از مادر هستی توشه بگیرید!

از مادر هستی توشه بگیرید!


از مادر هستی توشه بگیرید!

 

حجتالاسلام مهدوینژاد: حضرت زهرا(علیهاالسلام) زکیه‌اند، هم تزکیه شدهاند و هم تزکیه می‌کنند، با محبت حضرت زهرا(علیهاالسلام) خودمان را تزکیه کنیم // چرا حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) ام ابیها لقب گرفتند؟... دخترها در هر سنی هستند، یاد بگیرند! // نه اینکه بگوییم فاطمه زهرا(‌علیهاالسلام) به قرآن عمل می‌کردند چراکه این پایین آوردن شأن حضرت زهرا(علیهاالسلام) است. اصلاً گفتار و رفتار حضرت فاطمه(سلاماللهعلیها) تجلی حسی و عینی قرآن بود. خداوند عزوجل همانطور که اراده کرد وجود نوریه حضرت زهرا(علیهاالسلام) را در قالب یک انسان خلق کند، اراده کرد همین وجود نوریه را در قالب یک کتاب خلق کند و آن قرآن شد. فاطمه(‌علیهاالسلام) قرآن است و قرآن هم فاطمه(‌علیهاالسلام)‌ است // کل هستی سر سفره فاطمه(سلام‌الله‌علیها) هستند. شما هم از مادرتان فاطمه(سلام‌الله‌علیها) توشه بگیرید؛ توشه صدق، توشه صلاحیت، توشه عرفان، توشه علم و... // آبرو و عزت مادرتان را حفظ کنید // حضرت فاطمه(‌علیهاالسلام) ام‌المؤمنین و المؤمنات هستند، پس هر کس مؤمن باشد، فرزند آن حضرت است. ولی نسبت معنوی زوال‌پذیر است، باید مواظب بود!

 

شناسنامه:

عنوان: حکایت همچنان باقیست/ مراسم ویژه شام غریبان

موضوع: «تزوّدوا مِن اُمّکم»

زمان: یکشنبه 26 آذرماه 1402

مکان: منزل یکی از خدام هیئت

 

فاطمیه تا ظهور حضرت حجت ادامه دارد

گاهی مناسبت‌ها در محدوده زمانی مشخصی هستند و آغاز و پایانی دارند، مانند ایام فاطمیه که شام غریبان به اتمام می‌رسد. البته حقیقت فاطمیه تمام نمی‌شود، تا وقتی که خسارت‌های وارد شده به شیعه و اسلام توسط حضرت حجت(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌) که منتقم هستند تا حدودی جبران شود.

تا آن زمان کز پرده غیبت درآیی                        هرگز ندارد فاطمیه انتهایی

 

از حضرت مادر توشه بگیریم!

وقتی در این شب امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) بدن مطهر حضرت زهرا(‌علیهاالسلام) را کفن کردند، قبل از بستن بندهای کفن صورت در جمله‌ای فرمودند: «یا حسن، یا حسین، یا زینب، یا ام‌کلثوم، یا فضه، هَلمّوا تزوّدوا مِن اُمّکم»[1]؛ یکی یکی اسمشان را بردند و فرمودند: شتاب کنید، بیایید از مادرتان توشه بردارید.

 نکته قابل توجه این است که حضرت، فضه را که کنیز حضرت زهرا(‌علیهاالسلام) بود و سن بالایی هم داشت و جای مادر حضرت و بچه‌ها بود، مورد خطاب قرار دادند و ‌فرمودند که فضه تو هم بیا و از مادرت توشه بردار.

از نظر ادبی، ادبیات عرب می‌گوید چون امام حسن، امام حسین(علیهماالسلام)، حضرت زینب و ام‌کلثوم، فرزندان حضرت زهرا(‌علیهاالسلام) هستند، اگر یک نفر دیگر را با اینها همراه کنید، چون از باب تغلیب، غلبه با چهار فرزند بوده، حضرت به این صورت فرمودند، اما یک توجیه دقیق‌تر و معرفتی هم دارد؛ از آنجا که کلام امام، کلامی دقیق و دارای حکمت است و توجیه شرعی و دینی‌ هم دارد.

 

نسبت معنوی زوال‌پذیر است، مواظب باشیم!

ارتباط با حضرت زهرا(‌علیهاالسلام) یا نَسَبی است که نسبت‌ بچه‌ها با مادرشان مشخص است یا به صورت خونی است که سادات نسبت خونی دارند. نسبت دیگر، نسبت اعتباری است؛ اعتبار معنوی. حضرت فاطمه(‌علیهاالسلام) ام‌المؤمنین و المؤمنات هستند. امام صادق(علیه‌السلام) در روایتی فرمودند که هر کس دوستدار ما اهل‌بیت باشد، مادرِ ما مادر او هم است. پس فضه از این‌ جهت جزء مؤمنات است و امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) به اعتبار ایمانش به او فرمودند: بیا از مادرت توشه بگیر (هَلمّوا تزوّدوا مِن اُمّکم).

