ابعاد مختلف صلح امام حسن(علیهالسلام)
ابعاد مختلف صلح امام حسن(علیهالسلام)
ابعاد مختلف صلح امام حسن(علیهالسلام)
حجتالاسلام مهدوینژاد: یک عده در طول تاریخ سعی کردند که بگویند صلح امامحسن(علیهالسلام) برای امت اسلام، کارکرد زیادی نداشته و مفید نبوده، حضرت صلحی کردند و بعد معاویه زیر آن صلحنامه زد و بر همه مسلط شد! // ایجاد فرصت برای بازسازی و تقویت روحیه امت اسلامی و حفظ جان خواص شیعیان از اهداف صلح امام حسن(علیهاسلام) بود. در این بیست سال؛ امام مجتبی(علیهالسلام) و امام حسین(علیهالسلام)، فرصت پیدا کردند تا بدنهای از شیعه را بازسازی کنند// ما در بُعد سیاست، عقلانیت و تدبیر آنطور که باید روی امام مجتبی(علیهالسلام) کار نمیکنیم. عزیزان شعرا، مادحین و تولیدکنندگان محتوا باید به این مسئله بپردازند و ابعاد مختلف شخصیت امام حسن(علیهالسلام) را در اشعار بیاورند و فقط به حماسه حضرت در جنگ جمل توقف نکنند
شناسنامه
عنوان: بفرمایید مهمانی خدا
موضوع: صلح امام حسن(علیهالسلام)، صلحنامه یا آتش بس؟
زمان: پنجشنبه 17 فروردین 1402، پانزدهمین شب از مراسم ویژه ماه رمضان
مکان: امامزاده سیدجعفرمحمد(علیهالسلام)
نتیجه بیعت بدون حمایت!
نکاتی درباره اوضاع و احوال شرایط دوران اماممجتبی(علیهالسلام) بیان کردیم. در ادامه نکاتی را پیرامون صلحنامه امام مجتبی(علیهالسلام) یا به تعبیر صحیحتر پیمان آتشبس بیان میکنیم. صلح تعبیر غلطی نیست، ولی شاید تعبیر دقیقتر آن آتشبس باشد.
وقتی امام مجتبی(علیهالسلام) بعد از امیرالمؤمنین(علیهالسلام) با بیعت مردم به مسند حکومت نشستند، بهخاطر شخصیت فوقالعاده امام مجتبی(علیهالسلام)؛ علم، حلم، فضل و تقوای حضرت، شخصیتی که وقتی امت اسلامی آن زمان بعد از امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میخواست برای حکومت به کسی فکر کند به کسی غیر از حسنبنعلی(علیهالسلام) نمیتوانست فکر کند؛ یعنی شخصیت حضرت آنقدر برجسته بود و عظمت داشت که خودبهخود ذهن مردم به سمت حسنبنعلی(علیهالسلام) میرفت، یعنی نه تنها امام مجتبی(علیهالسلام) بهخاطر نوه پیامبر بودن مقبولیت عمومی داشتند، بلکه بهخاطر شخصیت ایشان توافق عمومی برای حکومت ایشان بود؛ لذا مردم با امام مجتبی(علیهالسلام) بیعت کردند، ولی تاریخ نشان میدهد امام مجتبی(علیهالسلام) مورد حمایت واقع نشدند. یعنی مردم باید بعد از بیعت، از امام اطاعت و حمایت هم میکردند که نکردند.
خستگی در راه حق امکان ندارد
بالاخره کار به صلح یا آتشبس کشیده شد؛ چراکه مردم بر اثر جنگهای متعددی که به آنها تحمیل شده بود، فتنه انگیزی منافقین داخلی، معاویه، خوارج و فتنههای مختلفی که قبل از آن در دوران خلفا نیز اتفاق افتاده بود، جنگهای متعدد، کشورگشاییها و... با امام همراهی نکردند.
