هر چیزی آفتی دارد، حتی معنویات
هر چیزی آفتی دارد، حتی معنویات
هر چیزی آفتی دارد، حتی معنویات
حجتالاسلام مهدوینژاد: قانون تغییر و آفات و ثمرات، نه فقط در امور مادی بلکه در امور معنوی هم وجود دارد.// آزمون انسانها در چرخه رشد و نقایص نهفته است. // گاهی بهترین آدمها حواسشان نیست و به آفت میخورند، داراییهای معنویشان را از دست میدهند، ولی بدترین آدمها که آفت خوردهاند ناگهان به خود میآیند، آفتزدایی میکنند و به بهترینها تبدیل میشوند. //آفت دین، هوای نفس است.// مراقب باش، هیئت و روضه حجاب نشود
هیئت انصار ولایت دارالعباده یزد مراسم هفتگی شنبه سیزدهم آذرماه را در حسینیه حضرت صاحبالزمان(عجلالله تعالی) محمودآباد برگزار کرد. در این مراسم حجتالاسلام مهدوینژاد به سخنرانی درباره موضوع «ثمرات» پرداخت که در ادامه خلاصه این سخنرانی آمده است.
قانون لایتغیر دنیا
یکی از قانونها یا تنها قانون لایتغیر این دنیا قانون «تغییر» است؛ دنیا یک قانون دارد که تغییر نمیکند، آن هم قانون تغییر است. ما در دنیای مادی زندگی میکنیم و ویژگی ماده محدودیت است. ماده حجم و ابعاد دارد و فضایی را اشغال میکند، دارای حالات است و هر شئ محدودیتی دارد؛ یک شئ نمیتواند در دو مکان باشد. اگر شب هست، روز نیست و اگر روز هست، شب نیست. وقتی دو عنصر با هم ترکیب شوند دیگر ماده قبلی نیستند، ماده جدیدی میشوند. اگر ترکیب نشوند، هرکدام از آنها محدودیتهای خودشان را دارند. اگر چیزی بخواهد رشد کند از عوامل دیگر کم میشود تا آن چیز رشد کند. آدم وقتی آب، غذا و میوه میخورد، این میوه، آب و غذا کم میشود و به وجود او اضافه میشود تا رشد کند. اینها امکانات مادی و محدودیتهای عالم ماده است. یک عده از موجودات میمیرند، عده دیگر متولد میشوند. اینها چیزهای سادهای است ولی باید به همین چیزهای ساده فکر کنیم.
سنتهای تکوینی الهی
زمانی که عناصر مادی با هم برخورد و تزاحم پیدا میکنند؛ یا در هم ترکیب میشوند یا یکی جای دیگری را میگیرد. اگر ترکیب شوند، دیگر آن عنصر قبلی نیستند. پس از عناصری کم و به عناصر دیگر اضافه میشود. مثلاً از آب دریاها کم میشود، بخار و تبدیل به ابر میشود، تبدیل به باران می شود و زمینها را سرسبز میکند و این چرخه ادامه دارد. این از آیات و نشانههای خداوند و سنت تکوینی الهی است که خداوند با این قوانین عالم را آفریده است. قوانین الهی بسیار منطقی و حکیمانه است. در چرخه عالم طبیعت، گرگ حیواناتی را میدرد و میخورد، بعضی دیگر از حیوانات گیاهانی را میخورند، پوششهای گیاهی و زاد و ولدهای حیوانات تعدیل میشود. در این اکوسیستم یا چرخه طبیعت چیزهایی کم و زیاد میشود امّا امکان ندارد همه چیز باهم کم شود، یا با هم رشد کند.