نسبت خونی هیچ‌وقت قطع نمی‌شود، نسبت سیادت هم هیچ‌گاه قطع نمی‌شود. نسبت اعتباری ممکن است قطع شود، زیرا تا زمانی که مؤمنی، او هم ام‌المؤمنین است‌، در غیر این صورت این نسبت قطع می‌شود. پس اگر معصیت و گناهان سادات هم از حد بگذرد، نسبت نسبی آنها با حضرت زهرا(‌علیهاالسلام) قطع نمی‌شود ولی نسبت معنوی آنها قطع می‌شود.

 

حضرت فاطمه(‌علیهاالسلام) مادر هستی

فاطمه(‌علیهاالسلام) مادر هستی است و هستی بهخاطر فاطمه‌ زهرا(‌علیهاالسلام) خلق شده ‌است. درست است که فضه از لحاظ سنّی جای مادر حضرت بودند، ولی حضرت زهرا(‌علیهاالسلام) مادر فضه بودند، همان‌طور که ام‌ابیها نیز بودند. «ام» از لحاظ لغوی در عربی به معنای ریشه است. «ام» در اصطلاح معادل مادر است، ولی در لغت به معنای ریشه است و ریشه‌ همه‌ عالم حضرت زهرا(‌علیهاالسلام) هستند.

از اینرو امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) به فضه هم فرمودند: بیا از مادرت توشه بردار. بچه‌هایی که ۲۰ روز خادمی کردید، کسانی که عزاداری کردید، اصلاً همه کسانی که محب حضرت زهرا(علیهاالسلام) هستید و در ایام فاطمیه آمدید، «تزوّدوا مِن اُمّکم». این سخن واقعی است.

 

توشه از کسی که به مقصد رسیده...

برداشتن توشه چیز بسیار مهمی است، معمولاً کسی که قصد سفر دارد از کسی که مستقر است، توشه می‌‌گیرد. وقتی قصد سفر داریم، خانواده برایمان مقداری خوراکی و وسایل آماده می‌کند تا در طول مسیر استفاده کنیم. پس معمولاً از خانه یا جایی که در آن هستیم توشه برمی‌داریم ولی اینجا برعکس است، امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرمایند مادرتان دارد میرود، بیایید از مادرتان توشه بگیرید. برای کسی‌که مسافر است باید توشه بدهیم، پس چرا می‌فرماید که بیایید و از کسی که دارد از دنیا می‌رود توشه بگیرید؟!

اینجا معنای توشه دقیق‌تر می‌شود، معنای توشه دنیا با آخرت فرق می‌کند. واقعیت ماجرا این است که ما در دنیا مسافریم و کسی که از دنیا رفته به مقصد رسیده‌ است، چقدر شهید آوینی دقیق فهمیده‌، خدا روحش را در معارف به جاهایی پرواز داده و چیزهایی دیده‌ است، می‌گوید: «حقیقت آن است که شهدا مانده‌اند و زمان ما را با خود برده ‌است». بقا برای اینهاست و ماییم که مسافریم.

وقتی حضرت زهرا(‌علیهاالسلام) در کنار بدن پیامبر گریه می‌کردند، یک‌دفعه آقا در گوش ایشان چیزی فرمودند و حضرت زهرا(‌علیهاالسلام) لبخند زدند و فرمودند: «پدرم به من مژده دادند که اولین کسی که به من ملحق می‌شود، تو هستی». یعنی اولین کسی که بعد از پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به این منزل وارد می‌شود من هستم و شما هنوز مسافرید. علی جان، تو هنوز مسافری، حسنم، حسینم، زینب جان، شما هنوز مسافرید، ولی فاطمه به منزل رسید‌، آن هم با شهادت! پس شما بروید توشه بردارید. لذا در روایات داریم که وقتی پدر و مادر فوت می‌کنند، سر مزار آنها بروید، برایشان فاتحه بخوانید یا کار خیری انجام دهید، سر قبر آنها دعا کنید تا خدا به شما توشه بدهد.

ما مسافریم، خیلی راه داریم.

 

آه! از کمی توشه!

امیرالمؤمنین نیمه‌شب گریه می‌کردند. راوی می‌گوید: «یَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلیمِ»؛ دیدم که حضرت علی مثل مارگزیده‌ها گریه می‌کردند و می‌فرمودند: «...آهِ مِنْ قِلَّةِ الزّادِ، وَ طُولِ الطَّریقِ، وَ بُعْدِ السَّفَرِ، وَ عَظیمِ الْمَوْرِدِ»[2] آه از کمی توشه! آن هم حضرت علی که «لَضربة علی یوم الخندق أفضل من عبادة الثقلین»، چنین انسانی می‌فرمود آه! از کمی توشه!

 

تفاوت توشه آخرت و دنیا

 الزهری می‌گوید: نیمه‌شب بارانی در مدینه، با غلامم می‌رفتیم، دیدم زین‌العابدین(علیه‌السلام) زیر باران در گوشه‌ای داشتند مقداری نان را جابجا می‌کردند و در خورجین قرار می‌دادند، جلو رفتیم و بعد از عرض ادب گفتیم: آقا زیر باران چه می‌کنید؟ فرمودند: عازم سفرم. گفتیم به سلامتی ان‌شاءالله، اینها چیست؟ فرمودند: زاد و توشه سفر است. الزهری گفت: آقا، غلامم کمک می‌کند شما زحمت نکشید، آقا فرمودند: نه، نه اینها کار خودم است، کار کس دیگری نیست.

