تقوای تشخیص و تشخیصِ تقوا
تقوای تشخیص و تشخیصِ تقوا
تقوای تشخیص و تشخیصِ تقوا
حجتالاسلام مهدوینژاد: اگر اهل تقوا باشید خدا قدرتی به شما میدهد که بتوانید بین حق و باطل فرق بگذارید./ فریب ظاهر خودت را هم نخور!/ سوءظن آفت جامعهای است که در آن روح ولایت حاکم است./ برای خروج از بنبستها، تقوای مخصوص لازم است./ برای رفع خشکسالی کاری کنیم!
قرار هفتگی هیئت انصار ولایت، همزمان با شب میلاد باسعادت امام حسن عسکری(ع)، با حضور جمعی از مؤمنین دارالعباده در حسینیه صاحبالزمان(عج) محمودآباد برگزار شد. در این محفل جشن حجتالاسلام مهدوینژاد در ادامه سلسله مباحث «تقوا»، ذیل موضوع «تقوا و قدرت تشخیص حق و باطل» سخنرانی کرد. در ادامه خلاصه این سخنان میآید:
مروری بر گذشته
در چند جلسه اخیر نکاتی را در مورد تقوا عرض کردیم. یک جلسه دربارۀ این سخن گفتیم که خدا فقط از اهل تقوا عمل قبول میکند، ما میخواهیم اعمالی انجام دهیم که بالاخره جایی دستمان را بگیرد و ثمره و فایدهای برای ما داشته باشد، اما باید بدانیم «إنَّما یَتَقَبَّل الله مِنَ المُتَّقین». جلسۀ دیگری اشاره کردیم که هرکس بنا به فجور خاصی که ممکن است در وجودش قرار گرفته باشد یک میل و ذائقهای به گناه یا گناهان خاصی دارد. معمولاً هم شیطان، آدم را از این فجور غافل میکند و یک تقوای خاصی برای دفع و رفع آن فجور لازم دارد.
قدرت تشخیص به درجه تقوا بستگی دارد
در ادامه آن مباحث، چند آیه از قرآن کریم که زیاد هم خوانده و شنیدهایم را با همدیگر تأمل و تدبر مختصری میکنیم تا به بحثمان برسیم. این آیه خطاب به مؤمنین است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانًا»[1]؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، اگر اهل تقوا باشید، خدا قدرت فرقگذاشتن بین حق و باطل را به شما میدهد؛ به شما قدرت تشخیص میدهد.
روایات زیادی هم در مورد تقوا داریم، طوری که بعضیها وقتی اسم تقوا را میشنوند، راحت از کنارش میگذرند و میگویند ما زیاد شنیدیم، ولی کسی روی تقوا فکر و تأمل نمیکند.
قرآن کریم میفرماید: اگر اهل تقوا باشید خدا قدرتی به شما میدهد که بین حق و باطل بتوانید فرق بگذارید. این خیلی مهم است. آدمها دوست دارند حرفهای خوب بزنند، کارهای خوب انجام دهند، ولی تشخیصهای غلط میدهند، تشخیصهای غلطشان باعث رفتارهای غلط میشود و رفتارهای غلطشان باعث خسارت و مشکلات. تقوا اینطور است که اگر کسی واقعاً اهل آن باشد به میزانی که رعایت کند، سرِ جزئیترین مسائل خدا راه را به او نشان میدهد. هر میزان که اهل تقوا باشد خدا به همان میزان در جاهای مختلف به او قدرت تشخیص میدهد.
چطور از خدا راهنمایی بگیریم؟
بعضیها در همه چیز و همۀ زمینهها تردید دارند، مدام استخاره میگیرند. میخواهند ببینند خدا چه میگوید. خدا که اینطور به کسی چیزی یاد نمیدهد. مثلاً شخص میخواهد به مسافرت یا خانۀ کسی برود استخاره میگیرد، هر کار میخواهد انجام دهد استخاره میگیرد؛ میخواهد بداند نظر خدا چیست. نیتش هم بد نیست ولی خدا اینطور کسی را راهنمایی نمیکند، خدا به وسیله تقوا راهنمایی میکند. عرض من این نیست که استخاره بد است یا اصلاً جواب نمیدهد. بلکه، استخاره همه جا و در هر مسئلهای جواب نمیدهد. خیلی وقتها هم طرف استخاره گرفته، خوب آمده، ولی وقتی انجام داده به نتیجهای که میخواسته نرسیده است. چون هم استخاره شرایط دارد، هم راه اساسی و محکمِ تشخیص، تقوا است.
تقوا نوری است که خدا به ذهنتان میتاباند، خودتان میفهمید کجا بروید کجا نروید، چه کار کنید چه کار نکنید و..... بین تقوا و تشخیص رابطهای وجود دارد.
