نقش جهالت مردم در تسلط شیاطین انس بر جامعه
نقش جهالت مردم در تسلط شیاطین انس بر جامعه
نقش جهالت مردم در تسلط شیاطین انس بر جامعه
حجتالاسلام مهدوینژاد: در واقع اصل حکومت شیطان در دنیا بر جهالت انسانها است. یعنی هر چه انسانها جاهلتر باشند، بیشتر تحت سلطه شیطان هستند// امیرالمؤمنین(علیهالسلام) به واسطه مردم سالها خانهنشین بودند، به واسطه همین مردم چهار سال و اندی حکومت کردند، دوباره به دست همین مردم غریب و شهید شدند// وقتی مردم بصیرت داشته باشند و در جهل غوطهور نباشند، اگر رهبر و امامشان امیرالمؤمنین(علیهالسلام) هم نباشد و شخصی بعد از هزار و چهار صد سال از نسل امیرالمؤمنین(علیهالسلام) قیام کند، او در قیام خود موفق میشود و دشمنان را منکوب و حکومت اسلامی را به پا میکند // شایعات همیشگی دشمن برای فریب مردم چیست؟
شناسنامه:
عنوان: بفرمایید مهمانی خدا
موضوع: آخرین فراخوان شیطان/ شرایط دوران امامت امام مجتبی(علیهالسلام)
زمان: چهارشنبه 16 فروردین1402، چهاردهمین شب از مراسم ویژه ماه مبارک رمضان
مکان: امامزاده سیدجعفرمحمد(علیهالسلام)
اثر جهالت مردم در تسلط شیاطین انس/ نقش مردم در حکومت
بحث ما در مورد شیطان و شناخت شیطان، فتنهها، تمدن شیطان و قدرت شیطان است. به مناسبت شب میلاد امام حسن مجتبی(علیهالسلام) میتوانیم به نقش شیطان در میان مردمی که امام مجتبی(علیهالسلام) بر آنها امامت میکرد، مردمی که بصیرت و ایمان کافی نداشتهاند، گرفتار هواهای نفسانی و جهالت خودشان شده بودند، بپردازیم.
در واقع اصل حکومت شیطان در دنیا بر جهالت انسانها استوار است. یعنی هر چه انسانها جاهلتر باشند، بیشتر تحت سلطه شیطان هستند. اینکه بهترین انسانهای عالم یعنی امیرالمؤمنین و حسنین(علیهمالسلام) تحت شدیدترین فشارها قرار میگیرند برای این است که انسانهای آن عصر انسانهای فرهیخته، فهمیده و اهل بصیرت نبودند. لذا اگر حوادثی مثل عاشورا در طول تاریخ اتفاق میافتد دلیل عمده آن به مردم در آن دوره تاریخ مربوط میشود.
اگر رهبر یک جامعه امیرالمؤمنین(علیهالسلام)، امام حسن مجتبی(علیهالسلام) یا اباعبدالله(علیهالسلام) هم باشد، اما مردم آن جامعه مردم فهمیده و بصیری نباشند، یا امامِ خود را میکشند یا تسلیم دشمن میکنند، یا اینکه امام خانهنشین میشود.
اما وقتی مردم بصیرت داشته باشند و در جهل غوطهور نباشند، اگر رهبر و امامشان امیرالمؤمنین(علیهالسلام) هم نباشد و شخصی بعد از هزار و چهار صد سال از نسل امیرالمؤمنین(علیهالسلام) قیام کند، او در قیام خود موفق میشود و دشمنان را منکوب و حکومت اسلامی را به پا میکند.
اهمیت حضور و همراهی مردم
بنابراین مسئله اصلی مردم هستند. البته بیداری مردم به دست بزرگان و امامان اتفاق میافتد. مردم پیشوا میخواهند، ولی باید قابلیت از خود نشان دهند و الّا اگر مردم، مردم نباشند، هرچند امیرالمؤمنین(علیهالسلام) هم رهبرشان باشد، خانهنشین میشود.