دو روز بعد الزهری امام سجاد(علیه‌السلام) را در مدینه دید تعجب کرد، چون آقا فرموده بودند به سفر می‌روند. سفرهای آن زمان ماه‌ها طول می‌کشید. تعجب کرد، خدمت آقا رفت و گفت: شما سفر نرفتید؟ آقا فرمودند آن‌ سفری که تو فکر کردی نیست. پس چیست؟ سفری در پیش دارم، سفر آخرت، دارم زاد و توشه جمع می‌کنم. در مدینه ۴۰۰ خانواده را زین‌العابدین(علیه‌السلام) نان می‌دادند.

اطرافیان می‌گفتند: آقا اینقدر بذل و بخشش نکنید از دستتان می‌رود، می‌فرمودند: آن چیزهایی که دادم به دست آوردم و چیزهایی که برای خودم نگه داشتم، آنها از دستم رفته است. توشه دنیا و آخرت با هم فرق می‌کند. توشه دنیا این است که لباس بپوشید، توشه آخرت این است که برهنه‌ای را بپوشانید.

 

توشه‌برداریِ شهید چمران

شهید چمران در دوران دانش‌آموزی روزی به خانه می‌آید، مادرش می‌بیند در هوای سرد کاپشنش تنش نیست، می‌پرسد چکار کردی؟ می‌گوید: یکی از بچه‌ها وضع مالی‌اش خوب نیست، لباس گرم نداشت، دیدم سردش است لباسم را به او دادم. در دست‌نوشته‌های شهید چمران در سنین بالاتر هست: شب داشتم می‌رفتم دیدم شخصی دارد از سرما می‌لرزد، اما من در آن موقعیت نمی‌توانستم هیچ‌کاری انجام دهم. کنار او نشستم و تا صبح از سرما لرزیدم. این توشه است.

 اینکه می‌گوییم در ماه رمضان روزه بگیرید تا گرسنگی روز قیامت و گرسنگی گرسنگان را درک کنید، این توشه است. این نگاه توشه‌برداری است. غذا خوردن توشه دنیاست، اما غذا خوراندن، اطعام کردن، به فکر نیازمندان بودن، راه انداختن کار مؤمن توشه آخرت است.

 

از مادرتان توشه بگیرید

امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: «هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّکُم‌»؛ بروید از مادرتان توشه بگیرید. امام ‌حسن و امام‌حسین(علیهما‌السلام) هم که امام بودند از فاطمه(‌علیهاالسلام) توشه گرفتند، چراکه امام حسن عسکری(علیه‌السلام) فرمودند: «نَحْنُ حُجَجُ اللَّهِ عَلی خَلْقِهِ وَ جَدَّتُنا فاطِمَةُ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیْنا»[3]؛ ما حجت‌های خدا بر شماییم و فاطمه(‌علیهاالسلام) حجت خدا بر ماست.

امام‌حسن(علیه‌السلام) رفتند توشه خودشان را از مادرشان گرفتند. اما‌م‌حسین(علیه‌السلام) پایین پای مادر آمدند، صورت کف پای مادر گذاشتند، توشه‌شان را گرفتند. ما نمی‌دانیم چه بوده است. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) هم توشه‌شان را از حضرت فاطمه(علیهاالسلام) گرفتند، فضه هم گرفت.

 

فاطمیه فصل توشه‌برداری شیعه

استادی می‌گفت از مورچه کمتر نباشید، مورچه برای برای فصل زمستان آذوقه جمع می‌کند. اینکه به مقام معظم رهبری(مدظله‌العالی) فرمودند شما با این شرایط از اول مجلس حضرت زهرا(‌علیهاالسلام) تا آخر مراسم در حسینیه می‌نشینید، اذیت نمی‌شوید؟! فرمودند: من تمام حاجات سالم را جمع می‌کنم در فاطمیه از مادرم می‌گیرم؛ این توشه است‌. فاطمیه فصل توشه‌برداری است‌.

 

چه چیز کم داری؟! از مادر بگیر

یک  بخش این است که ما حاجت‌ می‌خواهیم، بخشی هم این است که چیزهایی باید از بی‌بی بگیریم که برایمان ماندگار باشد. این گریه‌ها و سینه‌زنی‌ها و مجالس توشه نیست، مودّت است. اشک، اظهار حالات درونی انسان و علامت محبت است. ما از سر محبت برای حضرت زهرا(علیهاالسلام) گریه می‌کنیم. در دعای کمیل می‌فرماید: «بُکَاءَ الْفَاقِدِینَ»، چه چیزی گم کردی؟ وقتی گریه می‌کنید در دل‌تان به حضرت زهرا(علیهاالسلام) می‌گویید: گم کرده‌هایم چه چیزهایی است، چه چیزهایی ندارم. چه چیزهایی داشتم و گم کردم، آدم خوبی بودم اما الآن دیگر نیستم. گناهانتان حالتان را گرفته است. «بکاء التائبین»، «بکاء الطالبین» گریه می‌کنید، در روایات داریم گریه‌ اسلحه است؛ «سِلاحُهُ البُکاءُ»[4]، گریه تمناست. در روایات می‌فرماید که ملائکه اشک‌ها را در شیشه نگه می‌دارند، در قیامت وزن سنگینی دارد.

