عوامل مؤثر در ایجاد و تربیت نسل ظهور

عوامل مؤثر در ایجاد و تربیت نسل ظهور


عوامل مؤثر در ایجاد و تربیت نسل ظهور

حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد: تربیت نسل در حقیقت مقدمه مهندسی نسل است// اگر بخواهیم حبمان واقعی باشد و خداوند را واقعاً دوست داشته باشیم، باید تمام زندگی‌مان را بر مدار حب خدای متعال و نصرت ولیّ خدا تنظیم کنیم// جمعیت مؤمنین اگر کم شود، کشور اسلامی خوار میشود. وقتی جمعیت نداشت، مجبور است برای تأمین امنیتش نیروهای نیابتی از کشورهای دیگر بگیرد. کشوری که جمعیت نداشته باشد، امنیت ندارد

 

عنوان: مراسم ویژه دهه اول محرم، شب هشتم

موضوع: مهندسی نسل؛ کدام نسل، ظهور را محقق می‌کند؟

زمان: 14 مرداد 1401

مکان: امامزاده سید جعفر محمد(علیه‌السلام)

 

 

تربیت نسل، مقدمه مهندسی نسل

تربیت یعنی پرورش استعدادهای خدادادی درونی انسان و پرورش اخلاقی انسان بر اساس دستورات الهی و توحیدی. وقتی فرد و جامعه تربیت شوند، انسان‌های باکیفیتی در جامعه به وجود خواهند آمد. مهندسی نسل یعنی تربیت انسان‌ها بر اساس رسالت و مأموریت بزرگی که برای آنها در نظر گرفته شده، برای تحقق یک هدف و آرمان بزرگ.

 تربیت نسل در حقیقت مقدمه مهندسی نسل است. اگر نسلی تربیت نشده باشد، نمی‌توان در یک نظام برای تحقق آرمانی از آن استفاده کرد. مثال: اگر به یک ساختمان دقت کنیم، سازه‌های با کیفیت، از مصالح با‌کیفیت به وجود آمده است. تربیت همچون مصالح باکیفیتی است که استحکام هم دارد (انسان‌های باکیفیت محکم دارای توانایی)؛ نقشه و کاربری ساختمان و اینکه مصالح چگونه به کار برده شوند هم مهم است؛ که همان هندسه و مهندسی کار است. انسان وقتی می‌خواهد یک پناهگاه بسازد، حتماً باید از مصالح فوق‌العاده باکیفیتی استفاده کند.، پس باید از ابتدا کیفیت را در نظر بگیرد.

 

تعریف تربیت از نگاه عامه مردم

تعریف ما از تربیت این است که مثلاً می‌گوییم آن فرد خوش‌اخلاق است، باادب، درسخوان، صبور، مهربان، اهل علم و دانش، منظم، تمیز، وقت‌شناس، نوع‌دوست و اهل عبادت است، به دیگران احترام می‌گذارد و... پس این شخص تربیت شده است. مردم فردی که عکس این ویژگی‌ها را دارد را بی‌تربیت می‌دانند.

 

تربیت بر اساس مأموریت نسل

ناظر به اینکه یک نسل را برای کدام مأموریت می‌خواهیم تربیت کنیم، تربیت قدری متفاوت می‌شود. خوبی‌ها همیشه خوبند، اما باید بدانیم چه آدم خوبی را برای چه کاری می‌خواهیم تربیت کنیم. بر اساس مأموریت آن نسل، برخی ویژگی‌ها باید برجسته‌تر باشند و تربیت بعضی موارد باید عمیق‌تر باشد. مثلاً اگر می‌خواهیم نسلی مبارز تربیت کنیم، علاوه بر ویژگی‌های رزمی که باید داشته باشد، از شجاعت هم باید برخوردار باشد. مثالی که الآن همه جا زده می‌شود برای شجاعت، حاج قاسم سلیمانی است. یک سردار و رزمنده‌ای که علاوه بر آنکه بااخلاق و مهربان است و.... شجاع هم است. کسی که در میدان‌های جنگ می‌خواهد بجنگد حتماً باید شجاع باشد، دقت داشته باشد، دارای روحیه کار جمعی و اطاعت‌پذیری و تکنیکی باشد. پس شخصی که می‌خواهد بجنگد، حتماً باید این ویژگی‌ها را داشته باشد. یا مثلاً برای تربیت یک هنرمند ارزشی، علاوه بر خوبی‌های اخلاقی باید در نظر داشته باشیم که خلاقیت، حس زیبایی‌شناسی و... داشته باشد، مثلاً الگویی همچون شهید آوینی را باید انتخاب کرد؛ او کسی بود که مفاهیم هنر ارزشی را در فضای موجود رسانه‌ای جمع کرد.

 

ویژگی‌های نسل محقق‌کننده ظهور ( نسل مهدوی) در قرآن

خدا برای نسلی که قرار است ظهور را محقق کنند، قواعد یا به اصطلاح مانیفستی داده و فرموده قوم منتخب من نسلی‌اند که باید با این ویژگی‌ها تربیت شوند. می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ»[1]؛ ای کسانی که ایمان آوردید، اگر از آرمان‌هایتان کوتاه آمدید، خدا به جای شما قومی را می‌آورد که؛ 1: «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ»؛ خدا دوستشان دارد و آنها هم خدا را دوست دارند، 2: «أَذِلَّةٍ[2] عَلَی الْمُؤْمِنِینَ»؛ نسبت به مؤمنین فوق‌العاده خاضع و متواضعاند، 3: «أَعِزَّةٍ عَلَی الْکَافِرِینَ» نسبت به کفار نفوذناپذیر و سختاند؛ در مقابل کفار محکماند، 4: «یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ» در راه خدا مجاهدت می‌کنند، و 5: «وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ»؛ از ملامت ملامت‌کننده‌ها ترسی به خودشان راه نمی‌دهند و سست نمی‌شوند، «ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ  وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ».

