جریان شناسی تطبیقی تبار انحراف به وقت بنی‌امیه

جریان شناسی تطبیقی تبار انحراف به وقت بنی‌امیه


جریان شناسی تطبیقی تبار انحراف به وقت بنی‌امیه

 

حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد: مروری بر نحوه نفوذ یهود به درون امت اسلامی ... // وجود مبارک پیامبر(صلوات‌الله‌علیه) بنی‌امیه را یهود امت خود نامید، چراکه غیر از وجود ارتباط نسبی، بنی‌امیه با یهودیان تطابق خصلت و رفتاری هم داشتند.// هنگامی که بنی‌امیه به قدرت رسیدند، تمام تلاش خود را برای یهودی‌سازی امت اسلام کردند.// بازگشت متواریان اموی و ساماندهی جریان نفوذ در اسلام...// دستهای پیدا و پنهان بنیامیه در ترور نافرجام پیامبر(صلواتاللهعلیه)، در تضعیف حکومت امیرالمؤمنین(علیهالسلام)، در جنگ جمل و صفین و... // فساد سیستمی و سیستماتیکی که بنیامیه در اسلام رواج دادند. // امروز در کشور دزدی و فساد هست، اما فساد سیستماتیک و سیستمی نداریم. // خواص مواظب هم‌سویی با فتنه باشند! // ما نزدیک قله­ایم، پالس ضعف به دشمن ممنوع!

 

شناسنامه:

عنوان مراسم: اینجا خیمه‌ای برپاست...

موضوع سخنرانی: زهرآورد شجره زقّوم

تاریخ: چهارشنبه1404/04/11 شب هفتم از مراسم ویژه دهه اول محرم

مکان: مدینه‌ العلم کاظمیه

 

مروری بر نفوذ یهود به درون امت اسلامی

بحث امشب ما درباره بحث نفوذ و به‌ویژه نفوذ بنی‌امیه است. عزیزانی که بحث را از شب‌های اول دنبال کردند، مستحضرند که خود امیه (سرسلسله بنی‌امیه) یک شخص وارداتی به طایفه قریش بود؛ یعنی اهل قریش نبود و عبدالشمس او را از سرزمین روم به عنوان غلام به قبیله آورد و فرزند خود معرفی کرد. بعد از آن شاخه‌ای در قریش به نام بنی‌امیه به وجود آمد. پس خود امیه در اصل قریشی نبود و از حیث نسبی اصالت نداشت ولی پسوند قریش را گرفت. این شد یک نفوذ. نفوذ دیگر این بود که بنی‌امیه از طرف مادری گروه خونی یهودی داشتند و جزئی از اتباع بنی‌اسرائیل بودند که این را مفصل توضیح دادیم. پس این هم نحوه نفوذ یهود به درون امت اسلامی بود.

 

تشابه بنی‌امیه با یهود

نکته بعد این است که وجود مبارک پیامبر(صلوات‌الله‌علیه) بنی‌امیه را یهود امت خود نامید، چراکه غیر از وجود ارتباط نسبی، بنی‌امیه با یهودیان تطابق خصلت و رفتاری هم داشتند. آن زمان که حضرت از نقص ایمان، قتل انبیا و سایر خباثت‌های قوم یهود سخن می‌گویند، اینها را از روی شاخص‌های اخلاقی و رفتاری بیان می‌کنند. و شاید آن حدیث پیامبر(صلوات‌الله‌علیه) که فرمودند: «لَتَرْکَبُنّ سُنّةَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ حَذْوَ النّعْلِ بِالنّعْلِ وَ الْقُذّةِ بِالْقُذّةِ، لَا تُخْطِئُونَ طَرِیقَهُمْ وَ لَا یُخْطَی، شِبْرٌ بِشِبْرٍ وَ ذِرَاعٌ بِذِراعٍ، وَ بَاعٌ بِبَاع...»[1]؛ شما امت اسلام روش پیشینیان خود را موبه‌مو در پیش خواهید گرفت و در طریق خود هیچ تفاوتی با آنها نخواهید کرد، وجب‌به‌وجب، انگشت به انگشت و نعل‌به‌نعل، پا جای پای آنها خواهید گذاشت. اینها تعابیر حدیث پیامبر است که چگونه مسلمانان بی‌تردید پا جای پای بنی‌اسرائیل خواهند گذاشت. اصحاب پرسیدند آیا منظور شما یهود و نصارا هستند؟ فرمودند: پس منظورم کیست؟!

بنابراین وقتی ایشان می‌فرمایند که یهود امت من بنی‌امیه است، شاید برگرفته از این روایت است و یا این روایت اشاره به آن حدیث دارد. زیرا هنگامی که بنی‌امیه به قدرت می‌رسند، تمام تلاش خود را برای یهودی‌سازی امت اسلام می‌کنند. در شب‌های پیشین گفتیم که چگونه تمام رذالت‌ها و خباثت‌هایی را که اسلام آمد و نابود کرد، آنها دوباره احیا کردند؛ مسائل مهمی چون تبدیل جایگاه خلافت رسول خدا به سلطنت تا قتل اولیای خدا که پیامبر(صلوات‌الله‌علیه) در اینجا می‌فرمایند: یهود امت من، طایفه‌ای هستند که حسن و حسین مرا می‌کشند، کما اینکه بنی‌اسرائیل یحیی و زکریا را کشتند... کد‌های روشنی وجود دارد.

 

بنی‌امیه، نفوذی یهود در امت اسلامی

خود بنی‌امیه، نفوذی یهود در اسلام‌اند و از پروژه نفوذ استفاده‌های فراوانی کردند تا به اسلام ضرر بزنند. استاد نفوذ و رخنه‌پروری در امت اینان بودند که اگر وقتی باشد مثال می‌زنیم. وقتی حضرت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) حکومت را در دست گرفت، در همان ابتدا بنا شد با معاویه بجنگند. ایشان معاویه را عزل کرده بودند ولی او از قدرت کناره نمی‌گرفت و حضرت را تهدید می‌کرد. معاویه چه کرد؟ برای درگیر کردن امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) از داخل طرحی ریخت تا با استفاده از قاعده نفوذ، زحمت سنگینی برای حکومت ایشان در همان اوایل درست کند. آن پروژه چه بود؟ جنگ جمل. شعارش چه بود؟ خونخواهی عثمان! سران جمل چه کسانی بودند؟ طلحه و زبیر و همسر پیامبر. محرک آنها چه بود؟ حذف شدن از کانون قدرت و ثروت توسط امیرالمؤمنین(علیه‌السلام). پیش از به قدرت رسیدن حضرت، ثروت‌هایی از بیت‌المال به خواص داده می‌شد‌، طلحه و زبیر و همسر پیامبر هم مثل روال قبل از حضرت علی(علیه‌السلام) مطالبه مال و قدرت داشتند که ایشان طبق سیره پیامبر(صلوات‌الله‌علیه) عمل کردند و آنها را از این معرکه حذف کرد‌ند. انگیزه خوبی برای دشمن‌سازی بود و شعار هم به ظاهر خونخواهی عثمان شد ولی زیر پوست، مسائل دیگری بود.