امتحان الهی در عالم مادّه
آزمون انسانها در چرخه رشد و نقایص نهفته است. خداوند در قرآن به صراحت فرموده: «وَلَنَبْلُوَنَّکُم بِشَیءٍ مِنَ الْخَوفِ وَالْجُوعِ وَانَقْصِ مِنَ الْاَمْوالِ وَالْاَنْفُسِ وَالثَّمَراتْ»[1]؛ ما مبتلا میکنیم شما را (چون قانون ماست) گاهی شما به ترس میافتید، گاهی دچار گرسنگی میشوید، گاهی نقص اموال و گاهی نقص انفُس پیدا میکنید، گاهی مالتان را از دست میدهید، برحسب حوادث طبیعی یا غیرطبیعی عزیزانتان را از دست میدهید، گاهی نتایج دسترنجتان را از دست میدهید. سپس خداوند میفرماید: «وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ»؛ ای پیامبر! میان همه اینهایی که مبتلا شدند به صابرین بشارت بده، «الَّذینَ إِذا أَصابَتهُم مُصیبَةٌ»؛ صابرین کسانی هستند که وقتی با این نقایص، مشکلات و مصیبتها مواجه میشوند، مواجهشان با مسئله اینگونه است: «إِنّا لِلَّهِ وَإِنّا إِلَیهِ راجِعونَ». متوجه میشوند که اینها آزمون است و در مقابل آفتها، نقایص و مشکلات خیلی بزرگمنشانه و متواضعانه رفتار میکنند و خدا را در این آزمونها فراموش نمیکنند.
پس در فرآیند رشد و بالندگی و حیات این زندگی، موانعی است و حتماً آفاتی وجود دارد. چراکه دنیا محل مزاحمتها و برخورد عوامل و موانع با یکدیگر است. در این مشکلات از چیزی کم میشود و به چیز دیگری اضافه میشود. این قانون دنیاست که آفریدگار عالَم آن را وضع کرده است.
روش مواجهه با سختیها
در مواجهه با سختیها کفر نگویید و اعتراض نکنید. بگویید: «إِنّا لِلَّهِ وَإِنّا إِلَیهِ راجِعونَ»[2]، حواستان به خدا باشد. وقتی یک بذر را در زمین میکارند تا تبدیل به یک درخت تنومند شود، هزار آفت آن را تهدید میکند، هر گیاهی به شرایط خاصی برای زنده ماندن و رشد کردن نیاز دارد. بعضی از گیاهان در فضای گرم و بعضی دیگر در فضای سرد نگهداری شوند. بعضی به دمای خاص نیاز دارند، دمایشان کم یا زیاد شود، از بین میروند. بعضی از گیاهان آب زیاد مصرف میکنند، کمآبی آفت آنهاست، برعکس بعضی از گیاهان کم آب میخواهند. در همه چرخه این عالم برای هر ثمره، دستاورد و نعمت؛ آفتی وجود دارد.
نعمتشناسی و آفتشناسی
آدم برای اینکه بتواند از نعمتها درست استفاده کند باید آن نعمت را درست بشناسد. گاهی مقدمات چیزی را بلدیم امّا مؤخراتش را بلد نیستیم. نعمت را باید درست بشناسیم. وقتی گیاهی را به خانه میآورید، باید روش نگهداری از آن را بشناسید تا از بین نرود. اول باید هر نعمتی که خدا داده را خوب بشناسید. بعد نکته مهمتری وجود دارد که باید آفات این نعمت را هم بشناسید. در این صورت میتوانید از نعمت استفاده کنید. پس آفتشناسی ثمرات خیلی مهم است. ثمرهشناسی، نعمتشناسی و سپس آفتشناسی که خیلی مهّم است.
هر خوبی را یک بدی تهدید میکند
قانون تغییر و آفات و ثمرات، نه فقط در امور مادی و دنیایی بلکه در امور معنوی هم جاری است. بهترین آدمها میتوانند بدترینها شوند، بدترین آدمها میتوانند بهترین شوند. این قانون تغییر است. گاهی بهترین آدمها حواسشان نیست و به آفت میخورند، داراییهای معنویشان را از دست میدهند، ولی بدترین آدمها که آفت خوردهاند ناگهان به خود میآیند، آفتزدایی میکنند و به بهترینها تبدیل میشوند.
برای هر امر معنوی یک آفت وجود دارد. به عبارت دیگر هر خوبی را یک بدی تهدید میکند. منظور از امور معنوی فقط نماز و عبادت نیست، نماز و عبادت یکی از آنهاست؛ تفکر، اخلاق و رفتار ما چه خوب، چه بد، یک امر معنوی است، امر مادی نیست. حتی مهربانی یا پرخاشگری یک امر معنوی است.
