جنگ روایتها و تحریفها!
جنگ روایتها و تحریفها!
جنگ روایتها و تحریفها!
حجتالاسلام مهدوی نژاد: حادثه عاشورا دو بخش داشت، یک بخش جنگ سخت که با شهادت سیدالشهداء و اصحابشان به پایان رسید؛ بخش دوم جنگ نرم بود که با اسارت اهلبیت آغاز شد. فرمانده این بخش از عملیات، حضرت زینب(علیهالسلام) بود.// انقلاب اسلامی ما هم دو بخش دارد: بخش اول، بخش مبارزه در جنگ سخت است؛ مبارزه کردیم تا انقلاب به پیروزی رسید. در طول 8 سال دفاع مقدس، شهید دادیم، جنگ سخت تمام شد. بعداز دفاع مقدس و جنگ سخت، جنگ نرم شروع شد و الآن ما سی و چند سال است که درگیر جنگ نرم و جنگ ترکیبی هستیم. // امروز عصری است که جهاد ما جهاد تبیین است. عزیزان منبری، مداحان و وعاظ عزیز و به تعبیر رهبر معظم انقلاب(مدظله) هرکس تریبون و شعاع تأثیرگذاری دارد، تکلیفش جهاد تبیین است. این خطرناک است که وقتی رهبر یک جریان انحرافی، معارض و محارب با انقلاب از دنیا میرود، یک عده که مورد وثوق همه جامعه یا بخشی از آن هستند، دانسته یا نادانسته پیام تسلیت میدهند و ترویج میکنند.
شناسنامه:
عنوان مراسم: قرار هفتگی، مراسم شهادت حضرت زینب کبری(سلام الله علیها)
موضوع سخنرانی: حضرت زینب(علیهالسلام)، فرمانده جهاد تبیین
زمان: شنبه 29/10/1403
مکان: مدینه العلم کاظمیه یزد
حادثه عاشورا دو بخش داشت: جنگ سخت و جنگ نرم
حادثه عاشورا دو بخش داشت: یک بخش جنگ سخت که با شهادت سیدالشهداء(علیهالسلام) و اصحابشان به پایان رسید. چرا امام حسین(علیهالسلام) با اینکه میدانستند و حوادث را برای ایشان گفته بودند به مقتل رفتند و به فجیعترین وضع هم به شهادت رسیدند؟ برای اینکه برای هدایت جامعه جز این شهادت راهی نمانده بود. در منابع و معارف ما هست، در زیارت اربعین هم ذکر شده: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَهِ وَ حَیْرَهِ الضَّلَالَهِ» خون قلب مطهر، اسباب هدایت جامعه و بیداری امت را باید فراهم میکرد، راه دیگری نبود. در عالم رازی است که جز با خون افشا نمیشود. برای دفع بلای عظیم بنیامیه، یک ذبح عظیم و قربانی نیاز بود که این اتفاق افتاد.
حضرت زینب(سلاماللهعلیها) فرمانده جنگ نرم
بخش دوم، جنگ نرم بود که با اسارت اهلبیت(علیهمالسلام) آغاز شد. فرمانده این بخش از عملیات و این جنگ نرم، حضرت زینب(علیهالسلام) است. بنیامیه جنگ روانی سنگین، جنگ روایتها و تحریف حقایق را شروع کردند. البته سابقه این جنگ نرم و جنگ روایتها خیلی قبلتر از اینهاست، در دورانی که امام حسین(علیهالسلام) قیام کردند، نتیجه داد، اوج این مسئله بود و ثمرهاش را چیدند، آن جنگ نرمی که تقریباً نزدیک پنجاه سال قبل شروع شده بود، بنیامیه ثمرهاش را در کربلا چیدند.
جنگ نرم؛ تحریف حقایق و دین، روایتهای انحرافی از دین، عوض کردن جای شهید و جلاد، تغییر دادن و جابهجا کردن جای مسلمان و خارجی بود، اینها باعث شد مردم پای کار آمدند، سر دین را گوش تا گوش بریدند، هلهله هم کردند، قربة الی الله، سجده شکر هم به جا آوردند، مسجد شکر هم ساختند.
جهاد تبیین، تنها راه مبارزه با جنگ نرم/ زینب کبری، علمدار جهاد تبیین
در چنین شرایطی که امت، امام خود را کشته است، تنها راه مبارزه با این جنگ نرم، جنگ روایتها و تحریف، جهاد تبیین است و علمدار این جهاد تبیین کسی جز «نائبة الزهرا» حضرت صدیقه صغری، زینب کبری(علیهالسلام) نیست. خداوند عزوجل یک زن را برای فرماندهی این جنگ سنگین مبعوث میکند.