 

اخبار رسیده از اهل بیت(علیهم‌السلام) در مورد قوم سلمان و ایرانی‌ها

چنین نسلی برای تحقق ظهور، مدنظر خدای متعال است که در روایات ناظر به قوم و نسل حضرت سلمان و ایرانی‌هاست. روایات متعددی هم درباره این آیه وارد شده است، روایتی که حضرت می‌فرمایند: آن قومی که برادران مناند قوم سلمانند. روایاتی هم درباره مردم ایران است؛ مثلاً علم اگر در ستاره ثریا باشد، مردمانی از ایران به آن دست می‌یابند، یا اگر ایمان در ستاره ثریا باشد، مردمانی از ایران به آن دست می‌یابد. روایت دیگری از امام کاظم(علیه‌السلام) هم در توصیف کسانی که پای اسلام و حجت خدا می‌ایستند، وارد شده که می‌فرمایند: «عَنْ عَلِیِّ بْنِ عِیسَی عَنْ أَیُّوبَ بْنِ یَحْیَی الْجَنْدَلِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ قَالَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُمَّ یَدْعُو النَّاسَ إِلَی الْحَقِّ یَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ کَزُبَرِ الْحَدِیدِ لَا تُزِلُّهُمُ الرِّیَاحُ الْعَوَاصِفُ وَ لَا یَمَلُّونَ مِنَ الْحَرَبِ وَ لَا یَجْبُنُونَ وَ عَلَی اللَّهِ یَتَوَکَّلُونَ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِین.»[3]؛ دور او را انسان‌هایی می‌گیرند مانند پاره‌های آهن؛ آنقدر محکم، که تندبادهای شدید هم آنها را نمی‌لرزاند و از جنگ و جهاد در راه خدا خسته نمی‌شوند و سستی و ترس هم به آنها راه ندارد وَ همواره توکل‌شان به خداوند است.

 

نسل زمینه‌ساز ظهور، صبّار و شکور/ مدال حضرت آقا(حفظه‌الله) به ملت ایران

 در بیاناتی که حضرت آقا(حفظه‌الله) بعد از شهادت سردار دل‌ها، حاج قاسم سلیمانی، داشتند در یکی از سخنرانی‌هایشان برای ملت ایران شأنی قائل شدند و آیه‌ای از قرآن خواندند که موضوع آیه، درباره رسالتی بود که به عهده حضرت موسی(علیه‌السلام) گذاشته شد که قومش را با وسائلی از ظلمات به سمت نور ببرد. «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَی بِآیَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ»[4]؛ خدای متعال به حضرت موسی(علیه‌السلام) می‌گوید باید مرتب یادشان بیاوری که خدا چقدر به ایشان کمک کرد. آدم فراموش می‌کند! مرتب به یادشان بیاور. «إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُور»، کسانی که صبار و شکور باشند، از اتفاقات و حوادثی که اتفاق افتاده بهترین بهره را می‌برند و مسیر از ظلمت به نور را طی می‌کنند.

مقام معظم رهبری فرمودند: ملت ایران راهی که باید طی کند همین است و باید صبّارِ شکور باشد. بعد توصیفاتی از مردم ما کردند و فرمودند این ملت واقعا ملت صبار شکور است؛ این مدالی بود که حضرت آقا به ملت دادند. صبار شکور بودن یکی از ویژگی‌های قومی است که می‌خواهد ظهور را محقق کند. «صبّار» صیغه مبالغه در صبر است؛ یعنی بسیار اهل صبرند، جایی که امت‌های دیگر می‌شکنند، اینها نمی‌شکنند. «کَزُبَرِالحَدید» مثل پاره‌های آهن‌ هستند.

 

شاخصه‌های اصلی تربیت نسل مقدمه‌ساز ظهور// تغییر مبدأ میل انسان، با محبت

به آیه 54 سوره مائده  برگردیم، اول آیه فرمود: «یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه»، می‌خواهیم بگوییم که تربیت خاص نسل مقدمه‌ساز ظهور، چه تربیتی است؟ شاخصه‌های اصلی چه چیزهایی هستند؟ این همه فضائل اخلاقی داریم ولی خداوند تعالی در این آیه روی پنج موضوع تأکید کرده است؛ اینها می‌توانند آن قومی باشند که ظهور را محقق می‌کنند و برادران پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌‌آله) هستند.

 «یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه» اول مسئله حُب است. ریشه تربیت به حب و بغض (دوستی و دشمنی) برمی‌گردد؛ چه چیز را دوست داری؟ چه کسی را دوست داری؟ کدام تفکر و ایدئولوژی را دوست داری؟ زندگی‌ات را براساس چه مرامی طراحی می‌کنی؟ حب و بغض! حب؛ ریشه تربیت است. می‌فرمایند: محبت، مبدأ میل انسان را عوض می‌کند؛ یعنی اگر کسی به چیزی یا کسی عشق بورزد و علاقه داشته باشد، امیال و خواسته‌های خودش را به نفع آن تغییر می‌دهد. مثلاً آقا فلان غذا را دوست ندارد، حالا عاشق فردی شده، از همین عشق‌های زمینی، به میل او غذا می‌خورد، لباس می‌پوشد و... چطور شده؟ این آدم که تا دیروز سر غذا، سر رنگ لباسش! و... دعوا می‌کرد، چطور یک دفعه همه چیزش تغییر کرد؟! محبت، مبدأ میل انسان را تغییر می‌دهد. اگر انسان محب خدا شود، مبدأ و میلش عوض می‌شود؛ یعنی دوست‌داشتنی‌هایش از عقربه نفسانی‌اش به خدای متعال منتقل می‌شود. خدای متعال می‌فرماید: من این قوم را دوست‌ دارم، اینها هم مرا دوست دارند.