 

مبارزه با فساد، اولین مسئله حکومت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام)

امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) وقتی بر سر کار آمدند، محکم ایستادند و فرمودند که من بیت‌المال را برمی‌گردانم ولو به کابین زن‌هایتان رفته باشد. مبارزه با فساد، اولین مسئله‌ای بود که در دستور کار حکومت قرار گرفت و محکم مطرح شد. ایشان در مبارزه به دنبال دو چیز خیلی مهم بودند: مبارزه با فساد و نفوذ سیستمی و مبارزه با فساد و نفوذ سیستماتیک.

 

فساد سیستمی

سیستمی یعنی قوانین فسادآور که رسمیت پیدا کرده و قانونی شده بودند. رفتارها و عادت‌های اجتماعی و حاکمیتی که خلاف اسلام و سیره پیامبر(صلوات‌الله‌علیه) و خلاف قرآن بود، خودش فسادپرور بود و آدم‌ها را فاسد می‌کرد، مانند فرق گذاشتن بین عرب و عجم یا بین سابق و مسبوق، درحالی‌که اسلام همه را به یک چشم می‌دید. بیت المال باید عادلانه بین همه تقسیم می‌شد ولی آنها گفتند عرب با عجم فرق دارد، یا کسی که اوایل مسلمان شده بود با کسی که به تازگی اسلام آورده یکسان نیست، کسی که در جنگ بدر بوده سهم متفاوتی باید بگیرد!

مبارزه با نفوذ و فساد سیستماتیک به این معناست که یک شبکه از مدیران یا افراد به صورت سازماندهی‌شده قادر به تولید فسادند یا از ظرفیت‌های حاکمیتی، قدرت و ثروت استفاده می‌کنند تا زد و بند کنند. این دو نوع فساد در دستور کار مبارزه حضرت بود.

 

در کشور فساد سیستماتیک و سیستمی نداریم

اینجا من در خلال توضیحات عرض کنم که وقتی مقام معظم رهبری(حفظه‌الله) فرمودند در کشور ما فساد سیستماتیک و سیستمی نیست؛ یعنی کسی نیاید بگوید که مسئولین ما همگی فاسد و دزدند؛ اینطور نیست. بله دزد داریم ولی شبکه سازماندهی‌شده که در حاکمیت ایجاد فساد کند نداریم، قانونی که موجب فساد شود و فساد فراگیر تولید کند، نداریم. امکان دارد قانون در قسمت‌هایی ضعف داشته باشد ولی قانون اساسی ما هیچ مشکلی ندارد و بسیاری از قوانینی که ذیل قانون اساسی طراحی شدند، فساد تولید نمی‌کنند. عمده مدیران ما دست‌پاک‌اند و ما باید باور کنیم که این یک شعار نیست! اگر باور نکنیم، نتیجه می‌شود یکی از آن جنگ‌های نرمی که اکنون در آن واقع شدیم و خودمان داریم خودمان را می‌زنیم.

آیا فساد نیست؟ بله هست. آیا مدیران فاسد نداریم؟ چرا داریم. پس شما چه می‌گویید؟ حرف بنده دقیقا همین است که ما فساد سیستماتیک نداریم؛ یعنی در حاکمیت یک شبکه فراگیر فسادپرور و سازماندهی‌شده نداریم، افراد فاسدی داریم که چالش‌های فساد تولید می‌کنند، ولی اینکه بگوییم همه دزدند، اشتباه است! خواهش می‌کنم اینگونه حرف نزنید که آقا از بالا تا پایین، همه دزدند! این حرف خیانت به انقلاب اسلامی است! بله، باید با دزدها برخورد قاطع و بازدارنده شود، این حرف حساب است.

 

معاویه، ستون فساد و نفوذ در امت اسلام

پس امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) باید با این دو مبارزه می‌کردند. حتماً ستون فقرات نفوذ و فساد در امت اسلامی معاویه بود و حتماً امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) باید سراغ ام‌‌الفساد می‌رفتند تا آن را ریشه‌کن کنند. طبیعتاً این مصاف اتفاق می‌افتاد.

حالا حضرت می‌خواهند سراغ معاویه بروند. ظرف مدت یک سال تا یک سال و نیم از جنگ جمل تا صفین نامه‌نگاری‌هایی شد. بیست، سی نامه بین امام و معاویه رد و بدل شد که حضرت توبیخ، تهدید و تحقیرش کردند که تو نسب نداری، حساب و کتاب و عقبه‌ات معلوم است، تو لیاقت این حکومت را نداری. حضرت اینها را مفصل به او فرمودند. او می‌داند که حضرت به سراغش می‌آیند.

 

ساماندهی جنگ جمل توسط معاویه

معاویه چکار می‌کند؟ جنگ جمل را طراحی و سازماندهی می‌کند تا در روند اصلاحات و تحولات حکومت علوی اخلال ایجاد کند. مروان‌حکم که در موردش حرف زدیم از سلسله بنی‌امیه است، به عنوان یک نفوذی مأمور می‌شود به سراغ همسر پیامبر برود و مفصل با او صحبت ‌کند. همسر پیامبر خاله او محسوب می‌شود. بعد سراغ جناب طلحه و زبیر می‌رود با ایشان هم صحبت می‌کند که بیایید قضیه پرونده خلیفه سوم را احیا کنید بالاخره علی‌بن‌ابی‌طالب(علیه‌السلام) باید جواب بدهد و... آنها را تحریک می‌کند که به مصاف علی‌بن‌ابی‌طالب(علیه‌السلام) برویم. یکی از کارهایی که این نفوذی می‌کند این است که می‌رود آدم‌ها را برای این جنگ سر خط می‌کند. یک بودجه نظامی سنگین می‌گذارد تا سپاهی تجهیز شود.