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) به واسطه مردم سالها خانهنشین بودند، به واسطه همین مردم چهار سال و اندی حکومت کردند، دوباره به دست همین مردم، غریب و شهید شدند. شرایط به گونهای بود که مردم با امیرالمؤمنین(علیهالسلام) همکاری نمیکردند. بعد از شهادت ایشان با امام حسن مجتبی(علیهالسلام) بیعت کردند. حضرت ابتدا بیعت آنها را نمیپذیرفت، ولی در بیعت اصرار کردند. به اصطلاح ادبیات امروز، همه رأی دادند گفتند: شما باید حاکم ما باشید و بر امام حسن(علیهالسلام) حجت تمام شد و به واسطه حضور مردم حکومت را پذیرفتند.
مودت باید خالصانه باشد / ایمان و اطاعت بدون شرط و شروط
محور حرف ما این است که مردم، خواص، طرفداران، شیعیان، دوستان، مدعیان وقتی میتوانند امام خود را در مسند حاکمیت بنشانند که خالصانه برای او مأموم و موالی باشند، اگر مودت و همراهی مردم خالصانه نباشد آنچه به سر امام مجتبی و امیرالمؤمنین(علیهمالسلام) آمد، بر سر جوامع اسلامی امروز هم میآید.
«وَ مَوَدَّتی خالِصةٌ لَکُم»[1]؛ مودت شیعه باید برای امامش خالص باشد. یعنی ولایتمداری و اطاعت از ولایت را به شرط و شروط انجام ندهد. به شرطی که هوا و معیشت خوب باشد، زندگی سر و سامان داشته باشد، مشکلات خانوادگی نداشته باشم، دانشگاه و کنکور نداشته باشم و... نباشد.
امام هادی(علیهالسلام) همه این مودتهای مشروط را با یک عبارت در زیارت جامعه کبیره بیان کردهاند. ایشان فرمودهاند اگر شیعه هستید باید اینگونه بگویید: «بِأبی أَنْتُمْ وَ اُمّی وَ أهْلی وَ مالی وَ اُسْرَتی...»؛ همه چیزم، پدرم، مادرم، خودم، فدای شما.... شرط و شروط نیاورید. اگر کسی شیعه خالص باشد؛ خدا به او کمک میکند و متکلف امور او میشود. خدا دوست دارد ببیند بنده او در بندگی و اطاعت، چرتکه نمیاندازد. سپس خدا چرتکه دست میگیرد و زندگی او را اداره میکند. متأسفانه اغلب انسانها و مؤمنین اعتماد کامل به خدا ندارند.
اخلاص در ایمان/ عشق به خدا و رسول بالاتر از همه عشقها
گاهی اوقات خدا به زبان تهدید با مؤمنین حرف میزند و میگوید: وای به حال آنهایی که مودت خالص ندارند. یک عده نگویند که خدا با کسی سر جنگ دارد! خیر، خدا قوانین خود را به بنده میگوید. خدا میگوید اگر شما خالصانه پای کار باشید، من امور شما را ضمانت میکنم. از آن طرف خدای متعال میفرماید اگر پای کار نباشید چه اتفاقی میافتد. مخاطب آیه 24 سوره توبه، همه ما هستیم، یعنی کسانی که به اهلبیت(علیهمالسلام) عشق میورزیم و به خدا ایمان داریم. خداوند میفرماید: ای پیغمبر به مؤمنین بگو: «قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللهُ بِأَمْرِهِ وَ اللهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ»؛ اگر پدران، فرزندان، برادران، همسران و اموالی که جمع کردهاید، کسب و کاری که میترسید کساد شود، خانههایی که در آن زندگی میکنید و محل آرامش شماست؛ پیش شما محبوبتر از خدا، رسول خدا و جهاد در راه خداست، پس صبر کنید و منتظر باشید تا اینکه امر خدا فرود آید، خدا قوم فاسق را دوست ندارد. خداوند کسانی که خود و زندگی دنیا را بیشتر از خدا، رسول و جهاد در راه خدا دوست دارند تهدید میکند. خدا میگوید آنها فاسق هستند. بد نیست که این آیهها را بخوانیم و تکلیف خود را، روشن کنیم. ایمان خود را بالاتر بیاوریم. بالأخره توقع خداوند از مؤمنین اینهاست. اگر مؤمن هستید، باید خالص باشید.
