مسجد و... هم برای خدا نیست. انگیزههای نفسانی و انگیزه شیطانی در آنها وجود دارد، مواظب باشید!
با کسانی که در دستگاه خداوند کاری ندارند و اهل مسجد، عبادت و بندگی خداوند نیستند کاری نداریم. اما آنهایی که اهل مسجد، اهل مهربانی، اهل هیئت، اهل نماز و روزه هستند. بدانند خداوند، شیطان را از هیئت اخراج کرد، از مسجد اخراج کرد. خداوند متعال، شیطان را از صف نماز جماعت اخراج کرد. از میکده اخراج نکرد. شیطان کجا بود که خداوند اخراجش کرد؟
همه عبادات و کارها برای خدا باید باشد/مرگ آگاهی و مرگ اندیشی یعنی چه؟
آیا همین که میآیید و میروید، خوب است؟ نه اصلا این کافی نیست. خدا را شکر که میآیید و میروید. ولی اگر حواستان نباشد، یک وقتی میروید که میروید و دیگر نمیآیید! باید درست بیایید و بروید. خداوند در قرآن فرمود: «إِنَّ صَلَاتِی وَ نُسُکِی...» اول نماز، بعد همه زندگی. «وَ مَحْیَایَ وَ مَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»[8]؛ برای خدا باید باشد. لذا گاهی من اینجا مینشینم، حرف میزنم، اما برای خدا نیست. برای این است که بقیه خوششان بیاید. اگر لازم باشد حقی را بگویم که عدهای بدشان بیاید، آن حق را نگویم، یعنی این برای خدا نیست.
گاهی آمدنها و رفتنها، یک نوع تفریح در عالم معنویت است. حواسمان نیست، اما شیطان ما را گول میزند. یک عده طور دیگری کیف میکنند. ما اینطور کیف میکنیم. در لذت خود اسیر هستیم. باید مواظب باشیم، آمدنها و رفتنها، کار کردن و عبادتهای ما برای خدا باشد. یعنی چطور باید باشد؟ مواظب باشید، چیز دیگری مخلوط با آن نباشد. حالا اگر بود، چکار کنیم؟ تمرین کنید. نگفتیم از فردا بشوید «مِنهُمُ ٱلمُخلصِینَ» ولی در مسیر باید قدم برداریم. مراقبت کنیم. این یعنی برای خداوند، یعنی مرگ اندیشی، مرگ آگاهی.
اهمیت آرامش در زندگی
چطور زندگی دنیا زندگی میشود؟ چطور شیرین میشود؟ چه وقت شیرین میشود؟ وقتی آرامش داشته باشیم. آیا با این حرفها موافق هستید؟ اگر در زندگی آرامش داشته باشیم، میگوییم: زندگی خوب است. از زندگی راضی باشیم، عزیز باشیم، در زندگی محترم باشیم. میگوییم: این یک زندگی خوبی است. سالم باشیم، صادق باشیم، خوش اخلاق باشیم. همه با هم خوش اخلاق باشند، این زندگی شیرین است.
چرا پولدار باشیم را نگفتیم؟ چون بعضیها پولدارند، اما زندگیشان آرام نیست، آرامش ندارد. همانهایی که سرمایهدارند، وضعشان خیلی خوب است، ولی آرامش ندارند. هر چه پولشان بیشتر... «هر که بامش بیش، برفش بیشتر» نگرانی و استرس آنها، دغدغهها و گرفتاریهای آنها بیشتر است. دو رکعت نماز با دل آرام نمیتوانند بخوانند. آیا پول و ثروت نداشته باشیم؟ نگفتیم نداشته باشید. باید ایمان را بالا ببرید، که وقتی از راه حلال صاحب مکنت شدید، این مال شما را اسیر خودش نکند. نگفتیم، دنیای حلال نداشته باشید، اگر قرار است اسیر دنیا شوید، بهتر است که دنیا و پول و ثروت نداشته باشید. چون شما را به جهنم میبرد.