جنگ نرم، جنگ روایتها و تحریف، یعنی جنس ادبیات بنیامیه و جنس روایتهایی که از حوادث نقل میکنند قرآنی و دینی است. قرآنی حرف میزنند، جنسش قرآنی و دینی است، فقط نوعش انحرافی است. از آنجایی که وجود مبارک پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) فرمودند؛ قرآن و اهلبیت(علیهمالسلام) هر دو با هم و حدیث ثقلین را سنّی و شیعه نقل کردند، معتبر و محکم است، این مبنا ایجاد شده است. قرآن و اهلبیت(علیهمالسلام) از هم جداشدنی نیستند تا اینکه کنار حوض کوثر به من برسند، یعنی اینها را از هم جدا نکنید. بعد گفته میشود که قرآن کفایت میکند، از همینجا مبدأ انحراف و تحریف مشاهده میشود. آنوقت بر اساس نظرات شخصی، قرآن تفسیر و تحلیل میشود، همه استفادهای میشود کرد. یک کتابی آمده، خداوند متعال مدرس این کتاب را هم فرستاده است. این کتاب خاص است، هر کسی این کتاب را متوجه نمیشود. این کتاب عمیق و دارای بطنهایی است، اگر مدرس را کنار بگذارند بگویند این کتاب را خودمان مطالعه میکنیم، خودمان متوجه میشویم، از آن استفادههای نادرست میشود.
بنیامیه با ادبیات دینی، دین را تحریف میکرد
ادبیات بنیامیه چگونه بود که گفته میشود دینی و قرآنی بود؟ مثلاً خطاب به حضرت زینب کبری(علیهالسلام) و اسرا میگفتند؛ خدا شما را کشت و رسوایتان کرد!! ابنزیاد(لعنتاللهعلیه) میگوید: سپاس خدایی را که شما را رسوا کرد و کشت و دروغتان را آشکار کرد. بلافاصله حضرت زینب(علیهالسلام) میفرماید: «سپاس خدایی را که ما را به وسیله پیامبرش محمد(صلواتاللهعلیه)، گرامی داشت و ما را از هر پلیدی منزه کرده است»، آیه میخواند؛ «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا»[1]. با همان ادبیات به جنگ این روایت غلط میآید.
ابن سعد به لشکریانش میگوید: «یا خِیلَ الله اِرکَبی»؛ ای لشکریان خدا حمله کنید. حضرت زینب جلو میدود و میفرماید؛ آیا در بین شما مسلمانی نیست؟ تمام این گفتگوها در کربلا هماوردی روایی و مبارزه با تحریف و جنگ نرم است.
میگفتند: ما خلیفه رسول الله هستیم، بعد از شهادت امام حسین(علیهالسلام)، عبیدالله(لعنتاللهعلیه) در مسجد کوفه روی منبر میرود و میگوید: «الحَمدُلله الَّذی أظهَرَ الحَق وَ أهله نَصَرَ أمیرِالمؤمنین وَ یزید وَ حِزبَه وَ قُتِل الکَذّاب اِبنِ کَذّاب حسین وَ شیعتِه»؛[2] خدایی را سپاس که حق را ظاهر و آشکار کرد و امیرالمؤمنین، یعنی یزید و لشکریان و پیروان او را یاری کرد -نستجیر بالله- این خبیث(لعنتاللهعلیه) میگوید و کشت دروغگو، پسر دروغگو را، ، با همان ادبیات مسلمانفهم، حرف میزنند.
بنیامیه بعضی از فرقهها و تفکرهای انحرافی را هم تقویت میکنند، مثلاً تفکر جبریه یا قدریه. میگویند که هر اتفاقی دارد میافتد باید بیفتد، اراده الهی بوده است؛ سوار همین تفکر غلط میشوند و بعد میگویند که مقدر الهی بوده که ما حاکم شما شدیم، آیا شما با خدا مخالفید؟! مقدر الهی بوده که اینها به دست ما کشته شوند، شما با چه مخالفت میکنید؟ جامعه با این ادبیات مواجه بوده است.
امام حسین(علیهالسلام) و جهاد تبیین در مقابل تحریف
امام حسین(علیهالسلام) با همین ادبیات به جنگ اینها میآیند، در نامه مینویسند: «وَ إنّی لَم اخرِج أشِراً وَ لا بَطَـراً وَ لا مُفسِداً وَ لا ظالِماً وَ إنَّما خَرَجتُ لِطَلَب الاصلاح فی اُمة جَدی أریدُ أن امُرَ بِالمَعروف وَ نَهی عَنِ المُنکَر و اُسیرُ بِسیرَة جَدی وَ أبی»[3] من اصلاً دنیاطلب و قدرتطلب نیستم، برای فساد حرکت نکردم، جهت کاملاً جهت الهی است، برای اصلاح؛ یعنی آنجا افساد اتفاق افتاده، من میآیم اصلاح کنم. امام حسین(علیهالسلام) در ادبیاتشان جهتگیری میکنند. در برنامههایشان دوقطبی اسلامِ بنیامیه و اسلامِ ناب نبی مکرم(صلیاللهعلیهوآله) و امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) را در همین بیان و بیانات دیگرشان پررنگ میکنند. دو نوع اسلام وجود دارد.
بعد میفرماید: «عَلَی الاِسْلامِ الْسَّلامُ اِذ قَدْ بُلِیَتِ الاُمَّةُ بِراعٍ مِثْلَ یَزیدَ»[4]؛ اگر یزید بخواهد حاکم اسلام شود، فاتحه اسلام را بخوانید. امام حسین(علیهالسلام) در مقابل آن تحریف، جهاد تبیین و روشنگری میکنند.