برای هر چیزی آفتی وجود دارد
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میفرمایند: «لِکُلِ شَیءٍ آفَةٌ»[3]؛ برای هر چیزی (بدون استثناء) آفتی است، یعنی هیچچیزی نیست که آفت نداشته باشد. حتی امور معنوی مثل نماز، قرائت قرآن، زیارت و جلسات مذهبی هم آفت دارد. برای هر چیزی آفتی هست. برای زیارت اباعبداللهالحسین(علیهالسلام) با وجود این همه فضائلی که برایش نوشتهاند هم آفت هست. انسان میتواند زیارت امام حسین(علیهالسلام) را خراب کند.
نمونههایی از نعمتها و آفتها...// آفت زیرکی
میفرمایند: «آفةُ الظَّرْفِ الصَّلَفُ»[4]، آفت زیرکی غرور و خودنمایی است. آفتی که آدمهای زیرک را را تهدید میکند این است که بقیه را آدم به حساب نمیآورند، فکر میکنند خیلی میفهمند، غرور آنها را میگیرد. دیگران را تحقیر میکنند. دوست دارند جاهایی خودنمایی کنند. در جلسه طوری حرف میزنند و رفتار میکنند که مثلاً شما نمیفهمید، خودنمایی میکنند.
اگر انسان تیزهوش و زرنگی هستید، مواظب آفت زیرکی هم باشید.
آفت شجاعت و بخشندگی
در ادامه فرمودند: «و آفةُ الشَّجاعة البغیُ». آفت شجاعت، بغی؛ تجاوز به حقوق دیگران است. مثلاً شخصی زور بازو دارد، تا کسی بر خلاف میلش حرفی میزند، با طرف مقابلش با زور بازو برخورد میکند. از میان انسانهایی که زور بازو دارند کسانی نجات پیدا میکنند که امثال پوریای ولی و تختی باشند. چراکه به سراغ آفت قدرتشان رفتند. میفرمایند: «أشجَعُ النّاسِ مَن غَلَبَ هَواهُ»[5]؛ شجاعترین انسان کسی است که بر هوای نفس خود غلبه کند. فرد شجاع است، زور و قدرت هم دارد، اما به حقوق دیگران تجاوز نمیکند، متواضع و افتاده است. میفرماید: عفو و گذشت، پادزهر آفت شجاعت است. عفو، گذشت، تواضع و جوانمردی، پادزهر سرکشی و گردنکلفتی است.
نعمت را بشناس و آفتش را هم بشناس. میفرماید: «و آفةُ السَّماحةِ المَنُّ». آفت بخشندگی منت گذاشتن است. یک چیز را که میبخشید، فراموش کنید، منت نگذارید. بعضیها خیلی هم بخشندهاند، واقعاً هم میبخشند، دلشان بزرگ است، ولی به بقیه میگویند و بخشندگی خود را ضایع میکنند.
آفت زیبایی و فن بیان
«و آفةُ الجَمالِ الخُیَلاءُ»؛ میفرماید آفت زیبایی خودشیفتگی و تکبر است. به خاطر خوشگلی، خودشیفته است. ببینید انسانهای خودشیفته مغرورانه رفتار میکنند. انسان زیبا وقتی مغرورانه و خودشیفته رفتار میکند، در چشم مردم زشت میشود. زیبایی معنوی او از بین میرود.
«و آفةُ الحدیثِ الکِذبُ». خوب حرفزدن هم آفت دارد؛ آفت آن دروغ است. آدمهایی که زیاد حرف میزنند، معمولاً گرفتار گناهان زبانی میشوند، لذا توصیه شده کم حرف بزنید. جاهایی که نباید حرف بزند، حرف میزند، ولی جاهایی که باید حرف بزند، سکوت میکند. «و آفةُ الحدیثِ الکِذبُ»، مواظب دروغ باشید، دروغ حرفهایتان را خراب میکند.
آفت عِلم و حِلم
«و آفةُ العلمِ النِّسْیانُ»؛ هر علمی، حتی علم اخلاق، تفسیر، علوم معرفتی، هر علمی آفتش نسیان و فراموشی است. علم را باید شناخت، نِسیان را باید شناخت و از آن آفتزدایی کرد. چگونه ما مانع فراموشی را سمزدایی و آفتزدایی کنیم؟ همه اینها مسئله است.