 

بازگشت متواریان اموی

سومین کاری که اتفاق می‌افتد این است که جمعی از اموی‌ها که بعد از قتل خلیفه سوم متواری شده بودند و از مدینه رفته بودند و در مکه زندگی می‌کردند با همسر پیامبر ارتباط می‌گیرند و درخواست‌های مشابهی مطرح می‌کنند. از جهات مختلف به ایشان و طلحه و زبیر مراجعه می‌کنند که شما بالاخره شخصیت بزرگی هستید بیایید قیام کنید، حرکت کنید ما هم پشت سر شما هستیم مردم هم هوای شما را دارند. از این حرف‌های اینچنینی.

 

سازماندهی پنهانی جریان نفوذ

یک اتفاق دیگر که می‌افتد این است که نهصد نفر نیرویی که به اصطلاح به آنها نیروی زبده جنگی می‌گویند که عمده آنها هم از بنی‌امیه بودند از مکه به اینها برای سپاه جمل ملحق می‌شوند. پس نیروی زبده جنگی هم به اینها ملحق می‌شود این یعنی جریان نفوذ دارد پنهانی سازماندهی می‌کند، زیر پوست دارد یک زمین، جو و فضای دیگری را طراحی می‌کند.

عبدالله‌بن‌زبیر یعنی پسر زبیر سیف‌الاسلام یکی از کسانی است که به شدت مورد استفاده پروژه نفوذ معاویه است و عامل بنی‌امیه می‌شود.

 

دخالت معاویه در قتل خلیفه سوم

جالب اینجاست که ببینید معاویه دارد چه طراحی می‌کند، بنی‌امیه دارند چکار می‌کنند! خلیفه سوم کشته شده، در قتل او کسانی سهیم بودند و نقش داشتند که یکی از آنها خود معاویه بوده است. معاویه قدرت و سپاه داشت، می‌توانست از قتل عثمان جلوگیری کند ولی این کار را نکرد. تعلل کرد تا خلیفه سوم کشته شود. بلافاصله بعد از کشته شدن خلیفه سوم گردن امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) انداخت. درحالی‌که اتفاقاً امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) کسی بودند که تا آخرین لحظه جلوی دارالحکومه ایستاده بود و از کشتن خلیفه نهی می‌کرد و مخالف بود. امام حسن و امام حسین(علیهما‌السلام) را آورده بود مقابل این جریان تا مقابله کنند ولی طوری صحنه را چیدند که طلب خون‌خواهی عثمان از علی بشود. گویا او مقصر بوده است. معاویه از هر فرصتی نهایت استفاده را برای غلبه بر حریف خودش می‌کرد.

خب چه کسانی در این ماجرا نقش داشتند؟ طلحه و زبیر و همسر پیامبر و خود معاویه. در قتل عثمان، طلحه و زبیر و همسر پیامبر با معاویه دشمن بودند. با معاویه دوست نبودند ولی وجه مشترکشان در این ماجرا دشمنی با امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) بود. معاویه معتقد بود که دشمنِ دشمن من دوست من است. من از این فرصت باید استفاده کنم؛ لذا با کسانی که با امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) مشکل داشتند رایزنی کرد. آنها را وارد طرح خودش کرد. بودجه و وقت گذاشت، مشاور فرستاد، زمینه‌سازی کرد تا جنگ جمل طراحی شد.

 

خواص مواظب هم‌سویی با فتنه باشند

یک نکته تلخ تاریخی هم اینجا وجود دارد. در ماجرای قتل خلیفه سوم که عرض کردم چه کسانی بودند و خود معاویه هم نقش داشت، کسی مثل مالک‌اشتر هم جزء کسانی بود که موافق قتل عثمان بود و شاید برای قتل عثمان نقش داشت! درحالی‌که امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) مخالف قتل عثمان بودند و رسماً نهی می‌کردند.

البته آن موقع مالک اشتر جزء کسانی بود که از یمن با گروهی برای مخالفت با خلیفه سوم سر اعتراضاتی که داشتند، آمده بودند. هنوز مالک، مالک امیرالمؤمنین نیست، ولی امیرالمؤمنین را می‌شناسد. مالک شخصیت ممتازی بوده ولیکن اینجا متأسفانه در این مسئله با جریان فتنه مخرج مشترک پیدا می‌کند. خیلی باید مواظب بود اینها در تاریخ درس است. مراقب باشید. گاهی شخصیت‌های ممتاز و برجسته با جریانات فتنه مخرج مشترک پیدا می‌کردند. البته این چیزی از عظمت شخصیت مالک‌ اشتر کم نمی‌کند. حضرت در نهج‌البلاغه چقدر تعاریف عجیبی از مالک دارند. مالک بعداً مالک شد و به آن مقامات رسید ولی این نکته را دقت کنید.

 

ابوموسی‌اشعری

یک نفر دیگر از افرادی که خیلی مرموز ولی نفوذی است آن هم یک نفوذی تمام عیار، ابوموسی‌اشعری است که با حکم خلیفه سوم حاکم کوفه شده بود. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در جمل نیرو می‌خواستند، در پیغامی دستور دادند که از کوفه نیرو بفرست، ولی او سکوت کرد و با توجیهات به اصطلاح عامه‌پسند همراهی نکرد که این جنگ درست نیست و این مسلمان‌کشی است. حاکم، امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) هستند امام مطلق‌اند و ولایتشان ولایت مطلق است ولی او نمی‌فهمد. بی‌معرفتی‌های صدر اسلام با امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) چه کرد؟ این خیانت‌ها با مولا چه کرد؟ سپاهی اعزام نشد بعد حضرت، امام مجتبی(علیه‌السلام) را به کوفه فرستادند. حضرت یک سخنرانی حماسی کردند، دوازده‌هزار نفر جمع شدند، سپاه ساماندهی شد و برای جنگ جمل رفتند.