 

دو حب متضاد

نشانه‌های دوستی و علاقه چیست؟ همینطور بگوییم ما محب هستیم، قبول نیست. می‌فرمایند: یکی از نشانه‌های حب واقعی این است که حب محبوب با حب دشمن محبوب با هم نمی‌سازد. شما اگر واقعا کسی را دوست داشته باشید، نمی‌توانید دشمنش را دوست داشته باشید، شما اگر خدا را واقعا دوست دارید نمی‌توانید دشمن خدا را دوست داشته باشید. با هم جمع نمی‌شود؛ پس یکی از ویژگی‌هایش این است. حب خدا منهای بغض دشمنان خدا ممکن نیست.

 

شرط محبت واقعی

 یک ویژگی دیگر حب واقعی؛ خداوند متعال در قرآن به پیامبر(صلی‌اللهعلیه‌و‌آله) می‌گوید به مؤمنین بگو: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ»[5]؛ اگر واقعاً خدا را دوست دارید پس، از من تبعیت کنید تا خدا هم شما را دوست داشته باشد.

                                چه خوش بی مهربونی هر دو سر بی        که یک سر مهربونی دردسر بی

شما می‌گویید خدا را دوست دارید، نمی‌خواهید خدا شما را دوست داشته باشد؟ پس «فَاتَّبِعُونِی» از پیغمبر(صلی‌اللهعلیه‌و‌آله) تبعیت کنید تا خدا هم شما را دوست داشته باشد «یُحبِبکُمُ الله». پس شرط محبت واقعی تبعیت است؛ نمی‌شود بگوییم دوست داریم ولی حالا مخالفیم! این چه دوستی‌ای است؟!

آیات دیگری هم هست که به مفهوم ویژگیهای محبت کمک می‌کند. مثلاً می‌فرماید: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ»[6]؛ اگر خدا را یاری کنید، خدا هم شما را یاری می‌کند؛ یعنی اگر خدا را یاری نکنید، خدا هم شما را یاری نمی‌کند. در آیه دیگر می‌فرماید: «مُحَمَّدٌ رَسولُ اللهِ وَالَّذینَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَی الکُفارِ رُحَماءُ بَینَهُم»[7]، شما می‌خواهید ولیّ خدا را نصرت و تبعیت کنید؛ ویژگی مؤمنین این است: یاران پیغمبر(صلی‌اللهعلیه‌و‌آله) «اَشِدّاءُ عَلَی الکُفارِ رُحَماءُ بَینَهُم» هستند؛ با مؤمنین مهربان‌اند، اهل سلم و سلامتاند، با کفار (اینجا منظور کفاری است که دنبال براندازی‌اند، می‌خواهند بجنگند مسلمین و اسلام را نابود کنند) خشن هستند. خداوند می‌فرماید: «جاهِدِ الکُفّارَ وَ المُنافِقینَ وَ اغلُظ عَلَیهِم»[8]؛  با منافقین و کفار مجاهدت کن و بجنگ، علیه آنها کارکن و به آنها سخت بگیر! به دشمن اگر سخت گرفتی، عقب نشینی می‌کند.

 آیاتی هست در این خصوص که محبت شروطی دارد؛ یکی از شروط آن تبعیت و اطاعت است، نصرت ولی خداست، اینها را اگر به دنبال داشت، حب واقعی است و اگر نداشت، زبانی است.

 

می‌خواهی واقعاً عاشق خدا شوی؟/ تنظیم زندگی بر مدار حب الهی

اگر بخواهیم واقعاً قومی که خداوند متعال فرموده، باشیم که: «یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه»، حبمان واقعی باشد و خداوند را واقعاً دوست داشته باشیم، باید تمام زندگی‌مان را بر مدار حب خدای متعال و نصرت ولیّ خدا تنظیم کنیم. یعنی جوان ما وقتی می‌خواهد ازدواج کند، بر اساس حب خدا و تبعیت از خدا و نصرت ولی خدا باشد. میبیند خدا و پیغمبر(صلی‌اللهعلیه‌و‌آله) چه می‌گویند. می‌خواهد مسافرت کند، معاشرت کند، فرزند بیاورد، اشتغال داشته باشد و هرکاری که می‌خواهد انجام دهد بر مدار حب الهی تنظیم ‌میکند؛ می‌بیند خداوند چه چیزی را دوست دارد و چه چیزی را دوست ندارد. امر خدا چیست، نهی خدا چیست؛ کلاً سبک زندگی و بندگی‌اش بر اساس حب خدا و نصرت ولی خدا تنظیم می‌شود. «فَاتَّبِعُونِی یُحبِبکُمُ‌ الله» این می‌شود حب واقعی!

 کسانی که در آخرالزمان می‌آیند؛ قوم برگزیده خدا هستند. چراکه اهل نصرت ولی خدا و اهل حب خدا و حب دین خدا هستند و بغض دشمنان خدا و ولی خدا را در دل دارند و مثل پاره‌های آهن محکم‌اند، بنابراین «یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه» این اولین ویژگی قوم برگزیده است. همیشه دقت می‌کنند ولیّ خدا در جامعه چه میگوید، پیامبر و امام معصوم چه می‌گویند، در دوران غیبت، نایب امام معصوم چه می‌گوید، اینها روی آن مدار تنظیم‌اند.