در هر صورت مردم کوفه از جنگ خسته شده بودند. البته ما به مردم کوفه حق نمیدهیم، چراکه ایمان به خداوند متعال، ایمان به قرآن، پیامبر و اهلبیت(علیهمالسلام) خستگی ندارد، مجاهدت در راه حق و حقیقت، خستگی ندارد ولی مردمی که به معنی واقعی تربیت نشده بودند، بالاخره کم آوردند. این مردم میتوانستند خسته نشوند ولی نخبگان طرفدار باطل بین آنها بودند که مردم را از حرکت پشتسر امام باز میداشتند.
اعلان جنگ امام مجتبی(علیهالسلام) با معاویه(لعنتالله) و واکنش او
اجمالاً خستگی مردم از جنگ، آوازه آبادی شام و زندگی مرفّه شامیان که به گوش مردم کوفه رسیده بود، دلها را هوایی کرده بود و ایمانها ضعیفتر میشد. امامحسن(علیهالسلام) میدانستند که این مردم توانایی لازم را برای جنگ ندارند. اگر ابتدا میخواستند که صلح را بپذیرند، هیچ توجیه عقلایی و تاریخی وجود نداشت، تاریخ، حضرت را زیر سؤال میبرد. لذا بعد از اینکه به حکومت رسیدند اعلان جنگ با معاویه کردند. باید هم اعلان جنگ میکردند؛ چراکه معاویه کسی نبود که کوتاه بیاید. او برای قبضه کردن همه قدرت، مدام به سرحدات حکومت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) حتی در زمان حضرت و اواخر عمر ایشان تعدی میکرد. فتنههای زیادی در آن حکومت ایجاد کرد. قرار نبود دست بردارد، فسق و فجور او مشخص بود؛ لذا امام مجتبی(علیهالسلام) نیز چارهای نداشتند که با معاویه اعلان جنگ کنند.
معاویه در چنین فضایی نمیتوانست به جنگ پاسخ مثبت دهد درعینحال شاید بیشتر دوست داشت صلح کند و درگیر جنگ نشود. در تاریخ هم هست که مواقعی معاویه به اطرافیانش میگفت: من هنوز آن چشمهایی که از زیر آن کلاهخودها در جنگ صفین بیرون آمده بود و ما را نظاره میکرد، فراموش نکرده و خوف دارم! یعنی از رشادت شجاعانه سپاه امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و رزمندگان کوفه هنوز میترسید. با اینکه معادلات زمان نشان میداد که به ظاهر اگر او جنگ را آغاز کند برنده است، اما او در دلش خوف بود و از تغییر معادلات میترسید.
وقتی امام(علیهالسلام) به او اعلان جنگ کردند، هم واکنش مردم مهم است و هم واکنش معاویه؛ معاویه میخواست مسالمتآمیز قدرت را به دست بگیرد. کوفه و همه بلاد اسلامی را به تصاحب و تسخیر خود درآورد چراکه هم ترس از جنگ داشت و هم اینکه اگر با جنگ بر کوفه مسلط میشد، با اینکه یاران امیرالمؤمنین(علیهالسلام) را محدود میکرد و بر آنها مسلط میشد ولی از آشوبهای بعدی در امان نبود. یعنی هرچند مدت یکبار شورشهایی علیه او اتفاق میافتاد و حاکمیت او مدام درگیر مسائل داخلی میشد. از اینرو میخواست طوری مسئله را تمام کند که بیشترین ضربه را به امام مجتبی(علیهالسلام) زده باشد و راحتتر حکومت را قبضه کند و هیچ راهی برای او در آن شرایط بهتر از پیشنهاد صلح نبود.