 

ماجرای ترور نافرجام پیامبر(صلوات‌الله‌علیه) بعد از تبوک و دست پنهان نفوذ

ابوموسی چه کسی است که اینجا کوتاه می‌آید و سکوت می‌کند؟ بعد از جنگ تبوک هنگامی که سپاه اسلام دارد برمی‌گردد، هوا خیلی گرم است، روزها استراحت و شب‌ها حرکت می‌کنند. در یکی از این مسیرهایی که دارند در کوه می‌روند یک جا جاده باریک است که باید از یک گردنه یا باریکه رد شوند. یکی‌یکی باید شترها رد شوند. عنان شتر پیامبر(صلوات‌الله‌علیه) دست حُذَیفه بود. چهارده نفر در دل آن شب تاریک برای ترور پیامبر(صلوات‌الله‌علیه) هم‌پیمان شدند. همه صورت‌هایشان را بستند و بالای کوه رفتند. یک سنگ بزرگ را آماده کردند تا در آن موقعیت خاص که حضرت با شترشان می‌رسند آن سنگ را رها کنند و ایشان را ترور کنند. جبرئیل نازل می‌شود و به پیامبر(صلوات‌الله‌علیه) گزارش می‌دهد که قصه این است. پیامبر(صلوات‌الله‌علیه) سریع به حذیفه می‌گویند بایست. همان‌جا متوقف می‌شود. همان لحظه یک سنگ بزرگ می‌آید از چند متری پیامبر(صلوات‌الله‌علیه) رد می‌شود، پایین دره می‌رود و به حضرت نمی‌خورد. حضرت به حذیفه می‌فرمایند بالا را نگاه کن این آدم‌هایی که آنجا ایستاده‌اند را ببین. اسم چهارده نفرشان را به حذیفه می‌گویند بعد می‌فرمایند تا زنده‌ام اسم اینها را فاش نکن. مصلحت است دیگر؛ پیامبر(صلوات‌الله‌علیه) مصلحت می‌دانند. زمانی‌ که وجود مبارک پیامبر(صلوات‌الله‌علیه) از دنیا رفتند روزی حذیفه در مسجد کنار عمار نشسته بود، سرش را کنار گوش عمار گذاشت و حرف می‌زد. یک دفعه این جماعت تروریست دوتا دوتا داشتند وارد مسجد می‌شدند هیچ‌کس اینها را نمی‌شناسد فقط حذیفه اینها را می‌شناسند هنوز هم افشا نکرده است. به عمار می‌گوید اینها را می‌بینی، تروریست هستند یکی یکی آنها را اسم می‌برد. یکی از آنها ابوموسی‌اشعری است. نفوذ یعنی این!

 

منافقین سازماندهی‌شده

سه جریان با هم دنبال ترور پیامبر(صلوات‌الله‌علیه) بودند. یکی جریان بنی‌امیه که نمونه‌های متعددی در تاریخ هست. یکی جریان مخفی منافقین سازماندهی‌شده، مثل همین چهارده نفر. اگر ترورهایی که معاویه خودش به عنوان رأس بنی‌امیه طراحی می‌کرد را به کنار بگذاریم. جریانات نفاق مخفی، ترورهای مخفی با طراحی‌های مخفی داشتند که حالا در مورد اینها وقت نداریم صحبت کنیم بحثمان هم این نیست.

 

تلاش امیر‌المؤمنین(علیه‌السلام) برای جلوگیری از جنگ جمل

امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) خیلی تلاش کردند تا جنگ جمل شکل نگیرد، چراکه مهم بود. جنگ با سران امت اسلام، با بزرگان از اصحاب پیغمبر(صلوات‌الله‌علیه) و با بیت ایشان است؛ یعنی چیز کمی نیست که شما فکر کنید حالا جنگ است و چه اشکالی دارد؟ اگر حضرت اینها را می‌کشتند می‌دانید چه شکافی در جامعه ایجاد می‌شد؟ چقدر ریزش ایجاد می‌شد؟ می‌دانید یک عده می‌آیند می‌گویند اینها به جان هم افتاده‌اند! امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) چکار کنند؟ حضرت تا می‌توانستند عنان این ماجرا را دست گرفتند که جنگ شروع نشود حضرت به همسر پیامبر و طلحه و زبیر چند نامه نوشتند. نصیحت و تذکر و بالاخره روشنگری سر مسائل فایده نداشت. حضرت دو پیک فرستادند که با اینها صحبت کنند تا جلوی این ماجرا گرفته شود باز هم فایده نداشت. حضرت یک نفر نماینده ویژه که قاری و حافظ قرآن بود فرستادند که با سران جمل صحبت کند که کوتاه بیایند و به اصطلاح از خر شیطان پیاده شوند و بالاخره دست بردارند. سر او را زدند و برای امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرستادند. کاملاً پیام واضح بود که هیچ‌گونه صحبتی فایده ندارد.

جنگ آغاز شد. اینطور که حضرت هم از قبل به اصحابشان فرموده بودند که ما به هیچ‌وجه شروع‌کننده جنگ نیستیم، همه این کارها را حضرت کردند ولی فایده نداشت.

 

ماجرای نفوذ در جنگ جمل/ طلحه و زبیر در جنگ جمل قربانی نفوذ شدند!

طلحه خودش به میدان آمد. حضرت خودشان از سپاه جدا شدند و به میدان رفتند، یک عده فکر ‌کردند حضرت می‌خواهند بروند با طلحه بجنگند. حضرت سراغ طلحه رفتند به او نزدیک شدند، گفتند: طلحه دوران پیامبر(صلوات‌الله‌علیه) را یادت می‌آید؟ شروع کردند توضیح دادند که پیغمبر(صلوات‌الله‌علیه) روزی فرمودند تو مقابل علی‌بن‌ابی‌طالب(علیه‌السلام) می‌ایستی و تو ظالمی. یادت می‌آید؟! یک دفعه طلحه به خودش آمد، لرزید. او برای پیغمبر(صلوات‌الله‌علیه) و برای اسلام جان‌فشانی کرده بود. پشیمان شد و از سپاه بیرون رفت. فرمانده سپاه بود. در آن موقعیت، انصراف و رفتنش از جنگ، کمر سپاه را می‌شکست. مروان‌حکم همان نفوذی، تیر و کمان را برداشت طلحه را کشت. ببینید [جریان نفوذ] معطل نمی‌کند. بعد از طلحه، زبیر به میدان آمد و شبیه همین قضیه برای او هم پیش آمد.

 امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) کنار زبیر رفتند و به او یادآوری کردند، پیغمبر(صلی­الله­علیه­و­آله) روزی اینطور فرمودند، یادت می‌آید؟ زبیر هم به خودش لرزید و ترک صحنه کرد، اصلاً از جنگ رفت، از شهر بیرون رفت و در مسیر ترور و کشته شد. (من الآن نمی‌خواهم سؤالات عقیدتی شما را جواب دهم که سرنوشت طلحه و زبیر چه می‌شود؟ ولی اگر پشیمان شدند باید سمت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) برگردند و کار را تمام کنند. بین رفتن آنها با ماندن در سپاه تفاوت کمی وجود دارد. اگر این طرف آمده بودند، آن لشکر تار و مار می‌شد.)