«و آفةُ الحِلمِ السَّفَهُ»؛ آفت بردباری، سفاهت است. حلم هم اندازهای دارد، اگر از حدش بگذرد، سادهلوحی است. بردباری تا جایی بردباری است، از آنجا به بعد دیگر سفاهت میشود. آفت حلم، سفاهت و سبُکسَری است. حلم یعنی صبر عالمانه و آگاهانه، نه هر صبری. شما براساس منطق و عقل صبر میکنید بعد از یک جا به بعد، خود را به ندیدن و نشنیدن و نفهمیدن میزنید، از اینجا به بعد سفاهت است. از آنجا که دیگر عقل و شرع پشت صبر شما نبود، این حلم به سفاهت تبدیل میشود. صبر تا جایی است که عقل و شرع به شما دستور میدهد، از اینجا به بعد دیگر سفاهت و خود را به نفهمی زدن است.
آفت اصالت خانوادگی و سخاوت
«و آفةُ الحَسَبِ الفَخْرُ»؛ آفت آقازادگی و اصالت خانوادگی، فخرفروشی است. طرف از خانواده با اصالتی است، مرتب فخر میفروشد؛ مرتب اصل و نسب خودش را به رخ دیگران میکشد و فخرفروشی میکند.
اگر بر اصالت خانوادگی تکیه کنید و مرتب فخرفروشی کنید، قدرت شکوفایی استعدادهای خود را از دست میدهید، مثل کسی که به پول پدرش تکیه کرده و خودش نمیرود کار کند. از حَسب و نَسب خود خرج نکنید. شاعر میگوید:
گیرم پدر تو بود فاضل از فضل پدر تو را چه حاصل
«و آفة الجُودِ السَّرَفُ» آفت جود و بخشندگی اسراف است. ببخشید، ولی اندازه نگهدارید. طوری نباشید که بعد از مدتی خودتان به گدایی بیفتید.
آفت عبادت و آفتزدایی از آن
میفرماید: «آفةُ العِبادةِ الرِّیاءُ»[6] آفت هر نوع عبادتی ریا هست. یعنی بخواهید دیگران ببینند، یا تعریف و تمجید کنند. این عبادت شما را خراب میکند و به آن آفت میزند.
یکی از وعاظ بزرگوار که مباحث اخلاقی خوبی دارند، روی منبر داستانی را تعریف کردند، گفتند: من یکوقت منبر بودم در جمع علما بود و منبر خیلی خوبی رفتم. خیلی زیبا، باحال و علمی، صحبت کردم. آخر منبر هم توسل خیلی خوبی داشتم، قلباً خوشحال بودم. از منبر پایین آمدم یکی از علمای بزرگی که کنار منبر نشسته بود، آمد، با ایشان دست دادم و عرض احترام و ادب کردم. دم گوش من گفت: این چه منبری بود؟! من شوکه شدم، سخنرانی من اینقدر خوب بود، همه احسنت گفتند. مگر چه اشتباهی کردم؟ چه مطلبی را عوضی گفتم؟! یکی دو ساعت گذشت، خدمت این عالِم رسیدیم. گفتم آقا، چه خطایی از من در منبر سرزده؟ ایشان با این عبارت فرمودند: نفتالین زدم که بید نزند! من اگر آنجا به شما نمیگفتم شما دیگر داشتید از خوشحالی غش میکردید، عملتان را خراب میکردید. داشت کار به ریا میکشید، خیلی ذوقمرگ شده بودید.
حیای بد، حیای خوب
هر چیری آفتی دارد. «و آفةُ اللّبِّ العُجْبُ» آفت خردمندی، عاقلبودن و باسوادبودن عُجب است؛ یعنی خود را بگیرید!
«و آفةُ النَّجابةِ الکِبْرُ» آفت نجیبزادگی شیبه همان آقازادگی، کبر و غرور است. «و آفةُ الحیاءِ الضَّعْفُ»؛ آفت حیا و شرم، ضعف و ناتوانی است. بعضیها با حیا هستند اما بیش از حد باحیا هستند؛ اینقدر که نمیتوانند حقشان را بگیرند. اینقدر با حیا هستند که به آنها ظلم میشود، ظلم را میپذیرند و اعتراض نمیکنند. این حیا او را به ضعف کشانده است. حیا و شرم هم اندازهای دارد. ما یک شرم خوب داریم و یک شرم بد. البته از آن طرف هم بیحیایی و دریدگی و بیملاحظگی هم بد است.