خروج از بنبستها با تقوا
قرآن کریم در جای دیگر میفرماید: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً ِ وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ»[2]؛ هرکس که تقوای الهی پیشه کند خدا او را از بنبستها خارج میکند. آدم مؤمن، آدم باتقوا گیر نمیافتد. «یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا»؛ خدا راهی برایش باز میکند.
زلیخا همۀ درها را به روی حضرت یوسف(ع) بست. درها را قفل کرده، همۀ قدرت مطلق هم در دستش هست و یوسف هم عبد اوست. تازه قرآن از زبان خودِ حضرت یوسف(ع) ذکر کرده: «وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ»[3]؛ من خودم را تبرئه نمیکنم، ممکن بود به گناه بیفتم. «ِإِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی»؛ خدا به من رحم کرد. یکدفعه خدا به او راه نشان میدهد، به قلبش میاندازد به طرف درهای بسته بدود. خدا وقتی بخواهد راه را باز کند، اینگونه باز میکند. خدا به قلب آدم باتقوا الهام میکند: برو به طرف درهای بسته. یکییکی درها باز میشود. عجب! خدا به قلب آدم باتقوا میاندازد که وسط دریا برو دریا شکافته میشود. ممکن است بگویید این افراد که پیغمبر بودهاند، غیر از انبیا هم اینطور بودهاند.
داستان ابن سیرین و عنایتی که به او شد...
داستان زندگی ابنسیرین که کتاب تعبیر خوابش هم معروف است شبیه حضرت یوسف(ع) است. ابنسیرین جوان زیبایی بود که پارچه فروشی میکرد. روزی یک زن هوس گناه با ابن سیرین کرد.
او را فریب میدهد میگوید من مقدار زیادی پارچه میخواهم، پارچهها را نزدیک خانه بیاور. وقتی نزدیک خانه میشود، میگوید من نمیتوانم، خودت پارچهها را داخل بیاور. وقتی ابن سیرین وارد خانه میشود، این زن درها را میبندد و از او تقاضای گناه میکند. در آن لحظه ابن سیرین میبیند اگر اطاعت نکند، این زن داد و فریاد میکند و به او تهمت تعدی میزند. اگر هم اطاعت کند، باید گناه کند.
خدا راه خروج را به آدم باتقوا یاد میدهد؛ «یَجعَل لَهُ مَخرَجاً». کاری که در ان لحظه ابن سیرین کرد، یک مقدار چندشآور است ولی چندش آن کمتر از گناه است. یکدفعه به ذهنش میرسد میگوید، فقط بگو محل قضای حاجت کجاست؟ به دستشویی میرود یک لحظه با خدای خودش مناجات میکند میگوید خدایا، کمکم کن. همان جا به ذهنش میرسد از این آلودگیهای داخل دستشویی بردارد و به سر و صورت خود بمالد. از دستشویی بیرون میآید و این زن جیغ میزند و میگوید گم شو... نوشتهاند از همان موقع از بدن ابن سیرین بوی عطر به مشام همه رسید. خودش را میشوید، این نجاست چند دقیقه طول میکشد ولی گناه یک عمر است. خودش را یک لحظه به نجاست دنیا آلوده میکند، ولی به نجاست ابدی آلوده نمیشود.
ثمرات تقوا کدام است؟
خداوند نمیگذارد آدم باتقوا گیر بیفتد. بین تقوا و خروج از بنبستها رابطهای هست. «وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِب»؛ هر رزقی (مادی و معنوی) از جایی که فکرش را نمیکند خدا به قلب و ذهنش میاندازد و رزقی را در سفرهاش میگذارد. اگر آدم کنترلش را به دست خدا بدهد، خدا خودش میداند او را کجا ببرد.
بین تقوا و رزق «لایَحتَسِب»، بین تقوا و تشخیص رابطهای هست. خدا خودش معلمتان میشود، در بسیاری از موارد که نمیدانید چه کار باید انجام دهید، خدا راه را به شما نشان میدهد.
در زمان جنگ، رزمندگان ما دورههای تخصصی نظامی ندیده بودند. در دوران دفاع مقدس، عملیاتها و مهندسیهایی انجام داده بودند که مهندسهای جهانی که به عراق کمک میکردند از کار آنها تعجب میکردند که اصلاً در فلان مکان نمیشود پل زد، یا در فلان شرایط اصلاً نمیشود از اروند عبور کرد. چگونه آن طراحیها به ذهن امثال شهید حسن باقری میرسید؟ با رعایت تقوا. «وَاتَّقوالله و یُعَلِّمُکُم الله»[4]؛ خدا به شما یاد میدهد. امام(ره) کجا درس خوانده بودند؟ فارغالتحصیل کدام دانشگاه سیاسی بودند که تمام معادلات سیاسی دنیا را به هم زدند؟! یک نظام اسلامی تشکیل دادند که ابرقدرتهای جهان را مبهوت کرد.