 

همسر پیامبر(صلی ­الله ­علیه ­و­آله)، آلت دست نفوذی‌ها در جنگل جمل

 وقتی همسر پیامبر(صلی­الله­علیه­و­آله) را به محل جنگ می‌آوردند، او در منطقه‌ای به اسم «ماء­الهوعَب» اتراق می­کند. آنجا یک‌دفعه سگ‌هایی شروع به پارس‌کردن می‌کنند و به سمت خیمه او میآیند، یک‌دفعه یاد حرف پیغمبر(صلی­الله­علیه­و­آله) می‌افتد که فرمودند: روزی تو برای چنین کار و جنگی در منطقه‌ای به نام ماء­الهوعب می‌روی و در آنجا سگ­ها به سمت تو می‌آیند و پارس می‌کنند. دید که همین شده به شدت پشیمان می‌شود و تصمیم می‌گیرد که برگردد و می‌گوید من را برگردانید. اینجا عبدالله‌بن زبیر که همسر پیامبر(صلی­الله­علیه­و­آله)، خاله او می‌شود، نقش‌آفرینی می‌کند و می‌گوید: اینجا اصلاً «ماء الهوعب» نیست، چه کسی به شما گفته که ماءالهوعب است! پنجاه نفر از سپاه را اجیر می‌کند که به عنوان شاهد بگویند اینجا اصلاً ماء‌الهوعب نیست، اسم دیگری دارد، اینقدر می‌گویند که او هم باور می‌کند و می‌ماند، با او پروژه ادامه پیدا می‌کند. جنگ شروع می‌شود، نقل کردند که پنج‌هزار نفر از سپاه امام و سه‌هزار نفر از سپاه جمل کشته می‌شوند. جنگ تمام می‌شود یعنی جملی‌ها شکست می‌خورند.

 

مراقب باشیم حیف نشویم!

حضرت بالای جنازه طلحه می‌روند و گریه می‌کنند، می‌فرمایند: تو چقدر مجاهدت کردی! بالای جنازه زبیر اشک می‌ریزند، می‌فرمایند: چقدر شمشیر تو غم از چهره پیغمبر(صلی­الله­علیه­و­آله) برداشت! مصداق «آدمِ حیف شد» اینها هستند. خیلی باید مراقب باشیم که حیف نشویم.

(حالا نفوذی چه کسانی هستند و چه اتفاقاتی را رقم می­زنند؟) حضرت بنا بر مصلحت­شان عبدالله‌بن زبیر را عفو کردند، مروان را بخشیدند، همسر پیامبر(صلی­الله­علیه­و­آله) را نصیحت کردند؛ شما ام‌المؤمنین هستید و آبروی پیغمبر(صلی­الله­علیه­و­آله) دست شماست. مراقبت کنید و آلت دست دیگران نشوید و بعد او را تحت‌الحفظ با نیروهای امنیتی به مدینه ‌فرستادند و به او فرمودند: دیگر از مدینه بیرون نیاید.

 

نحوه تقسیم غنائم در جنگ جمل

 وقت تقسیم غنائم می‌شود. جنگ‌هایی که تا قبل از این جنگ بوده، جنگ‌های میان اسلام با ایران یا غیرمسلمانان دیگر بوده و غنائم، کنیزان و همه اموال­شان برای مسلمان‌ها می‌شده است. اینجا امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرمایند: فقط اسب‌ها و تسلیحاتی که در میدان جنگ هست را می‌توانید به عنوان غنیمت بردارید ولی مثلاً خیمه‌های آنها که اموال و امکانات­شان است را نمی‌توانید غارت کنید.

 یک نفر می‌گوید: آقا چطور خون­شان را حلال کردید ولی مال­ و زنان­شان حلال نیستند؟! حضرت می‌فرمایند: خون­شان حلال است برای اینکه اینها محارب شدند، با حکومت اسلامی وارد جنگ شدند، شمشیر کشیدند، خودشان را به مهلکه انداختند. اما مال و ناموس­شان حلال نیست بهخاطر اینکه مسلمان‌اند، کدام‌یک از شما حاضر است مادرش ام‌المؤمنین را به عنوان کنیز به خانه خود ببرد؟ همه سر را پایین انداختند و استغفار کردند. قصه جمع شد.

 

اهمیت و لزوم درس از تاریخ/ میزان در هر کس حال فعلی اوست

جنگ جمل یکی از آن ماجراهایی است که خیلی عبرت، درس و نکته دارد. سران جمل، مسلمانان و مجاهدان سابقه‌دار پای رکاب پیغمبر(صلی­الله­علیه­و­آله) بودند، بیت پیامبر(صلی­الله­علیه­و­آله) بود که جلوی امام(علیه­السلام) ایستاد! اینها را باید دقت کنیم و درس بگیریم.

 در انقلاب ما هم شاهد بودید چه کسانی مقابل امام(رحمت­الله­علیه) ایستادند. مخصوصاً جوان‌ترها که زیاد تاریخ نخوانده‌اند و یک تاریخ فِیکی هم در فضای مجازی به همه می‌دهند؛ از انقلاب، اسلام و از همه چیز. در این کشور قائم مقام رهبری آقای منتظری بود که امام(رحمت­الله­علیه) در مورد دو نفر فرمودند: حاصل عمر من؛ یکی شهید مطهری و بعد هم آقای منتظری! ولی او رفت با منافقین دست داد و فریب خورد، در مقابل امام(رحمت­الله­علیه) ایستاد و به تعبیر حاج احمد آقا (فرزند امام) خواب از چشم ایشان گرفت و امام(رحمت­الله­علیه) آرزوی مرگ کردند و او را عزل کردند.

 بعد از امام(رحمت­الله­علیه) کسانی بودند که منسوب به ایشان بودند، دست خط امام(رحمت­الله­علیه) داشتند، حضرت امام(رحمت­الله­علیه) در مورد اینها توصیفات و تعریفاتی کرده بودند، مجاهدت‌هایی احیانا داشتند، اینها کسانی بودند که جلوی مقام معظم رهبری(حفظه‌الله) ایستادند. فتنه 88 مگر چه کسانی بودند؟ همان کسانی که از امام(رحمت­الله­علیه) دست خط و حُکم داشتند، جزء اصحاب ایشان محسوب می‌شدند. اگر نتوانیم اینها را تشخیص دهیم و نسخه تطبیقی‌اش را دریافت کنیم که فریب نخوریم پس تاریخ اسلام برای ما چه فایده­ای دارد؟!