ایجاد آرامش با یاد مرگ
این زندگی خوب است. چطور این زندگی را پیدا خواهیم کرد؟ وقتی یاد مرگ در زندگی ما باشد، همه اینها آرامش پیدا میکند. آیا برعکس نیست؟ آیا یاد مرگ، به انسان استرس و اضطراب نمیدهد؟ یاد مرگ منهای معاد، اعصاب آدم را خرد میکند. چراکه در آن صورت مرگ یعنی تمام شدن انسان! ولی ما گفتیم ابد در پیش داریم. ما گفتیم هستیم که هستیم. گفتیم آخرت، بهشت و جهنمی هست. در اصل حساب و کتاب آن طرف است. با این حساب، یاد مرگ انسان را آدم میکند، اصلاح میکند، رو به راه میکند. یاد مرگ به شدت بازدارنده از خطاها و اشتباهات است، البته یاد مرگ به اضافه معاد! یاد مرگ یک پیشران قدرتمند هم هست برای پیشروی و فتوحات معنوی.
یاد مرگ در زندگی سازنده است
اگر به ما بگویند: یک سال دیگر عمر ما تمام است، چکار میکنیم؟ میرویم نماز و روزههای قضا را میگیریم. به حساب و کتابهای مردم رسیدگی میکنیم، یعنی دنبال حق الناس میگردیم که ادا کنیم. چرا اینقدر خوب شدهاید؟ از کی تا حالا اینقدر خوب شدهاید؟ از وقتی یاد مرگ به زندگی ما آمد.
کسی به یاد مرگ باشد، اصلاً و ابداً غرور ندارد. هر اتفاقی میافتد متواضع است. اصلاً ناراحت نمیشود، به او برنمیخورد. چرا؟ میداند حساب آخرت اقتضاء میکند که اینجا نفسانی رفتار نکند، شیطانی رفتار نکند، بلکه الهی رفتار کند. خداوند چه میگوید؟ چطور خداوند راضی است؟ همان را انجام میدهد. یاد مرگ، مردم را خوش اخلاق میکند. اتفاقاً فراموشی مرگ مردم را بد اخلاق میکند، حق همدیگر را میخورند، به همدیگه ظلم میکنند. چرا؟ چون در یاد مرگ نیستند. خب، یاد مرگ سازنده است.
مرور مباحث رمضان سال گذشته
سال گذشته در شبهای ماه مبارک رمضان در مورد اینطور مسائل صحبت کردیم که علت مرگهراسی انسان چیست. در مورد آثار تربیتی ذکر موت، چیستی و چرایی و چگونگی مرگ، در مورد سکرات موت، در مورد انواع مرگ صحبت کردیم. در مورد توبه هنگام مرگ حرف زدیم که آیا اصلاً ممکن است انسان در هنگام مرگ توبه کند و اگر توبه کند چه تأثیری در آخرت او دارد و... بعد از آن وارد مباحث عالم برزخ شدیم. در مورد آخرین نفسهای انسان در این دنیا و قبض روح و بعد از آنکه وارد عالم برزخ شد، مطالبی را عرض کردیم. اینکه برزخ چیست و رابطه برزخ و دنیا را توضیح دادیم. در پایان بحث مهمی با عنوان «تکامل در عالم برزخ» را مطرح کردیم. خیلی مژده عجیبی به اهل ایمان است که بدانند بعد از مرگ هم در عالم برزخ متوقف نیستند و میتوانند تکامل پیدا کنند. 23 جلسه در ماه مبارک رمضان، این مباحث را گفتیم. بقیه مباحث را إنشاءالله در این شبها عرض میکنیم.
حد فاصل بین دنیا و آخرت
واژه «برزخ» به معنای مابین دو شیء است. فضای بین دو چیز یا آنچه که حائل بین دو چیز میشود را برزخ میگویند. خدا در قرآن میفرمایند: «وَ مِن وَرَآئِهِم بَرزَخٌ إِلَی یَومِ یُبعَثُونَ»[9]؛ بعد از مرگ یعنی بعد از اینکه دنیا تمام شد، فاصلهای تا آخرت وجود دارد که این فاصله بین دنیا و آخرت را برزخ میگویند. برزخ نه کاملاً دنیا و نه کاملاً آخرت است. یک سر آن وصل دنیا و یک سر آن متصل به آخرت است. مثل بینالطلوعین که نه روز و نه شب است. یک رگههایی از شب و یک رگههایی از روز در آن است. برزخ فاصله بین دنیا و آخرت است.