اگر علم، تشخیص و خروج از بنبستها را میخواهید، تقوا نیاز است. وقتی تقوا را رعایت کردید، مجاهدت کنید «وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا»[5] تلاش کنید، خودش راهها را نشان میدهد.
اهمیت تشخیص تقوا
شما برای اینکه به تشخیص برسید، به تقوای تشخیص نیاز داریدد؛ تقوایی که شما را به تشخیص میرساند. اگر شما تقوای مخصوصتان را رعایت کنید، خدا به شما قدرت تشخیص میدهد.
شما نه تنها به تقوای تشخیص نیاز دارید، بلکه به تشخیصِ تقوا هم نیاز دارید. تشخیص تقوا، یعنی شما تقوایی داشته باشید که بتوانید خوب را از بد و حق را از باطل تشخیص دهید؛ بنابراین خود تقوا هم نیاز به تشخیص دارد.
گاهی با کسانی مواجه میشوید که ظاهراً خیلی باتقوا، ولی باطناً بیتقوا هستند. چگونه میخواهید تشخیص دهید این آدم باتقوا یا بیتقواست؟ مثلاً میخواهید به او رأی دهید، با او ازدواج کنید یا همکار شوید، خیلی مهم است که بدانید این آدم باتقوا یا بیتقواست.
در مقابل تقوای حقیقی، تقوای بدلی و در مقابل حق حقیقی، حق بدلی وجود دارد. حالا شما میخواهید حق را از باطل و تقوا را از بیتقوایی تشخیص دهید، آنهم خودش به تشخیص نیاز دارد؛ تشخیص تقوا.
سوء ظن دین را تباه میکند
گاهی به یک آدم اعتماد میکنیم و گمان میکنیم راست میگوید، درحالیکه دروغگوست. عُمر، سرمایه، زندگی و حیثیت ما را به باد میدهد، چون به او اعتماد کردهایم. اگر میتوانستیم دروغگو بودن او را تشخیص دهیم، اعتماد نمیکردیم. ما مأمور به حُسنظن و خوشگمانی هستیم و حق نداریم وقتی در بین مؤمنین زندگی میکنیم، بدگمان باشیم. یکی از گناهان کبیره سوءظن مؤمنین به یکدیگر است. تا جایی که امکان دارد باید حُسنظن داشته باشیم، روایات و آیات زیادی ما را امر میکنند که رفتار مؤمنین هرچه بوده، شما حَمل بر صحت کنید. در مورد مدح حُسنظن و مذمّت سوءظن روایات بسیاری داریم. اگر کسی سوءظن داشته باشد، دینش تباه میشود.
مؤمنین بدلی
ما مأموریم به حُسنظن. امّا از آنجا که همیشه وقتی در مقابل یک کالای اصلی، جنس بدلی آن هم به بازار میآید، بالاخره متخصصینی هستند که با معیارهایی تشخیص میدهند که کدام رفتار بدلی و کدام رفتار اصلی است. الآن همه چیز هم اصلی و هم بدلی دارد، بعضی چیزها بدلی بودنش کاملاً مشخص است، ولی در بعضی موارد تشخیص سخت میشود و بدلی را به اسم اصلی به آدم میاندازند. پول اصلی را میدهیم، ولی جنس بدلی به ما میدهند، در این حالت چطور جنس اصلی را از بدلی تشخیص دهیم؟
در معنویت هم همینطور است. بعضیها ظاهرشان مؤمن است، ولی باطنشان خراب و بدلی. همین که یک ذره بلا، مصیبت و سختی میبینند رنگ و رویشان میرود، معلوم میشود زیر این ظاهر مؤمن چه چیز بوده. مخصوصاً دوران آخرالزمان مملو از این امور است. چهطور تشخیص دهیم تا دین از دستمان نرود؟ با اینکه اینقدر به ما سفارش شده که حُسنظن داشته باشیم. بالاخره باید بدبین باشیم یا حُسنظن داشته باشیم؟!
اهمیت شناخت اصل از بَدل
شما وارد شهری میشوید آدمهای خوب و بد در آن شهر زیادند، یا در عصری زندگی میکنید که کلاً خوب و بد درهم زیاد است. مانند دوران آخرالزمان که حق و باطل ممزوج شده و تشخیص مشکل میشود. تشخیص اینکه چه کسی راست میگوید، چه کسی دروغ میگوید، چه کسی واقعاً آدم خوبی است و... سخت است.
