ایمان آگاهانه و عالمانه، ماندگار است

ایمان آگاهانه و عالمانه، ماندگار است


ایمان آگاهانه و عالمانه، ماندگار است

 

حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد: ایمان باید آگاهانه و عالمانه باشد نه ایمان جاهلانه، مُقلدانه، کورکورانه و متعصبانه/ ایمان ما در دو سطح باید مُتَصف به علم و آگاهی باشد: ایمان به نظام تکوین و ایمان به نظام تشریع/ ایمان از روی آگاهی انسان را محکم می‌کند/ تقوای بدون تفکر، ثمری ندارد/ ایمان و اعتقاد را باید تقویت کرد. باید با مطالعه قدرت روحی و فکری را بالا برد

 

شناسنامه:

عنوان: دورهمی شب‌های شهر خدا

موضوع: ایمان سازنده/ نگاهی بر نقش ایمان توحیدی در زیرساخت‌های انسانی تمدن‌ساز (فرد، خانواده، جامعه)

زمان: 17 فروردین1401 / چهارمین شب رمضان 1443

مکان: مسجد جامع کبیر یزد

 

شرایط ایمان از کتاب «طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن»

با چه شرایطی ایمان انسان‌ساز، تمدن‌ساز و جامعه‌ساز است؟ منظور ما از ایمان چیست؟ در جلسه گذشته انواعی از مراتب ایمان و مسائل و موارد ایمان را عرض کردیم، اینکه به چه چیزهایی باید ایمان داشته باشیم؛ وقتی می‌گویند مؤمن باشید، ایمان، باید چه شرایطی داشته باشد؟ چگونه مؤمن شویم؟ کدام ایمان، ایمان به درد بخور و کارآمد است؟ و...

درباره کیفیت و شرایط ایمان سازنده، ایمان علودهنده، از منظر مقام معظم رهبری(حفظه‌الله) در کتابی تحت عنوان «طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن» مطالبی آمده است که آن را عرض خواهیم کرد. (کتابی بسیار عالی در فهم چارچوب فکری اسلام است؛ اینکه یک مسلمان و مؤمن چطور باید به عنوان یک مؤمن فکر کند و چارچوب‌های فکری‌اش چگونه باید باشد؛ در این کتاب به زیبایی مطرح شده و کیفیت و شرایط ایمان بیان شده است).

 

کیفیت و شرایط ایمان/ سه شرط ایمان

شرط اول: ایمان باید آگاهانه و عالمانه باشد نه ایمان جاهلانه، مُقلدانه، کورکورانه، متعصبانه؛ چراکه چنین ایمان‌هایی قبول نیست.

شرط دوم: ایمان باید همراه با تعهدات عملی باشد؛ اینکه انسان به طور زبانی چیزی بگوید و قبول کند و بعد عمل نکند، این در حقیقت، ایمان نیست.

شرط سوم: (کیفیت ایمان) ایمان باید کامل و جامع به همۀ موارد و سطوح ایمان و همۀ مسائل ایمانی تعلق بگیرد؛ گزینشی نباشد، یک بخش را قبول کند و بخش را قبول نداشته باشد. به تعبیر قرآنی «نُؤمِنُ بِبَعضٍ و َنَکفُرُ بِبَعضٍ»[1] نباشد. اینطور نباشد که به بخشی از آن ایمان داشته باشد و به بخشی از آن، ایمان نداشته باشد.

 

ایمان اگاهانه و عالمانه

ایمان ما در دو سطح و ساحت باید مُتَصف به علم و آگاهی باشد: یکی ایمان به نظام تشریع؛ نظام تشریع یعنی دینی که خدا فرستاده با همۀ مسائلش، علم به این، تفکر در این، آگاهی پیدا کردن در امور دینی که مسائل عقیدتی می‌شود. یکی هم ایمان به نظام تکوین، به اینکه عالمی که خدا آفریده، کون و مکان، اینها همه آیات الهی‌اند. فکر کردن در اینها (آیات الهی) در ایمان ما تأثیر دارد.