اتفاقات عالم قبر
در مباحث مربوط به تکامل انسان در برزخ به بحث قبر میرسیم. قبر چیست؟ قبر هر کسی کجاست؟ در عالم قبر چه اتفاقاتی میافتد؟ حدیثی از وجود مبارک پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) هست که میفرمایند: «إنّ القَبرَ أوَّلُ مَنازِلِ الآخِرَةِ ، فإن نَجا مِنهُ فما بَعدَهُ أیسَرُ مِنهُ ، و إنْ لم یَنجُ مِنهُ فما بَعدَهُ لَیسَ أقلَّ مِنهُ»[10]؛ اولین منزل از منزلهای آخرت قبر است. اگر کسی از قبر نجات پیدا کند، بعد از قبرآسانتر است، اما اگر نتواند از قبر جان سالم به در ببرد و اسیر شود در قبر و گرفتار شود، بعد از آن عذاب کمتر نیست!
علامه حسن زاده آملی(اعلیاللهمقامه) کتابی به نام «هزار و یک نکته» دارند. در نکته هفتصد و پنجاه و دوم روایتی را از حضرات معصومین(علیهمالسلام) آوردند، میفرمایند: «قُبورُنا مِن قُلوبِ مَن والانا»؛ قبور ما قلوب آن کسانی است که ولایت ما را دارند و ما را دوست دارند، «وَ قُبورُنا قُلوبُ شیعَتِنا» و قبرهای ما قلوب شیعیان ماست. بعضی مفسرین دقت کردند نفرموده قُبورُنا فی قُلوب مَن والانا؛ قبرهای ما در قلب دوستان ماست یا فی قلوب شیعتنا. همه قلب آنها نه بعضی از قلبشان نه یک گوشه قلبشان قبر ماست. این روایت بیشتر و دقیقتر مشخص میشود که شیعیان قلبشان و وجودشان قبر اهلبیت است. یعنی قلب شیعیان صندوق نگهداری محبت اهلبیت(علیهمالسلام) است.
چه زمانی قلب ما میتواند قبر حضرت زهرا(علیهاالسلام) باشد، قلب من شیعه میتواند قبر امیرالمؤمنین و اباعبدالله الحسین(علیهمالسلام) باشد؟ این استعاره نیست یعنی واقعاً قلب شیعیان، قبر فاطمه زهرا(علیهاالسلام) است و آنجا این محبت جا کرده است. به تعبیر مناجات شعبانیه «لِتَطْهِیرِ قَلْبِی مِنْ أَوْسَاخِ الْغَفْلَةِ»[11] هر چقدر این قلب را طهارت بدهیم و از ریا، شک، با مبارزه با نفس و تهذیب نفس طاهر کنیم، قبر تلألو بیشتری پیدا میکند.
پس هر چقدر زمین دل را از گناهان بیشتری تهذیب کنیم، وجود فاطمه زهرا(علیهالسلام) و محبتش را بیشتر در قلب حس میکنیم، که پیوسته در حال جوشیدن است و ما را تحت تأثیر قرار میدهد.
حرم ائمه فضای اطرافشان را تطهیر میکنند! خود به خود رفتار و حرف زدن و کردار و لباس پوشیدن افراد در آنجا با خود حرم و قبر مطهر سنخیت پیدا میکند! اگر انسان تهذیب نفس کند، این قلب تجلی کننده امام معصوم و حجت خدا خواهد شد.
پس از طرفی ما باید تلاش کنیم که قلبمان تطهیر شود تا این محبت تجلی پیدا کند. وقتی این محبت تجلی پیدا کرد، آنوقت است که در قلبتان اتفاقاتی میافتد. بعضی افراد آنقدر امام حسینی شدهاند که با نگاه کردن به آنها یاد امام حسین(علیهالسلام) میافتید. بعضی زهرایی، بعضی حسینی و بعضی حسنی هستند. خانه و زندگی، حرف زدن، همه وجودشان این تجلی را دارد. اطرافشان پروانهها بال و پر میزنند، مگسها سمتشان نمیآیند. اگر میبینید که مگس دورتان جمع شده، بدانید که این جوشش در قلبتان نیست یا زیر گناهان مخفی کردید.
مثلاً دیدهاید که وقتی شهید گمنام میآورند، محل دفن معمولاً در جایی مثل دامنه کوه یا پارک است که قبل از آن کسی به آنجا نرفته یا محل فسق و فجور بوده است، اما از آن به بعد، رفت و آمد انسانهای مؤمن و ملائکه الله به آنجا زیاد میشود.