 حضرت امام(رحمت­الله­علیه) فرمودند: میزان در هر کس حال فعلی اوست. فرمودند: من در زمان حیاتم به دلایلی از کسانی تعریف و تمجیدی کرده بودم اما الآن بعد از من ممکن است یک عده سوء­استفاده کنند. میزان در هر کس حال فعلی اوست. اگر الآن با امام امتش همراه است، آدم خوبی است، اینکه قبلاً چگونه بوده برای قبل است.

 

رابطه جنگ صفین با جریان نفوذ

 یک ماجرای دیگری هم از جریان نفوذ هست که خیلی مهم است؛ جنگ صفین پنج ماه طول کشید تا به لیلة‌الحریر، شب سرنوشت‌ساز و تاریخ‌ساز در آن جنگ رسید. شب بسیار سخت و یک جنگ هولناکی که آن شب از هر دو طرف، حمله می‌شد. یک طرف از دست دیگری فرار می‌کرد، دوباره آن طرف می‌آمد در صحنه و بعد فرار می‌کرد. در لیلة‌الحریر خیلی درگیری بالا بود، کشته‌های زیاد، جنگ گره خورده بود. چند ده‌هزار نفر کشته روی زمین افتاده بود.

حضرت در لیلة‌الحریر به اصحاب­ و سپاهیان خود فرمودند: بیایید قرآن بخوانید، با قرآن مأنوس شوید، فردا صبح کار را تمام می‌کنم. ببینید جنگ گره خورده، معلوم نیست چه کسی پیروز می‌شود. الآن حضرت می‌فرمایند من فردا کار را تمام می‌کنم.

نکته این است؛ شخصی است به نام اشعث‌بن قیس، بزرگ قبیله کندی که بزرگ و فرمانده قبیله سپاهیان خویش در این جنگ است. این آدم، خون دل‌های زیادی به امیرالمؤمنین(علیه­السلام) در این جنگ داد، در حکومت امام(علیه­السلام) اخلال زیادی ایجاد کرد. یک جا هم خودش را وسط می­انداخت، رشادت‌هایی می‌کرد، کارهایی انجام می‌داد و از امام(علیه­السلام) حمایت می‌کرد. یک چهره دو وجهی از خودش همیشه به جا می‌گذاشت. محل گریز و فرار و طمع بود. یک شخصیت پیچیده منافقی داشت که بهخاطر قدرت و قبیله‌ای که داشت، نه می‌توان از حکومت حذفش کرد، فتنه بزرگی می­شد، نه می‌شد با کارهایی که انجام می‌داد او را نگه داشت. اگر بدی او را می‌خواستی ثابت کنی، می‌گفتند فلان­جا این کار را انجام داده، از امیرالمؤمنین‌(علیه‌السلام) تعریف کرده است و...

 

چراغ سبز عامل نفوذی برای معاویه در جنگ صفین

 یکی از کارهایی که اشعث در شب لیلةالحریر انجام داد این بود که در آن بحبوحه جنگ، در میان سپاهیان خودش یک سخنرانی با لحن دلسوزانه و مصلحت­جویانه کرد و گفت: خیلی کشته دادیم ترس از این داریم که نسل عرب با این کشتاری که اتفاق می­افتد از بین برود. تا هفتادهزار کشته نوشته‌اند، جو طوری است که این حرف­ها می‌چسبد. آینده فرزندان ما چه خواهد شد؟ نمی‌دانیم برنامه فرماندهی مرکزی چیست؟ چه تدبیری دارند؟ الآن وقت ایجاد سؤال و تردید نیست، الآن نباید اینگونه حرف بزنی، الآن باید بیایی بگویی هرچه امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند، پای کار هستیم. چرا اینگونه صحبت می‌کنی؟ این سخنرانی او انجا‌م شد، این سخنرانی یک پالس منفی و یک چراغ سبز برای معاویه هست که اشعث در بین قبیله خودش در بحبوحه جنگ، زمینه داده، پیام فرستاده که انگار زمینه صلح و سازش فراهم است. یعنی در میان سپاه یک عده هستند که روی آنها می‌توان حساب کرد چون خودشان مصلحت­سنجی می‌کنند.

 

ماجرای خدعه آتش‌بس در جنگ صفین چگونه شکل گرفت؟/ پیشنهاد قرآن بر سر نیزه کردن، نتیجه وجود نفوذی‌ها

 در آن شب، درگیری شدید می‌شود. مالک قدرتمندانه می‌جنگد، نزدیکی‌های خیمه معاویه است. وقتی می‌بینند در جنگ دارند مغلوب می‌شوند، حالا با این همه کشته، جنگ به سمت پیروزی سپاه امام(علیه­السلام) می‌رود، اینجا چه اتفاقی می­افتد؟ معاویه برادر خودش عتبه را مخفیانه سراغ اشعث می‌فرستد، با اشعث ملاقات می‌کند و گفتگویی بین آنها شکل می‌گیرد. هدف معاویه این بوده که پیغام دهد طوری قضیه را تمام کند، با یک آتش‌بس جنگ تمام شود؛ چراکه دارد به ضرر معاویه می‌شود پس گفتگویی صورت می‌گیرد. (البته تاریخ شهادت داده که بین اشعث و معاویه قبلاً نامه‌هایی رد و بدل می­شده، کما اینکه پسر ابوموسی اشعری می‌گوید: ما هر وقت شام می‌رفتیم، معاویه فرش قرمز برای پدرم پهن می‌کرد و کنار دست معاویه می‌نشست. اینها رابطه داشتند، مثلاً در سفرهای دیپلماتیک و سفرهای به سواحل و... می‌رفتند، این برنامه‌ها بوده، ولی آن‌موقع اینترنت نبوده که خبرهای آن صبح بیرون بیاید، مثلاً بیست سال طول می‌کشید تا یک خبر منتشر شود.)