 

اهمیت ایمان به تمام کُتب آسمانی

آیه‌ای که هر روز همۀ ما می‌خوانیم ولی به آن توجه نداریم، می‌فرماید: «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّـهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ»[2]؛ پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) ایمان آورده به آنچه خدا به او نازل کرده است؛ خودِ پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) ایمانش کامل است، مؤمنین هم به او و خدا ایمان آورده‌اند، کاملاً به همۀ اینها ایمان آورده‌اند. «کُلٌّ آمَنَ بِاللَّـهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ»؛ ایمان به خدا و ملائکه‌اش و کتاب‌های آسمانی و به همۀ انبیاء. «به همۀ کتاب‌های آسمانی» یعنی ما همان‌طور که به قرآن معتقدیم باید به تورات و انجیل و همۀ کتاب‌های آسمانی معتقد باشیم. بگوییم اینها از طرف خدا آمده و آنها را کتاب مقدس بدانیم. کمترین بی‌احترامی و توهین به این کتاب‌ها نقص در ایمان ماست. ممکن است بعضی بگویند این کتاب‌ها که تحریف شده! تحریف شده باشد. ما به تحریف شده‌اش که کار نداریم، اصل تورات و اصل انجیل، این کتاب‌ها مثل قرآن هستند. چنین ایمانی لازم است!

 

لزوم ایمان به همه انبیاء الهی

در ادامه آیه شریفه می‌فرماید: «لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ»؛ ما بین هیچ کدام از پیامبران فرقی قائل نیستیم؛ همه، انبیای الهی و دارای عصمت‌اند. البته مراتب انبیاء با هم متفاوت است، ولی همه، انبیای الهی هستند و ما باید یکسان به نبوت همۀ این انبیاء شهادت دهیم و قبول داشته باشیم. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) ما از همۀ انبیاء بالاتر هستند حرفی هم در آن نیست.

تا الآن به این فکر کرده‌اید که ما به حضرت موسی(علیه‌السلام) ایمان نداریم؟! تا الآن به این فکر کرده‌اید که ما به حضرت عیسی(علیه‌السلام) ایمان نداریم؟! «وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّـهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ» تا الآن به این فکر کرده بودید؟ می‌گویید: ما که مسلمانیم، ما به پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) خودمان ایمان آورده‌ایم بس است دیگر، بقیه پیامبران را هم قبول داریم. فقط قبول داشتن، کافی نیست. باید ایمان بیاوری به اینکه اینها همه انبیای الهی بودند و برایت محترم باشند.

 

ایمان، شنیدن با گوش جان

مؤمنین می‌گویند «وَ قَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا»؛ گوش دادیم و اطاعت کردیم. اینجا می‌فرماید: «سَمِعْنَا». معنای دقیق، ظریف و لطیفی دارد؛ «سَمِعْنا» را عرب وقتی به کار می‌برد که می‌خواهد بگوید چیزی را فهمیدیم، نه اینکه فقط به گوشمان خورد. ما به گوش فهمیدیم، نوش جان کردیم. «سَمِعْنَا» فهم کردیم، یعنی ایمان ما، یعنی وقتی گفتیم: «آمَنَ بِاللَّـهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ» از روی فهم و آگاهی است، نه آن چیزی که به گوشمان خورده است. به عبارتی یعنی روی آن فکر کرده‌ایم و به آن ایمان آورده‌ایم. «...غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ»، دنبال غفران الهی هستیم.

 

شنیدن باید مُنجر به اطاعت ‌شود

«سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا» یک نکته‌ ظریف دیگر دارد. گوش دادن واقعی است که منجر به «أَطَعْنَا» (اطاعت) شود، لذا اگر ما حرفی را همین‌‌طور خواندیم، دستورالعملی را شنیدیم ولی منجر به اطاعت نشد، این یعنی نشنیده‌ایم، در حقیقت یعنی نفهمیده و درک نکرده‌ایم.

ایمان از روی آگاهی، انسان را به تشریع، به دین و دستورات الهی محکم می‌کند. شنیدن خیلی مهم است که شنیدن واقعی باشد، گاهی خیلی می‌شنویم، ولی گوش نمی‌دهیم. «سمعنا» نداریم. گاهی شخص شصت سال است به روضه‌های امام حسین(علیه‌السلام) می‌رود، چای می‌خورد بعد می‌گوید: چه می‌گویند این آخوندها! اگر یک آیه و روایت را کامل فهمیده بود، اینطور نمی‌گفت.