 

نصرت ولیّ خدا در همه عرصهها (انتخاب رشته، اقتصاد و...)

ولی جامعه می‌فرماید: بروید دنبال علومی که اقتدار‌آفرین باشد. معیار انتخاب رشته تحصیلی شما در مختصات جامعه پشتیبان ظهور، باید نصرت ولیّ باشد. آنجا وقتی ولی‌خدا می‌گوید باید تحصیلاتت هم در جهت تقویت اسلام باشد، نباید بگویی می‌خواهم تحصیلاتم را بر مبنای درآمد تنظیم کنم!

 نصرت بعدی که می‌فرماید، جمعیت؛ الآن وضعیتش اینطوری است باید به سمت جمعیت برویم. هم مردم هم مسئولین، باید در این راه برای نصرتِ ولی‌خدا اقدام کنند. در فرهنگ و اقتصاد هم همین است. اگر بخواهید نصرت و تبعیت کنید، باید اقدام کنید. یعنی مشکلات و گرفتاری‌ها و... مبتنی بر صفاتی که عرض می‌کنیم، مانع نصرت ولی نمی‌شود. مردم، زمان پیامبر(صلی‌اللهعلیه‌و‌آله) اینقدر گرسنه بودند، سنگ به شکم‌شان می‌بستند جنگ خندق را جلو می‌بردند، در طول تاریخ انبیا و اولیای الهی هم هست. اولین ویژگی مؤمنین آخرالزمان این است که بر اساس حب خدا تبعیت می‌کنند و نصرت ولی‌خدا می‌کنند. مصادیقش را هم می‌توانیم تعریف کنیم و یکی‌یکی به زمان خودمان تطبیق دهیم.

 

«أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ»، اولین خروجی محبان واقعی/ اخلاقی که ظهور را محقق می‌کند

می‌فرماید: «یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه»، نکته اول این است که‌ افرادی که اهل محبت خدایند، اخلاقی پیدا می‌کنند که «أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ»، چراکه خدا راضی نیست مؤمنین با یکدیگر مغرورانه و متکبرانه برخورد کنند، پس باید متواضعانه برخورد کنند، مؤمن با مؤمن دعوا نمی‌کند. جامعه‌ای که در خیابان برای همدیگر قفل فرمان می‌کَشند، هنوز مقدمه‌ساز ظهور نشده. جامعه‌ای که پرونده‌های سنگین تخلف در دادسراها و دادگاه‌ها دارد، مقدمه‌ساز ظهور نشده است. حالا نگویید مردم؛ هم مردم و هم مسئولین؛  هم مسئولین باید زمینه‌سازی کنند تا مردم گرفتار نشوند، هم مردم باید مراقب باشند. بالاخره خدا به همه ما اراده داده است. مساواتی که گاهی در جامعه اتفاق می‌افتد، همان طی مسیر «أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ» است. بسته‌های معیشتی، کمک‌های مؤمنانه در سیل، زلزله و...

در جریان سیلی که در لرستان اتفاق افتاده بود، تلویزیون نشان می‌داد با فردی مصاحبه کرده بودند. تعریف می‌کرد: روحانی‌های شهرمان آمدند به کمک ما، یکی از روحانیون با لباس و عمامه‌اش رفت در دستشویی خانه ما و آن را تمیز کرد و گل و لایش را درآورد، بعد هم از من عذرخواهی کرد و رفت. اصلاً من نظرم عوض شد. یک مسئول که عنوان اجتماعی هم داشته شلوارش را بالا می‌زند و می‌رود در این گل و لای‌ها و کمک می‌کند. این می‌شود: «أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ». شما دیدید مقام معظم رهبری چند سال پیش در زلزله بین مردم روستا در چادر رفتند لباس‌هایشان هم گلی شده بود. همان موقع بعضی از مسئولین تازه بعد از اینکه ایشان رفتند، آنجا با کفش رفتند روی فرش آن بنده خدا، کفشش هم دارد برق می‌زند او می‌خواهد به درد بیچاره‌هایی که در سیل گیر افتاده‌اند برسد! اینطوری که نمی‌شود، «أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ». با اینکه اتوی لباست به هم نخورد نمی‌شود کار مردم راه انداخت! امروز هم مسئولین خدومی داریم که در این زمینه اقدام کرده‌اند؛ هم طلبه‌ها و پزشک‌ها و مهندس‌های خوب؛ از اقشار مختلف. «أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ»، اخلاقی است که ظهور را محقق می‌کند، این باید فراگیر شود.

 

 

عزت در همه زمینهها/ در مقابل کفار نفوذناپذیر باشیم

بعد می‌فرماید: «أَعِزَّةٍ عَلَی الْکَافِرِینَ» اعزه جمع «عزیز » است. کنایه از اینکه دوستانِ خدا شأن مؤمنانه خودشان را بالاتر از این می‌بینند که بخواهند به عزت کاذب کفار بهایی دهند یا برایش اعتباری قائل شوند. مؤمن عزیز است، جلوی کفار معاند خم و راست نمی‌شود. «أَعِزَّةٍ عَلَی الْکَافِرِینَ» در مقابل کفار نفوذناپذیر باشیم.

عزت جمعیتی؛ یعنی جمعیت مؤمنین اگر کم شود، کشور اسلامی خوار میشود. وقتی جمعیت نداشت، مجبور است برای تأمین امنیتش نیروهای نیابتی از کشورهای دیگر بگیرد. کشوری که جمعیت نداشته باشد، امنیت ندارد. پزشک و معلمش را باید از کشورهای دیگر بیاورد. یکی از رؤسای رژیم صهیونیستی چند وقت پیش رسماً اعلام کرده ما نیازی به حمله به ایران نداریم، تا دو دهه دیگر ایران از نظر جمعیتی از پا درمی‌آید! کشور پیر می‌شود و نمیتواند خودش را اداره کند. به راحتی می‌شود به آن حمله کرد و آن را گرفت. واقعا هم همین است، اگر مسئله جمعیت حل نشود.