آنها میگویند ما برحقیم، آیه قرآن میخوانند، اهلبیت(علیهمالسلام) هم قرآن میخوانند، امام سجاد(علیهالسلام) آیات قرآن میخوانند. جنگ عجیبی است! کار به جایی میرسد که وقتی بنیامیه در کوفه و شام قرآن میخوانند و استنادات قرآنی برای حقانیت خود و ابطال اهلبیت(علیهمالسلام) میآورند، همانجا امام سجاد(علیهالسلام) زینب کبری و امکلثوم(علیهمالسلام) آیات قرآن میخوانند و با قرآن اینها را منکوب میکنند و کاملاً روشن میکنند که جای آیات و تفسیر درست آن کجاست؛ قلوب را روشن میکنند.
بعد در این جهاد تبیین و روشنگری کار به جایی میرسد که مردم و فشار افکار عمومی یزید را مجبور میکند به امام سجاد(علیهالسلام) اذن بدهد که بر منبر بنشینند و سخنرانی کنند و حضرت مینشینند و سخنرانی میکنند و ورق بهگونهای برمیگردد که مجبور میشود اهلبیت(علیهمالسلام) را از خرابه به قصر خودش منتقل کند.
سر بریده امام حسین(علیهالسلام) جهاد تبیین میکند/ میشود ورق را برگرداند
کار این روشنگریها به جایی میرسد که سر مطهر امام حسین(علیهالسلام) قرآن میخواند؛ چرا که آیات باید جای خودش و توسط صاحبان و مفسران خودش خوانده شود تا دلها روشن شود. معجزه لازم است تا این شبهات پیچیدهای که پنج دهه روی افکار عمومی کار شده را حل کند. سر مطهر قرآن میخواند، همه انحرافات را میشوید و کنار میزند و دیگر نمیتواند کاری کند. این را دیگر نمیتواند حل کند، برای همین چوب برمیدارد و بر لب و دندان مبارک امام حسین(علیهالسلام) میزند تا امام را ساکت کند، چون این قرآن خواندن را دیگر نمیتوان انکار کرد.
جهاد تبیینی که امام حسین(علیهالسلام) با سر بریده و زینب کبری، امام سجاد و اسرای کربلا(علیهمالسلام) با خطابه خود کردند، طوری ورق را برگرداند که یزید مجبور شد آنها را از خرابه به بخشی از کاخ خودش منتقل کند. آنجا حضرت زینب(علیهالسلام) در کاخ خود یزید، مجلس روضه برپا کردند و بعد هم مجبور شد با احترام این کاروان را به مدینه بفرستد و بعد هم بگوید که من دستور ندادم که حسینبنعلی را بکشند، خدا عبیداللهزیاد را لعنت کند؛ به مردم گفت عبیدالله را لعنت کنید. میشود ورق را برگرداند، میشود توطئهها را خنثی کرد.
جریانات انحرافی بعد از رسول الله
جریانی که از قرآن و ادبیات دینی علیه دین و اولیای دین استفاده کرد، بعد از نبی مکرم اسلام(صلیاللهعلیهوآله) خودش را خیلی بروز و ظهور داد. چهار جریان صدر اسلام، بعد از پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) اتفاق افتاد و در مقابل امیرالمؤمنین(علیهالسلام) صفآرایی کرد. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) که به حکومت رسیدند، فرمودند: من به سیره پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) عمل میکنم. این دفعه زاویههایی که در گذشته تا آن موقع پیدا شده بود به خوبی جدا شدند. یک جریان؛ جریان ناکثین که طلحه و زبیر، از صحابی درجه یک و سرداران سپاه پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) بودند و پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) به اینها مدال «طلحة الخیر» و «سیف السلام» داده بودند و شخصیتهای اینچنینی که شانهبهشانه امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میجنگیدند، مقابل امیرالمؤمنین(علیهالسلام) بهخاطر دنیا و پول و مقام و موقعیت ایستادند. ذائقهها عوض شد و جنگ جمل درست شد.
جریان دوم قاسطین بود که به اسم خونخواهی خلیفه سوم و مسائل دیگر علیه امیرالمؤمنین(علیهالسلام) قیام کردند و جنگ به راه انداختند و معاویه و جنگ صفین شد. از دل همین جنگ صفین خوارج درست شد یعنی از دل پایتخت سپاه لشکر اسلام خوارج درست شد. خوارج یک جریان خشکهمقدس با فهم شخصی از دین مقابل امیرالمؤمنین(علیهالسلام) ایستادند، شعارشان هم «لا حکمَ إلا لله»؛ یعنی حکومت فقط برای خداست، بود. به عبارت دقیقتر یعنی دین از سیاست جداست.