 

تازه‌مسلمانی که فقیه شد/ نقش تفکر و تعقل در ایمان

پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌واله) مسلمان‌‌ها را داخل مسجد قرار داده بودند تا به کسانی که تازه اسلام آورده بودند قرآن یاد دهند. یک نفر وارد مسجد شد و به پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت: «علِّمنی ممّا علّمک اللّه»[3]؛ از آنچه خدا به تو آموخته، به من بیاموز. حضرت فرمودند: برو پیش فلانی. برایش سوره زلزال را خواند تا به آیات آخر رسید: «فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَیرًا یَرَهُ * وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ»؛ هر کس مثقال و ذره‌ای خیر انجام بدهد در دنیا و آخرت می‌بیند و هر کس مثقال و ذره‌ای شرّ انجام دهد در دنیا و آخرت می‌بیند. بلند شد برود. گفت: کجا؟ من فقط یک سوره کوچک و چند آیه به تو یاد دادم. گفت: من فهمیدم، و از مسجد بیرون رفت. آن شخص محضر پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمد و گفت: من یک سوره زلزال به او یاد دادم رفت. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: «اِنْصَرَفَ الرَّجُلُ و هُوَ فقیهٌ»؛ این مرد رفت در حالی که فقیه شده بود. فقیه نه اینکه آیت‌الله العظمی شده بود، یعنی دین را فهمید. «سمعنا» مهم است.

خواهر من، برادر من، وقتی در روضه‌ یا مجلس علم و مطالعه‌ای می‌روید، مسئله را بفهمید، حیف است. ما حجم زیادی از مطالب می‌شنویم، می‌بینیم، می‌خوانیم، ولی روی آن فهم و فکر نمی‌کنیم. برای همین است که ایمان‌هایمان کم کارآمد است.

پس تفکر و فهم در مسئله تشریع، ایمان واقعی به اصول و مبانی دینی، خیلی مهم است. مهم است که با تفکر و تعقل همراه باشد.

 

فهم تکوینی

نوع دوم آن در ساحت نظام تکوین است (فهم تکوینی). قرآن کریم می‌فرماید: «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لَآیَاتٍ لِأُولِی الْأَلْبَابِ»[4]؛ در خلقت آسمان‌ها و زمین و آمدوشد روز و شب نشانه‌هایی است برای صاحبان فکر و خرد؛ برای آدم‌هایی که عقلشان را به کار می‌اندازند، نه برای آدم‌های بی‌فکر. آدمی که از همه چیز رد می‌شود، تأثیری در ایمانش ندارد، ولی آدمی که اهل فکر است [متأثر می‌شود].

 

جور دیگر باید دید

«یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»[5]، به آسمان نگاه می‌کند به فکر فرو‌می‌رود، زمین، انسان‌ها، ساختمان‌ها، همه‌چیز دارد به او پیام می‌دهد؛ آدم اهل فکری است. به برگ درخت می‌رسد به فکر فرو می‌رود، به گل می‌رسد به فکر فرومی‌رود؛ می‌گوید عجب خلقتی دارد خدا! از هر چیزی خدا را می‌بیند و خدا را پیدا می‌کند. این حالت را در خودمان تقویت کنیم رفقا! تصمیم بگیریم، از الآن که داریم می‌رویم، فکری کنیم. این عظمت ساختمان، این معماری و منظومه توحیدی هنری که در آن قرار داریم، می‌آییم می‌بینیم ولی اصلاً به آن توجه نداریم. این گلدسته و گنبد، نوشته‌ها، معماری‌ها، این آرامش و جذابیت نشأت‌گرفته از یک روح ایمانی هنرمند است. خدا وقتی می‌آید در معماری این‌‌طور می‌شود. به اینها فکر کنیم، به خودمان عادت دهیم به پدیده‌ها به چشم درس نگاه کنیم، یاد بگیریم.

 

با ذکر، خواب هم عبادت می‌شود  

«الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَ عَلَی جُنُوبِهِمْ...»[6]؛ آنهایی که در حال ایستاده و نشسته در حال ذکر خدایند. حالا این «سُبْحانَ اللهِ وَ الْحَمْدُ لِلهِ» یک ذکر است، شما الان اینجا نشسته‌اید حواستان جمع باشد، اصلاً همین که اینجا نشسته‌اید، «سمعنا» است، در حال ذکرید، ذکر یعنی چه؟ یعنی یاد خدا؛ «...وَ عَلَی جُنُوبِهِمْ...»؛ در حالت خوابیده در حال ذکرند. روایت هم می‌گوید: شب با وضو بخوابید، تمام شبی که خوابیده‌اید برای شما ذکر حساب می‌کنند؛ ثواب ذکر و عبادت. در خواب هم می‌توانید عبادت کنید.

 

راه کسب ایمان آگاهانه/ ایمان ماندگار

ذکرشان چه ذکری است؟ «...یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ...»[7]، ذکرِ فکری دارند، در این پدیده‌ها فکر می‌کنند، بعد یک‌دفعه‌ بر ‌سر زبانشان می‌آید: «...رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا‌ سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»[8]؛ خدایا، تو ما را باطل و بیهوده و عبث نیافریده‌ای. تو پاک و منزهی ما را از عذاب حفظ کن.