اشعث بیا و کار را تمام کن. این همه کشتار به نفع کیست؟ نقل شده که اشعث خودش گاهی از تدبیر امیرالمؤمنین‌(علیه‌السلام) هم تعریف می‌کرد؛ یعنی آن شب به (برادر معاویه) دست هم نداد به این معنا که بله الآن ما دیگر جنگ را تمام می‌کنیم ولی وقتی بلند شد در جمع سپاهیان امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) صحبت کند، موضعش عوض شده بود، از این صحبت می‌کرد که تا کی جنگ؟ بس است! عده‌ای هم شروع کردند همین حرف­ها را تکرار کردند، شبیه همین حرف­ها که چه کسی می‌خواهد جواب این خون‌ها را بدهد؟ یکی می‌گفت اینها مسلمان‌اند تا کی برادرکشی! اینها قرآن سر نیزه زدند مگر مسلمان نیستیم؟ چه اتفاقی افتاده بود؟ یک پیام به سمت معاویه رفته بود، یک‌دفعه بعد از جلسه آن شب برادر معاویه با اشعث، قرآن­ها سر نیزه رفت. تاریخ دو نقل دارد؛ یکی اینکه عمروعاص یک شعر بلندی دارد که در آن شعر می‌گوید: من این پیشنهاد را دادم که قرآن‌ها را سر نیزه کنند و یکی نقل دیگر هست که اشعث این پیشنهاد را از دل سپاه امیرالمؤمنین‌(علیه‌السلام) به آن ­طرف گرا داد که شما این کار انجام دهید!

 

عاقبت مذاکره و سازش با دشمن

ما در تاریخ انقلاب خودمان هم داشتیم بعضی از کسانی که در طول این سال­های مختلف اهل مذاکره بودند و می­رفتند با آمریکا مذاکره می­کردند. سند تاریخی­اش مستند هست که اینها می­گفتند: اگر می­خواهید جمهوری اسلامی را از پا در بیاورید یا مثلاً امام(رحمت­الله­علیه) را تسلیم کنید، فلان کار را انجام دهید!! بله اینها بوده است.

 این حرف­ها را می­زنند، جو سپاه مخدوش می­شود، یکپارچگی از بین می­رود و اختلاف درست می­شود؛ آقا قبیله کِندی دارد این را می­گوید، قبیله مالک دارد این را می­گوید، سپاهیان فلان دارند این را می­گویند... آقا مالک رفته نزدیکی­های خیمه معاویه، آن تعبیری که همه می­گویند: ده ضربه دیگر شمشیر مانده که خیمه معاویه بریزد، کار می­گیرد. اشعث و خوارج داخل سپاه امیرالمؤمنین(علیه­السلام) شمشیر را بر گردن حضرت می­گذارند یا مالک برمی­گردد یا شما را می­کشیم! مالک دیگر مجبور می­شود برمی­گردد. (حالا یک منبر است که مالک چطوری برگشت.) بین حفظ جان امام با گرفتن جان فتنه اول عالم اسلام و برانداختن بنی­امیه اینجا می­ماند چه کند؟ باید برگردد جان امیرالمؤمنین(علیه­السلام) را حفظ کند.

 

خطر جریان نفوذ و تحلیل نادرست مردم

 چقدر سخت است! ببینید یک نفوذی چطوری ورق تاریخ را برمی­گرداند. یک جامعه بی­بصیرت و بدون قدرت تحلیل سیاسی که حضرت امام خامنه­ای(حفظه­الله) فرمودند: آن چیزی که امام حسن(علیه­السلام) را مجبور به صلح کرد، آن چیزی که اباعبدالله(علیه­السلام) را به گودال قتلگاه برد، نداشتن تحلیل سیاسی مردم بود. آقا مردم متوجه نشوند الآن قضیه از چه قرار است، همه به جان همدیگر بیفتند، تحلیل اشتباه کنند و هرکس چیزی بگوید، اعتمادها سلب شود. دیگر کسانی که در یک جا با هم بودند، از این به بعد دیگر به هم اعتماد نداشته باشند. هر انتخاباتی می­آید یک تکه از بدنه نیروهای انقلابی از هم جدا شوند، به یکدیگر بی­اعتماد شوند، به هم نگاه نکنند. گروه‌های هم را ترک می‌کنند.

 جنگ صفین با هفتادهزار کشته در چند قدمی پیروزی بود، ولی سپاه امام شکست خورد. آن شب لحظات آخر، قبل از این اتفاق که حضرت را مجبور کنند که مالک را برگردانند، حضرت این جمله را به سپاهیان­شان فرموده بودند: شما فقط یک ساعت این جمجمه­هایتان را به من بدهید. به تعبیر ما می­شود شما فقط یک ساعت گوش به حرف من بدهید، هیچ­چیز نگویید. گوش ندادند. الآن وسط جنگ باید به شما توضیح دهند قضیه از چه قرار است؟ شما اینقدر به امام، به رهبر و فرمانده­تان اعتماد ندارید، پس چگونه تا حالا در رکاب­شان شمشیر می­زدید؟ همین­طوری جمع­ها و امت­ها از هم می­پاشد. طرح سیاسی باید داشته باشیم، باید جریان نفوذ و نفوذی­ها را بشناسیم. می­خواهیم نفوذی را بشناسیم گفتمان امام و انقلاب را باید بلد باشیم، اخبار را بتوانیم منطبق بر گفتمان تحلیل کنیم. اینها آن چیزهای مهم است. اگر خودتان نمی­توانید تحلیل کنید صاحبان تحلیل و بصیرت را پیدا کنید، سراغ آنها بروید و از آنها بپرسید.

 

ما نزدیک قله­ ایم/ پالس ضعف به دشمن ممنوع!

حضرت امام خامنه­ای(حفظه­الله) می­فرمایند: ما نزدیک قله­ایم. آمریکا مثل کشتی تایتانیک در حال غرق شدن است. صهیونیست­ها در حال فروپاشی­اند. خودشان گفتند: ما هشتاد سالگی­مان را نمی­بینیم. الآن 76 سال­شان است. امام خامنه­ای(حفظه­الله) می­فرمایند: شما در قدس نماز می­خوانید، آن روز را خواهید دید. اینقدر دارند محکم می­گویند به آنهایی که کنار ایشان نشستند جوان نیستند، کسی که آنجا نشسته محاسنش سفید است.