ظاهرش چون بُوذر و سلمان بوَد باطنش همچون ابوسفیان بوَد
ظاهرش را که نگاه میکنید، میبینید چقدر آدم خوبی است، چه قیافهای، چه معنویت و نورانیتی، اما نزدیک که میشوید میبینید. چه تنهایی و خلوت فاسدی دارد!
چطور تشخیص دهیم تا فریب نخوریم و ضرر نکنیم. شاید شما بگویید این درد و مشکل ما نیست. چرا اتفاقا درد همه ما همین است که گاهی گرفتار همین آدمها میشویم. بعد هم میگوییم من دین را قبول ندارم، دیگر نماز نمیخوانم و.. چراکه فلان حاج آقا آن اشتباه را کرد. براساس ظاهر آدمها قضاوت میکنیم. بعد وقتی یک چیز دیگر از آب در میآید، دین و اعتقاداتمان را از دست میدهیم. خیلیها الآن اینگونه هستند. پس مهم است که چهطور تشخیص دهیم.
عدم تشخیص حق از باطل در دوران امامت امام کاظم(ع)
در تاریخ ائمه معصومین(ع) هم اینطور بوده، مخصوصاً از زمان امام صادق(ع) به بعد، مدام مدعیانی پدید میآمدند و میگفتند امام قائم، ما هستیم. شبکه وکلای امام کاظم(ع) که بزرگانی عضو آن بودند، بعد از امام کاظم(ع) یک عده به خاطر مال و منالی که از این طریق در اختیارشان بود، دین مردم را خراب کردند و منکر امامت امام رضا(ع) شدند. میگفتند امام آخر همین امام کاظم(ع) هستند؛ در امام کاظم(ع) متوقف شدند و فرقه واقفیه ایجاد شد. فرقه هفت امامی، و فرقه شش امامی هم داریم.
بعضی از مردم هم از آنها تبعیت کردند، چراکه از بزرگان بودند. اصلاً بعضی از آنها منصوب از طرف امام کاظم(ع) بودند. عدهای از مردم نتوانستند حق را از باطل تشخیص دهند. آنقدر این موارد تا زمان امام عسکری(ع) زیاد شد، که از امامت امام کاظم(ع) به بعد، بخش عظیمی از روایات فقط توصیف میکند که دروغگوها چه کسانی هستند و مؤمنین باید چگونه باشند، عبادت فقط به کثرت سجده و رکوع نیست، بلکه به ادای امانت و صدق حدیث است و... یک دست روایات مفصل، جداسازی میکند که فریب ظاهر را نخورید. تا جایی که بعضی از روایات میفرماید فریب ظاهر خودت را هم نخور!
راههای تشخیص کدام است؟
حالا از طرفی ما مأموریم که اعتماد کنیم، از طرفی این همه آدم بدلی درست میشود. عالم بدلی، مؤمن بدلی! و... مثلاً جعفر کذاب، برادر امام عسکری(ع) و عموی امام زمان(عج) است، میخواهد ادعای [امامت] کند، میآید بر بدن معصوم نماز بخواند. همه میدانند که فقط امام معصوم میتواند بر بدن امام معصوم نماز بخواند، فقط امام بعدی میتواند بر بدن امام قبلی نماز بخواند، آنجا امام مهدی(ع) ظاهر میشوند و جعفر کذاب را کنار میزنند.
اجمالاً به یکی دو مورد از راههای تشخیص اشاره میکنیم. یک راه تشخیص، روایت امام هادی(ع) است که میفرمایند: «إذا کانَ زَمانٌ اَلعَدلُ فیهِ اَغلَبُ مِنَ الجَورِ فَحَرامٌ ان یُظَنَّ بِاَحَدٍ سُوءًا حَتّی یُعلَمَ ذلِکَ مِنهُ وَإذا کانَ زَمانٌ الْجَوْرُ أغلَبُ فیهِ مِنَ الْعَدْلِ فَلَیْسَ لِأَحَدٍ اَنْ یَظُنَّ بِأَحَدٍ خَیرا مالَمْ یَعْلَمْ ذلِکَ مِنْهُ »[6]؛ اگر زمانی عدل بر جامعه حاکم و غالب است، حرام است شما به احدی گمان بد ببرید؛ باید به همه حُسن ظن داشته باشید. اما اگر زمانی رسید که گناه و فسق و فجور بر عدل غلبه داشت، حق ندارید به کسی گمان خوب ببرید مگر اینکه از او خوبی ببینید، و برای شما ثابت شود. وقتی جامعه، جامعه عدل است، شما حق ندارید به کسی گمان بد ببرید، مگر اینکه خلاف آن ثابت شود. وقتی جامعه پر از ظلم، فسق و فجور و گناه باشد حق ندارید به کسی گمان خیر ببرید، مگر اینکه خلافش ثابت شود.
