اسرار معرفتی اربعین

اسرار معرفتی اربعین


اسرار معرفتی اربعین

 

حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد: در اربعین می‌توان انقلاب کرد؛ انقلابی در درون و انقلابی در بیرون. قصه‌ حرکت در اربعین، قصه‌ حرکت به سمت کربلا نیست، بلکه حرکت به سمت امام‌حسین(علیه‌السلام) است. با امام‌حسین(علیه‌السلام) می‌شود چنین تحولاتی در درون و بیرون فرد و جامعه ایجاد کرد. // اربعین امام‌حسین(علیه‌السلام) می‌تواند اسرائیل را سرنگون و منافقین را منزوی کند. باید حسین درون خود را بر یزید درون‌مان غلبه بدهیم، به شرط اینکه اربعین را بفهمیم و به الزامات آن عمل کنیم. یکی از الزامات اربعین استقامت و مقاومت است. // خطبه‌ امام‌سجاد(علیه‌السلام) جهاد تبیین‌ فوق‌العاده‌ای است که در عصر اختناق و شدیدترین شرایط سیاسی اتفاق افتاد. حضرت با سلاح بیان، تحول ایجاد کردند. // مجالس خطبه‌خوانی امام‌ سجاد(علیه‌السلام) برگزار کنید؛ خطبه‌های حضرت برای قلب و ذهن انسان برکات و نورانیت می‌آورد و انسان را نسبت به حقیقتی که در ایام اسارت آل‌الله به وقوع پیوست آگاه می‌کند.

 

شناسنامه:

عنوان: قرار هفتگی

موضوع: اسرار معرفتی اربعین

زمان: شنبه 13 مرداد 1403

مکان: مسجد امام موسی کاظم(علیه‌السلام) حوزه علمیه کاظمیه

 

اسرار معرفتی اربعین

اربعین و عدد 40 در روایات ما از اعداد مورد توجه است و جزء اعداد مقدس محسوب می‌شود. اسراری دارد که این اسرار خیلی برای ما مشهود نیست ولی روی این عدد بسیار تأکید شده است. وجوهی برای فهم برخی از ابعاد اسرار این عدد ذکر کرده‌اند، ولکن همه ابعاد اسرار این عدد آشکار نیست.

چله‌نشینی یکی از آن چیزهایی است که بین کسانی که اهل سیر و سلوک هستند، مرسوم است. مثلاً چهل روز روزه می‌گیرد، یا چهل روز یک ذکر خاصی را مداومت می‌کند، دعای عهد می‌خواند. امام عصر(عجل‌الله‌تعالی‌‌فرجه) می‌فرماید؛ هر کس چهل صبح این دعای عهد را مداومت کند، هنگام ظهور حضرت، از یاران ایشان خواهد بود و اگر شخص از دنیا رفته باشد، خدا او را زنده می‌کند تا در رکاب حضرت باشد. یا چهل شب چهارشنبه در مسجد سهله برای توسلات، برای زیارت و رؤیت حضرت اعمال وجود دارد.

حضرت موسی یک دوره چهل شبانه‌روز برای مناجات با خدای متعال یا به اصطلاح برای خودسازی به کوه طور مشرف می‌شوند «وَ وَاعَدْنَا مُوسَی ثَلَاثِینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ»[1] که به چله موسویه مشهور است.

در تفسیر همین آیه که حضرت موسی(علیه‌السلام) برای این دوره تربیتی و معنوی و خودسازی مشرف می‌شدند، تفسیر شریف بُرهان از امام صادق(علیه‌السلام) نقل شده است که: خداوند تبارک و تعالی جنس خلقت انسان را طوری قرار داده که هر چهل روز امکان تحول صد‌درصد برای انسان وجود دارد، ولو مستغرق در گناهان باشد، می‌تواند خودش را تغییر دهد. هر چهل روز یک بار این استعداد در وجود انسان هست که خودش را بازیابی کند.