واکنش یاران حضرت در اعلان جنگ با معاویه
امام مجتبی(علیهالسلام) چهارهزار نفر بیشتر آدم پای کار نداشتند. حتی حضرت در مسجد سخنرانی کرده و مردم را تشویق کردند تا علیه معاویه اقدام کنند، اما کسی جواب امام حسن(علیه السلام) را نداد؛ در مسجد حضرت روی منبر بودند و اعلام کردند کسی جواب نداد. یکی از یاران حضرت بلند شد و مردم را سرزنش کرده و گفت: شما دیگر که هستید، پسر پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) شما را به جنگ با معاویه دعوت میکند و شما سکوت میکنید؟! کجایند شجاعان کوفه و...؟! کمی صحبت کرد. تعدادی بلند شدند و گفتند: ما میآییم. حضرت فرمودند: وعده ما در نُخَیله، فردا از همانهایی که بلند شده بودند [در مجلس] کسی سر وعده نیامد. حضرت دوباره برای مردم سخنرانی کردند و فرمودند: شما مرا فریب دادید، با پدر من هم چنین کردید؛ فریب به معنای غَدر و اینکه شما اهل وفای به عهد نیستید.
حضرت یک نفر را به عنوان حَکم از قبیله کِنده با جمعیتی فرستادند تا برای جنگ با معاویه آماده شوند. معاویه 500 دینار برای این شخص فرستاد و این شخص با دویست نفر از یارانش به طرف معاویه رفت! امام شخص دیگری را جایگزین کردند. اما معاویه برای او هم پول فرستاد و با یارانش به طرف معاویه رفت. یعنی وضعیت اینطور بود؛ یک جامعه خسته!
صلح با معاویه یا آتشبس؟
جمعیتی که معاویه داشت حداقل شصت الی هشتادهزار نفر بود، در مقابل چهارهزار نفر یاران امام مجتبی(علیهالسلام)! اگر حضرت میخواستند قیام کنند حتماً شیعیان تار و مار میشدند. قطعاً اگر جنگ در میگرفت، معاویه دیگر رحم نمیکرد و امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) و بهترین صحابه را به شهادت میرساند و طومار اهلبیت(علیهمالسلام) و تشیع کلاً جمع میشد. اینجا باید تدبیری میشد تا معاویه نتواند به چنین هدفی دست یابد. گرچه معاویه هم نمیخواست در آن شرایط خونریزی کند. در آن شرایط وجاهتی برای خودش به دست آورده بود، بر شام حاکم شده بود، با پولهایی که خرج کرده بود وجههای در پیش مردم شام و در سراسر سرزمینهای اسلامی سر زبانها انداخته بود و نمیخواست این خراب شود. ترجیح میداد که صلح کند، چراکه صلح به نفع خودش بود از این جهت که وقتی امام حسن مجتبی(علیهالسلام) صلح میکردند، درگیریهای داخلی برای حضرت شروع میشد، چراکه یک عده مخالف و یک عده موافق صلح میشدند و حضرت باید آنها را آرام میکردند، بین اصحابشان اختلاف میافتاد، قدرتی را تضعیف میکرد و همینطور هم شد؛ یعنی وقتی پیشنهاد صلح توسط معاویه مطرح شد، حضرت مجبور شدند بپذیرند. در واقع این صلحنامه یک آتشبس بود چراکه حضرت ابتدا اعلان جنگ کرده بودند، وقتی اعلان جنگ کردند، معاویه پیشنهاد صلح داد یعنی آتشبس! در این زمان قراردادی امضا شد.
نتایج صلح امام حسن(علیهالسلام)
بخشی از فتنههایی که معاویه داشت را قبلاً بحث کردیم، الآن هم به بعضی اشاره کردیم. از اینرو بین جنگ و صلح، معقولترین کار، صلح بود. چراکه عرض کردم اگر جنگ میشد چه اتفاقی میافتاد. اینجا کربلا نبود، شرایط زمان امام حسین(علیهالسلام) نبود که اگر امام حسن(علیهالسلام) با یارانشان در کوفه به شهادت میرسیدند، کربلایی اتفاق میافتاد. اصلاً اینطور نبود؛ چراکه یاران خود حضرت، ایشان را میکشتند و اصلاً معلوم نبود امام حسن(علیهالسلام) در چه ماجرایی به شهادت رسیده و حق با کیست و باطل کیست. بعد هم جنگ داخلی، امت اسلام را منهزم میکرد؛ لذا کار درستی نبود که حضرت وارد جنگ شوند.