این تفکر و ایمان (ایمان آگاهانه) باقی می‌ماند و محکم است. ایمانی که با فشارها و تهدیدها با سختی‌ها از بین نمی‌رود. چه ‌کار کنیم، چنین ایمانی به دست بیاریم؟ فکر، علم و آگاهی در نظام تشریع و در نظام تکوین. خودمان را عادت دهیم، الان برنامه‌ بریزید، برنامه‌‌ریزی کنید تا آخر ماه رمضان این برنامه‌ را داشته باشید، خواهید دید چه پله‌هایی را طی خواهید کرد.

 

تقوای بی‌ثمر/ پدر و مادر هر خوبی

این‌قدر تفکر و علم مهم است که امام مجتبی(علیه‌السلام) می‌فرماید: «اُوصیکُم بتَقوَی اللّه ِو إدامَةِ التَّفَکُّرِ؛ فإنَّ التَّفَکُّرَ أبو کُلِّ خَیرٍ و اُمُّهُ»؛ شما را سفارش می‌کنم به تقوا و اینکه برنامه شما تفکر باشد (تقوای بدون تفکر، مزه‌ و ثمری ندارد)، تفکر، پدر و مادر هر خیری است. چون شما فکر نمی‌کنید، نمی‌روید علم کسب کنید، آگاهی پیدا کنید، کار‌هایی را انجام می‌دهید و فکر می‌کنید تقوا‌‌ست، فکر می‌کنید خیر‌ است ولی شرّ است! یک عده‌ کارهایی را انجام می‌دهند که عین بی‌تقوایی است ولی فکر می‌کنند عین تقوا‌ست! چرا؟! چون فکر نمی‌کنند! «فکر نمی‌کنند» یعنی آگاهانه رفتار نمی‌کنند، نمی‌روند دینشان را بشناسند.

 

همچون الاغ آسیابان

امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در مورد عبادت بدون آگاهی می‌فرمایند: «اَلْمُتَعَبِّدُ بِغَیْرِ عِلْمٍ کَحِمَارِ اَلطَّاحُونَةِ»[9]؛ عبادت‌کننده بدون علم، بدون آگاهی و مسئله‌دانی، مثل الاغ آسیابان است! قدیم‌ها آسیاب‌هایی بوده که دو تا سنگ روی هم‌دیگر بوده و گندم‌ها را می‌ریختند، از وسط سنگ می‌رفت، یک چوب بزرگی هم اهرم بود، به الاغی می‌بستند، الاغ دور می‌چرخید، گندم‌ها آرد می‌شد. این را حِمارِ طاحُونه می‌گویند. حضرت فرمودند: می‌دانید این حِمَارِ طَّاحُونَةِ روزی چقدر راه می‌رود ولی به هیچ جا نمی‌رسد؟ آخر روز همان سرجای اولش است. حالا گندمی هم آرد کرده، کمی‌ از راه رفتنش یک عده‌ سود بُرده‌اند، ولی خودش به جایی نرسیده، چراکه آگاهی ندارد! آدمی که عبادت می‌کند، هر روز نماز می‌خواند، روزه می‌گیرد، کارهای خیر می‌کند ولی نمی‌فهمد که اینها برای چیست، نرفته فهم کند، هم آفت به او می‌خورد، هم هزار مشکل دیگر.

 

ایمان کورکورانه

«یَدُورُ وَ لاَ یَبْرَحُ مِنْ مَکَانِه»[10]، اهمیت ایمان آگاهانه و مذمّت ایمان ناآگاهانه است. در برابر ایمان آگاهانه و عالمانه، یک ایمان به نام ایمان کورکورانه، مقلّدانه، متعصّبانه، داریم؛ یعنی چه؟ به چه ایمانی ایمان کورکورانه و مقلّدانه می‌گویند؟ مثل ایمان عامه مردم؛ عموم مردم از روی دلیل و استدلال و برهان و فهم دین و اینها دینداری نکردند؛ می‌گویند اسلام هست، بله بر حق است، قرآن و پیغمبر هم بر حق است، واقعاً هم باور کرده‌اند، احترام هم می‌گذارند، عبادت هم می‌کنند، ولی اگر به او بگویید چرا بر حق است، نمی‌داند، نرفته مطالعه‌ کند، چون پدر و مادر گفته‌اند، چون در خانواده مذهبی و فضا‌های این‌چنینی بوده و در این فضاها رشد کرده، ایمان دارد.