این در مورد بدن انسان هم صدق میکند. در روایات است که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: «مَلعونُ کُلّ مال لایُزکّی، مَلعونُ کُلّ جَسَدٍ لایُزکّی وَلو فی کُل أربعین یوماً»[2]؛ هر مالی تزکیه نشود، مورد لعنت است. یعنی این مال از رحمت خدا به دور است. زکات مال باید داده شود. فرمودند: هر بدنی که هر چهل روز یکبار تزکیه نشود هم مورد لعنت است. اصحاب تعجب کردند! در روایات دارد که رنگشان تغییر کرد.

حضرت بلافاصله توضیح دادند، فرمودند: «أَنْ تُصَابَ بِآفَةٍ»[3] منظورم این است که به آفت و بلایی گرفتار می‌شود. هر چهل روز یک بار بدن به یک بلا و آفت و مصیبتی گرفتار می‌شود. فرمود: منظورم این است که بدن ممکن است زخم شود، مجروح شود، خاری به پای شخص برود، ضربه‌ای ببیند، مریض شود؛ حتی در روایت دیگر این‌گونه گفته شده است؛ مثلاً کوفتگی بدن اتفاق بیفتد، ضعف بر فرد عارض شود، لرزش بدن بگیرد، حتی پریدن پلک را شامل می‌شود. می‌گوید مؤمن چهل روزی بر او نمی‌گذرد مگر بلای این‌چنینی به جسمش عارض می‌شود، این زکات بدنش است، یعنی تزکیه بدنش است؛ یعنی چون انسان مبتلا به گناه می‌شود، خداوند متعال انسان مؤمن را این‌گونه تزکیه می‌کند، این بلا بر بدنش می‌خورد تا او را پاک کند.

باز در روایت دیگر می‌فرماید؛ اگر کسی چهل روز به طور مداوم گوشت بخورد، قسی‌القلب می‌شود، اگر هم چهل روز گوشت نخورد، بداخلاق می‌شود.

عدد چهل استفاده‌های متعدد و متنوعی دارد. بالأخره تحول در هر اربعین اتفاق میافتد. عدد چهل، اسراری دارد. انسان می‌تواند جسم و جان خودش را در هر اربعین، در هر چهل روز تزکیه کند، تعالی بدهد و بازبینی کند.

در روایات در مورد حریم همسایه، چهل منزل وارد شده است؛ یعنی از هر طرف تا چهل خانه، همسایه شما حساب می‌شوند. نقبای بنی‌اسرائیل چهل نفر بودند. حضرت آدم(‌علیه‌السلام) از آن موقعی که آن خطا را مرتکب شد، تا زمان عفو الهی، چهل روز مستمراً گریه کرد تا خدا او را بخشید. حضرت صدیقه(‌علیها‌‌السلام) چهل شب در خانه مهاجرین و انصار، برای یاری گرفتن برای امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) رفتند. در نماز شب می‌گویند برای چهل مؤمن دعا کنید. عدد چهل یک خاصیت عجیبی دارد. می‌فرمایند: عدد کمال، عدد بلوغ و عدد ایصال است.

در روایت است: «مَن أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً جَرَی الله یَنَابِیعُ اَلْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَی لِسَانِهِ»[4]؛ هر کس چهل روز اخلاص بورزد، مواظب خودش باشد که اعمالش برای خدا باشد، چهل روز مراقبت کند، خدا چشمه‌های حکمت را از قلبش بر زبانش جاری می‌کند.

 

پیروزی خون بر شمشیر در چهل روز

بین عدد چهل و عاشورای امام‌ حسین‌(علیه‌السلام) و اربعین سیدالشهداء هم، چنین ارتباطی است. حادثه عاشورا در طی چهل روز، خون را بر شمشیر غلبه داد. یعنی امام حسین(علیه‌السلام) به شهادت رسیدند، بعد از آن اتفاقاتی که افتاد و رسیدن کاروان اسرا در اربعین به کربلا، خون بر شمشیر در این چهل روز پیروز شد.