چه شد که فرقه انحرافی خوارج بهوجود آمد؟
چرا به این نتیجه میرسند؟ چه کسی این حکم «لا حکم الا لله» را میگوید؟ وقتی در تشخیصشان نسبت به فتنه و فریب معاویه در قرآن به نیزه کردن اشتباه کردند و فریب خوردند، احساس کردند که سیاست اصلاً کار آنها نیست، این سیاست و حکومت مال اهلش است. گفتند اگر میخواهیم حکومت کنیم، «الله» باید حکومت کند. خود خدا حکومت کند، مثل زمان پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) که خدا حکومت میکرد. بدین ترتیب که هر اتفاقی میافتاد یک آیه نازل میشد، این کار را انجام دهید آن کار را انجام ندهید. منتهی الان که وحی نمیشود؛ لذا دوران اسلام به یک دوران تنزیل و تأویل تقسیم شده است. دوران تنزیل یعنی نزول قرآن و در زمان پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) که بعد از ایشان منقطع میشود و دوران تأویل شروع میشود که باید از قرآن برای تشخیص تکلیف استفاده شود. چه کسی میخواهد چنین استفادهای کند؟ جانشین پیامبر که علم غیب دارد و معصوم است. خدا باید حکومت کند یعنی این حکومت، حکومت الله نیست. به بیان دیگر سیاست از دین جدا میشود، خروجی این حرف، یک جریان چهارمی به نام «مارقین» روی کار میآید. اینها خارجی میشوند، خوارج یعنی از دین بیرون میروند، از ولایت ولیّ خدا خارج میشوند. به امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میگویند تو کافری، امیرالمؤمنین(علیهالسلام) را قبول ندارند و حکمیّت را تحمیل میکنند، امیرالمؤمنین(علیهالسلام) مالک اشتر را معرفی میکند، ولی قبول نمیکنند. اینجا کسانی موجهند که بینابین حرکت میکنند، نه طرف امیرالمؤمنین(علیهالسلام) هستند نه طرف معاویه، ناگهان ابوموسی اشعری حکم میشود.
ابوموسی، نماینده تفکر ساکتین در جامعه
گاهی از بین حق و باطل سراغ کسی میرویم که نه با حق و نه با باطل است. امام، حق است؛ «علیٌ معَ الحق و الحقُ معَ علی» آنوقت شما ابوموسی را آوردید که حَکَم شود؟! تفکر ساکتین در مصاف حق و باطل در امت اسلامی حاکم میشود. این حوادث و اتفاقات رخ میدهد با جریاناتی که با ادبیات دینی با اخذ مبنای غلط و تفسیر غلط از آیات قرآن علیه قرآن ناطق جنگیدند و موفق هم شدند. نهایتاً همین جریان امیرالمؤمنین(علیهالسلام) را به شهادت رساند. از همین جریان افرادی برای ترور معاویه و عمروعاص رفتند که موفق نشدند. این جریان میگویند قرآن، مبارزه، مجاهدت، ولی فهمشان از دین فهم غلطی است، فهم شخصی دارند.
در زمان جنگ نرم تکلیف چیست؟
انقلاب اسلامی ما هم مشابه همین حوادث را تجربه کرده و به خودش دیده است. بخش اول، بخش مبارزه است؛ مبارزه کردیم انقلاب به پیروزی رسید. در طول 8 سال دفاع مقدس، شهید دادیم، جنگ سخت تمام شد و این خونهایی که ریخته شد پیروزی خون بر شمشیر را به ارمغان آورد. این خونها فرهنگ جامعه ما را بیمه کرد و سرمایه شد و باعث بیداری و انقلابهای دیگر گردید. بعداز دفاع مقدس و جنگ سخت، جنگ نرم شروع شد و الآن ما سی و چند سال است که درگیر جنگ نرم و جنگ ترکیبی هستیم.
تکلیف امروز ما تأسی به حضرت زینب(علیهالسلام) است؛ چرا که دوران ما همان دوران است، دوران بعد از جنگ سخت؛ یعنی در دوران جنگ نرم، کار ما جهاد تبیین است. همان کاری که حضرت زینب و حضرت زین العابدین(علیهماالسلام) انجام میدادند. باید مبانی اسلام ناب و مبانی انقلاب را فریاد زد، باید حقایق را گفت.
جریان مهم زمان ما «جریان حجتیه» است
جریاناتی که صدر اسلام اتفاق افتاده بود در انقلاب ما هم اتفاق افتاد، صفبندیهایی در درون نظام مقدس جمهوری اسلامی اتفاق افتاد. جریان حجتیه جریانی بود که در ابتدا برای مبارزه با وهابیت به وجود آمد، رهبر اول این جریان شخصی است که در نهضت ملی شدن صنعت نفت، جزء مبارزین و سخنران داغ این ماجراها بوده است. بعد از اینکه کودتای 28مرداد سال1332 اتفاق میافتد و همه چیز سرکوب میشود و شاه برمیگردد، رهبر این جریان دچار یأس سیاسی میشود، میگوید فایده ندارد که ما بخواهیم مبارزه کنیم، ما نمیتوانیم با شاه بجنگیم، نمیتوانیم با آمریکا بجنگیم، ما باید کار فرهنگی کنیم، نمیتوانیم جریان سیاسی کشور را عوض کنیم.