دوستانی بدتر از دشمن
اینقدر که اهلبیت(علیهمالسلام) از مؤمنین ناخالص، ناپایدار، ناکامل و ناقص در طول دوران حیات خود ضربه خوردهاند، از دشمنان خود نخوردهاند. همیشه همینطور بوده است. انبیاء الهی هم اگر ضربهای خوردهاند از دوستان و خودیها بوده است. الان هم همینطور است. خودیها باید محکم باشند. پیغمبر به خاطر خودیها پیر شد. خدا در قرآن به پیغمبر دستور داد: «فَاستَقِم کَما أُمِرتَ وَ مَن تابَ مَعَکَ وَلا تَطغَوا إِنَّهُ بِما تَعمَلونَ بَصیرٌ»[2]؛ استقامت کن، همانطور که به تو امر میشود. پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) هم اطاعت کردند. در قسمت دوم آیه خدا فرمود ای پیامبر! آنهایی که با تو هستند هم باید استقامت کنند. در مورد این قسمت از آیه، پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) فرمودند این آیه من را پیر کرد، چون هر روز یکی از دوستان میدان را خالی میکردند. یکی خیانت میکرد، یکی سکوت میکرد، یکی همراهی نمیکرد، یکی وسط راه همه را رها میکرد. مؤمنین ناخالص، ناپایدار و ناقص، خیلی ضربه میزنند. اهلبیت(علیهمالسلام) صبر میکنند، خدا صبر میکند تا همین بندههای ضعیف، ناتوان و بدقول توبه کنند. دست نوازش به سر ما میکشد. ولی ظاهراً بعضی از مؤمنین به جای اینکه خود را رشد بدهند و پلهها را بالا بیایند، به این روش عادت میکنند. این مشکلات از زمان اهلبیت(علیهمالسلام) بوده است؛ مخصوصاً در زمان امام مجتبی(علیهالسلام) که مردم زمان، امام را مجبور به صلح کردند.
سختیهای دوران امامت امام علی(علیهالسلام)
امام حسن(علیهالسلام) در دورانی به امامت رسیدند که قبل از آن جنگهایی به امیرالمؤمنین(علیهالسلام) تحمیل شده بود. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در چهار سال و اندی با سه جنگ سنگین به اضافه فتنههای دیگری در جامعه مواجه شدند. امام همه توان خود را برای این جنگها گذاشتند. این جنگها وقت جامعه را میگیرد، قدرت سازندگی را از جامعه میگیرد. ایشان با وجود این سه جنگ و فتنههایی که بود به جامعه رسیدگی میکردند. امام علی(علیهالسلام) در آخر دوره امامت و قبل از شهادت فرمودند: الآن در کوفه کسی نیست که سقف بالای سر نداشته باشد، یک لقمه نان گندمی نداشته باشد و آب آشامیدنی گوارا از فرات نداشته باشد. یعنی حضرت با همه این مشکلات برای همه کارتن خوابها و کسانی که در کوفه خانه و زندگی خوبی نداشتند، کاری کرده بودند تا سقفی بالای سرشان باشد و یک لقمه نانی به دست آورند و آب گوارایی هم برای نوشیدن داشته باشند. آن زمان جنگها با شمشیر و نیزه، مقدمات، راههای طولانی، کشته، کفن و دفن، مذاکرات و... بود. یک جنگ چند ماه طول میکشید. با وجود همه این شرایط و با مردمی که از جنگ خسته شده بودند، حرفهای امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در نهجالبلاغه هست که آن اواخر حضرت با مردم کوفه چگونه حرف میزدند.