 هم این نسبت به جمعیت کل کشور هم جمعیت مذاهب داخل ایران دارد تغییر می‌کند و برابر می‌شود. اگر مؤمنین نسبت به نصرت خدا و ولیّ خدا اقدام عاجل و جدی نکنند، ما مبتلا خواهیم شد. تنها مسئله در جمهوری اسلامی که مقام معظم رهبری فرمودند: دِهشَتناک، مسئله جمعیت است. و بی برو و برگرد به آن مبتلا می‌شویم، اگر اقدام نشود. 

عزت اقتصادی؛ عزت اقتصادی؛ یعنی تا وقتی کشورهای اسلامی به دلار متکی باشند، کشور همین است. یک سنگ در این رودخانه می‌اندازند موجش همه را می‌گیرد. برای همین است که ایران و روسیه و ترکیه باهم توافق می‌کنند. یکی از بحث‌هایی که مطرح شد این است که دلار کنار گذاشته شود. و ان‌شاءالله از کشورهای دیگر هم بیایند، اقتصاد آمریکا سقوط خواهد کرد و ما هم نجات پیدا خواهیم کرد، اینها مسائل مهمی است. 

عزت فرهنگی؛ ما سبک زندگی‌مان از خوردن و آشامیدن، مسافرت، ازدواج و... را نگاه می‌کنیم، دارد همه چیز غربی می‌شود. از اسلام فاصله گرفته‌ایم. نمی‌توان «یابن‌الحسن، یابن‌الحسن عجّل علی ظهورک» گفت، ولی شب عروسی‌مان به سبک کفار عروسی بگیریم. «یا صاحب‌الزمان عجّل علی ظهورک» بگوییم، ولی مسافرت‌هایمان، معاشرت‌هایمان، مهمانی‌هایمان و... به سبک کفار باشد. باید اینها همه بر مدار نصرت ولیّ خدا و محبت خدا تنظیم شود.     

 

سیمای نسل زمینه‌ساز ظهور

بعد از این یک عامل پیش‌برنده است دقت کنید، ادامه آیه میفرماید: «یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ»[9] آنهایی که بر اساس حب خدا زندگی می‌کنند و «أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکَافِرِینَ» هستند، اینها دیگر نمی‌توانند آرام بنشیند. «یُجاهِدونَ فی سَبیلِ اللَّهِ»؛ در راه خدا مجاهدت می‌کنند، در راه تنظیم علائق و ارزش‌های اجتماعی بر مدار حب الهی و نصرت ولیّ خدا، شب و روز نمی‌شناسند، کار و تلاش می‌کنند، برنامه‌ریزی می‌کنند.

ویژگی بعدی که یک عامل بازدارنده است؛ «وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ»؛ از ملامتِ ملامتگران نمی‌ترسند، کوتاه نمی‌آیند. فشارهای دیگران، تبلیغات منفی، شبهات و شرایط سخت، آنها را از نصرت ولیّ خدا باز نمی‌دارد. اگر دشمن حرفی بزند، عقب نمی‌نشینند. نمی‌ترسند که دشمن حرفی زده است. «وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ» ویژگی این نسل این است.

اینها محکم هستند چون می‌دانند: «إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرکُم»، می‌دانند: «إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذینَ آمَنوا»[10]؛ خدا از اهل ایمان دفاع می‌کند، می‌دانند: «کَم مِّن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّه»[11]، یک گروه اگر کم ولی مؤمن و محکم باشند، بر جمعیت زیاد باطل غلبه می‌کنند. اینها قواعد الهی در قرآن است و این نسل و قوم ملتزم به این قواعد هستند. این سیمای نسل موعود زمینهساز ظهور در قرآن است.

 

 راهکارهای تربیت نسل زمینه‌ساز ظهور

یکی از راه‌های ایجاد نسل زمینه‌ساز ظهور، این است که بتوانیم از اول این نسل را تربیت کنیم. دومین راهکار، تحول تربیتی در نسل موجود است. حضرت امام خمینی(رحمه‌الله‌تعالی‌علیه) تحول تربیت در جامعه ایجاد کرد. جامعه‌ای که طاغوتی بود، یک دفعه‌ مردم قیام کردند، جلوی دشمن ایستادند، به جبهه رفتند، هشت سال جنگیدند؛ تحول تربیتی بین نسل موجود ایجاد شد. البته بخشی از نسل را نزدیک به دو دهه، تفکرات حضرت امام و شاگردان ایشان تربیت کرده بودند؛ جلسات، اعلامیه‌ها، کلاس‌ها اثر گذاشت.

یکی از راه‌های ایجاد جهش تربیتی این است: «الناس علی دین ملوکهم»[12]؛ مردم بر مسلک و مرام حاکمانشان زندگی می‌کنند.  «الناس أمَراهُم أشبه منهم بأبائهم»[13]؛ مردم به سردمداران و حاکمان شبیه‌تر از پدرانشان‌اند. کسانی که به عنوان رئیس، وزیر، وکیل در کشور و استان حاکم می‌کنیم، اگر آدم‌های طراز توحیدی و خوبی باشند یک دفعه‌ سبک زندگی و گرایشات مردم تغییر می‌کند. روایات معصوم هم ثابت کرده در هر برهه‌ای از تاریخ هر مسئولی بر بلاد اسلامی حاکم شده، مرام مردم تا حد زیادی با آن مسئول تطبیق پیدا کرد.