تا قبل از اینکه امام رسماً قیام و اعلام کنند، این جریان حجتیه با اصل مبارزه مخالف نبوده ولی به دنبال این شکست و بعد از اینکه این قیام اتفاق میافتد و خیلیها از جریان حجتیه جدا میشوند و به امام میپیوندند بهخاطر اینکه سر مبانی و تعارضاتی که رهبر این جریان داشته، انحرافات را متوجه میشوند، جدا میشوند و ایشان موضع میگیرد. روایت از امام صادق(علیهالسلام) میآورد؛ هر علم و پرچمی قبل از قیام حضرت حجت(عجلاللهتعالیفرجه) بلند شود این پرچم، پرچم باطل است. قیامی به نام دین نباید اتفاق بیفتد. شعارشان این است: در سیاست نباید دخالت کنیم، دنیا را باید ظلم و جور فرابگیرد تا امام زمان(عجلاللهتعالیفرجه) ظهور کنند، ما درگیر مسائل امربهمعروف نمیشویم. در این دوران این تکلیف برداشته شده است. یعنی در حکومت نباید دخالت کنید، خود امام زمان باید بیاید.
شباهت جریان خوارج با فرقه حجتیه
دیدگاه خوارج این بود: خدا خودش باید حکومت کند و ما نباید دخالت کنیم. نتیجه تفکر جریان خوارج، سوار شدن معاویه بر جامعه اسلامی شد. انتهای این جریان هم اگر ادامه پیدا میکرد همین میشد و موفق میشدند. بر آن روایت هم خدشه وارد است. آن روایتی که به آن استناد میکرد با آیات قرآن در تعارض است، با تکالیف شرعی و سایر معارف ما در تعارض است.
حضرت امام(رحمتاللهعلیه) فرمودند. به ادبیات توجه کنید، ادبیات دینی است. امام زمان(عجلاللهتعالی)، روایت امام صادق(علیهالسلام)، ادبیات همان ادبیات است. تاریخ را نگاه کنید، اینجا همان اتفاقات دارد میافتد. مراجع و حضرت امام(رحمتاللهعلیه) در سال ۵۷ به خاطر کشتاری که رژیم طاغوت کرده بود، جشنهای نیمه شعبان را تعطیل و عزای عمومی اعلام کردند. این فرقه و رهبر این فرقه در مقابل فرمان امام خمینی(رحمتاللهعلیه) اعلام کرد که با قوت باید تعطیلی جشنهای نیمه شعبان را بشکنید. او میخواست تحصّن مردم را به نفع شاه بشکند. بعد از انقلاب هم اینها فعالیتهایی داشتند و کارهایی کردند؛ رسماً با ولایت فقیه مخالفتهای جدی و رسمی میکردند، اختلاف بین شیعه و سنی را ترویج کردند. کتاب نوشتند، کار کردند.
نظر بنیانگذار انقلاب درباره فرقه حجتیه/ هشدار امام خمینی درباره فرقه حجتیه
سال ۶۲ امام خمینی(رحمتاللهعلیه) یک برخوردی کردند و بساط اینها به صورت رسمی جمع شد. البته این فرقه مخفیانه فعالیت داشت، الآن هم در مشهد و بعضی جاهای دیگر با قوت دارند کار میکنند. به تازگی رهبر دومشان از دنیا رفته است. شاهد این بودیم که متأسفانه بعضی از بزرگان، علما و چهرههای معروف و دارای تربیون مرگ او را تسلیت گفتند. بعضیها در فضای مجازی مطلب گذاشتند و بعضی در مجلس او حضور پیدا کردند این خیلی چیز عجیبی است! امام(رحمتاللهعلیه) فرموده بودند که حواستان را جمع کنید، اگر غافل شوید ناگهان میبینید، انجمن حجتیه همه چیز شما را گرفته است. امام خمینی(رحمتاللهعلیه) در رابطه با این فرقه هشدارهای جدی داده بودند.
متنی را از منشور روحانیت حضرت امام(رحمتاللهعلیه) میخوانم تا با موضع حضرت امام(رحمتاللهعلیه) بیشتر آشنا شوید. حضرت امام(رحمتاللهعلیه) در سال پایانی عمرشان، حدود سال ۶۷ یا ۶۸ بیانیهای به نام «منشور روحانیت» صادر کردند. این منشور را عزیزان روحانی و طلبه حتماً باید بخوانند. البته همه مردم باید این منشور را بخوانند تا با ادبیات و نگاه امام(رحمتاللهعلیه) آشنا شوند. امام در منشور روحانیت میفرمایند: «آنقدر که اسلام از این مقدسین روحانینما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است؛ و نمونه بارز آن مظلومیت و غربت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) که در تاریخ روشن است. بگذارم و بگذرم و ذائقهها را بیش از این تلخ نکنم.»
بعد میفرمایند: «دستهای دیگر از روحانینماهایی که قبل از انقلاب دین را از سیاست جدا میدانستند و سر به آستانه دربار میساییدند، یکمرتبه متدین شده و به روحانیون عزیز و شریفی که برای اسلام آنهمه زجر و آوارگی و زندان و تبعید کشیدند، تهمت وهابیت و بدتر از وهابیت زدند. دیروز مقدسنماهای بیشعور میگفتند دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز میگویند مسئولین نظام کمونیست شدهاند!»
همین انجمن حجتیه، همان رهبر انجمن حجتیه اسنادش موجود است که با ساواک همراهی میکردند. سخنرانیهایشان را میدادند ساواکیها چک میکرد. اعضای جدا شده از فرقه حجتیه را به ساواک معرفی میکردند. رهبر دومشان در مصاحبه رسماً اعلام میکند: من با ولایت فقیه، با این حکومت، با امام(رحمتاللهعلیه) مشکل داشتم و برای زدن این جریان منبرهایم را گذاشتم، سخنرانیهایم را گذاشتم. اینها سالهای سال در همین حکومت زندگی کردند.