بهشت دروغین شام/ شایعات همیشگی دشمن برای فریب مردم
آوازه شام و زندگی مرفه مردم آنجا به مردم کوفه و شهرهای دیگر رسیده بود که شام چه خبر است! چقدر آباد است! چه سالنهای اجتماعات عمومی دارد و چه برنامهها و چه کنسرتهایی آنجا برگزار میشود! البته فقر مردم تحت حکومت معاویه را کسی روایت نمیکرد، مثل الآن که وقتی از کشورهای اروپایی و آمریکایی حرف میزنند بهشتی از آن کشورها ترسیم میکنند، در حالی که درصد بالایی از مردم همانجا در فقر دارند میمیرند! آن خبرها را کسی مخابره نمیکند. آن زمان هم همین بود، معاویه حاکم عادلی نبود، فقط به اطرافیان خودش و طبقه خاصی رسیدگی میکرد. به هر حال شام پایتخت بود و آوازه آبادی آن به مردم رسیده بود و مردم را هوایی کرده بود. عدهای آمده بودند که اینجا چه خبر است؟ اینجا دائم جنگ و تحریم هست، همه در مشکلات هستیم... آنجا آسایش است و... روحیه مجاهدت و مقاومت افت کرده بود.
نقش و قدرت شایعهپراکنی در جنگ
به صلاح معاویه هم نبود بجنگد، بنابراین پیشنهاد صلح داد. البته جمعیت و سربازان زیادی داشت، اگر میخواست با امام حسن(علیهالسلام) بجنگد با این پاشیدگی که در سپاه اسلام بود، حتماً سپاه اسلام شکست میخورد؛ ولی پیشنهاد صلح داد. بعد برای این پیشهاد صلح شایعهپراکنی کرد. یک روز از زبان اطرافیان داخل کوفه، افراد زمزمه میکردند و شایعه پخش میکردند که امام(علیهالسلام) صلح را پذیرفته، روحیهها دگرگون میشد، افکار عمومی درگیر میشد. عدهای در سطح نخبگان جامعه اسلامی، بزرگان و سرداران و کسانیکه به اصطلاح سلبریتی بودند در جامعه آن موقع با دشمن همراهی میکردند و ته دل مردم کوفه را خالی میکردند. به معاویه نامهنگاری میکردند. جالب است وقتی هیئت اعزامی شام برای مذاکره با امام حسنمجتبی(علیهالسلام) به کوفه آمد، نامههایی که نخبگان و چهرههای کوفه برای معاویه نوشته بودند که بیا و اگر تو بیایی ما حسنبنعلی(علیهالسلام) را دستبسته تحویل میدهیم را مقابل امامحسنمجتبی(علیهالسلام) گذاشتند و گفتند: ببین اینها آدمهای خود شما هستند!
در آن جلسه توافقی بر سر صلح نشد، ولی وقتی از نزد امام(علیهالسلام) بیرون آمدند به اصطلاح امروزیها طوری ژست گرفتند و مصاحبه کردند که همه خیال کردند با توافق با امام(علیهالسلام) بیرون آمدند. دوباره موجی از شایعه پخش شد که امام مجتبی(علیهالسلام) صلح را پذیرفته است. فضا به این نحو بود؛ فشار میآوردند که امام(علیهالسلام) صلح را بپذیرند و امام(علیهالسلام) نمیخواستند صلح را بپذیرند. در مرحله اول، امام(علیهالسلام) قبول نمیکردند چون هنوز بخشی از بدنه مردم اگر چه اندک با امام(علیهالسلام) بودند و حرفهای امام(علیهالسلام) برای آنها حجت بود، ولی جو غالب اینطور نبود.
رفراندوم دردناک!
یکی از اتفاقات بسیار تلخی که افتاد این بود که زمانی که امام(علیهالسلام) لشکرکشی کرده و مردم کوفه را برای درگیری با معاویه فراخواندند، عدهای را به فرماندهی عبیداللهبنعباس به منطقه مسکن فرستادند، آنجا مستقر بودند تا دستور برسد، و بعضی را به مناطق دیگر گسیل کرده بودند و سازماندهی و آرایش جنگی داشت انجام میگرفت. ولی این رزمندگان معلوم بود شجاعت و حال جنگیدن ندارند که حضرت در جمع سپاهیان خود به حالت مشاوره سخنرانی کرد. در حالی که امام(علیهالسلام) حاکم و فرمانده است و باید دستور دهد، ولی وقتی امام(علیهالسلام) اوضاع را میبیند که جامعه آماده حرکت نیست، سخنرانی میکند. حضرت در این سخنرانی عجیب میفرماید: آگاه باشید معاویه ما را به کاری فراخوانده که در آن نه سربلندی هست و نه انصاف؛ اگر داوطلب مرگ هستید سخن او را به خودش برگردانیم و با زبانه شمشیر او را به محاکمه خدایی بکشیم و اگر خواستار زندگی میباشید پیشنهاد او را بپذیریم و خشنودی شما را جلب کنیم.