 

عوامل مؤثر در مهندسی نسل

دو عامل در مهندسی ‌نسل خیلی مؤثر است: یک عامل درونی؛ یعنی تربیت ‌خانوادگی، تربیت نسل موعود از اول، یک عامل بیرونی که تربیت ‌اجتماعی است. حاکمیت باید مناسبات و ارزش‌های اجتماعی را طوری قرار دهد که نسل موعود تربیت شود. آموزش و پرورش، نظام آموزشی و نظام عالی و دانشگاهی باید طوری باشد که خروجی آن انسان‌های تراز مؤمن و انقلابی نسل موعود باشد که می‌خواهند زمینه ظهور محقق کنند. زمینه‌‌اش را باید حاکمیت فراهم کند. سیاست‌گذاری‌ها، ارزش‌گذاری اجتماعی، باید طوری باشد که در جامعه اخلاق ‌توحیدی و معنویت ارزش باشد. هر کسی براساس استعداد‌هایش می‌تواند رشد کند و جایگاه خودش را پیدا کنند، اینها می‌شود عامل بیرونی.

 

خانواده، عامل اول تربیت نسل

شاخصه‌های پنج‌گانه تربیت خانوادگی اصیل و درونی عبارتند از: 1. انتخاب همسر ‌خوب؛ این در تربیت و مهندسی ‌نسل خیلی مهم است. بر اساس این پنج‌ شاخص، همسر ‌مجاهد باید انتخاب کنید، همسر گوشه‌گیری که می‌خواهد در خانه بنشیند، کار به دنیا ندارد، با عالم هستی ارتباط ندارد، نمی‌تواند نسل ظهور تربیت کند. جوانی که می‌خواهد ازدواج کند باید همسری انتخاب کند که: «یُجاهِدونَ فی سَبیلِ اللَّهِ» باشد، باید افق نگاه را در مسائل بالا ببریم که در تربیت و مهندسی نسل امر مهمی است. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) به برادرشان عقیل که علم انساب داشت؛ یعنی نسب‌شناسی بلد بود و به اصطلاح تبار‌شناس بود، می‌فرمایند که همسری برای من پیدا کنید از قبیله‌ای که از دلاوران عرب باشد. می‌خواهند نسل عاشورایی را مهندسی کنند. عقیل می‌رود در قبائل می‌گردد قبیله بنی کلاب را پیدا می‌کند که از شجاعان عرب و جنگاور بودند. از بین آنها هم یکی از بهترین خانواده‌ها را پیدا می‌کند که اهل فضلیت، ادب، شعر، قرآن، معنویت و اهل عفت بودند. سه روز مهمان آنها می‌شود و در خانه‌ آنها می‌ماند. می‌گوید: آقا امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) از دختر شما خواستگاری کردند. بعد حضرت ام‌البنین(علیهاالسلام) همسر امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌شوند. حضرت می‌فرمایند من از رحم این خانم می‌خواهم فرزندی متولد شود که در حادثه عاشورا به أبا‌عبدالله‌الحسین(علیه‌السلام) کمک کند؛ یعنی تربیت نسل می‌کند، در حقیقت مهندسی نسل می‌کند. کربلا یک آدم شجاع می‌خواهد مثل اباالفضل(علیه‌السلام) در عین حال که در فضائل‌ اخلاقی کامل است، ترس در وجود‌ش راه ندارد. پس باید این نسل را مهندسی کرد. یک انسان شجاع با این فضائل اخلاقی. پس همسر خوب خیلی مهم است.

 

تاثیر شخص در نسل/  مشارکت شیطان در نسل

2. خودِ شخص و اعمال خودش؛ اینکه خودمان برویم و بگردیم، هر کار خواستیم بکنیم بعد دنبال یک همسر خوب باشیم و فکر ‌کنیم با همسر خوب همه‌ چیز درست می‌شود، امکان ندارد. علمای‌ علم اخلاق و تربیت نظرات مختلفی دارند از جمله اینکه بعضی می‌گویند تربیت ‌فرزند بیست سال قبل ازدواج شروع می‌شود! عملاً شما خودتان را تربیت کنید و بسازید، چون یک حرف معروفی است که می‌گویند: فرزندتان شبیه خودتان می‌شود نه شبیه کسی که دوست دارید، پس خودتان را اصلاح کنید. حداقل قبل از ازدواج مقید باشید. مراقبت کنید، قبل از بار‌داری، در هنگام بار‌داری، مراقبت‌هایی که انسان‌ باید از اعمال خودش کند، چون اینها در نسل و تربیت تأثیر می‌گذارد.

انعقاد نطفه. شرایطی دارد از جمله اینکه یک آیه داریم در قرآن که یک هشدار سنگین می‌دهد، می‌فرماید: «وَ شَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ»[14]، شیطان نطفه مشارکتی درست می‌کند. عذر می‌خواهم مشارکت می‌کند در نطفه انسان، به این صورت که یک عده را منحرف می‌کند تا بروند رابطه حرام داشته باشند، اولاد حرام‌زاده به دنیا می‌آید. روش دیگر شیطان برای مشارکت در نطفه این است که وقتی انسان تصمیم به انعقاد نطفه می‌گیرد با ذهنیت انسان دیگری مجامعت کند و نطفه منعقد شود. این هم نوعی شِراکت شیطان است. فلان فیلم یا آدم در ذهنش است و اقدام به انعقاد نطفه می‌کند، این شِراکت شیطان است.