 

حمار طاحونه نباشیم

پشت چنین ایمانی عقبه معرفتی و علمی نیست؛ ایمان اکثر مردم این‌طور است. ممکن است جاهایی از این ایمان غلط هم نباشد ولی پایه‌های محکمی ندارد، از زبان این و آن ایمانش را گرفته است. پشت ایمان، عقبه معرفتی و علمی نیست، این همان حِمَارِ طَّاحُونَةِ است؛ یک‌سری کارها را انجام می‌دهد، ولی رشدش نمی‌دهد! اگر دیدید خیلی از رفتار‌های دینی ما، عبادت‌ها و ایمان ما و خیلی از این موارد و مسائل دینی رشددهنده نیست، احساس رشد و احساس ایمان محکم‌تری نمی‌کنیم یا احیاناً احساس می‌کنیم داریم عقب‌گرد می‌کنیم، برای این است که فهم کافی و علم کافی نسبت به مسائل دینی‌مان پیدا نکرده‌ایم. هر روز تحلیل می‌رود و به مشکل بر می‌خورد. تکه ‌تکه ایمان ما کنده می‌شود، چراکه پشتوانه ندارد، این ایمان ماندنی نیست، یا ایمان مقلّدانه است.

 

ایمان متعصبانه

تعصّب یعنی جانب‌داری از روی احساس؛ خیلی داغ هم هست، مثلاً چیزی بگویید فحش هم می‌دهد، ولی استدلالی پشت این ایمان نیست، فقط احساسی رفتار می‌کند. از این دسته ایمان هم البته در بین مؤمنین کم نیست. اعتقاد به انبیای الهی دارد، پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را خیلی بالا می‌داند -که بالا هستند- ولی به انبیای دیگر گاهی بی‌احترامی می‌کند، به حضرت موسی(علیه‌السلام) و حضرت عیسی(علیه‌السلام) بی‌احترامی می‌کند؛ می‌خواهد بگوید پیغمبر ما خیلی پیغمبر است! یا مثل بعضی مسلمان‌ها یا بچه مذهبی‌ها و هیئتی‌هایی که امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را از پیغمبر هم بالاتر می‌برند، (از پیغمبر که هیچ!) از خدا هم بالاتر می‌برند و بعد به عرش می‌چسبانند، نمی‌شود از خدا جدایش کنند. در اشعار هم می‌گویند نفهمیدیم بالاخره آخرش خداست یا نه! و در آخر می‌گویند احتمالاً خدا همان امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) باشد! در اشعار این طور فهمیده می‌شود. کسی که اینها را می‌شنود، نوجوان و جوانی که مبانی فکری‌اش درست نیست، به شک می‌افتد. چنین ایمانی متعصبانه است.

 

تقلید در اعتقادات جایز نیست

  تقلید در اعتقادات و اصول و مبانی دینی جایز نیست. اصول دین و مذهب‌ پنج تاست: توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت. البته بیشتر از این پنج مورد است، چیزهای دیگری هم هست، جزء ضروریات دین است که ما باید به آن ایمان داشته باشیم، از جمله همین ملائکه که اسم بردیم، کتاب و... منتهی اینها تقریباً ذیل این پنج اصل تعریف می‌شود، باید به آن ایمان داشته باشیم، در اینها نمی‌توانیم تقلید کنیم، مثلاً چون حضرت آیه‌الله العظمی فلان فرمودند که خدا هست، خدا هست، پدران ما می‌گفتند، خدا هست، پس هست؛ اینکه دلیل نشد، باید برهان داشته باشید. براهینی وجود دارد که ما اثبات کنیم خدا هست. خیلی هم پیچیده نیست، لازم نیست برویم حوزه علمیه درس بخوانیم. می‌شود با تفکر و اندک مطالعه‌ای به این ایمان‌ها پی برد.

 

در احکام عملی باید تقلید کرد

نبوت، عدل و امامت را هم باید رفت و فهمید، نمی‌شود تقلید کرد. در اعتقادات و حکمت نظری نمی‌شود تقلید کرد، اما در عملیات یعنی احکام عملی اسلام باید تقلید کرد. اگر کسی خودش کارشناس و مجتهد نیست، باید از کارشناس تقلید کند. در اصل فروع دین تقلید انجام نمی‌شود. شما در اصل نماز از کسی تقلید نمی‌کنید، اصل نماز در قرآن آمده؛ نمار روزه و... . در کیفیت انجام آن و بعضی از این فروع دین که آیا به شما تعلق می‌گیرد یا نمی‌گیرد، اینها تقلیدی است. پس ما در افعال عملی و احکام عملی تقلید می‌کنیم، ولی در حکمت نظری و اعتقادات، تقلید جایز نیست. باید برویم مطالعه و فکر کنیم و به حقیقت برسیم.