 

توشه‌های مادری

اما توشه‌ای که از این دنیا بردارید و تا آخرت بکشید و نگه دارید چیست؟ آن توشه این است:

حضرت زهرا(علیهاالسلام) صدیقه‌اند، آیا توشه صدق از فاطمه(علیهاالسلام) برداشتید؟ آیا صادق شدید؟ بی‌بی صابره‌اند. صابره یعنی پایدار، یعنی کسی که کم نیاورد. اگر کم می‌آورید، باید «هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّکُم‌». اگر می‌خواهید صابره بودن را از فاطمه(علیهاالسلام) بگیرید، از سفره صفات فاطمه(علیهاالسلام)، صابره بودن را بگیرید، التماس و تضرع کنید، از بی‌بی بخواهید. حسنه اخلاقی را در خودتان پایدار کنید، تلاش کنید. بی‌صبری با حضرت زهرا(علیهاالسلام) سنخیت ندارد.

حضرت زهرا(علیهاالسلام) زکیه‌اند، هم تزکیه شده و تزکیه می‌کنند، با محبت حضرت زهرا(علیهاالسلام) خودمان را تزکیه کنیم.

از صفات حضرت فاطمه(علیهاالسلام) سیده، مجتهده، حلیمه و حبیبه است. اینکه ما فقط در روضه‌ها گریه می‌کنیم مثل این است که سر سفره می‌رویم فقط بوی غذاها را استشمام میکنیم و لذت حسی میبریم و می‌رویم. فاطمه صدیقه و صابره ‌است، اینها را می‌شنویم و بر مصائب ایشان هم گریه می‌کنیم و می‌رویم. توشه برداریم. بعضی از رزمندگان زمان جنگ این کار را می‌کردند؛ در غوغای زندگی یک دفترچه داشتند و کارهای خودشان را می‌نوشتند: امروز فلان کار را کردم و فلان کار را نکردم و بعد حساب و کتاب می‌کردند، بعد نسبت خودشان را با حضرت زهرا(‌علیهاالسلام) تنظیم می‌کردند.

 

فاطمه، خودِ قرآن است

ما چقدر از قرآن توشه برداشته‌ایم؟ نه اینکه بگوییم فاطمه زهرا(‌علیهاالسلام) به قرآن عمل می‌کردند که این پایین آوردن شأن حضرت زهرا(علیهاالسلام) است، زیرا خداوند عزوجل همانطور که اراده کرد وجود نوریه حضرت زهرا(علیهاالسلام) را در قالب یک انسان خلق کند، اراده کرد همین وجود نوریه حضرت زهرا(علیهاالسلام) را نیز در قالب یک کتاب خلق کند که قرآن شد. فاطمه(‌علیهاالسلام) قرآن است و قرآن هم فاطمه(‌علیهاالسلام)‌ است. اینکه فاطمه(‌علیهاالسلام) به قرآن عمل می‌کند معنی ندارد؛ اصلاً گفتار و رفتار حضرت تجلی حسی و عینی قرآن است. لذا وقتی شب عروسی سائله‌ای می‌آید می‌گوید: برهنه‌ام مرا بپوشان، فاطمه(‌علیهاالسلام) به قرآن که عمل نکرده که بگوید آیات قرآنی بودند که فاطمه به آن عمل کرده، بلکه فاطمه(‌علیهاالسلام) خودش قرآن ناطق است، قرآن متحرک است. این آیه‌اش جلوه کرد، فرمود دور مرا بگیرید رفت داخل خانه و لباسش را بیرون آورد و به سائله داد. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: دخترم این چه کاری بود کردی؟ عرض کرد: «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[5]؛ قرآن می‌فرماید که از هر چیزی دوست دارید انفاق کنید؛ این برهنه بود، لباس نداشت، لباسم برای عروسی امشبم بود، دوست داشتم انفاق کردم. این همان قرآن است. نگوییم فاطمه به قرآن عمل کرده «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی‏ حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ»[6]، این ماجرا نمود قرآنی‌‌اش هم این آیه هست.

این می‌شود «هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّکُم‌» ما باید از حضرت زهرا(علیهاالسلام) زاد و توشه بگیریم. از این چیزها و از این اتفاقات در برنامه زندگی‌مان باشد.

 

چرا به حضرت زهرا(علیها السلام) صابره می‌گویند؟

به کسی صابره می‌گویند که «یا مُمتَحَنَهُ امتَحَنَکِ اللهُ قَبلَ اَن یَخلُقَکِ، وَ وَجَدَکِ لِمَا امتَحَنَکِ صَابِرَه»[7] یعنی خدا تو را اینقدر دائم و مستمر امتحان کرده، صبرهایی کردی که می‌شود صابره گفت. این توشه است. این بر اثر تکرار و کثرت‌‌ اتفاق می‌افتد. فرمود: «هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّکُم‌»؛ از مادرتان توشه بردارید.