 نفاق به عنوان یک بیماری خطرناک در روح و جسم جامعه اسلامی آن زمان، وارد شده بود، این جامعه نیاز به پاکسازی داشت. این اتفاق طی چهل روز با شهادت امام حسین(علیه‌السلام) و اسارت اهل‌بیت(علیهم‌السلام) رقم خورد. نفاقی که پیامبر(صلیالله‌علیه‌وآله) را غریبانه در قبر گذاشتند. نفاقی که فاطمه زهرا(علیهاالسلام) را آن شکل به شهادت رساندند و شبانه و مخفیانه دفن شدند. نفاقی که منجر به این شد امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) بیست و پنج سال از صحنه کنار برود و بعد با آن وضع به شهادت برسند و دفن شوند. نفاقی که باعث شد امام مجتبی(علیه‌السلام) مدت کوتاهی حکومت کنند و صلح را بر حضرت تحمیل کردند و بعد حضرت را مسموم کردند. نفاقی که باعث شد اباعبدالله الحسین(علیه‌السلام) به طور فجیع در کربلا به شهادت برسند و خانواده ایشان به ارسارت بروند.

برای پاکسازی جامعه از این ویروس خطرناک خون لازم بود.

«وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَهِ وَ حَیْرَهِ الضَّلَالَهِ»[5] برای اینکه این جامعه را نجات بدهد خون قلبش را داد. این سرّ اربعین است که طی چهل روز حق را بر باطل غلبه داد.

 

اتفاق بزرگ بعد عاشورا

در واقعه عاشورا خانواده‌ای را قلع و قمع کردند، بهترین انسان‌های روی زمین که نظیر آنها نبوده را به بدترین وضع کشتند، و خانواده‌ ایشان را اسیر کردند و دیگر کار تمام بوده! قاعدتاً بازماندگان این واقعه، می‌بایست جمعی افسرده، منزوی، نگران و مرعوب باشند، جمعی که دیگر قدرت نفس کشیدن و مقاومت ندارند! آنها را به عنوان اسیر این طرف و آن طرف می‌برند و با فجیع‌ترین وضع نیز با آنها رفتار می‌کنند. قاعدتاً این جمع دیگر نمی‌تواند منشأ اثر باشد، بلکه متأثر از فضاست. ولی می‌بینیم که امام زین‌العابدین(علیه‌السلام) و زینب‌کبری‌(علیهاالسلام) در شام که آنها را تحقیر کردند و شبانه‌روز آنها را در یک خرابه جای دادند، کاری می‌کنند که آنها را از خرابه بیرون بیاورند و یزید مجبور می‌شود که این خانواده را در قصر خودش جای بدهد؛ بعد اجازه بدهد آنها روضه‌خوانی کنند و مردم می‌آمدند در روضه‌خوانی اینها شرکت می‌کردند و مجبور می‌شود که ابن‌زیاد را لعن بکند و بگوید خدا لعنت کند ابن‌زیاد را، من نگفتم حسین را بکشد، او حسین را کشت! بعد دستور داد تا افرادی به عنوان سقّا به مردم آب بدهند و قاتل حسین را که ابن‌زیاد است، لعن کنند! این پیروزی خون بر شمشیر است.

در اربعین می‌توان انقلاب کرد؛ انقلابی در درون و انقلاب در بیرون. قصه‌ حرکت در اربعین، قصه‌ حرکت به سمت کربلا نیست، بلکه حرکت به سمت امام‌حسین(علیه‌السلام) است. با امام‌حسین(علیه‌السلام) می‌شود چنین تحولاتی در درون و بیرون فرد و جامعه ایجاد کرد. اربعین امام‌حسین(علیه‌السلام) می‌تواند اسرائیل را سرنگون و منافقین را منزوی کند. باید حسین درون خود را بر یزید درون‌مان غلبه بدهیم، به شرط اینکه اربعین را بفهمیم و این عدد را گرامی بداریم و به الزامات آن عمل کنیم. یکی از الزامات اربعین استقامت و مقاومت است.