آفت نیرومندی و ایمان
«و آفةُ الجَلَدِ الفُحْشُ»؛ آفت نیرومندی، از حد گذراندن در گفتار و کردار است. خدا قدرتی به شخصی داده، خوب حرف میزند، همینطور دهان را باز میکند، طرف مقابلش را نابود میکند. اگر قدرت بیان دارید، مراقب باشید از حد نگذرانید. حالا چون شما قدرت استدلال خوبی دارید دلیل نمیشود راحت حرف بزنید. یا مثلاً یک قدرت دیگر دارید، مثلاً پول دارید، با ثروت خود طرف را لِه میکنید. خدا قدرتی به شما داده از حد نگذارانید.
لطف حق با ما مداراها کند چون که از حد بگذرد رسوا کند
میفرماید: آفت ایمان شرک است. یعنی کسی دیگر را با خدا همراه کنید. ایمان دارید که روزی را خدا میدهد پس چرا رفتارهایی از خود نشان میدهید که نشانه این است که غیر از خدا، کسان دیگری را هم در رزاقیت خدا سهسم میکنید؟ آفت ایمان، شرک است شما در مورد رازقیت، برای خدا شریک قائل شدید.
آفت یقین و نعمت
«آفَةُ اَلْیَقِینِ اَلشَّک»[7]؛ میفرماید: آفت یقین شک است. یقین داریم خدا رزاق، ستار، قادر و... است. ولی کارهایی میکنیم که نشان میدهد خیلی هم باور هم نداریم، با شک رفتار میکنیم.
مرحوم آیتالله بهجت(رحمهاللهعلیه) میفرماید: میدانید چرا عبادتها، زیارتها و توسلها گاهی جواب نمیدهد؟ دلیلش این است که میگوییم امتحان کنیم ببینیم میشود یا نمیشود. محکم باشید با یقین بروید. خدا فرمود: «أنا عند ظنّ عَبدی المُؤمن»[8] من نزد گمان بنده مؤمن هستم. چه گمانی دارید از من، من هم همین طور هستم.
«آفةُ النِّعَمِ الکُفْرانُ»[9]. خدا خیلی نعمت به شما داده، کفران نعمت میکنید، این آفت است و نعمت شما خراب میشود و از شما میگیرند. کفران نعمت هم، زبانی است هم قلبی و هم عملی. خدا یک همسر خوب به شما داده که مؤمن و متدین است، چرا اذیتش میکنید. یکوقت میبینید خدا از شما میگیرد. خدا نعمت را به نقمت تبدیل میکند. خدا به شما دوستهای خوب و فضای مؤمنانه داده، خدا قلب مهربان داده است، اگر به هر شکلی کفران نعمت کنید، این نعمت تبدیل میشود و تغییر میکند.
آفت دین، هوای نفس است
میفرماید: «آفَةُ الدِّینِ الْهَوَی»[10]؛ آفت دین، هوای نفس است. بالاخره دین یک سلسله دستورات است که خدا فرموده و آفت آن هوای نفس است. اینکه بگوید دلم این را این را نمیخواهد و این را میخواهد، یعنی هوای نفس. فرمود: «نِظامُ الدِّینِ مُخالَفَةُ الهوی»[11]؛ اگر میخواهید دین سر و سامان بگیرد، نظمدهندهاش، مخالفت با هوای نفس است. ببینید هوای نفس چه میگوید، با آن مخالفت کنید؛ این میشود دین! دین اینطور نظم و نظام پیدا میکند. البته دین باید شناخت.
خلوت و جلوت آفت دارد. هیئت و زیارت آفت دارد، هر جلسه یا گعدهای - حتی مؤمنانه- آفت دارد. هر مهمانی آفتی دارد. شناخت هر نعمت، و بعد شناخت آفتهای آنها، برای حفظ و استفاده نعمتهاست.