امام(علیهالسلام) دارد رفراندوم میگذارد، برای اینکه میدیدند اگر این افراد ایمان جنگیدن نداشته باشند مبتلای به خیانت بزرگی خواهند شد و دو دستی جامعه را تقدیم معاویه خواهند کرد و امام(علیهالسلام) را هم به قتل خواهند رساند و در این برهه، شهادت امام(علیهالسلام) هیچ دردی از جامعه دوا نمیکند، بلکه شرایط طوری است که حتی امام(علیهالسلام) را با عنوان شهید هم کسی ذکر نخواهد کرد، چراکه در این اوضاع نابسامان معلوم نیست چه کسی او را کشت، لذا حضرت تدبیر کردند و مسئله را به رفراندوم گذاشتند. همه جمعیت بلند شدند و گفتند: ما میخواهیم باقی و زنده باشیم، با معاویه صلح کن. خیلی درد بزرگی بود! در این میان هم اتفاقاتی افتاد که حضرت مجبور به پذیرفتن صلح شد.
خیانت و لغزش خواص، یکی از عوامل شکست سپاه امام مجتبی(علیهالسلام) // وضعیت اردوگاه امام حسن مجتبی(علیهالسلام) قبل از پذیرش صلح
یکی از خیانتهای بزرگ، خیانت عبیداللهبنعباس بود که بعضی از مورخین آن را رد کردند و بعضی پذیرفتند یعنی گفتهاند این اتفاق افتاده است. حضرت او را با دوازده هزار نفر به منطقه مسکن، نزدیک محل معاویه فرستادند که آمادهباش برای جنگ باشند. عبیداللهبنعباس، سالها قبل از طرف امیرالمؤمنین(علیهالسلام) حاکم مدینه بود، مأموران معاویه حمله کردند و دو پسر او را گرفتند و سربریدند. یعنی پدر شهید هم بود ولی ویژگی که داشت این بود که مقداری مغرور بود، هماهنگ نمیکرد و کارهای بدون اجازه زیاد انجام میداد، تصمیمات شخصی خارج از سیستم میگرفت. گاهی آدم اختیاراتی دارد در محدوده اختیاراتش تصمیم میگیرد ولی گاهی خارج از اختیاراتش؛ خودش را کسی میداند و این کار را میکند. نقطهضعفها آدم را یکجایی زمین میزند. شخصی از طرف معاویه نیمهشب، به اصطلاح از گیتهای بازرسی اردوگاه رد شده بود و خودش را پشت خیمه عبیدالله رسانده بود. به سرباز دم در یا رشوه داد یا به نحو دیگری نزد عبیدالله آمد. [عبیداللهبنعباس، پسر عباس عموی پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) یکی عبداللهبنعباس است که روایتهای زیادی از او نقل شده که فرد شایستهای بود و این عبیدالله که او هم فرد خوبی بود، مجاهدتها کرده بود ولی اینجا لغزید.]
گفت: معاویه سلام رساند، گفت: شما اگر طرف ما بیایی اولاً، حکومت منطقهای را به شما میدهد. دوماً، قول داده یک میلیون درهم به شما بدهد، این هم نیم میلیون آن؛ کار حسنبنعلی(علیهالسلام) هم تمام است، صلح را قبول کرده ولی رسماً اعلام نشده، اگر تو نیایی او زودتر میآید و او محبوب معاویه میشود. عبیدالله را فریب داد و شبانه عبیدالله با هشت هزار نفر از اردوگاه مسکن سمت معاویه رفتند، با اینکه معاویه دو پسرش را هم کشته بود! به محض ورود معاویه آغوش باز کرد و تحویلش گرفت و نیم میلیون دیگر هم به او داد و به وعده هایش در مورد او هم عمل کرد که بقیه ببینند قولهای معاویه اعتبار دارد! البته قولش اعتبار نداشت و بعدها زیر همه قولهایش زد.