 

ایمان ارگانیک!

ایمان مقلّدانه، کورکورانه و متعصبانه قیمتی ندارد، چراکه باد‌آورده را باد می‌برد! ایمانی که بادآورده و از دهان این و آن گرفتی از جو و محیط گرفتی، هرگاه جوّت عوض شود، ایمانت هم عوض می‌شود. بعضی می‌گویند ما اصلاً ایمانمان خانگی و ارگانیک است؛ مثلاً خانگی ایمان داریم! عزیزم در این صورت خانه‌ات که عوض شود ایمانت هم عوض می‌شود، ازدواج کنید بروید یک خانه دیگر، داخل فامیل و شرایط دیگر، شما هم عوض می‌شوید.

 

ایمان‌ بی‌ارزش و ایمان با ارزش

مقام معظم رهبری(حفظه‌الله) می‌فرمایند: ایمان متعصبانه و مقلّدانه قیمتی ندارد. وقتی ایمان از روی تقلید و تعصب باشد، زائل شدن آن هم به آسانیِ کسب خود ایمان تقلیدی، آسان است. همان‌طور که بچه یا شاگرد بدون هیچ زحمت و تلاشی از پدر و مادر یا اولیاء مدرسه‌اش ایمانی را مفت گرفت، به همین صورت هم دزدان ایمان، این ایمان را مفت از او می‌گیرند، مثل همین مال دنیاست؛ وقتی برای آن زحمت نمی‌کشد و پول مفت به دست می‌آورد، قدر آن را هم نمی‌داند و راحت از دست می‌دهد ولی اگر کار کرده باشد و برای آن زحمت کشیده باشد، در خرج کردن آن دقت می‌کند. ایمان هم همین‌طور است. ایمانی که در اسلام ارزش دارد، همین ایمان است.

 

ایمان ناآگاهانه و زائل‌شدنی

فرموده‌اند: ایمانی که از روی علم و آگاهی نیست، از روی تعصب، تقلید و... به دست آمده، عقبه و پشتوانه ندارد؛ آن ایمانی که فلان مسلمان دارد، که برای نگه‌داشتن ایمانش باید بگوییم روزنامه نخواند، فلان کتاب را نخواند، در کوچه و بازار راه نرود با فلان کس حرف نزند، سرما و گرما نخورد تا ایمان او باقی بماند، متأسفانه این ایمان نخواهد ماند. ایمان لازم است آن‌چنان آگاهانه انتخاب شده باشد که در سخت‌ترین شرایط هم از او گرفته نشود. «...إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ و َقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ...»[11]. قرآن درباره‌ عمار یاسر می‌گوید اگر در زیر شکنجه به خاطر آنکه دشمن را برای یک لحظه از خود منصرف کنید یک جمله گفتید، ایرادی ندارد. بگو ایمان تو ایمانی نیست که با شکنجه از قلبت زائل شود.

 

ایمان قلبی زائل‌شدنی نیست

مشرکین مکّه پدر و مادر عمار یاسر را زیر شکنجه کُشتند، خود ایشان را هم با پا در چاه آویزان کردند و شکنجه‌اش می‌کردند. به او می‌گفتند از پیامبر برائت بجوی. ایشان هم زبانی گفتند و مشرکین رهایشان کردند. عمار با ناراحتی خدمت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) آمد و عرض کرد من این کار را کردم، پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) فرمودند: دلت پر از محبت و اعتقاد به ماست؟ گفت: بله. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) فرمودند: اعتقاد قلبی تو به ما راسخ بود؟ گفت: بله یا رسول‌الله. آیه نازل شد و تأیید کرد: «...إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ...»؛ او را مجبور کردند ولی قلبش‌ مملو از ایمان به پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) بود. پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) فرمودند: اشکالی ندارد. این ایمانی که قلب مملو از آن است، زائل‌شدنی نیست؛ آن ایمانی که خَبّاب بن اَرَت[12] دارد، آهن را داغ می‌کنند و به گردنش می‌چسبانند. شوخی نیست آهن گداخته را داغ می‌کردند، به بدن او نزدیک می‌کردند، به پوست بدن او می‌چسباندند و او به خاطر ایمان آگاهانه و عمیق‌ دست برنمی‌داشت. ایمان این است. این ایمان از روی روشنی است.