شش افتخار فانی
در روایت آمده خداوند متعال میفرماید: «إفتخارُ النّاس فی الدّنیا عَلَی سِتَّةِ أوجُه»؛ افتخار مردم در این دنیای فانی، شش چیز است. مردم در دنیا به شش چیز افتخار میکنند. «أوّلُه بِالوَجهِ الحَسن»؛ یک عده در این دنیا، به اندام زیبا و ظاهر زیبایشان افتخار میکنند. «والثانی بِالفَصاحَه»؛ یک عده افتخارشان، به فصاحت و خوب حرف زدنشان است؛ حرف که میزنند، همه خلع سلاح میشوند. «والثالث بِالمال»؛ افتخار یک عده در این عالم به مال و داراییهایشان است. «والرابع بِالحَسبِ و النسَب»؛ یک دسته هم به اصالتهای خانوادگی و اصل و نسبشان مینازند. «والخامس بِالقُوه»؛ دسته پنجم به قوت، قدرت، اعتبار یا نفوذشان مینازند (اینجا منظور از قدرت، بیشتر قدرت جسمی است). «والسادس بالمُلک»؛ یک دسته هم به پُست و مقامشان مینازند.
اما ای پیامبر! به مردم بگو: «مَنِ افتَخَر بِالوَجهِ الحَسَن» به کسی که به زیباییش مینازد بگو: «تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِیهَا کَالِحُونَ»[12]؛ آتش جهنم صورتها را میسوزاند و همه را زشت میکند. با قیافهات، قیافه نگیر، دیگران را با قیافهات به گناه نینداز، با قیافهات گردن کلفتی نکن، خدا صورتت را میسوزاند. «و قُل لِمَنِ افتَخر بالمالِ وَالولَد»؛ بگو به آنها که به مال و فرزندانشان مینازند: «یَوْمَ لَا یَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ»[13]؛ روزی میرسد که مال و فرزندان نفعی به آدم نمیرسانند. «إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ»[14]؛ مگر کسی که قلب سلیم داشته باشد، نجات پیدا میکند. بچهات از تو فرار میکند، همسرت که نزدیکترین آدم به تو بوده، از تو فرار میکند. پدر و مادرت که جانشان را فدای تو میکردند، از تو فرار میکنند. اموال و اولادت هیچ نفعی برایت ندارند. پس به اینها افتخار نکن، به چیزی افتخار کن که قیامت جواب دهد. «و قُل لِمَنِ الفتَخَر بالفَصاحه»؛ به آنهایی که هر حرفی را میزنند بگو: «الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَیٰ أَفْوَاهِهِمْ وَتُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ»[15]؛ روزی میرسد که مُهر میزنیم به دهانهایشان و دستهایشان حرف میزنند و پاهایشان شهادت میدهند کجاها رفتهاند. «و قل لمَنِ الفتَخرَ بالقُوه»، به آنهایی که به زور بازویشان مینازنند، بگو: «عَلَیْهَا مَلَائِکَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَّا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ»[16]؛ بر شما ملائکه قدرتمند غلیظ و شدیدی مسلط میکند که از امر خدا تخطی نمیکنند. «و قل لمَنِ الفتَخرَ بالحَسبِ و النَّسَب»؛ و بگو به آنهایی که بر حسب و نسبشان افتخار میکنند «فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلَا أَنسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلَا یَتَسَاءَلُونَ»[17]؛ قیامت، همه نسبتها از بین میروند فقط یک نسبت باقی میماند، آن هم نسبت انسان با عمل خودش هست. به خاطر نسبت، قیافه، پول، مال و... از حق نگذرید. پا روی حَدّ خدا نگذارید!
«و قل لمَنِ الفتَخرَ بالمُلک»؛ به آنهایی که به پست و مقام مینازند، بگو: «لِّمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ»[18]؛ روزِ اصلی، پادشاهی از آن کیست؟ «لِلّهِ الواحِدِ القَهّار» خود خداست. سرپرست همه پست و مقامدارها خدا است.
حفظ داراییها از راه آفتزدایی
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) یک انگشتر داشتند، روی نگین انگشترشان حک کرده بودند: «سُبحانَ فَخری بِأنّی لَه عَبدٌ»؛ فخر من این است که عبد خدا هستم. یادت نرود، بنده خدا هستی. ببین عیب تو کجاست و در چه نعمتی آفتزده شدهای. پادزهر آن آفت را پیدا کن، ببین کدام جمله کدام آیه قرآن یا کدام حدیث و بیان نورانی پادزهر آفت توست.
یکی از رفقای ما طلبه بود، دیدم بالای صفحه کامپیوترش یک برچسبی زده، روی این برچسب مصرعی نوشته بود: «امان ز لحظه غفلت، که شاهدم هستی»؛ جلوی آفت را بگیرید، نگذارید آفت به شما بخورد. داراییهای آدم به همین سادگی از دست میرود.