در اردوگاهی هم که امام(علیهالسلام) در مدائن تشکیل داده بودند و فرمانده آن قیسبنسعد بود، شایعه کردند و گفتند: صلح پذیرفته شده و سربازها را به فرار کردن از اردوگاه تشویق کردند و آنجا به هم ریخت. این خیانتها، کمر سپاه امام حسن(علیهالسلام) را میشکست.
گوشههایی از غربت امام حسن مجتبی(علیهالسلام) // دلایل پذیرش صلح تحمیلی
از طرف دیگر کسانی که خودشان ارادت به ائمه(علیهمالسلام) داشتند و اطراف امام مجتبی(علیهالسلام) بودند و از اصحاب بودند، اطراف امام حسین(علیهالسلام) بودند، اینها هم یک بیمعرفتیها و رفتارهای عجیب و غریبی از خودشان نشان میدادند که آدم تعجب میکند و غربت ائمه(علیهالسلام) را بیشتر متوجه میشود.
عُدَی ابنحاتم، از دوستان امام حسین(علیهالسلام) بود، [ببینید دوست امام است، با امام رفت و آمد دارد، روزه میگرفتند، برنامههایشان با امام حسین(علیهالسلام) بود منتها هنوز ایشان در زمان امام مجتبی(علیهالسلام) امام نبودند.] به امام گفت: یا اباعبدالله(علیهالسلام)، ذلت را خریدید! شما صلح را نپذیرید، شیعیان و دوستانتان را از کوفه و اطراف صدا بزنید، اولین نفر من بیعت میکنم بعد این رفقا بیعت میکنند. قبلاز اینکه معاویه بخواهد تکان بخورد، ما ریشه معاویه را میکَنیم. برای امام نقشه ریخته بود.
حضرت فرمودند: ما در بیعتیم، ما پیمان بستیم، من زیر بیعت امام مجتبی(علیهالسلام) هستم و تخلف نخواهم کرد. همه شما هم تحت بیعت امام مجتبی(علیهالسلام) هستید. ببینید چه کسانی این حرفها را میزدند!
یکی از خوارج به امام حسن مجتبی(علیهالسلام) گفت: «السَّلام علیکَ یا مُذِل المُؤمنین»[3]. خوارج؛ یعنی همان کسانی که در کوفه زندگی میکردند، در مدینه جزء شهروندهای جامعه آنجا بودند ولی خوارج بودند؛ مثل الآن که بعضیها مثلاً تفکرات انحرافی دارند و جزء فرق مختلف محسوب میشوند و در بین ما زندگی میکنند و خیلی هم تشخیص نمیدهیم. آنها هم در آن جامعه زندگی میکردند. میآمد مقابل حضرت میگفت: «السَّلام علیکَ یا مُذِل المُؤمنین»؛ تو با صلحت ذلت را برای ما خریدی. یکی از صحابه امام مجتبی(علیهالسلام) به حضرت گفت: «سَوَّدتَ الوُجوهَ المُؤمِنینَ»؛ روی مؤمنین را سیاه کردی! میآمدند به امام این حرفها را میزدند.! شرایط اینگونه شده بود.
در مدائن، اطرافیان امام(علیهالسلام) ریختند داخل خیمه و سجاده زیر پای امام کشیدند، اینقدر حضرت در آن فضا، غریب بودند که آمدند خنجر زدند به پای امام که تا به استخوان پای امام هم رسید.
فرار عبیدالله و شایعههای مختلف بود، مخالفت یک عده زیادی با صلح هم بود. یکی از کسانی که با صلح مخالف بود شمر بود. شمر مخالف با صلح با معاویه بود! میگفت: نباید با معاویه صلح کرد این دشمن خداوند متعال است. بعد میگفت: ما اگر با معاویه صلح کنیم میآید اموال ما را غارت میکند، ناموس ما را غارت میکند. در مقابل امام(علیهالسلام) از خودش نظر داشت. یک عده دیگر از یاران امام مخالف با جنگ بودند. تعصبات قومی و قبیلهای، نبود تحلیل سیاسی و نبود یک مودت خالص، اینها را کنار یکدیگر بگذارید باعث شد که حضرت مجبور به پذیرش صلح شود.