از بذر محبت ائمه در قلبتان مراقبت کنید
در این شبهای ماه مبارک، بذر محبت فاطمه زهرا(علیهالسلام)، امام حسین(علیهالسلام) را در قلبتان بکارید و بعد از آن مراقبت کنید. یعنی همین الآن که نشستید و اشک میریزید، این بذر درون قلبتان کاشته میشود. وقتی این معارف را میشنوید، این معارف به زمین قلبتان میرود ولی باید از آن مراقبت کنید! مواظب آن باشید وگرنه روی آن گناه میریزید. مثل باغبانی که از یک دانه مراقبت میکند تا سبز شود و تبدیل به درخت شود، شما هم مراقبت و کنترل کنید. آنوقت میبینید که چه اتفاقی میافتد! چه باغ و بوستانی در وجودتان شکل میگیرد.
یکی از دلایلی که ما روضه امام حسین(علیهالسلام) میخوانیم، برای همین است که قلب ما بوی فاطمه زهرا(علیهاالسلام) بگیرد، تا چشم ما اشک بریزد و بوی ایشان را بگیرد و این وجودی که گناه کرده را با اشک بر اهلبیت(علیهمالسلام) تطهیر کنیم. به حضرات معصومین بگویید هر چند لیاقت نداریم که شما وارد قلب ما بشوید، قبر شما، قلب ما بشود، ولی به ما گفتند برای زیارت از راه دور، صورتی از قبر بکشید. ما همین که محبت شما را داریم، نقشی از قبر شما در قلبمان داریم. به این قبری که برای شما در دل داریم سر بزنید.
توسل به حضرت زهرا(علیهالسلام)
قبر خیلی مهم است؛ آنقدر مهم بود که حضرت صدیقه به امیرالمؤمنین(علیهماالسلام) وصیت کردند که علی جان، وقتی که من را دفن کردید، بر بالای قبر من بنشینید و قرآن بخوانید. چون میت شب اول قبر از قبرش وحشت دارد، قرآن بخوانید که صدای شما باعث انس میشود. بچههای جبهه شبها در گودالی که به اسم قبر کنده بودند، نماز شب میخواندند. آنجا بر روی خاک گریه میکردند و میگفتند که ما را هم یک روزی به اینجا میآورند، رفت و آمد کنیم که انس بگیریم، عادت کنیم.
حضرت زهرا(علیهاالسلام) که خود صاحب محشر است، از امیرالمؤمنین میخواهد که قرآن بخواند. بر فرض که شاید قبر بیرون از خانه بوده و باید مراقب میبودند ولی باز هم حضرت قرآن میخواند. یکبار امیرالمؤمنین(علیهالسلام) بر سر قبر فاطمه(علیهاالسلام) لحظهای خواب رفتند، بی بی به خواب ایشان آمد و فرمود؛ علی جان به خانه برو، حسن و حسینم از خواب بیدار شدند.
امام حسین(علیهالسلام) دو قبر داشت؛ یک قبر که امام زینالعابدین(علیهالسلام) ایشان را در آن دفن کرد و یک قبر که زینب(علیهاالسلام) آن را دید. همان گودال قتلگاه که وقتی به آن رسید، نوشتند که آنقدر از نیزه و سنگ و چوب پر شده بود که مجبور شد آنها را کنار بزند. بیبی هم تشنه و گرسنه بود، طاقتی نداشت ولی با آن همه ضعف، دست برد زیر آن بدن و کمی از زمین بلند کرد و فرمود: تقبّل منّا، از ما قبول کن.
بعد هم خودش را انداخت بر روی آن بدن و وداع کرد. یکی از داغ های زینب(علیهاالسلام) که کسی به آن توجه نمیکند این بود که این خواهر با آن همه عشق به برادر، بر سر دفن برادرش نتوانست حاضر شود. بنیاسد برای کمک آمدند، ولی زین العابدین(علیهالسلام) فرمودند که به این بدن دست نزنید.
آقا به تنهایی خواستند بدن را درون قبر بگذارند و طبق سنت پیامبر عمل کنند که از اینجا روضهها شروع میشود؛ میت را باید به شانه راست خواباند. چگونه اباعبدالله(علیهالسلام) را به شانه راست خواباند من نمیدانم. میگویند خاک را باید بالا آورد و سمت راست صورت میت را روی خاک گذاشت. سری که بر روی این بدن نبود. این رگهای بریده را روی خاک گذاشت. رحمت خدا بر این نالهها. حالا برویم به کربلا، با همدیگر سلام بدهیم: اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن وَ عَلی عَلَیِ بْن الْحُسَین وَ عَلی اَوْلادِ الْحْسَیْن وَ عَلی اَصحابِ الْحُسَین.