حضرت دماء مسلمین و اهلبیت(علیهمالسلام) را حفظ کردند، فرصت خریدند برای اینکه روحیه امت بازسازی و جان خواص حفظ شود، خواص از شیعیان امیرالمؤمنین(علیهالسلام) جانشان حفظ شود. فرصت مدیدی که ده سال ابتدایی آن دوران امام حسن مجتبی(علیهالسلام) و ده سال بعد از آن دوران امام حسین(علیهالسلام) بود.
در این بیست سال؛ امام مجتبی(علیهالسلام) و امام حسین(علیهالسلام)، فرصت پیدا کردند تا بدنهای از شیعه را بازسازی کنند که وارد این بحث نمیشویم. اسناد زیادی است که حضرت چه کردند، چه یارانی تربیت کردند که گل سر سبد، آنهایی بودند که به کربلا آمدند و با امام حسین(علیهالسلام) ماندند و بعد از عاشورا آن قیامها و اعتراضهایی که شروع شد و ادامه پیدا کرد. اینها نتایج آن صلح امام حسن(علیهالسلام) و زمینهسازیهایی بود که در طول آن بیست سال اتفاق افتاده بود.
عوامفریبی معاویه// اهداف معاویه// دشمنی معاویه با خاندان پیامبر(صلیاللهوعلیهوآله)
معاویه که بود و چهکار میخواست انجام دهد، هدف واقعیاش چه بود؟
مغیره(لعنتاللهعلیه) با پسرش یک سفر به شام نزد معاویه میروند، پسر مغیره تعریف میکند میگوید: پدرم پیش معاویه خیلی از او و اطرافیانش تعریف و تمجید کرد. گفت: حالا که دیگر قدرت را در دست گرفتهای، بر مسند قدرت نشستهای، کمی مهربان باش، از خودت مهربانی نشان بده. معاویه هم میخواست همین کار را انجام دهد؛ یعنی میخواست عوامفریبی کند. ولی وقتی که مغیره به او گفت: با بنیهاشم مهربان باش، معاویه(لعنتاللهعلیه) در جواب گفت: ابداً! این را از من نخواه، هرگز چنین اتفاقی نمیافتد که من با بنیهاشم سازگار شوم! بعد اینگونه توضیح داد، گفت: «یتیمی بود(ابوبکر) آمد و زمامدار شد، عدالت پیشه کرد، کار کرد، زحمت کشید، وقتی که مُرد اسمش هم با خودش مُرد، مگر اینکه کسی بگوید ابوبکر! بعد از او عُمَر خلیفه مسلمین شد، ده سال زحمت کشید، او هم وقتی مرد، اسمش هم با خودش مرد مگر اینکه کسی بگوید عمر. بعد از او، برادر ما، عثمان زمامدار شد که از نظر حسب و نسب نیز آدم جاافتادهای بود. او هم وقتی مرد، اسمش با خودش مرد مگر آنکه کسی بخواهد نام عثمان را ببرد. اما آن مرد هاشمی از بنیهاشم -پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)- روزی پنج بار از مأذنهها نامش را میبرند، اسمش هنوز ماندگار است، آنوقت تو میگویی من با اینها کنار بیایم؟! تنها راه مبارزه با او، دفن نام اوست و من تا نام او را دفن نکنم از پا نمینشینم».
صلح امام حسن(علیهالسلام) معاویه را رسوا کرد
معاویه علیالظاهر نماز میخواند، امام جماعت بود، اما ذرهای با اسلام میانهای نداشت. یزید(لعنتاللهعلیه) هم وقتی به حکومت رسید، در مجلس شعری خواند که همه آن را بلدید. گفت:
لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْیٌ نَزَلْ[1]
هیچ خبری نیست، این وحی و نزول قرآن و... که میگویند، اینها همه بازی است! یزید رسماً این را در شعر خود بیان کرد. بنیامیه باید رسوا میشدند. از اینرو امام مجتبی(علیهالسلام) در برابر اینها تدبیر کردند و آنها را گرفتار مکر خودشان کردند.