 

تحولی که خطبه امام سجاد(علیه‌السلام) ایجاد کرد/جهاد تبیین در کاخ یزید

خطبه‌ امام‌سجاد(علیه‌السلام) جهاد تبیین‌ فوق‌العاده‌ای است که در عصر اختناق و شدیدترین شرایط سیاسی اتفاق افتاد. حضرت با سلاح بیان، تحول ایجاد کردند. مجالس خطبه‌خوانی امام‌ سجاد(علیه‌السلام) برگزار کنید؛ خطبه‌های حضرت برای قلب و ذهن انسان برکات و نورانیت می‌آورد و انسان را نسبت به حقیقتی که در ایام اسارت آل‌الله به وقوع پیوست آگاه می‌کند. در مسجد اموی سوریه جایگاهی وجود دارد که می‌گویند جایگاه یزید ملعون بوده است. مسجد اموی محل اجتماعات و برگزاری نماز جمعه و جماعت مسلمین بوده. زمانی‌که خانواده امام حسین(علیه‌السلام) را وارد مسجد اموی کردند، یزید رو به امام سجاد(علیه‌السلام) کرد و گفت: «کیف رأیت صنع الله یا علی بن الحسین؟»[6]؛ خدا با تو چه کرد؟ چه حالی دارید در این شرایطی که خداوند اینگونه شما را زمین زد و کُشت؟ با این ادبیات صحبت کرد. امام سجاد(علیه‌السلام) جواب دادند: «رأیت ما قضاه الله عزوجل قبل أن یخلق السموات و الارض»[7]؛ آنچه را خداوند قبل از آفرینش آسمان‌ها و زمین مقدر کرده بود، دیدم، یعنی این مسئله از قبل مقدر الهی بوده است.

 

تلاش یزید برای قتل امام سجاد(علیه‌‌السلام)

یزید(لعنت‌الله‌علیه) دنبال بهانه بود تا با امام سجاد(علیه‌السلام) صحبت کند و از سخنان امام دلیلی بیرون بیاورد و دستور قتل امام سجاد(علیه‌السلام) را صادر کند. بهانه‌ای پیدا نکرد، لذا نگاه به مشاورین اطرافش کرد و از آنها مشورت گرفت که آیا این جوان را بکشیم یا نه؟ آنها همه گفتند: بله او را بکشیم. امام سجاد(علیه‌السلام) در مقابل این تصمیم جمله‌ای فرمودند: ای یزید مشاورین تو درباره ما برخلاف مشاورین فرعون درباره موسی و هارون(علیهم‌السلام) رأی دادند. زیرا وقتی فرعون می‌خواست موسی را بکشد، مشاورین به او گفتند: «أَرْجِهْ وَأَخَاهُ»[8]؛ موسی و برادرش را نگهدار و آنها را نکش. ولی مشاورین تو رأی به کشتن من دادند و جز زنازادگان به کشتن انبیا و فرزندانشان رأی نمی‌دهند. این حرف یزید را منفعل کرد. چراکه اگر حضرت را می‌کُشت، یزید و همه آنها متهم به زنازاده می‌شدند. لذا سرش را پائین انداخت و از کشتن امام منصرف شد.

 

پاسخ امام سجاد(علیه‌السلام) به یزید

از جمله مطالبی که بین یزید و امام رد و بدل شد، این بود. یزید این آیه را خواند: «وَ مَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ»[9]؛ هیچ مصیبتی به شما نمی‌رسد مگر اینکه خود کسب کرده باشید. یعنی این بلا که سر شما آمده، به خاطر اعمال خودتان است. معمولاً جامعه‌ای که امام و معارف ندیده باشد، از مطالب و آیات قرآن همان فهمی را دارد که بزرگان و حاکمان جامعه دارند، یعنی قرآن را کسانی که بر جامعه حاکم بودند، تفسیر می‌کردند. امام سجاد(علیه‌السلام) بلافاصله آیات 22 و 23 سوره حدید را قرائت کردند: «مَا أَصَابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِکَ عَلَی اللَّهِ یسیر لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ»؛ هیچ‌ مصیبتی در زمین و در وجود ما نیست، مگر اینکه در کتاب از قبل نوشته شده است. این بر خدا آسان است. این کار را خدا به این جهت می‌کند تا به خاطر آنچه از دست شما رفته است، غم نخورید و به خاطر آنچه به دست شما آمده غره نشوید.

ما از آنچه از دست‌مان رفته غمگین نیستیم و از آنچه به دستمان آمده خوشحال نخواهیم بود. اینها مقدرات الهی هست و از قبل نوشته شده است.