تشخیص دوران عدل و دوران جور
الآن زمان جور است یا زمان عدل؟ فرض کنید الآن، زمان امیرالمؤمنین(ع) است، زمان جور است یا عدل؟! حاکم، امیرالمؤمنین(ع) است، یک عده افراد هم منصوب به ایشانند. در مقابل هم جامعهای است که معاویه حکومت میکند. در جامعهای که ولیّ خدا حاکم است، عدل محور است. ممکن است عدل به معنای واقعی در بستر جامعه گسترده نشده باشد، ولی عَلم عدل برافراشته است. گاهی در یک جامعه عَلَم عدل پایین و عَلَم کفر بالاست، مثلاً معاویه حاکم است، در این جامعه نمیتوانید بگویید عدل، گسترده است. آن جامعه، کلاً جامعه جور است. جامعهای که امیرالمؤمنین(ع) در رأس آن قرار دارند، عَلم عدالت برافراشته و جهتهای حرکت، به سمت عدالت است. پس نمیتوانید بگویید این جامعه، جامعه جور است. هرچند که ظلم و جورهای مختلفی در چنین جامعهای اتفاق بیفتد، ولی اگر در رأس آن جامعه عدل حاکم است، جامعه بر مدار عدل میگردد. چنین جامعهای باید اصلاح شود؛ چراکه جامعهای است که رو به عدالت حرکت میکند و حول محور عدالت میچرخد.
حیات جامعه در گرو چیست؟
یک مثال ساده: دو نفر را در نظر بگیرید که هر کدام روی تخت دراز کشیدهاند. یکی از آنها ظاهراً بدنش سالم است، یک زخم هم ندارد، ولی مرده. دیگری تصادف کرده، استخوانهایش شکسته، بدنش هم پر از زخم و جراحت هست، اما زنده است. کدام یک از آنها ارزش رسیدگی دارد؟ مسلماً آدمی که زنده است و روح دارد را باید رسیدگی و درمان کرد. جامعهای که روح عدالت بر آن حاکم است، آن جامعه حیات دارد، پس میتواند اصلاح شود، ولی جامعهای که ظلم در آن حلول کرده، عدل از آن خروج کرده، مثل جامعهای است که بنیامیه بر آن حاکم است، آن جامعه هرچه هم به ظاهر خوب . فریبنده باشد، آن جامعه مرده است.
حالا ما در چنین زمانهای قرار گرفتهایم. ما در مملکت جمهوری اسلامی هستیم. الحمدلله رهبر ما فقیه عادل است، بسیاری از مسئولین ما خوبند، آدمهای خوب و مدافعین حرم، مؤمنین، علما، صلحا و افرد خوب زیادی بین ما هستند. ما نمیتوانیم بگوییم این جامعه، جامعه ظلم و جور است، گرچه که ظلم و جور در آن هست. زخمهای زیادی دارد، آدمهای دروغگو خیلی هستند، که ظاهرشان انقلابیست، ولی ضدانقلابند، ظاهرشان مؤمن و باطنشان خراب است. الحمدلله روح خیر و روح عدل و تقوا در این جامعه حاکم است، اما بیماریهایی دارد که باید رفع شود.
اصل بر اعتماد عمومیست
حال ما در چنین جامعهای به صورت عمومی باید به همه نگاه مؤمنانه و حُسنظن داشته باشیم، باید به همدیگر نگاه خیر داشته باشیم. سوءظن، آفت جامعهای هست که در آن روح ولایت حاکم است. حُسنظن یعنی در وهله اول همه خوبند، در معاشرتها، ارتباطات و... همه را خوب بدانیم. با هم خوب رفتار کنیم، طوری رفتار نکنیم که انگار به هم شک داریم و از همدیگر بدمان میآید، طوری رفتار نکنیم که انگار دلمان نمیخواهد در کنارشان باشیم. به همدیگر اقبال داشته باشیم. این رفتار در جامعه ایمانی سفارش شده، اما چون آدمهای منافق هم زیادند، باید احتیاط کرد.
بعضیها ضربه میخورند، بعد میگویند ما دیگر هیچکس را قبول نداریم، یا مثلاً عالم یا آخوندی خلاف میکند، میگویند ما دیگر به هیچ آخوندی اعتماد نداریم، ازدواج کرده به بنبست خورده از همدیگر جدا شدهاند، زن میگوید من دیگر هیچ مردی را قبول ندارم و برعکس.