سخن امام خمینی(رحمتاللهعلیه) در منشور روحانیت: «تا دیروز مشروبفروشی و فساد و فحشا و فسق و حکومت ظالمان برای ظهور امام زمان ارواحنا فداه را مفید و راهگشا میدانستند، امروز از اینکه در گوشهای خلاف شرعی که هرگز خواست مسئولین نیست رخ میدهد، فریاد وا اسلاما سر میدهند! دیروز حجتیهایها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمهی شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابیتر از انقلابیون شدهاند! ولایتیهای دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریختهاند در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکستهاند و عنوان ولایت برایشان جز تکسب و تعیّش نبوده است امروز خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را میخورند! راستی اتهام آمریکایی و روسی و التقاطی، اتهام حلال کردن حرامها و حرام کردن حلالها، اتهام کشتن زنان آبستن و حلیت قمار و موسیقی از چه کسانی صادر میشود؟!»
این اتهامها را این فرقه منحرف حجتیه به امام(رحمتاللهعلیه) و نظام اسلامی نسبت میدادند.
در ادامه امام میفرمایند: «از آدمهای لامذهب یا از مقدسنماهای متحجر و بیشعور؟ فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و به سُخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار طعنها و کنایهها نسبت به مشروعیت نظام کار کیست؟ عوام یا خواص؟ خواص از چه گروهی؟ از به ظاهر معممین یا غیر آن؟ بگذریم که حرف بسیار است. همه اینها نتیجه نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزههاست و برخورد واقعی هم با این خطرات بسیار مشکل و پیچیده است. از یک طرف وظیفه تبیین حقایق و واقعیات و اجرای حق و عدالت در حد توان و از طرف دیگر مراقبت از نیفتادن سوژهای به دست دشمنان کار آسانی نیست.»
این بیانیه را همه باید مطالعه کنند، امام(رحمتاللهعلیه) حرفهای عمیقی میزنند.
علت ریزشهای انقلاب/ دلایلی که موجب میشود با دشمن مخرج مشترک پیدا کنیم
چرا گاهی بعضی از بزرگان و چهرههای مطرح مذهبی و مشهور و تربیوندار ما دچار چنین رفتارها و تحلیلهای غلطی میشوند و به قول معروف، مخرج مشترک با ضد انقلاب پیدا میکنند؟ با دشمنان چرا؟
دلایلی ممکن است داشته باشد: یک دلیل آن سادهلوحی است. متأسفانه بعضی بزرگان سادهلوحاند. بیش از حد و بیجهت به اشخاص، افراد و جریانات اعتماد دارند. نمونه این سادهلوحی را در رفتار قائممقام رهبری به یاد داریم. بهخاطر سادهلوحی چه ضربهای به نظام زد و بالاخره توسط امام(رحمتاللهعلیه) عزل شد.
عدهای از بزرگان به گفتمان انقلاب اسلامی مسلط و مسلح نیستند، البته ضد انقلاب هم نیستند. شاید افرادی سادهلوح هم نباشند، ولی با فهم خودشان از دین و انقلاب وارد معرکه میشوند و قضاوت میکنند در نتیجه در بعضی مسائل دچار چنین خبط و خطاهایی میشوند. چون شخصیت جاافتاده و مطرحی هستند، موجهای سنگینی در جامعه ایجاد میکند. جامعه را چند فرقه میکند.
گاهی بلوغ نارس اجتماعی بعضی از بزرگان و شخصیتها باعث این انحراف میشود. بعضی هنوز نه سوادش را دارند، نه کاملاً شخصیتش را دارند، روی موج شهرت در جامعه میافتند و با تریبونی که دارند مردم سراغ آنها میآیند و گمان میکنند واقعاً لیدر و مرجع فکری مردم هستند، گمان میکنند هر چه به ذهنشان رسید باید به صورت استوری یا پست یا توییت منتشر کنند. البته بعضی از این شخصیتها واقعاً با نظام و با انقلاب مخالفاند. همه اینها دلایلی که عرض کردیم موجب میشود با دشمن مخرج مشترک پیدا کنند.
نتیجه عدم آگاهی از مبانی امام و انقلاب
گاهی ممکن است مبانی دستشان نباشد یا نمیدانند امام(رحمتاللهعلیه) چه فرمودهاند؛ ولایت فقیه برایشان حل نشده است، ناگهان با رفتار و موضع اشتباه دچار انحراف میشود و موجب تعجب مردم میگردد. تا دیروز این فرد درباره امام زمان و اسلام و مهدویت درست صحبت میکرد، اما الان در این شرایط دچار انحراف شده و....
پس باید به مسائل عمیق نگاه کنید. به همین دلیل است که میگوییم: مرجع دینی و سیاسی ما در جامعه و امت اسلامی تنها ولی فقیه است و لاغیر. چون هر کسی نمیتواند مسائل پیچیده اجتماع را تشخیص دهد.