به متن توافقنامه امام مجتبی(علیهالسلام) و معاویه توجه کنید: چند بند آن را میخوانیم تا ببینیم حضرت چگونه به اصطلاح امروزیها، توافقنامهای برد_برد با معاویه امضاء کردند. قرار بود، هم معاویه و هم امام به خواستههای خود برسند، درحالیکه اصلاً اینگونه نبود؛ یعنی کلاً برد-باخت بود و آنچه حضرت در صلحنامه نوشتند کاملاً به نفع شیعیان و بنیهاشم و کلاً به ضرر معاویه شد. منتهی در این صلحنامه معاویه به حاکمیت رسید و ذیل حاکمیت قول داد که کارهایی را انجام ندهد و در حقیقت آن قولها، همان چیزهایی بود که به نفع شیعیان شد و برای آنها فرصت فراهم کرد تا خود را بسازند و نهایتاً یک روز، حکومت معاویه را از درون متلاشی کنند. ضمن آنکه معاویه نیز چنین آدمی نبود که بخواهد تا آخر بر سر عهد خود باقی بماند، اما چون آن زمان میخواست بر مسند حکومت بماند، صلحنامه را امضاء کرد و امتیازهایی را به امام حسن مجتبی(علیهالسلام) داد. ایشان با استفاده از این امتیازها اسلام و تشیع را زنده نگهداشتند تا نابود نشوند و آینده را تغییر دهند.
چند مورد از مفاد صلحنامه امام حسن(علیهالسلام) با معاویه
در بند اول توافقنامه صلح، حضرت میفرمایند: «امر» یعنی حکومت، نه خلافت یا امامت! چراکه امامت و خلافت از امام جداشدنی نیست.
ماده یک: حکومت با این شرط به معاویه واگذار میشود که به کتاب خدا و سنت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و سیره خلفای صالحین یعنی امیرالمؤمنین(علیهالسلام) عمل کند.
ماده دو: بعد از معاویه، حکومت متعلق به حسنبنعلی(علیهالسلام) است و اگر برای او حادثهای پیش آمد، متعلق به حسینبنعلی(علیهالسلام) است و معاویه حق ندارد که کسی را به جانشینی خود برگزیند.
ماده سه: معاویه باید ناسزاگویی و لعن بر امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در نمازها را ترک کند و علی(علیهالسلام) را جز به نیکی یاد نکند.
ماده چهار: بیتالمال کوفه که موجودی آن پنج میلیون درهم میباشد، مستثنئ است و تسلیم حکومت نمیشود. به عبارتی بیتالمال کوفه که ما در آن ساکنیم، باید نزد خودمان باشد، در آن نمیتوانید دخالت کنید. معاویه باید سالانه دو میلیون درهم برای حسنبنعلی(علیهالسلام) بفرستد و از بخششها و هدایا بر بنیامیه، بنیهاشم را نیز امتیاز دهد. همچنین یک میلیون درهم در میان بازماندگان شهدایی که در کنار امیرالمؤمنین(علیهالسلام) جنگیدند و در جنگهای جمل و صفین کشته شدهاند، تقسیم کند و اینها همه باید از محل خراج «دارابجرد» تهیه شود. «جرد» یعنی شهر، داراب جرد یعنی شهر داراب. چون اهلبیت معتقد بودند که خراج (مالیات) آنجا با عدالت گرفته میشود و به عدالت نزدیکتر است.
دقت میکنید که حضرت چقدر دقیق اینها را طرح میکنند و دقیقاً دارند به بنیهاشم و شیعیان قدرت و فرصت برای قدرتمند شدن میدهند!