 

ام ابیها... دخترها در هر سنی هستند، یاد بگیرند!

کودکی حضرت زهرا(علیهاالسلام) در شعب ابی‌طالب با آن وضعیت گرسنگی، فقر، محاصره، ترس و... بوده است. این دختر کاری می‌کند در آن شرایط که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به ایشان می‌گویند: «ام ابیها»؛ یعنی همزمان هم پرستاری می‌کرد. در این سن 5 یا ۶ سالگی، هم به مادر، هم به پیامبر خدمت می‌کرده و ام ابیها می‌شود. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم که اغراق نمی‌کنند، این حرف حجت خداست، « وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَی»، «إِن هُوَ إِلَّا وَحی یُوحَی»[8]؛ هیچ سخنی را نمی‌فرمود مگر اینکه وحی بود. این لقب را جبرئیل از طرف خدا گفت و وحی است. یعنی بیبی واقعاً مادر پدرشان بودهاند.

«تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّکُم‌» دخترها می‌توانند در هر سنی هستند یاد بگیرند. مادرش خدیجه کبری(علیهالسلام) که جزیره‌العرب مانند ایشان ندیده، یک بانو، تاجر سرمایه‌دار، کل خزائنش را به پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌دهد که در راه اسلام خرج کند. این دختر به مادرش تزودی کرده است.

آن موقع که فدک در اختیار فاطمه زهرا(علیهاالسلام) بود، سالی ۷۰ هزار دینار درآمد داشت، یک ذره‌ هم برای خودش برنمی‌داشت، تمام آن را در اختیار امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌گذاشت تا خرج ولایت کند. به نسبت خودمان خواست با یک جوان حزب‌اللهیِ بسیجیِ جهادی ازدواج کند که از مال دنیا یک شتر دارد که با آن آب می‌کشد و یک شمشیر و سپری هم برای جنگ دارد. در ازدواج با امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) تردید نکرد. با چند ظرف گلی، دو رختخواب از پوست گوسفند و مختصر جهیزیه زندگی مشترک را شروع کرد.

 

توشه زهرایی شهدا

اینها را در زندگی شهدا ببینید. همسر شهید همت می‌گوید از عقب وانت زندگی‌‌مان را شروع کردیم؛ با دوسه تا بشقاب و کاسه و... «تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّکُم»، اگر ما این چیزها را از حضرت زهرا(علیهالسلام) یاد نگیریم و فقط آمده باشیم در محافل و مجالس و یک چای بخوریم و برویم، ناهار و شام و صبحانه‌ای، فقط آمده باشیم رفقا را ببینیم و لذتی ببریم و برویم، معلوم می‌‌شود از حضرت زهرا(علیهاالسلام) توشه برنداشته‌ایم.

 

توشه و رزق آسمانی

 در آن نه سال زندگی مشترک بیست جنگ تحمیل شد و در تمامی آنها هم امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در جبهه بودند و شرایط طوری بود که اگر نبودند کار جنگ عقب می‌ماند و بعضی جنگ‌ها مثل جنگ خیبر را حضرت علی(علیه‌السلام) یک‌تنه جلو بردند، اصلاً مسلمان‌ها نجنگیدند، فتح خیبر و مثل آن مال امیرالمؤمنین بود این آقا اینگونه بودند. اگر کارهای جهادی بود برای تبلیغ می‌رفتند، کارهایی که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به ایشان می‌سپردند کارهای بسیار زیادی بود. البته اینها را بد تعبیر نکنید. مثلاً بگوییم امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) تعهدی به خانواده نداشته‌اند. اتفاقاً کسی‌که تعهد به خانواده داشته امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) بوده‌اند. می‌خواهم بگویم از این زاویه به این مسئله نگاه‌ می‌کنم. متعهدترین شخص امام معصوم است. نمی‌شود به زندگی و خانواده‌اش تعهد نداشته باشد، می‌خواهم بگویم شرایط در آن سختی‌ها اینگونه بوده ‌است.

روزی حضرت به خانه آمدند و فهمیدند چند روز است خانواده هیچ‌ چیز نداشتند. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) سؤال کردند، دیدند حال و روز این زن و بچه به هم ریخته، رنگشان زرد است، حضرت فرمودند چه شده است؟ بی‌بی با حیا گفتند: علی جان، سه روز است هیچ‌ چیز در خانه نداریم. حضرت رفتند چند درهم قرض گرفتند. در راهِ برگشت، مقداد را دیدند که نشسته و زانوی غم بغل گرفته، حضرت فرمودند چه شده است؟ گفت: آقا وضعیت خانه‌ام خوب نیست. خب چه شده است؟ گفت: گرفتارم، زن و بچه‌ام چند روز است که چیزی نخورده‌اند، بچه‌هایم داشتند گریه می‌کردند از خانه بیرون آمدم، نتوانستم گریه‌شان را تحمل کنم.