دلمان نمیخواهد آدمها از صف انقلاب جدا شوند. فتنهای درست میشود دلمان نمیآید یک سری که بزرگترند، یک سری که مشهورند، محبوبیتی دارند بهخاطر مواضع غلط از صف انقلاب جدا شوند یا از قطار انقلاب پیاده شوند، اصلا خوشمان نمیآید. تلاش نمیکنیم تا اینها را دفع کنیم؛ چراکه میدانیم عدهای از آنها غرض و مرض و مخالفت ندارند اینها طرفدار دارند. طرفدارهای آنها گمان میکنند حرفهای آنها درست است. وقتی خود آن شخصیت، مبانی انقلاب اسلامی دستش نیست قطعاً طرفدارهایش هم مبانی دستشان نیست، در هر حادثهای که پیش میآید جامعه را فرقه فرقه میکنند.
وظیفه ما در این عرصه
نباید ساکت بود، باید حقایق را گفت باید تبیین کرد. حتی اگر یک عده ناراحت شوند باید شما حرف حق و درست را محکم بزنید. با آنهایی که از سر جهالت وارد این معرکه شدند بیشتر مدارا کنید، توجیه و روشنشان کنید. امام(رحمتاللهعلیه) که صراحتاً در تعابیرشان میفرمایند: «مقدسنماهای بیشعور»، فرقه حجتیه را اینطور تعبیر میکنند.
خب آقای مداح بزرگوار، آقای واعظ بزرگوار، آقای عالم بزرگوار شما دیگر چرا؟! باورتان میشود سر نخواندن بیانات ولیّ امر چقدر انحراف بین طرفداران ولیّ امر وجود دارد، چقدر اشتباه وجود دارد! وصیتنامه حضرت امام(رحمتاللهعلیه)، منشور روحانیت حضرت امام(رحمتاللهعلیه) و پیام قبول قطعنامه را حداقل باید بدانید و بخوانید. همه صحیفه امام را اگر نخوانید، حداقل جلد 21 صحیفه امام را ورق بزنید و مطالعه کنید. اگر میخواهیم انقلابی بمانیم و انقلابی رفتار کنیم شنیدن یا مطالعه بیانات مقام معظم رهبری که امام حی ما هستند نباید قضا شود، روی همه سخنان رهبر باید فکر و بررسی کنیم، تکلیف خودمان را از آن بیرون بیاوریم. الحمدلله کسانی هستند که تبیین میکنند.
جهاد تبیین از عاشورا تا امروز
امروز عصری است که جهاد ما جهاد تبیین است. عزیزان منبری، مداحان و وعاظ عزیز و به تعبیر رهبر معظم انقلاب(مدظله) هرکس تریبون و شعاع تأثیرگذاری دارد، تکلیفش جهاد تبیین است. این خطرناک است که وقتی رهبر یک جریان انحرافی، معارض و محارب با انقلاب از دنیا میرود، یک عده که مورد وثوق همه جامعه یا بخشی از آن هستند، دانسته یا نادانسته پیام تسلیت میدهند و ترویج میکنند. همانطور که شبهاتی در صدر اسلام و حادثه کربلا مطرح میشد و حضرت اباعبداللهالحسین(علیهالسلام) رفع شبهه میکردند و جواب میدادند و حقیقت را بیان میکردند. حضرت زینب(سلاماللهعلیها) و امام سجاد(علیهالسلام) در کربلا معادل آن انحرافات، آیات را میخواندند، معارف را میگفتند و حقیقت را روشن میکردند. تا بالاخره ورق را برگرداندند. نگذاشتند باطل به صورت مطلق بر جامعه حاکم شود. بساط بنیامیه را بر هم زدند و بعد از کربلا بنیامیه خیلی دوام نیاورد. ورق به نفع اهلبیت(علیهمالسلام) برگشت تا جایی که بنیعباس برای روی کار آمدن مجبور شدند با شعار حمایت از اهلبیت(علیهمالسلام) مردم را فریب دهند و روی کار بیایند.
جهاد تبیین حضرت زینب(سلاماللهعلیها) بعد از کربلا/ روضهای روشنگرانه و باعث ترس دشمن
خیلی سخت و سنگین است، مخصوصاً اگر یک زن علمدار این ماجرای سنگین و سخت باشد. حضرت زینب(سلاماللهعلیها) یک سال و نیم بعد از واقعه عاشورا در قید حیات بودند. مدینه شهر مطرح و شهر پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) که رفتوآمد امت اسلام در آن زیاد بود، این شهر را با گریهها، مجالس و روضهها به هم ریختند. حضرت زینب(سلاماللهعلیها) را به شام تبعید میکنند. شام پایتخت بنیامیه و تحت نظارت کامل بود اما ایشان در شام هم غوغا به پا میکنند. روضه حضرت زینب(سلاماللهعلیها) هم طوری است که مردم را توجیه، جامعه را روشن و دشمن را متواری میکند و میترساند. روضهای که بخوانید و دشمن از آن نترسد و تفکر باطل از روضه خواندن شما حساب نبرد، روضهای است که باطل را تقویت میکند. حضرت زینب(سلاماللهعلیها) چه کردند!