اماننامه در صلحنامه...
ماده پنج: مردم در هر گوشه از زمینهای خدا و بلاد اسلامی شام، عراق، یمن یا حجاز باید در امنیت باشند. یعنی حضرت برای مسلمانان این بلادها که بیشتر مورد هجوم معاویه بودند، یک اماننامه عمومی میگیرند. سیاهپوست و سرخپوست از امنیت برخوردار باشند و معاویه باید از لغزشهای آنان درگذرد و هیچکس را بر خطاهای گذشته مؤاخذه نکند. یک عده از شیعیان، قبل از صلحنامه با حکومت درگیر بودند، تمام آنچه گذشته باید عفو شود و معاویه کاری به کارشان نداشته باشند.
باز حضرت اماننامه را جزئیتر میکنند، میفرمایند: اصحاب علی(علیهالسلام) در هر نقطهای که هستند، در امن و امان باشند و کسی از شیعیان علی(علیهالسلام) مورد آزار واقع نشود و بر جان، مال، ناموس و فرزندانشان بیمناک نباشند. کسی ایشان را تعقیب نکند و صدمهای بر آنان وارد نسازد و حق هر حقداری را به او برساند و هر آنچه در دست اصحاب علی(علیهالسلام) است، از آنان باز گرفته نشود. هیچ توطئهای به قصد جان حسنبنعلی(علیهالسلام) و برادرش حسین(علیهالسلام) و هیچ یک از اهلبیت رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) در نهان و آشکار چیده نشود و در هیچ یک از آفاق عالم اسلام، تهدیدی نسبت به آنان صورت نگیرد.
صلحنامه، فرصت و تنفسی برای شیعیان
معاویه صلحنامه را امضا و مهر کرد، قول داد که اجرا کند. گرچه از معاویه هیچ چیز بعید نبود و آخرش هم به تمام تعهداتش عمل نکرد و گوشه و کنار زیر تعهداتش میزد، اما نتوانست تمام تعهدات را نقض کند. تا امام مجتبی(علیهالسلام) زنده بودند، این تعهدات پابرجا بود. چون معاویه میخواست حکومت کند و نمیخواست اغتشاش ایجاد شود، سعی میکرد رعایت کند. با امام حسن(علیهالسلام) در یکسری از چیزها مشورت میکرد، پولها را میفرستاد. البته گاهی نمیفرستاد، ولی در مجموع مجبور بود و عمل میکرد. حتی در حذف لعن امیرالمؤمنین(علیهالسلام) تعلل کرد. سعدبنابیوقاص پدر عمرسعد که بالاخره از صحابه بود، جلوی معاویه بلند شد و گفت: که اگر بخواهی لعن را برنداری، من از مدینه خارج میشوم و رسماً اعلام میکنم که به چه دلیل از مدینه میروم. سعدبنابیوقاص یک چهره و سلبریتی بود که در جامعه آن زمان موج علیه معاویه ایجاد میکرد. شخصیتی بود که با صلحنامه و مفاد آن موافق بود.
ده سال در دوران امام مجتبی(علیهالسلام)، حضرت اینگونه به شیعیان و مؤمنین تنفس دادند و معاویه را مدیریت کردند. ایشان سدی در برابر معاویه بودند، معاویه بالاخره امام مجتبی(علیهالسلام) را شهید و حذف کرد، ولی همچنان این سیره پابرجا بود تا ده سال دوم که امام حسین(علیهالسلام) امام بودند. امام حسین(علیهالسلام) هم در زمان معاویه سکوت کردند و علیه معاویه قیام نکردند. گاهی دوستان نزد امام حسین(علیهالسلام) میآمدند و میگفتند: وقت قیام است، میخواستند تحریک کنند. حضرت میفرمودند: آن صلحنامه هنوز پا برجاست، آن صلحنامه دارد به نفع شیعه و امت اسلام کار میکند.