مراقب باش، هیئت و روضه حجاب نشود
خدا نعمتهایی به ما داده و یکی از مهمترین نعمتها، نعمت روضه امامحسین(علیهالسلام) است. روضه امامحسین(علیهالسلام) و جلسه هیئت امام حسین(علیهالسلام) هم آفت میخورد. حاج منصور ارضی یک نکته خیلی قشنگ و نابی میگوید. میگوید: ما برای احیا به روضه امام حسین(علیهالسلام) میآییم نه برای اجرا. برای چه به هیئت میآیی؟ مستمع وعظ، روضه و مداحی هستید؟ خادم هستید؟ برای چه میآیید؟ من سخنرانی را اجرا کنم، شما مداحی یا گوش دادن را اجرا کنید، پذیرایی و تصویربرداری را اجرا کنید؛ هر کسی کاری را اجرا کند و بعد همگی برویم! این آفت است. آفت دستگاه امام حسین(علیهالسلام) اجراست. یعنی فقط شما میخواهید اجرا کنید، ولی قصد شما احیاء خود و احیاء دیگران نباشد. با اخلاق، با اخلاص، با تواضع، با استماع، خود را احیا کنید. یعنی وقتی یک جلسه به هیئت میآیید، اگر وقتی بیرون میروید احساس زندگی نکنید، به آمدن و نشستن شما آفت خورده است. چه کار کردید که زنده نشدید؟ آدم هیئت میآید برای احیا شدن، برای احیا کردن نه برای اجرا! راننده وقتی پشت فرمان مینشیند به قصد رسیدن به مقصد رانندگی میکند نه به قصد فرمان چرخاندن و دنده وکلاچ و ترمز. مقصد، احیاست. مراقب باشید هیئت و روضه و خادمی برای شما حجاب نشود، معنویت و ظواهر معنوی حجاب نشود و شما را از مقصد دور نکند.
دختران، نعمتهای امام حسین(علیهالسلام)
خدا نعمتهای زیادی به امام حسین(علیهالسلام) داده است. یکی از نعمتهای خدا به امام حسین(علیهالسلام) دختران ایشان هستند. خدا چنین نعمتهایی را به ما هم داده ولی ما حواسمان به نعمتها نیست.
وجود مبارک و نازنین حضرت سکینهخاتون(سلاماللهعلیها). سن این خانم را در کربلا بین ده تا چهارده سال نوشتهاند. ابیعبدالله(علیهالسلام) دخترانی دارند اما این دختر ویژه است. حَسن مُثنّی، پسر امام مجتبی(علیهالسلام) برای خواستگاری به منزل عمو جانشان میآیند. آقا میفرمایند: من برای ازدواج دو دختر دارم. فاطمه و سکینه. اما به تو فاطمه را میدهم. تو میتوانی با فاطمه زندگی کنی. اما دخترم سکینه «اَلغالِبُ علیها سکینة الإستغراق مَع الله»[19]؛ حال این دخترم اینطور است که اغلب اوقات، مُستغرق در خداست. سکینه غرق در حالات معنوی است. تو نمیتوانی با او زندگی کنی. اغلب اوقات فارغ از این دنیاست و در ملکوت دارد سیر میکند. این دختر دل امامحسین(علیهالسلام) را بدجوری برده بود، اصلاً حالاتش هم با بقیه بچهها فرق میکرد. سَر و سِرّی با عالم ملکوت داشت.
شمّهای از عظمت حضرت سکینه(سلاماللهعلیها)
لحظات آخر وداع که اباعبدالله(علیهالسلام) به خیمهها آمدند و با اهل خیمه وداع کردند، همه زنها دور امامحسین(علیهالسلام) ریختند. بالاخره وضع ظاهری امام تیر خورده و خون از ایشان رفته بود. امام حسین(علیهالسلام) برای آخرین بار آمدند که وداع کنند. با زنها و بچهها وداع کردند، در مقاتل نوشتند که هرکدام حرفی به امام حسین(علیهالسلام) میزدند، ولی دیدند یک دخترخانم از جمع کناره گرفته، رفته گوشهای ایستاده، بغض کرده، چشمهایش پر از اشک شده، سرش پایین است. در حالات ملکوتی دارد گریه میکند و مرتب به پدر نگاه میکند. کاری کرد که امام(علیهالسلام) از اسب پیاده شدند و به طرفش رفتند. فرمودند: «لَا تُحْرِقِی قَلْبِی بِدَمْعِکِ حَسْرَهً مَا دَامَ الرُّوحُ فِی جُسمَانِی»، دخترم با گریههایت دلم را آتش نزن. تا زنده هستم، اینجور گریه نکن. امام حسین(علیهالسلام) که اغراق نمیکند. «لَا تُحْرِقِی قَلْبِی بِدَمْعِکِ حَسْرَةً» اینطور از روی حسرت به من نگاه نکن.