 

تأثیر لقمه حلال و اسم خوب در نسل

3. شرایط تولد؛ بچه که می‌خواهد به دنیا بیاید یکی از چیزهای مهم «تربت سیدالشهداء» است، مقید باشید در بیمارستان کام بچه‌تان را اول با تربت سیدالشهداء بردارید؛ آب فرات و تربت سیدالشهداء. روایت داریم کسی که کام بچه‌ را با آب فرات و تربت سیدالشهداء بردارد، ولایت ما اهل‌بیت در دلش مستقر می‌شود. روایت داریم دوستان ما اهل‌بیت یکی از علت‌های دوستی‌شان با ما همین است. اینها مهم است. تحنیک، سنت کام‌ برداشتن. اذان و اقامه در گوش بچه گفتن بسیار مهم است.

4. اسم خوب؛ یکی از حقوق فرزند است. نام‌های عجیب و غریب نگذارید. پدر و مادر خوب، شما باید بچه‌تان را برای نسل ظهور تربیت کنید، اسماء اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را روی فرزندان‌تان بگذارید، اسماء مقدس بگذارید. اسم بسیار مهم است. اگر کسی روی شما اسم بد گذاشته، عوض کنید. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به بعضی افراد که اسم آنها، اسم‌های دوره جاهلیت بود، می‌گفتند اسمتان را عوض کنید. یکی از چیزهایی که بچه‌ها در روز قیامت شکایت می‌کنند، در مورد اسمشان است.

5. لقمه حلال؛ دادن لقمه حلال به بچه در تربیت او، بسیار تأثیر دارد. امام حسین(علیه‌السلام) روز عاشورا به این جمعیتی که هربار می‌خواستند حرف بزند، قال‌ و ‌قیل می‌کردند و نمی‌گذاشتند، فرمودند: «مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرامِ فَقَدِ انْحزَلَتْ عَطِیّاتُکُمْ مِنَ الْحَرامِ»[15]؛ حقوق‌هایتان از حرام پرداخت شده، شکم‌هایتان از حرام پر شده است که نمی‌خواهید حرف حق بشنوید. این مسئله بسیار مهم است.

 

سه دوره مهم تربیتی فرزند/ امیران کوچک

بعد از اینکه بچه متولد شد، سه دوره دارد: سه تا هفت سال که در مورد آن روایت داریم، «الوَلَدُ سَیدٌ سَبعَ سِنینَ وَ عَبدٌ سَبعَ سِنینَ وَ وَزیرٌ سَبعَ سِنینَ»[16]؛ هفت سال اول امیر است، هفت سال دوم عبد و اسیر است و هفت سال سوم هم وزیر است؛ یعنی بچه در هفت سال اول خودش آقاست و دوست دارد آقایی کند. آقایی تکوینی و آقایی تشریعی دارد که شما باید اخلاق درستی با این بچه داشته باشید و شخصیتش را به هم نزنید؛ نه به آن معنا که چون آقاست، هر کاری دلش خواست، باید انجام دهد. منظور این است که پادشاه و سلطان و امیر اگر تصمیم اشتباهی گرفت نباید غرورش را شکست، باید نظرش را عوض کرد. در این مورد مثال‌های زیاد تربیتی داریم، یکی از مثال‌هایی که حضرت آیت‌الله حائری شیرازی فرمود، مثلاً جلو بچه یک لیوان آب گذاشته و او می‌خواهد طرف این لیوان برود، ناگهان یک نگاه تند به بچه می‌کنید، این بد است، یک‌‌وقت پشت دستش می‌زنید، این هم بد است، زمانی لیوان آب را از جلویش بر‌می‌دارید، این خیلی بد نیست، ولی بچه‌تان، بچه خلاق و آزادی بار نمی‌آید و شخصیتش رشد نمی‌کند. بعضی از پدر و مادرها زرنگ‌اند، می‌روند یک لیوان دیگر می‌آورند و به دست بچه می‌دهند و یک بازی درست می‌کنند و بچه را از آنجا منصرف می‌کنند. او امیر است و می‌خواهد این کار را انجام دهد، شما پشت دستش نزنید. آدم پشت دست امیر که نمی‌زند. به گونه‌ای دورش بزنید یا نظر دیگری بدهید یا کار دیگری کنید. و خیلی مثال‌های دیگر.

 

تربیت نسل عاشورایی و محمّدی

امام حسین(علیه‌السلام) چه نسلی تربیت کرده است! علی‌اکبر(علیه‌السلام)! درست است از نسل امام‌معصوم است، از کوزه همان برون تراود که در اوست، ولی اینقدر هم مطلق نیست. مثلاً از پیامبران هم داریم که پسرش پسر نوح شد. در میان ائمه(علیه‌السلام) هم بعضی از فرزندانشان ناخلف بودند. کسی مجبور نیست که چون بچه امام است، حتماً خوب باشد. بلکه باید تلاش کند باید تربیت شود البته فرزند امام زمینه‌اش خیلی بالاست.