 آن‌ زمان مثل الان نبود، به روز باید کار می‌کردند و به روز پول درمی‌آوردند؛ مخصوصا‌ً آن قشر مؤمن مجاهدی که کارشان زیاد بود. فقر زیاد بوده است. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌گوید غصه ندارد که بیا این پول برای تو باشد. مقداد هم خودش آقا را می‌شناسد، می‌داند که زندگی ایشان چطور است. گفت: آقا خودتان؟ حضرت فرمودند: درست می‌شود غصه نخور، تا علی را داری غصه نخور.

هنگام اذان شد، حضرت به مسجد رفتند تا نماز بخوانند. رفتند مسجد پشت سر پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نماز خواندند، درحالی‌که سرشان پایین بود. حضرت مشغول ذکر بودند، دیدند یکی دارد پایشان را فشار می‌دهد و پا روی پایشان گذاشته است. نگاه کردند دیدند پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) است که دارد از محبت پایشان را فشار می‌دهد، حضرت از جا برخاستند و عرض ادب کردند. آقا فرمودند: علی جان، مهمان نمی‌خواهی؟! امروز من می‌خواهم به خانه شما برای مهمانی بیایم. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: بفرمایید. بعد عرض کردند آقا، اجازه می‌دهید من زودتر بروم؟! دوان‌دوان به خانه رفتند و به بی‌بی عرض کردند: آقا خودشان را منزل ما دعوت کردند و دارند می‌آیند، هیچ چیز در خانه نداریم. بی‌بی پرسیدند: شما که رفته بودید پول قرض بگیرید؟ حضرت عرض کردند: مقداد گرفتار بود، به او دادم.

فاطمه‌زهرا‌(سلام‌الله‌علیها) چادرشان را سر کردند و به محراب خانه رفتند، جایی که نماز می‌خواندند. آن‌وقت پیغمبر(صلی‌الله علیه‌و‌آله) از در وارد شدند، امیرالمؤمنین عرض ادب کردند. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: فاطمه(سلام‌الله‌علیها) کجاست؟ گفتند: نماز می‌خواند. درون اتاق رفتند دیدند جبرئیل دارد ظرف‌های غذا می‌آورد و اطراف فاطمه(سلام‌الله‌علیها) می‌گذارد‌، پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) لبخندی زدند و فرمودند جبرئیل همه چیز را برایم گفته بود.

 

عزت دوستان فاطمه(سلام‌الله‌علیها) را حفظ کنید

شما نشده یک‌وقت گرفتار باشید و رزقتان از جایی که فکرش را نمی‌کنید برسد؟! لازم نیست فاطمه‌زهرا(سلام‌الله‌علیها) باشید ولی میتوانید از حضرت توشه بردارید. چرا وقتی گرفتار میشوید کارهای دیگر می‌کنید؟ عزت دوستان فاطمه(سلام‌الله‌علیها) را حفظ کنید. بگویید بی‌بی جان،‌ً خودتان عزت ما را حفظ کنید. نگذارید ما دستمان پیش کسی دراز شود، ما دستمان را هزار بار بالا بردیم، به خاطر شما بر سینه و سر و صورتمان کوبیدیم.

«هلموا تزودوا من امکم» امشب از مادرتان فاطمه(سلام‌الله‌علیها) توشه بگیرید؛ توشه صدق، توشه صلاحیت، توشه عرفان، توشه علم و... اینها را بگیرید. مردم مدینه عرضه نداشتند توشه بگیرند. فاطمه(سلام‌الله‌علیها) را از دست دادند. حضرت کنارشان بود، ایشان را نمی‌خواستند ولی حضرت برایشان دعا می‌کردند. آنوقت شما که فاطمه(سلام‌الله‌علیها) را دوست دارید حضرت برایتان دعا نمی‌کنند؟! چرا از فاطمه ‌زهرا(سلام‌الله‌علیها) توشه برنمی‌داریم؟! من هرچه به مادرها بگویم بروید از فاطمه(سلام‌الله‌علیها) توشه مادر بودن بردارید، دخترها بروید توشه دختر بودن بردارید، بچه‌ها بروید توشه فرزندی بردارید؛ فرقی نمی‌کند توشه بردارید. این همه بی‌بی سفره انداخته‌اند، کل هستی سر سفره فاطمه(سلام‌الله‌علیها) هستند.

 

مهربان‌ترین مادر

 امشب هم امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: بیایید توشه‌تان را از مادرتان بردارید. نوشته‌اند که امام حسن(علیه‌السلام) خودشان را روی سینه بی‌بی انداختند و گریه می‌کردند. صدا می‌زدند: مادر، من حسنت هستم. امام حسین(علیه‌السلام) صورت کف پای مادر گذاشته بودند و فرمودند: الان قلبم آب می‌شود مادر، جواب مرا بدهید. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرمایند: به خدایی که جان علی در ید قدرت اوست، ناگهان دیدم کفن باز شد، دستان فاطمه از کفن بیرون آمد و بچه‌ها را بغل گرفت.