اصل بر اعتماد عمومی است، اما چون نفاق و دورویی هم هست، حواستان باید جمع باشد. در این جامعه رفتار عمومی، رفتار خیر است و حُسنظن است، اما جایی هم برای احتیاط باقی بگذارید. یعنی ببینید این آدم خوب و ظاهرالصلاح آیا از مرزهای تقوا عبور میکند؟ ببینید آیا از حقیقت عبور میکند؟ خط قرمزها را رعایت میکند یا نه؟ باید توجه کنید و این توجه به دانستن قواعد نیاز دارد. باید قواعد اسلامی و ایمانی را یاد بگیرید.
قانون تشخیص تقوای افراد جامعه
باید به قاعده رفتار کنید و آیات و روایات قاعده و قانون را حاکم کنید. این مسئله بسیار مهم است که بتوانید تقوای جامعه را تشخیص دهید، زمانی که میخواهید به آنها اعتماد کنید، مسئولیت دهید، با آنها مشارکت کنید؛ خیلی مهم است که جامعه از نظر ایمانی و تقوایی در چه شرایطی قرار دارد. این نکته بسیار مهم است. بله قلباً به همه ارادت داشته باشید. همه به چشم یک برادر مؤمن یا خواهر مؤمنه به هم نگاه کنید و با هم معاشرت داشته باشید. اصل بر این است که طرف مقابل شما، با تقوا و مؤمن است، با او مؤمنانه رفتار کنید، اصلاً سوءظن نداشته باشید. ولی شما باید بدانید جایی اگر دیدید دارد رفتارهایی اتفاق میافتد که خلاف تقواست، بگویید: من خیلی به شما ارادت دارم اما در این مورد شرمندهام. قواعد را باید بلد باشید. نه اینکه چون آدم خوبی است لابد همه حرفهایش هم درست است. اگر موردی غلط است، غلط است دیگر. وقتی خدا میگوید این کار حرام است، نمیتوان گفت فلانی این حرام را انجام میدهد ولی آدم خوبیست، پس اشکال ندارد. اینجا متوقف باشید. باید قواعد و دستورات خدا را بدانید. اگر آییننامه را بدانید رفتار شما تنظیم میشود.
امتزاج حق و باطل
مسئله امتزاج حق و باطل و دورو بودن و فریب خوردن آدم در امور معنوی هم در داخل ادیان و بین ادیان وجود دارد، هم در داخل یک دین در بین هممسلکها و هممذهبیها؛ یعنی گاهی مسئله امتزاج حق و باطل بین اسلام و سایر ادیان اتفاق میافتد، بعضی شک میکنند، میگویند پس مسیحیها بهتر از مسلمانها هستند! علامه طباطبایی(ره) میفرمایند این تشخیصی که داده میشود، گاه بین اصل ایمان و کفر است؛ یعنی اسلام و غیراسلام؛ گاه بین طاعت و معصیت است. نمیفهمیم این کاری که شخص انجام میدهد طاعت است یا معصیت. این طاعت و معصیت برای داخل دین و هممذهبیهای ماست. ولی اصل ایمان و کفر، برای خارج مذهب یعنی بین اسلام و سایر ادیان است.
مستجابالدعوه واقعی کیست؟
امام حسن عسکری(ع) به دست متوکل عباسی، دهمین خلیفه عباسی به زندان افتادند. خشکسالی سنگینی اتفاق میافتد، بارندگی نشده، مردم گرفتار شدهاند، مسلمانها طبق سنت پیامبر(ص) برای نماز استسقاء (نماز باران) به بیابان میروند، دعا میخوانند، نماز میخوانند، ولی باران نمیآید. روز دوم و روز سوم میروند نماز میخوانند، ولی باران نمیآید. همه سرشکسته، آبرویشان رفته، سه روزه مسلمانها رفتند نماز خواندند باران نیامده است.