نقض صلحنامه از طرف معاویه
امام حسین(علیهالسلام) هم با تدبیر خود، اوضاع را مدیریت کردند و جان دوستان و مؤمنان را حفظ کردند. تا زمانی که معاویه مرد و یزید به عنوان جانشین معرفی شد. که نقض توافقنامه و مهمترین بند صلحنامه نیز بود. وقتی معاویه این بند را نقض کرد و به جای تعهدی که داده بود، بعد از او باید حسنبنعلی یا حسینبنعلی(علیهماالسلام) حاکم جامعه باشند، پسرش یزید را منصوب کرد، تقریبا همه بندهای این توافقنامه را زیر پا گذاشته شد. از طرفی چهره یزید، کاملاً معرفی شده بود، یزید را همه میشناختند که سگباز و میمونباز است، اصلاً متشرع نیست، لذا اینجا بود که امامحسین(علیهالسلام) زیر بار بیعت نرفتند، و بعد حرکت به سمت مکه اتفاق افتاد، و جریان کربلا به وقوع پیوست.
غربت امام حسن(علیهالسلام) و صلحنامه ایشان
یک عده در طول تاریخ سعی کردند که بگویند صلح امامحسن(علیهالسلام) برای امت اسلام، کارکرد زیادی نداشته و مفید نبوده، حضرت صلحی کردند و بعد معاویه زیر آن صلحنامه زد و بر همه مسلط شد. ولی همه شهادتها و کشتارهایی که از اصحاب امیرالمؤمنین(علیهالسلام) اتفاق افتاد، برای بعد از امام مجتبی(علیهالسلام) است. یعنی بعد از شهادت امام مجتبی(علیهالسلام) معاویه تازه شروع کرد به گرفتن یاران و کمکم نقض صلحنامه، در آن ده سال، واقعاً شیعیان استفاده کردند. و در ده سال دوم نیز امامحسین(علیهالسلام) رصد میکردند که کار تا کجا دارد پیش میرود و کجا باید حضرت، علَمِ مخالفت را بردارند.
از خداوند متعال میخواهیم که ما را اهل بصیرت قرار دهد. اهل شناخت حقیقت و شناخت تکلیف قرار دهد، و ما را اهل ولایت اهلبیت به معنای واقعی قرار دهد.
شعرا، مادحین و تولیدکنندگان محتوا، به ابعاد مختلف شخصیت امام حسن(علیهالسلام) بپرداند
امامحسن(علیهالسلام) در طول سالهای مختلف، در محافل و مجالس هیئتهای مذهبی خیلی غریب بودند. در دورانی وقتی شعر خوانده میشد تنها در فضای غربت امام حسن مجتبی(علیهالسلام) و نهایتاً کریم بودن ایشان بود، وجه دیگری از چهره امام زیاد معرفی نمیشد. در یکی دو دهه اخیر تقریباً اشعار تغییر کرده و شعرهای حماسی، برای امامحسن(علیهالسلام) میخوانند. بیشتر مربوط به رشادت و شجاعت امام در جنگ جمل است. عزیزانی که شعر میگویند و محتوا تولید میکنند، به ابعاد زندگی امام مجتبی(علیهالسلام) فکر کنند.
پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) میفرمایند: «لو کان العقل رجلا لکان الحسن»[2]؛ اگر عقل در قالب انسان جلوهگر شود، آن انسان امام حسن(علیهالسلام) خواهد بود. مهمترین کنایه این حدیث، صلح امام است. عقلانیترین رفتار را امامحسن(علیهالسلام) انجام دادند. ما در بُعد سیاست، عقلانیت و تدبیر آنطور که باید روی امام مجتبی(علیهالسلام) کار نمیکنیم. عزیزان شعرا، مادحین و تولیدکنندگان محتوا باید به این مسئله بپردازند و ابعاد مختلف شخصیت امام حسن(علیهالسلام) را در اشعار بیاورند و فقط به حماسه حضرت در جنگ جمل توقف نکنند.