 

رسوا شدن یزید توسط امام سجاد(علیه‌السلام)

امام سجاد(علیه‌السلام) از یزید خواستند تا اجازه سخنرانی به امام بدهد. او به امام سجاد(علیه‌السلام) رو کرد و گفت: حرفی بزنید اما حرف بیهوده نگویید. امام سجاد(علیه‌السلام) فرمودند: من در حال اسارت هستم، نمی‌توانم حرف بیهوده بزنم. امام فرمودند: ای یزید! اگر رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) ما را در این حال که در غل و زنجیر هستیم، ببینند چه می‌کنند؟ یزید و بزرگان اطرافش می‌داند اینها فرزندان پیغمبر هستند، ولی خیلی از مردم نمی‌دانند. حضرت همه موضوعات را تبیین کردند و کار به جایی رسید که یزید از جایش بلند شد و در مقابل آن جمع به سراغ امام سجاد(علیه‌السلام) رفت و با دست خودش غل و زنجیر را از گردن امام باز کرد. حضرت فرمودند: می‌دانم چرا داری این کار را می‌کنی، برای اینکه می‌خواهی بر‌ ما حقی پیدا کنی، بر ما منتی بگذاری. می‌خواهی بگویی من در این شرایط با این قدرتی که داشتم آمدم به شما محبتی کردم.

حضرت اجازه ایجاد ذهنیت انحرافی برای مردم را در آن جمع نمی‌دادند. روشنگری امام ادامه پیدا کرد. فضا برای یزید و اطرافیانش نامناسب شد، متوجه شد جواب‌های امام در جمع مردم، یزید را رسوا می‌کند. به سخنرانش خطاب کرد که به منبر برود تا با لعن کردن جلوی سخنان امام سجاد(علیه‌السلام) را بگیرد.

 

شناخت جنایات یزید

در دورانی که یزید ملعون حاکم بود، حتی در زمان معاویه بر هفتاد هزار منبر در بلاد اسلامی امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را لعن می‌کردند. روز جمعه را در شام «یوم السب»؛ روز فحش می‌نامیدند. یک خطیب نماز جمعه‌ یک بار فراموش کرد امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را لعن کند. در مسیر یک جایی یادش آمد، همانجا که یادش آمد، خدا را شکر کرد و دستور داد مسجدی بسازند به نام مسجد شکر! جامعه اسلام از شدن انحراف به اینجا رسیده بود!

یزید در فاجعه مدینه، سه روز مردم مدینه را قتل‌عام کرد. سه جنایت بزرگ یزید این بود، سال اول سید‌الشهداء(علیه‌السلام) را به شهادت رساند. سال دوم به مدینه حمله کرد و سه روز جان، مال و ناموس مردم مدینه را بر سربازانش حلال اعلام کرد. در آن سه روز هفتصد نفر از قراء قرآن، هفتاد نفر از صحابه پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را سر بریدند، مردم را کشتند. اسب‌ها را کنار ضریح پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به عنوان اسطبل بسته بودند...؛ سال سوم کعبه را با منجنیق به آتش کشید. یزید چنین شخصیتی داشت. امام سجاد(علیه‌السلام) جلوی چنین فردی ایستاد. خطیب یزید به منبر رفت، شروع کرد به فحاشی، سب و لعن به امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) و سید‌الشهداء(علیه‌السلام)، تا اینکه حضرت دیگر نتوانستند تحمل کنند و خطاب به آن سخنران یزدی فرمودند: وای بر تو ای خاطب!!

و در اینجا بود که حضرت خطبه کم نظیر خود را ایراد فرمودند و یزید را رسوا کردند.


[1]. سوره اعراف، آیه 142.

[2]. بحارالانوار، ج 93، ص 289.

[3]. همان.

[4]. عیون اخبارالرضا، ج15، ص 85.

[5]. زیارت اربعین امام حسین(ع).

[6]. اثبات الوصیة مسعودی، ص 143.

[7]. همان.

[8]. سوره اعراف، آیه 111.

[9]. سوره شوری، آیه 31.