روز چهارم جاثلیق از علمای بزرگ مسیحی، همراه مسیحیان به بیابان میروند و دعا میکنند، باران میآید. همه متحیر شدند که چطور مسلمانها رفتند دعا کردند، باران نیامد، ولی مسیحیها دعا کردند، باران آمد؟! مسلمانها روز پنجم دوباره گفتند میرویم بیشتر دعا میکنیم، رفتند گریه کردند، ضجه زدند، باز باران نیامد. خبر رسید روز ششم جاثلیق گفته با مسیحیها میخواهد دوباره برود دعای باران بخواند. مردم به هم ریختند. متوکل(لعنتاللهعلیه) به یاد امام حسن عسکری(ع) در زندان افتاد (خودشان هم میدانستند چه کسی برحق و چه کسی بر باطل است)، گفت: بروید حسنبنعلی عسکری را بیاورید. رفتند آقا را آوردند. خطاب به امام عسکری(ع) گفت: «أدرِک دینَ أخوکَ یا أبا محمد»؛ دین جدت را دریاب. بالاخره اینها به اسم خلیفه مسلمین حاکم بودند، نزدیک بود آبروی دستگاه خودشان برود، دلشان برای دین پیغمبر(ص) نسوخته بود. بحث حیثیت اسلام و کفر است، بحث متوکل و امام عسکری(ع) نیست. دارد آبروی اصل اسلام میرود. امام یکی از غلامانشان را صدا زدند فرمودند: همراه مسیحیها برو. جاثلیق که رفت نماز بخواند وقتی خواست دستش را بالا بیاورد، لای دو انگشت دست راست او چیزی هست، آن را سریع بردار و بیاور. او هم کنار جاثلیق ایستاد به محض اینکه خواست دستش را بالا بیاورد، سریع نگاه کرد دید یک استخوان سیاهی لای دو انگشت اوست سریع آن را برداشت و فرار کرد. آنها نتوانستند او را بگیرند. جاثلیق ایستاد و دعا خواند و باران هم نیامد. اینها سرشکسته برگشتند. متوکل به امام گفت: قضیه چه بود؟ حضرت فرمودند: این جاثلیق یک استخوان از بدن یکی از انبیای الهی را از قبر برداشته بود. هر جا استخوان پیغمبری آشکار شود و به همراه کسی باشد مستجابالدعوه میشود، دعا به واسطه آن اجابت میشود. من این استخوان را از او گرفتم دیگر باران نیامد.
قواعد را یاد بگیریم...
این یک قاعده است: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَیٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ»[7]؛ اگر اهل ایمان تقوا پیشه کنند، خداوند برکات آسمان و زمین را بر آنها نازل میکند. سراغ امام حسن عسکری(ع) رفتند، دعا کردند و باران آمد. چون در زیارت جامعه میخوانیم: «بِکُم یُنزِّلُ الغَیث»؛ به واسطه شما باران نازل میشود، «وَ بِکُم یُمسِکُ السَّماءِ وَ الأرض»؛ زمین و آسمان تحت فرمان حجت خدا و امام معصوم است.
اینها را همه باید بدانند. استخوان پیغمبر را بالا میآورند خداوند باران میفرستد، دست امام زمان(ع) به دعا بلند شود، باران نمیآید؟!
اگر قواعد را بلد نباشید، در موارد این چنینی نمیتوانید حق را از باطل تشخیص دهید.
اولاً که تقوا در تشخیص خیلی تأثیر دارد؛ آدمهایی که زود به شک میافتند، تقوایشان خیلی کم است. ثانیاً؛ دانستن قواعد لازم است.
قاعده حقانیت اسلام
از پیغمبر اکرم(ص) روایت شده: «الاسلام یعلُو و لا یَعلی علیه»[8]؛ اسلام بالاترین دین است و دین دیگری بالاتر از آن نیست. قرآن کریم هم میفرماید: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ»[9]؛ دین نزد خدا فقط اسلام است. اسلام در این آیه دو معنا دارد: 1. منظور خدای متعال همه ادیان است، چون همه ادیان در جای خود توحیدی بوده و تسلیم خدا بودهاند. 2. به معنای همه ادیان توحیدی است. بله، دین یعنی تسلیم خدا بودن، یک معنای «عندالله الاسلام» هم خاص اسلام است، دین خاتم است که با آمدن دین اسلام، همه ادیان قبل منسوخ شد.
اینها قانون است؛ «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ». همه ادیان قبل (مسیحیت، یهودیت و...) منسوخ شده است. با اینکه ما همه ادیان تحریف نشده گذشته را قبول داریم، همه انبیاء الهی را تصدیق میکنیم، قرآن هم تصدیق میکند، اما همه ادیان قبل از اسلام منسوخ شده است؛ یعنی وقتی اسلام آمده، خدا دیگر از کسی مسیحیت و یهودیت و سایر ادیان را نمیپذیرد، مگر اینکه مؤمن معذور یا جاهل قاصری باشد که خدا خودش میداند با او چه کند. در این عصر و در این زمان معلوم است خدا غیر از اسلام از کسی نمیپذیرد.