بی‌بی دستی روی سر ما هم بکشید، بی‌بی گره کور به کارمان خورده است؛ سال‌ها از عمرمان گذشت به‌ شما نرسیدیم‌. چقدر خوب گفت، گفت: «من آنچه دل تو خواست هرگز نشدم». آرزوی مادر برای فرزندش چیست؟ اینکه بگوید فلانی پسرم، دخترم از بچگی من منتظر بودم تو اینگونه شوی، چرا نشدی؟ تو چرا از مادرت توشه نگرفتی؟ مادر این‌طور است. حالا هرچه بچه‌اش بد باشد، مادر هوای بچه‌هایش را یک جور دیگر دارد، وساطت می‌کند. خودشان هم فرمودند وقتی خواستند مهریه ایشان را بدهند، پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: دخترم مهریه‌ات چه باشد؟ هرکسی پیشنهادی داده بود، ایشان فرمودند: من، دختر پیغمبر خدا هستم، مهریه‌ام پول و خانه باشد!؟ در این صورت من چه فرقی با دیگران خواهم داشت؟! من دنیا را می‌خواهم چه ‌کار؟ من اگر دنیا را می‌خواستم علی را انتخاب نمیکردم که دنیا را سه طلاقه کرده است.

 فرمودند خب دخترم چه می‌خواهی؟ بی بی فرمودند: چند چیز هست؛ یکی شفاعت گناهکاران امت را به من بسپارید. مادر است دیگر، مادر می‌آید جلو می‌گوید: ببخش، به خاطر من او را ببخش. اینکه شما وساطت می‌کنید خدا ما را ببخشد این یک حرف است. قربان دستانتان بروم، فدایتان بشوم، کاری کنید بچه خوب شما بشویم تا شما یک ذره به ما افتخار کنید. نه اینکه دائم برای ما وساطت کنید. دیدی یک روز می‌آیند می‌گویند شیشه شکسته، مادر می‌گوید او را ببخشید، می‌گویند فلان کار را کرده، می‌گوید ببخشید. آقا چه حال و روزی است؟ اما گاهی یک نفر می‌گویند پسر یا دختر فلانی است مادر سرش را بالا می‌گیرد. ما میخواهیم اینطور فرزندانی برای شما باشیم.

چند شب قبل، بی‌بی(سلام‌الله‌علیها) چهار مستجاب‌الدعوه را جمع کردند؛ حسنین(علیهما‌السلام)، حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) و خودشان؛ فرمودند: دعا کنید. دعای اینگونه اصلاً روی کره زمین نبوده است. همیشه برای همسایه‌ها دعا کردید، حالا از خدا چه می‌خواهید بگیرید؟ خدایا، به حق پدرم رسول خدا، بچه‌ها می‌گفتند: الهی آمین، خدایا، به حق شوهرم امیرالمومنین، خدایا، به حق حسنم حجت تو، میگفتند الهی آمین، خدایا، به‌حق حسین سر جدای تشنه لب، الهی آمین، خدایا به‌حق زینبم، الهی آمین «اللهم عجل وفاتی»....!! بچه‌ها همه دست‌ها را پایین آوردند، بر سر خودشان زدند.

بی‌بی جان، نمی‌خواهید دعایی بکنید برای ما؟ ما از عاقبت خودمان می‌ترسیم. در این دنیای پیچیده شلوغ کجا برویم اگر شما مادری نکنید؟ چه کار کنیم؟ آه آه.

مگیر از سرم سایه چادرت را           پناهی از این خیمه بهتر ندارم

چادرت را بتکان روزی مارا بفرست        ای که روزی دو عالم همه از چادر توست

 

وای مادرم...

مثل چنین غروبی، بی بی خطاب به اسماء فرمودند: من این لحظه را استراحت می‌کنم؛ چون برای اسماء خیلی عجیب بود. بی بی از صبح با وضعیت جسمانی سخت‌شان خانه را آب و جارو کردند، با دست خود نان به مقدار بیش از نیاز امروز پختند، بچه‌ها را صدا زدند و بدن آنها را شستند و بعد، خودشان غسل کردند، به بستر رفتند و پاهایشان را به سمت قبله دراز کردند، پارچه را روی صورت خود کشیدند. اسماء گفت: بی بی جان! شما هیچ‌وقت هنگام غروب نمی‌خوابیدید. حضرت فرمودند: مرا صدا بزن اگر بیدار نشدم، زود به علی خبر بده. اسماء می‌‌گوید: خیلی اوضاع به هم ریخته بود. خواستم بیرون بروم، دیدم از زیر چادری که روی خود کشیده بودند، مدام می‌فرمایند: «اَلسَّلامُ ‌عَلَیْکَ رسول الله، اَلسَّلامُ ‌عَلَیْکَ یا مَنِ‌اخْتارَهُ‌الله، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا جبرئیل امینَ وحی‌الله، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اسرافیل...» یکی‌یکی به فرشته‌ها درود می‌فرستادند. ناگهان دیدم گفتند: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَلِکَ‌الْموت، یا عزرائیل».