یکی از فرزندانی که امام حسین(علیه‌السلام) تربیت کرده‌اند، علی‌اکبر است. علی‌اکبر در دوران خودش زبانزد بوده. وقتی می‌خواهد او را به میدان بفرستد، از جمله امام حسین(علیه‌السلام) معلوم می‌شود که چقدر امام برای اینکه می‌خواهد علی‌اکبر را بفرستد، سختی کشید! جمله امام به خدای متعال وقتی که می‌خواهد جوانش را به میدان بفرستد، این است: «اللَّهُمَّ اشهَد عَلی هؤُلاءِ القَومِ، فَقَد بَرَزَ إلَیهِم غُلامٌ أشبَهُ النّاسِ خَلقاً وخُلُقاً ومَنطِقاً بِرَسولِکَ مُحَمّدٍ صلی اللَّه علیه و آله»[17]؛ خدایا، شاهد باش که من چه‌کسی را دارم می‌فرستم! جوانی را دارم می‌فرستم که شبیه‌ترین مردم روزگار به پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) است. صورتش، حرکاتش، راه رفتنش و... می‌فرماید: هروقت ما دل‌مان برای دیدن پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) تنگ می‌شد، علی‌اکبر را نگاه می‌کردیم. «خَلقاً» «و خُلقاً»؛ علی‌اکبر اخلاقش هم مثل پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) است. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) اخلاقشان «وَإِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ»[18] بوده است. وجود نازنین پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) بعد از فتح مکه، آ‌نها را چون تسلیم شده بودند، جمع کرد و خطاب به آنها فرمود: گمان می‌کنید من با شما چکار می‌کنم؟ خیلی پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) را اذیت کردند. سه سال در شعب ابی‌طالب چقدر مسلمانان را شکنجه دادند! فرمود: گمان می‌کنید با شما چکار می‌کنم؟ آنها پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)را می‌شناختند، گفتند: یا رسول‌الله، تو کریمی و ما را می‌بخشی. اصلاً خودشان می‌دانستند. آقا فرمودند: من کاری را با شما می‌کنم که یوسف با برادرانش کرد، «لَا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ». «أَنْتُمْ الطُّلَقَاءُ»، شما آزادید، بروید. شما را آزاد می‌کنم، شما را نمی‌کُشم.

علی‌اکبر چنین شخصیتی است، ایشان سفره‌دار بوده و فقیران را غذا می‌داده است. حضرت در راه‌ها و مسیرها، کاروانسراهایی را برای مسافران درست کرده بود، بالای خانه‌اش آتشی روشن می‌کرد که هرکس وارد شهر می‌شد، علامتی بود که در این خانه غذا و جایی برای استراحت است. موکب زده بود. این آقا را کشتند! «وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ»، حرف می‌زد مثل پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بود. امام حسین(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «کُنّا إذَا اشتَقنا إلی وَجهِ رَسولِکَ نَظَرنا إلی وَجهِهِ‌»؛ ما هروقت دل‌مان برای پیامبر تنگ می‌شد به صورت علی‌اکبر نگاه می‌کردیم. این علی‌اکبر امام حسین(علیه‌السلام) است!

 

بر بالین پسر

وقتی به سمت میدان می‌رفت و اجازه خواست، حضرت به سرعت به او اجازه دادند. همه را معطل می‌کردند، ولی علی‌اکبر(علیه‌السلام) را معطل نکردند، چون پسر خودشان است. اولین نفر از بنی‌هاشم، علی‌اکبر(علیه‌السلام) بود که جلو آمد، حضرت هم بدون معطلی اجازه دادند. فقط وقتی می‌رفت، حضرت پشت سرش راه می‌رفت. می‌گفت:

در بـــــــــــرم سروقدم راه برو چند قدم                                      تــــــا کنم قد تو را خوب تماشا پسرم

گه سرت، گاه رخت، گاه لبت می‌بوسم                                           دلم آرام نگیرد، چه کنم؟ من پدرم

مرحوم شیخ حر عاملی(رحمت‌الله‌علیه) نوشته: وقتی یعقوب و یوسف و برادرانش از دور به هم رسیدند، یعقوب، یوسفش را بعد از این‌ همه سال دید، نوشته‌اند که خودش را از اسب انداخت. پیاده هم نشد، از شور و اشتیاق خودش را انداخت و باقی راه را زانو‌زانو به طرف یوسف رفت و یوسف دوان‌دوان رسید و بابا را بغل کرد و به سینه چسباند. یوسف، عزیز مصر بود و یعقوب و این برادران چه لذتی بردند!

شیخ حر عاملی(رحمت‌الله‌علیه) نوشته که ابی‌عبدالله نزدیک بدن علی‌اکبر از اسب به زمین افتاد. آن‌وقت امام حسین(علیه‌السلام) زانو‌زانو کنار بدن علی‌اکبر رسید. گفت:

دارم ز روی خاک، جگر جمع می‌کنم           تکه به روی تکه پسر جمع می‌کنم

دارم برای اهل حرم بعد از کشتنت             در این عبای کهنه سپر جمع می‌کنم

پنجاه سال هیچ کجا خم نشدم ولی                 در پای پیکر تو کمر جمع می‌کنم

از بس که سنگ خورده سرت با سراستین      خون‌لخته را از قرص قمر پاک می‌کنم

با هرچه داشتند به تو زدند                        از روی ساقه تو تبر جمع می‌کنم

 

 

 

[1]. سوره مائده، آیه 54.

[2]. علامه طباطبایی(رحمت‌الله‌علیه) می‌فرمایند: أذله از ذلیل گرفته شده و به معنای تواضع خیلی شدید است.

[3]. بحار الانوار، ج 60، ص216

[4]. سوره ابراهیم، آیه 5.

[5]. سوره آل‌عمران، آیه31.

[6]. سوره محمد، آیه 7.

[7]. سوره فتح، آیه29.

[8]. سوره توبه، آیه73.

[9] . سوره مائده، آیه54.

[10] . سوره حج، آیه 38.

[11] . سوره بقره، آیه 249.

[12] . بحارالانوار، ج 102، ص7 و 8.

[13] . تحف العقول، ج1، ص۲۰۸.

[14] . سوره إسراء، آیه ۶۴.

[15] . مجلسی، بحار الانوار،، ج45، ص8.

[16] . بحار الأنوار،  ج۱۰۱، ص۹۵.

[17] . المجدی: ص 91

[18] . سوره قلم، آیه 4.