 

حفظ ایمان در جامعه/ روش تقویت ایمان

می‌فرماید ایمانی که باید داخل پستو قایم کنید و مخفی شوید، ماندنی نیست. گاهی ما به محیط‌هایی می‌رویم که ایمان از دست می‌رود یا آلوده به گناه می‌شویم. ما توصیه نمی‌کنیم بی‌محابا و بی‌جهت در محیط‌های آلوده و گناه قدم بزنید. نه، حتماً آدم در جاهای آلوده که می‌خواهد برود با برنامه و هدف می‌رود و اگر بدون برنامه رفت، وظیفه‌ای دارد که باید آن را انجام دهد. اگر قرار باشد مؤمنین به جامعه نیایند و در خانه‌هایشان بنشینند، جامعه چه می‌شود؟ این اشتباه است که ما اینگونه در خانه بنشینیم. ما نمی‌گوییم فساد را در معرض خود و خانواده‌ات قرار بده؛ کنترل لازم است، ولی ایمان این‌چنینی که آفتاب و مهتاب نبیند، به محض اینکه به دانشگاه برود و به محض اینکه از محیط خانه‌ و هیئت و پایگاه بیرون برود و وارد خانواده دیگری که اعتقادات او را ندارند، بشود یا به دانشگاه برود و نتواند نگاه‌های فلان را تحمل کند، یک دفعه حجاب و اعتقادات خود را کنار می‌گذارد. این موارد را زیاد دیده‌ایم. الآن برای دین، انقلاب، اهل‌بیت(علیه‌السلام) و امام حسین(علیه‌السلام) یقه پاره می‌کند، چطور می‌شود که برمی‌گردد؟! به این دلیل که او از اول خودش را در فضای خیلی خاص نگه داشته است یا او را در این فضا نگه داشته‌اند. باید ایمان به خدا و پیغمبر را تقویت کرد. باید با مطالعه قدرت روحی و فکری را بالا برد.

 

ایمان اصحاب امام حسین(علیه‌السلام)

ایمان اصحاب امام حسین(علیه‌السلام)، ایمانی راسخ بود. یاران امام حسین(علیه‌السلام) ایمانی نفوذناپذیر داشتند. آنها خود را در برابر تیغ و تیر و نیزه سپر می‌کردند. ایمان به خدا و امام حسین(علیه‌السلام) این‌قدر قوی است! گاهی یک برگ به سمت ما می‌اندازند، خود را کنار می‌کشیم امّا یاران امام حسین(علیه‌السلام) می‌ایستادند تا تیر به سمت امام نرود و خود را جلوی آن قرار می‌دادند. کسی که به چنین ایمانی برسد مستغرق در معشوق و محبوب خود می‌شود و دیگر درد را نمی‌فهمد.

 

موهبت ایمان آگاهانه

یکی از شهدای بحرین، جوانی بود که آل‌خلیفه ملعون سرش را از بدنش جدا کردند. مادرش خیلی بی‌تابی می‌کرد. یکی از دوستان می‌گفت: مادر این شهید تعریف می‌کرد که خواب فرزندش را دید. در خواب از فرزندش پرسید لحظه‌ای که سرت را می‌بریدند چطور تحمل ‌کردی؟ گفت: مادر غصه نخور، لحظه‌ای که می‌خواستند سرم را ببرند امام حسین(علیه‌السلام) آمدند و من چشم در چشم امام بودم و اصلاً نفهمیدم که سرم را بریدند. چنین ایمانی، مستحق چنین موهبتی است.

 

قدرت ایمان راسخ/ دلیل گریه برای امام حسین(علیه‌السلام)

روزی پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و امام حسین(علیه‌السلام) نشسته بودند و پیامبر به امام حسین(علیه‌السلام) گفتند: حسین جان! «یُسْتَشْهَدُ مَعَکَ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِکَ لَا یَجِدُونَ أَلَمَ مَسِّ الْحَدِیدِ»؛ عده‌ای از اصحاب با تو شهید می‌شوند که درد شمشیر و نیزه را احساس نمی‌کنند. کسی درد را احساس نمی‌کند که ایمان او آن قدر راسخ است که خودش را فدا می‌کند. چنین ایمانی، چنین عشقی به دنبال دارد و چنین عشقی دیگر درد نمی‌فهمد.