بعد فرمودند: «وَإِذَا قُتِلْتُ فَأَنْتَ أوْلَی بِالَّذِی تَأْتِینَهُ یَا خَیْرَةَ النِّسْوَانی»؛ وقتی من شهید شدم، تو اُولی هستی که بر من گریه کنی ای بهترینِ بانوان من! اینقدر این خانم فهمیده است. میفرمایند تو بهترینِ بانوان اینجا هستی.
مواجهه بانو سکینه با بدن امام حسین(علیهالسلام)
در یکی از جنگها اسیر گرفته بودند، پیغمبر(صلی اللهعلیه و آله) اسرا را دست لشکریان دادند که بِبرند، بلال حواسش نبود یا به دلیل دیگری زنهایی که به اسارت گرفته بودند را از میان کشتههایشان عبور داد. پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) جلوی بلال را گرفتند، و فرمودند بلال برای چه این زن و بچه را جلوی کشتههایشان عبور دادی؟! اما کربلا عمداً این زن و بچه را بردند در گودال قتلگاه! اینها روی بدنها افتادند. یکی از افرادی که بدن را بغل گرفت، سکینهخاتون(سلاماللهعلیها) بود. در کربلا دو عبارت نقل شده که از گلوی بریده در گودال قتلگاه صدا شنیده شده:
یکی حضرت زینب(سلاماللهعلیها) که میخواست دنبال بدن بگردد که از گودال قتلگاه صدا آمد: «اُخَیَّ إلَیَّ» بیا اینجا؛ من اینجا هستم. دومین کسی که صدا شنیده، بیبی سکینهخاتون(سلاماللهعلیها) است. میفرماید: داشتم با بدن بیسر پدرم وداع میکردم، صورتم روی گلوی بریده بود. یکوقت از گلوی پدرم شنیدم که این صدا بلند شد: «شیعتَی مَهْما شَرِبتُم ماءَ عَذْبٍ فَاذکرونی»؛ به شیعیانم بگو: که هروقت آب گوارایی نوشیدند، من را یاد کنند «اَوْ سَمِعْتُم بِغَـــــریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی»؛ جایی اگر از غریبی یا شهیدی یاد کرند، بر من گریه کنید. به شیعیانم بگو: «لَیْتَکُم فی یَوْمِ عاشــورا جمیـعاً تَنْظُرونآی»؛ کاش در روز عاشورا بودید و میدیدید «کَیْفَ اَسْتَسْقی لِطِفْـلی»؛ که من چطور برای بچهام طلب آب کردم ولی «فَاَبوا اَن یّرْحَمُونی» به من رحم نکردند و با تیر سه شعبه جواب طلب آب من را دادند...
[1] . سوره بقره، آیه 155
[2] . سوره بقره، آیه 156
[3]. میزان الحکمه، ج 1، ص 84.
[6] . کنز العمّال: 44226 .
[7] . غرر الحکم و درر الکلم، ج 1، ص 80.
[8] . کافی جلد 2ص 72.
[9] . غرر الحکم: ۳۹۱۷.
[10] . کنزالعمال خبر44121
[11] . غررالحکم 9981.
[12]. سوره مؤمن، آیه 104.
[13]. سوره شعراء، آیه 88.
[14]. سوره شعراء، آیه 89.
[15]. سوره یس، آیه 65.
[16]. سوره تحریم، آیه 6.
[17]. سوره مؤمنون، آیه 101.
[18]. سوره غافر، آیه 16.
[19] . مقتل الحسین علیه السلام، السید عبد الرزاق الموسوی المقرّم، ج 1، ص 307.