أسماء می‌گوید بعد از لحظاتی، کنار بستر حضرت زهرا(سلام الله علیها) رفتم و صدا زدم: «یا بنت رسول‌الله»! اما جواب ندادند، گفتم: «یا زوجة ولی‌الله»، جواب ندادند، دودستی بر سر زدم. أسماء در حال عزاداری بود و از خود بیخود شده بود که بچه‌ها وارد شدند. اشک‌هایش را پاک کرد و پیش بچه‌ها رفت ولی نمیتوانست جلوی خود را بگیرد. بچه‌ها پرسیدند: مادرمان چه شد؟ أسماء دید نمی‌تواند مخفی کند. پس گفت: خدا صبرتان بدهد، مادرتان از دنیا رفت. امام حسن(علیه‌السلام) خود را روی سینه مادر انداختند و امام حسین(علیه‌السّلام) صورت خود را کف پای مادر گذاشتند و زار می‌زدند. أسماء بچه‌ها را بلند کرد و گفت: مادرتان فرمود به پدرتان بگویید بیاید. طبق این نقل بچه‌ها دوان‌دوان به مسجد آمدند. امیرالمؤمنین(علیه السلام) داخل مسجد در حال صحبت با چند نفر بودند، در همین حال یکی ایشان را متوجه حضور بچه‌ها کرد. بچه‌ها به سمت پدر میدویدند و می‌گفتند: «ابتاه! ماتَت اُمُّنا»؛ مادرمان مرد. تا این جمله را گفتند، حضرت علی(علیه السّلام) سرشان گیج رفت و با صورت بر زمین خوردند. وقتی خبر به گوش بعضی‌ها رسید گفتند: بالاخره علی زمین خورد...

این سخن ورد زبان‌ها افتاد      دیدی آخر علی از پا افتاد

حضرت علی در مسیر کوتاه خانه، چند بار به زمین خوردند. وقتی آمدند تا به حضرت زهرا(سلام الله علیها) برسند، دم در اتاق سرشان را به چارچوب در گذاشتند و خیره‌خیره نگاه کردند.

 

الهی بشکند دست مغیره...

وقتی تابوت شهدای گمنام را بلند می‌کنند، آنقدر سبک است که باید مواظب باشند تابوت نیفتد. بدن حضرت زهرا(سلام الله علیها) هم بسیار سبک شده بود، امّا امیرالمؤمنین(علیه السلام) که درب قلعه خیبر را از جا کندند، وقتی خواستند حضرت را بعد از غسل بلند کنند، چندبار نتوانستند؛ زانوهایشان سست شده بود. بالاخره آرام‌آرام بدن را از روی محل غسل بلند کردند.

من هر سال این روضه را گفتم که چقدر این غسل وقت برد، اما حضرت مجبور بودند عجله کنند. دستشان به بازو و پهلو رسید، صورت کبود و سوراخ سینه را دیدند، درحالی‌که حضرت زهرا(علیهاالسلام) گفته بودند از زیر لباس مرا غسل بده و قبل از شهادت غسل کرده بودند تا زحمت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) کم شود؛ اینگونه ملاحظه ایشان را می‌کردند. «هَلمّوا تزوّدوا مِن اُمّکم» امشب از مادرتان توشه بگیرید.

تا صدای بچه‌ها بلند می‌شد، حضرت به أسماء و فضه می‌فرمودند: بچه‌ها را آرام کنید تا کسی نفهمد، اگر بفهمند به اینجا هجوم می‌آورند. یک‌وقت أسماء دید حضرت علی(علیه السّلام) دست از غسل کشیدند، کنار دیوار رفته و سر به دیوار می‌کوبند و بلندبلند شروع به گریه کردند. رو به اسماء فرمودند: دیگر نمی‌توانم، خودت برو و در روشنایی ببین. درحالی‌که بازوی شکسته و ورم کرده را دیده بودند، فرمودند: اینها را فاطمه(علیهاالسلام) به من نمی‌گفت. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) آن شب فهمیدند چگونه فاطمه(علیهاالسلام) را کتک زدند. خودشان مرد جنگ بودند، در برگشت از جنگ احد نود زخم بر بدن داشتند و در بستر استراحت می‌کردند. فاطمه(علیهاالسلام) کی به میدان جنگ رفته بود؟ چرا اینطور بر سرش آمده؟! سر و صورت زخمی، گوش پاره، پهلوی شکسته، سینه سوراخ، کمر ورم کرده است...

نامنظم زدند زهرا را                 بد و محکم زدند زهرا را

صورت و دست و سینه و پهلو      با قد خم زدند زهرا را

چند مرد بلند قد وخشن            همه باهم زدند زهرا را

نه که یک مرتبه، که چندین بار    سخت و درهم زدند زهرا را

با دل سیر، با خیال جمع           خوب، کم‌کم زدند زهرا را

نه که نامحرمان فقط، حتی      چوب و در هم زدند زهرا را

دستشان زهر داشت گوییا که        سیلی و سم زدند زهرا را

ناخلف، تازه بعد آن همه گفت         رفقا کم زدند زهرا را


[1]. بحارالانوار، ج 43، ص 214.

.[2] نهجالبلاغه، حکمت 77.

[3]. تفسیر اطیب البیان، ج 13، ص 236.

[4]. فرازی از دعای کمیل.

[5]. سوره آ‌ل‌ عمران، آیه 92.

[6]. سوره انسان، آیه 8.

[7]. فرای از زیارت حضرت زهرا(علیهاالسلام).

[8]. سوره نجم، آیه 3 و 4.