امام حسین(علیه‌السلام) و اصحاب ایشان را خیلی بد کُشتند ولی ما باید به حال خودمان گریه کنیم. برای این که امام را اینقدر بد کُشتند و اهانت کردند، فکر نکنید سر امام حسین(علیه‌السلام) را که می‌بریدند چه دردی کشیدند، به دردش کار نداشته باشید. امام را نباید روی زمین و زیر دست و پا می‌انداختند، این درد دارد.

 

من از آن روز که در بند توام، آزادم/ غلام عاقبت بخیر

ابوذر یک غلام داشت. وقتی رفت، او را به امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) ‌سپرد. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) این غلام را بعد از خودشان به امام حسن(علیه‌السلام) هدیه ‌کردند و بعد از امام حسن(علیه‌السلام) او را به امام حسین(علیه‌السلام) دادند. اسم آن غلام «جُون» بود و سنی از او گذشته بود. روز عاشورا امام به او فرمودند تو دیگر کار خودت را درِ خانه ما کرده‌ای و زحمت‌هایت را کشیده‌ای، دیگر بازنشسته‌ای برو، دیگر آزادی، تکلیف را از تو برداشتم. فکر نکنی من دارم تو را از خود می‌رانم تا بروی. به امام حسین(علیه‌السلام) نگاه کرد و گفت: حالا بروم؟! روزهای خوش با شما بوده‌ام، حالا بروم؟! «من از آن روز که در بند توأم آزادم»، حالا می‌خواهید آزادم کنید؟! گفت: آقا شاید بدنم بو می‌دهد و سیاهم که می‌خواهید بروم؟

 آقا به او اجازه دادند و به میدان رفت، جنگ نمایانی کرد. منتهی عمربن‌سعد ملعون گفت: این را می‌خواهم طوری بکشم که داغ او بر دل حسین(علیه‌السلام) بماند. دوره‌اش کردند و او را سنگ زدند، بی‌حال شد و روی زمین افتاد. اباعبدالله‌الحسین(علیه‌السلام) بالای سر او رسیدند، سر او را بغل گرفتند و روی زانو گذاشتند. در نقل است: آرام‌آرام سرش را از زانوی امام به روی خاک کشید، گفت: آقا، سر من کجا و دامن شما کجا! امام حسین(علیه‌السلام) تا دید این کار را کرد همان کاری را که برای علی اکبر(علیه‌السلام) انجام داد برای او انجام داد: خم شد و صورتش را روی صورت او گذاشت. «وضع خدع علی خده». دعایش کردند: «اَللّهُمَّ بَیِّض وَجهَهُ وَ طَیِّب ریحَهُ وَ احشُرهُ مَعَ الأبرارِ وَ عَرِّف بَینَهُ و بَینَ مُحمدٍ و آلِ مُحمد»

 

ارباب برای کسی کم نمی‌گذارد

نوکر‌ها! امام حسین(علیه‌السلام) اگر کسی صادقانه پایش بایستد برایش کم نمی‌گذارد. ثابت کرد سیاه و سفید ندارد. یعنی می‌شود دم آخر این روسیاه را روسفید کنی؟

دامن آلوده و روی سیاه آورده‌ام
 

 

گرچه آهی در بساطم نیست آه آورده‌ام
 

 

امام حسین(علیه‌السلام) سر همه را به دامن گرفت اما امان از آن ساعتی که احساس کرد کسی دارد سرش را از زمین بلند می‌کند، چشمش را باز کرد دید والشمرُ جالسٌ علی صَدرِه...

 

 


[1]. سوره نساء، ایه 150.

[2]. سوره بقره، آیه 285.

[3]. تفسیر روح البیان، ج 10، ص 495.

[4]. سوره آل عمران، آیه 190.

[5]. همان، ایه 191.

[6]. سوره آل‌عمران، آیه 191.

[7].همان.

[8]. همان.

[9]. غرر الحکم و درر الکلم، ج 1، ص 47.

[10]. همان.

[11]. سوره نحل، آیه 106.

[12]. خَبّاب بن اَرَتّ (درگذشت ۳۷ق) صحابی پیامبر اسلام(ص) و از یاران حضرت علی(ع) بود. او از نخستین افرادی بود که مسلمان شد. خباب بن ارت شکنجه‌های زیادی از مشرکان در مکه دید؛ ولی از اسلام بازنگشت. وی در صدر اسلام به فعالیت‌های تبلیغی برای گسترش اسلام مشغول بود و روایات متعددی از رسول خدا کرده است. خباب پس از هجرت به مدینه در همه غزوات پیامبر اسلام شرکت کرد.