در این دوازده روز با دو ابرقدرت اتمی دنیا جنگیدیم؛ از دو ابرقدرت اتمی دنیا دست برتر داشتیم، گنبد آهنین­شان را شکستیم، اینها له شدند و اعتبارشان از بین رفت. دیگر در دنیا آمریکا، آمریکا نمی­شود، دیگر صهیونیست­ها، صهیونیست­های قبل نمی­شوند. شب آمده یک جا زده، نصف شب گفته آتش‌بس! حالا فعلاً  نزنید. یک‌دفعه وسط قضیه یکی بیاید بگوید که حالا ما برای مذاکره آماده‌ایم. آقا داشتیم مذاکره می­کردیم، او وسط مذاکره به ما چک زده، یادت رفته است؟! حالا قبلاً سر هسته­ای مذاکره می­کردیم، الآن سر چه می­خواهی مذاکره کنی؟ آمد هسته­ای را که زد، الآن بگو بدانیم موضوع مذاکره چیست؟ چرا به دشمن پالس ضعف می­دهی؟ البته اینکه بعضی فکر می­کنند الآن شرایط ما مثل شرایط جنگ صفین که به امیرالمؤمنین(علیه­السلام) تحمیل شد، به رهبر ما تحمیل شده، ابدا! هم زدن ما با اقتدار و با فرمان حضرت امام خامنه­ای(حفظه­الله) بود، هم این توقف! مگر آقا نفرمودند: ما در این مرحله پیروز شدیم. چرا حرف­های ضد و نقیض می­زنیم؟ چرا همان شایعه را به جامعه بار می­کنیم؟ چرا اختلاف ایجاد می­کنیم؟ حرف را زدند تمام شد.

 

موج گرایش به جمهوری اسلامی/ در اوج اقتداریم

هنوز بعضی­ دارند می­گویند: فرماندهان ما در وعده صادق 3 تعلل کردند! آقا این فرمانده­ها شهید شدند، امام خامنه­ای(حفظه­الله) فرمودند: اینها کوتاهی نکردند، درست عمل کردند. باز هم یک عده هنوز دارند... تکلیف روشن است، ما در اوج اقتداریم. صبر کن، عجله نکن. چند وقت دیگر، چه جنگی شروع شود چه جنگی شروع نشود، خواهید دید از درون خود اسرائیل و آمریکا نهضت­های فروپاشی شکل خواهد گرفت. برای اینکه خودشان دیگر فهمیدند اینهایی که این بالا هستند فقط بوق می­زنند.

 موج گرایش به جمهوری اسلامی، موج وحدت حول محور رهبر معظم انقلاب؛ اقتداری که الآن حضرت امام خامنه­ای(حفظه­الله) دارند در هیچ برهه­ای از تاریخ انقلاب، کسی از اول تا حالا نداشته است. دشمن مغلوب ماست، امنیت در دست ماست. جنگ است دیگر! قرآن می‌فرماید: اگر شما زدید وقتی هم می­خورید نگران نباشید. ان‌شا­ءالله هر اتفاقی هم بیفتد در این ایام حرکت رو به زوال اسرائیل و آمریکاست. این وعده امام خامنه­ای(حفظه­الله) است که سیدحسن نصرالله به ایشان می­گفت سید صادق الوعد؛ هر حرفی می­زنند، اتفاق می­افتد.

 

طفل شش‌ماهه، سند مظلومیت ابی­ عبدالله(علیه­ السلام)

از آنچه که مقاتل نوشتند، از روز هفتم از عبیدالله بن زیاد نامه آمد که آب را روی حسین(علیه­السلام) و سپاهیان ایشان ببندید. فرات را بستند. چهارهزار نفر مأمور فرات شدند که آب نرسد! یک‌وقت در همان جنگ صفین معاویه آب را روی سپاه امیرالمؤمنین(علیه­السلام) بست، حضرت فرستادند فرزندان­شان رفتند فرات و آب را آزاد کردند. همین اشعث بن قیس گفت: ما هم باید آب را روی معاویه و سپاهانش ببندیم. حضرت فرمودند: ما از این کارها نمی­کنیم. به تعبیر ما آنها انسانیت ندارند. آب را خداوند متعال بر حیوان، انسان و ... آزاد گذاشته، بگذارید بیایند آب بردارند بروند.

 از فردا آب را می­بندند؛ همان فرات را می­بندند، همان فراتی که امام حسین(علیه­السلام) یک روز رفتند آزاد کردند. چهار هزار نفر گذاشتند. کل نیروهای امام حسین(علیه­السلام) 72 نفر است. می­خواهم از این درگاه وارد روضه شش‌ماهه اباعبدالله(علیه­السلام) شویم؛ آب را بستند، نمی­شد بروی فرات را آزاد کنی. حالا در این شب­ها گاهی یکدفعه­ شبانه می­رفتند مشک آب می­آوردند. چند تا مشک آب برای این همه زن و بچه و... ولی آب را بستند. در لشکر عمر سعد سپاهیان حُر هم بودند. خود حر هم آنجا بود. حالا او که عاقبت‌به‌خیر شد خودش را به امام(علیه­السلام) رساند. پیرمردی از سپاهیان حُر بود، روز اولی که به سپاه امام رسیدند، تشنه­ بود امام(علیه­السلام) دیدند اینقدر تشنه است که دچار ضعف شده، دست و پایش دارد می­لرزد، نمی­تواند مشک بگذارد دم دهانش آب بخورد، حضرت خودشان آمدند به او آب دادند.

نامرد تو از دست امام حسین(علیه­السلام) آب خوردی! کجا بودی آن موقع که طفل شیرخوارشان را سر دست گرفته بودند طلب آب می­کردند؟ نامرد امام حسین(علیه­السلام) به اسب تو آب دادند، کجا بودی؟

می­گویند: شش‌ماهه ابی­عبدالله(علیه­السلام) سند مظلومیت آقاست. می­گویند وقتی زلیخا به حضرت یوسف(علیه­السلام) در کاخ عزیز مصر تهمت زد، خداوند متعال خواست پیغمبرش را مبرا کند، چند اتفاق افتاد؛ یکی این بود، یک بچه شیرخواره چند‌ماهه­ در بغل یکی از این کنیزها بود، حالا آنجا حضرت یوسف(علیه­السلام) ایستاده، زلیخا هم ایستاده، عزیز مصر هم آمده، یک‌دفعه این بچه شیرخواره به امر خداوند متعال به زبان آمد و گفت: حضرت یوسف(علیه­السلام) نبی خداست، بی­گناه است. همه تعجب کردند. می­گویند: شش‌ماهه ابی­عبدالله(علیه­السلام) سند مظلومیت امام حسین(علیه­السلام) است. چه کار کرده آن شش ماهه؟ به او که اجازه ندادند حرف بزند...

 ز ضرب تیر چنان دست و پای خود گم کرد      که خواست گریه کند در عوض تبسم کرد


[1]. بحار الأنوار، الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج 28، ص 8.