اگر صلح امام حسن(علیهالسلام) نبود، چیزی از اسلام و تشیع باقی نمیماند// حفظ دماء مسلمین در سایه صلح
[صلح نامه امام مجتبی(علیهالسلام) را مطالعه کنید. کتاب «نرمش قهرمانانه تاریخ» که از مقام معظم رهبری(حفظهالله) درباره صلح امام حسن(علیهالسلام) هست را بخوانید. کتاب «دو امام مجاهد» را که از خود ایشان هست را بخوانید.] صلحنامهای که امام نوشت صددرصد به ضرر معاویه بود. از این شرایطی که چارهای نبود؛ یعنی اگر امام مجتبی(علیهالسلام) با این جماعت و لشکریان میخواست به جنگ معاویه برود، قطعاً سپاه اسلام شکست میخورد و قطعاً امام کشته میشد. بدون ثمر همه چیز تمام میشد. امام مجتبی(علیهالسلام) خون ابا عبدالله الحسین(علیهالسلام) را حفظ کرد، خون بنیهاشم و شیعیان را حفظ کرد. دماء مسلمین را حفظ کرد، تا برای بازسازی این جامعه و شیعه، برای قیام کربلا زمان بخرد. چون اگر همانجا همه قتلعام میشدند کلاً اسلام و تشیع در نطفه خفه شده بود. ولی امام مجتبی(علیهالسلام) حتی جایی که درگیری فیزیکی و لفظی میشد بین امام حسین(علیهالسلام) و آن هیئت حاکمه زمان، خودش را جلو میانداخت و امام حسین(علیهالسلام) را ساکت میکرد تا ایشان در چشم نباشد. یعنی کمتر امام حسین(علیهالسلام) در چشم باشد تا مورد توطئه واقع نشود.
برکات فوقالعاده صلح امام حسن(علیهالسلام) برای شیعیان
مفاد صلح امام حسن(علیهالسلام) را بخوانید فوقالعاده است. امام حسین(علیهالسلام) تا ده سال بعد از شهادت امام حسن(علیهالسلام) هنوز به این صلحنامه پایبند بودند و هر چقدر دوستان میآمدند میگفتند شما قیام کنید حضرت قیام نمیکردند! چراکه تا همان موقع آثار و برکات این صلح برای شیعیان باقی بود. چه موقع امام حسین(علیهالسلام) قیام کردند؟ وقتی معاویه داشت میمرد و یزید را جانشین خودش کرد. یکی از مفاد صلحنامه را که نباید بعد از خودش کسی را معرفی کند، زیر پا گذاشت. امام حسین(علیهالسلام) از همانجا شروع کردند. گفتند: تو قرارداد را پاره کردی، ما آتش میزنیم! پای این مسئله ایستادند و درگیر شدند و زیر بار بیعت نرفتند. آثار و برکات صلح امام حسن(علیهالسلام) برای شیعیان فوقالعاده بوده است.
فرصت صلح امام حسن(علیهالسلام) برای بازسازی جامعه شیعه
حتی امام از این فرصت صلحنامه استفاده کردند و شیعیان را جمع و بازسازی کردند. معاویه میترسید که حرکتی انجام دهد؛ خودش رسماً گفت: من میخواهم حکومت کنم من کاری به دین شما ندارم! در امور مختلف از امام حسن(علیهالسلام) مشورت میگرفت. رضایت امام را طبق صلحنامه جلب میکرد. امام حسین(علیهالسلام) هم تا آنجایی که احساس میکردند این صلحنامه دارد برای امت اسلام کار میکند از این فرصت استفاده کردند.
[حتماً توصیه میکنم این کتابها را مطالعه بفرمایید تا انشاءالله بصیرت ما افزایش پیدا کند، خدای نکرده در این حوادث مشابهی که در طول تاریخ اتفاق میافتد اشتباه دوستان اهلبیت(علیهمالسلام) را در صدر اسلام تکرار نکنیم و خدای نکرده مبتلا به تبعاتش نشویم.]
[1]. فرازی از زیارت جامعه کبیره.
[2] . سوره هود، آیه 112.
[3]. دانشنامه امام حسن(علیهالسلام)، جزء1، ص566.