زیارتنامه مفجعه
حضرت زینب(سلاماللهعلیها) یک زیارتنامه دارند به اسم زیارتنامه «مفجعه»، چند خط از این زیارت را میخوانم، شما هم با من نیت کنید. این زیارتنامه را معمولاً روی تلّ زینبیه میخوانند. «السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ سَیِّدِ الانْبِیاء. السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ مَنْ عُرِجَ بِهِ الَیالسَّماءِ»؛ سلام بر تو ای دختر پیامبر که به معراج رفت. «السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ امیرالمُؤْمِنینَ سید الاوصیاء ،السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ فاطِمَهالزهرا سیده النساء»، «السلام علیک یا اختالحسن و الحسین سیدی شباب اهل الجنه».
پیغمبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمودند: هر کس بر دختر من (حضرت زینب(سلاماللهعلیها)) گریه کند، ثواب گریه بر امامحسین(علیهالسلام) و امام حسن(علیهالسلام) را برایش مینویسند. حضرت زینب(سلاماللهعلیها) به کجا رسیده است! امالمصائب هستنند.
«السَّلامُ علیکِ أَیَّتُها وافقه فی هذا المکان الشریفه»؛ سلام بر بانویی که اینجا ایستاده بودی و ناظر جسد سیدالشهداء بودی و بر بدن مطهر امامحسین(علیهالسلام) نگاه میکردی. «والمخاطبه جدک سید الانبیاء بهذا النداء »؛ رو کرد به مدینه، دستهایش را روی سرش گذاشت :«صَلَّی عَلیکَ مَلیکُ السَّماءِ هذا حُسَینٌ بِالعَراءِ مَسلُوبُ العِمامَةِ وَ الرِّداءِ»؛ یا رسول الله! یا جدا این حسین توست؛ «مُقَطَّعُ الأَعضاءِ» بدنش را قطعه قطعه کردند....
یا جداه نگاه کن عمامهاش بر سرش نیست و بدنش را برهنه کردهاند!
این کشته فتاده به هامون حسین توست این صید دست و پا زده در خون حسین توست
«بکاء لبکائک اهل الارض و السماء» اینقدر بیبی گفت و گریه کرد تا اهل زمین و اهل آسمان به گریه افتادند.
«السلام مَنْ تَکَفَّلَتْ الاطفال و النساء فی عَصْرِ یوم عـاشُوراءَ»؛ ای بانویی که قافلهسالار شدی و مسئولیت همه بچهها و زنان در عصر عاشورا بر عهده تو بود. «السلام علیک ایتها الصابره المحتسبه الحوراء زینب الکبری»
مقتل شیخ مفید
معروف است که میرزای بزرگ وقتی برایشان این روضه را خواندند عمامه بر زمین زدند و به روضهخوان گفتند دیگر نخوان ما نمیتوانیم حق این روضه را ادا کنیم. آن روضه چه بود؟ آیا از گودال قتلگاه خواند؟ نه ما باید برویم در قتلگاه برایمان روضه بخوانند داد بزنیم. این جمله را شیخ مفید نقل میکند: «دَخَلَتْ زَیْنَبُ عَلَی ابنِزِیادٍ»؛ زینب را بر ابن زیاد وارد کردند. عمامه را بر زمین زد و گفت دیگر نخوان. اف بر آن روزگاری که کاری با حضرت زینب(سلاماللهعلیها) کردند که پدرش در همین دارالحکومه حکومت میکرد و بیبی برای زنان کوفه تفسیر قرآن میگفت الآن با دست بسته او را به دارالحکومه آوردند.
«دَخَلَتْ زَیْنَبُ عَلَی ابنِزِیادٍ» یک ذره روضه را باز کنم، ناله بزنید. من نمیخواهم به گودال قتلگاه بروم اینها روضهای است که صاحب گودال قتلگاه به خاطرش فریاد میزند. کاری کردند در شهر کوفه که زینب(سلاماللهعلیها) نان و خرما به دست بچه یتیمان این شهر میداد، جلوی چشم بیبی نان و خرما آورند و به دست بچههای امامحسین(علیهالسلام) دادند. راوی میگوید: «وَ علیها اَرْذَلُ ثِیابِها وَ هِیَ مُتَنَکِّرَةٌ»؛ یک لباس مندرس و پاره تن زینب(سلاماللهعلیها) بود. روضهخوانها میگویند: لباس اسیری. این همان لباسی بود که زیر تازیانه و کعب نی، در خاک و آتش و... مندرس و پاره شده بود.
غرض این است که چگونه راوی لباس بیبی را دید؟ چون چادر بر سر زینب(سلاماللهعلیها) نبود. این خانم از بچگی چادر داشتند، نقاب و پوشیه میزدند. لباس بلند داشتند، زنی که از بچگی معتقد به چادر باشد اگر چادر از سرش بردارند، از غصه و حیا میمیرد آن هم در چنین مجلسی! «مُتَنَکِّرَةٌ » یعنی زینب(علیها السلام) شناخته نمیشد. سؤال میکردند این خانم کیست؟ «کانت تتخفی بین النساء و هی تستر وجهها بکمها لان قناعها اخذ منها»[5]؛ خودش را بین زنان مخفی میکردند و با آستین لباس، صورتش را پوشانده بود چون پوشیه او را برده بودند.