قبول دارید که اسلام کاملترین دین است و بالاتر از اسلام نیست. اولیاء اسلام هم از انبیاء و اولیاء سایر ادیان بالاتر بودند. دینهای قبلی هم نسخ شده است. این را هم قبول دارید که قرآن کریم میفرماید: «وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً»[10]؛ خداوند هرگز اجازه نمیدهد که کافرین بر مؤمنین تسلط پیدا کنند. همه اینها را اگر قبول دارید، پس وقتی دعای جاثلیق مستجاب میشود، یا کاسهای زیر نیمکاسه است، یا خدا میخواهد امتحان بزرگی بگیرد، یا هر دو با هم است. به هر حال مسیحیت برحق نمیشود. اگر قاعده را بلد باشید، شک نمیکنید. خدا مؤمنین را با قواعدش در دین امتحان میکند، پس لازم است قواعد را بلد باشید.
اگر قواعد را بدانیم، هرگز شک نمیکنیم
امروز تمام امور عالم در دست باکفایت امام عصر(عج) است. دین خاتم، دین اسلام است، امور در دست ولی و حجت خداست. اگر قرار باشد حضرت موسی(ع) یهودیان و حضرت عیسی(ع) هم مسیحیان را شفا بدهند که همه چیز مختلط میشود. در این صورت باب هدایت خراب میشود و نقض غرض است؛ پس چنین چیزی، امکان ندارد. شما شنیدهاید که زرتشتیان برای امام حسین(ع) نذر میکنند، مریضشان شفا پیدا میکند، اهل تسنن میآیند حرم امام رضا(ع) حاجت میگیرند، مسیحیان و یهودیان از امام رضا(ع)، امام حسین(ع) و اهلبیت(ع) حاجت میگیرند، ولی جایی دیدهاید که مسلمانان در خانه غیر اهلبیت(ع) حاجت گرفته باشند؟! یک مورد اگر بود، مخالفان ما در عالم سروصدا کرده بودند، نیست. آن جوان شیعهای که هیچ قاعدهای بلد نیست، با اندک تبلیغ مسیحیان، مسیحی میشود یا با تبلیغ زرتشتیان، زرتشتی میشود. برای اینکه قاعده بلد نیست، ما قاعده را به او نگفتهایم. بعضی از ما مؤمنین و متدینین هم به قاعده رفتار نمیکنیم.
پس اسلام از همه دینها بالاتر و کاملتراست، نباید شک کرد. تشیع هم از همه مذاهب کاملتر و تنها فرقه ناجیه است. قواعد را اگر بلد باشیم، شک نمیکنیم.
چرا دعای باران نمیخوانیم؟!
خشکسالی وحشتناکی در کشور ماست. منابع آب واقعاً کاهش پیداکرده است؛ در کل دنیا همینطور است. میگویند جنگ و بحران بعدی، جنگ و بحران آب است. کشور ما هم که وضعش مشخص است. دعای باران هم که نمیرویم بخوانیم. اگر الآن اعلام کنند فردا نماز باران، چه تعداد از مردم شرکت میکنند؟! اگر امام جمعه یا خطیبی هم یک جا بگوید، خشکشالیها به خاطر گناهانمان است، سریع سایتها میزنند: پس در اروپا که باران میآید، چطور... و مردم گیج میشوند، چراکه ایمان و اعتقاداتمان تضعیف شده است.
برای رفع خشکسالی کاری کنیم!
اگر نماز باران نمیخوانیم، لااقل نماز شکر بخوانیم. دعا شرایطی دارد که ممکن است مستجاب نشود و بترسیم آبرویمان برود، استخوان پیغمبر(ص) هم که نداریم، اما شکر که میتوانیم بکنیم. دعا شرط استجابت دارد، شکر که شرط ندارد. خداوند متعال در قرآن فرمود: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ»[11]؛ اگر شکر کنید، خدا (نعمت را بر شما) زیاد میکند.
جلسه شکر بگذاریم، شکر حتماً نعمت را زیاد میکند. اثر شکر از دعای باران و نماز استسقاء هم بیشتر است. اگر در نماز جمعههای سراسر کشور، اعلام کنند هفته آینده، همه نماز جمعههای کشور، بین نماز جمعه و عصر، دو رکعت نماز شکر بخوانند و یک دعای مختصر هم برای شکر بخوانند، خدا نعمت را زیاد نمیکند؟! قطعاً زیاد میکند. «مَن یَتِقَّ الله یَجعَل لَه مَخرَجاً وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لایَحتَسِب».
[1]. سوره انفال، آیه 29.
[2]. سوره طلاق، آیات 2 و 3.
[3]. سوره یوسف، آیه 53.
[4]. سوره بقره، آیه 282.
[5]. سوره عنکبوت، ایه 69.
[7]. سوره اعراف، آیه 96.
[8]. نهج الفصاحه، ص 214، ح 1056.
[9]. سوره آلعمران، آیه 19.
[10]. سوره نساء، آیه 141.
[11]. سوره ابراهیم، آیه 7.