مطالبه‌گری و تزریق امید به جای ناامیدی

مطالبه‌گری و تزریق امید به جای ناامیدی


مطالبه‌گری و تزریق امید به جای ناامیدی

 

حجت‌الاسلام مروستی‌زاده: نگه داشتن امید یک پدیده اتفاقی نیست. بوجود آمدن امید یک چیز مستحصله نیست که یک‌دفعه بوجود بیاید و خود به خود حفظ شود. همه ما برای آفریدن امید، نگهداشت آن و همچنین برای شناخت امید وظیفه داریم // می‌شود مطالبه‌گری کرد و نه تنها مردم را ناامید نکرد، بلکه در بستر مطالبه‌گری، امید را هم افزایش داد. می‌‌شود حقایق و جرائم را افشا کرد و همزمان امید را هم افزایش داد // یکی از عواملی که انسان را ناامید می‌کند و دل را از حالت نرمی در می‌آورد و آدم را به یأس مبتلا می‌کند، این است که اَمَدها و دوران‌ها طولانی شود // باید به دنبال تابوت‌های عهد بگردیم. دفاع مقدس تابوت عهد انقلاب اسلامی است. ساخت موشک تابوت عهد انقلاب اسلامی است...// مشاهدات ناامید‌کننده نباید ما را ناامید کند. باید روزگارهایی (اَمَدهایی) که در حال طولانی شدن هستند را کوتاه کنیم تا دل‌ها قسی نشود

 

شناسنامه

عنوان: جلسه هفتگی

موضوع: رابطه نا‌امیدی و اَمدهای الهی

زمان: 20 خرداد 1402

مکان: امامزاده سید جعفر محمد(علیه‌السلام)

 

ایمان و امید، دو مؤلفه مهم

مقام معظم رهبری(حفظه‌الله) در سالروز رحلت امام خمینی(رحمة‌الله‌‌علیه) یک سخنرانی مفصلی فرمودند که اگر این سخنرانی را در دو کلمه خلاصه کنیم، عبارت است از توصیه به ایمان و امید؛ این کبریت احمر روزگار ما، این اکسیر کمیاب که حقیقتاً آفریدنش، وظیفه ماست و رواج دادن، تولید و حفاظت از آن یک فریضه دینی و یک واجب سیاسی است و به همان اندازه که بزرگ هست و عظمت دارد، دشوار هم است.

 

حفظ امید، وظیفه همگانی

نگه داشتن امید یک پدیده اتفاقی نیست. بوجود آمدن امید یک چیز مستحصله نیست که یک‌دفعه بوجود بیاید و خود به خود حفظ شود. همه ما برای آفریدن امید، نگهداشت آن و همچنین برای شناخت امید وظیفه داریم. هم ما وظیفه داریم و هم مسئولین وظیفه دارند. مسئولین شاید وظایف سنگین‌تری هم به عهده دارند. وظیفه داریم که این کیمیای بقا را در جامعه حفظ کنیم، هم برای حفظ نظام اسلامی و هم برای حفظ مرز و کشور ایران و هم برای حفظ خودمان. چراکه حقیقت این است که وقتی انسان از نظام، کشور، مسئولین، سیاست‌ها و ساختارها ناامید شود، کم‌کم از خودش هم ناامید می‌شود.

خیلی از جوان‌ها می‌گویند: ما دیگر در کشوری که همه دارند می‌خورند و می‌برند و... جایگاهی نداریم. آینده‌ای برای خودشان نمی‌بینند، انگیزه‌ای برای تحصیل و کار ندارند. بعد در این جامعه خودکشی زیاد می‌شود. البته الحمدلله رب العالمین آمار خودکشی و عوارض ناامیدی در جامعه ما، یکی از آن آمارهای رده پایین دنیاست ولی زنگ خطرهایی به صدا در آمده است.

 

مرز امید با مطالبه‌گری کجاست؟

همه ما در مقابل ماجرای امید، مسئول هستیم و پرداختن به امید هم زوایای گوناگونی دارد. مرز امید با مطالبه‌گری چیست؟ چگونه نقد و مطالبه‌گری کنیم تا منجر به ناامیدی نشود؟ چگونه حقایق پنهان در سیستم را افشا کنیم تا منجر به ناامیدی نشود؟ اینها تعارضات است، اما شدنی هست. یعنی می‌شود مطالبه‌گری کرد و نه تنها مردم را ناامید نکرد، بلکه در بستر مطالبه‌گری، امید را هم افزایش داد. می‌‌شود حقایق و جرائم را افشا کرد و همزمان امید را هم افزایش داد. اتفاقاً یک‌‌طرف ماجرای امید همین کارهاست؛ یعنی مردم ببینند که یک صدایی برخاسته، یک مطالبه‌ای دارد می‌شود و سکوت مرگباری بر جامعه حاکم نیست و مصلحانی هستند که دارند گوشزد و رصد می‌کنند و تذکر می‌دهند.

 

عوامل نا‌‌امیدی از منظر قرآن

 قرآن کریم هم درباره امید، آیات فراوانی دارد. یکی از ان آیات که آیه راه‌گشایی هم هست می‌فرماید: «أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ»[1]؛ آیا وقت آن نرسیده است که دل‌های مؤمنین نسبت به ذکر خدا و آیات حق، نرم شود و مؤمنین خشوع پیدا کنند؟ ظاهراً مربوط به دورانی از ایام حکومت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) است که مؤمنین قدری سست و ناامید شده بودند. بعد می‌فرماید: «وَلَا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ»؛ مثل اقوام قبل که به آنها کتاب داده شد (مثل بنی‌اسرائیل، قوم حضرت ابراهیم، قوم حضرت نوح(علیهما‌السلام) و...) و بر جهانیان برتری دادیم، نباشید. در چه چیزی مثل اینها نباشید؟ «فَطَالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ».

«اَمَد» مهلتی است که برای هر کاری تعیین می‌شود. مثلاً گفته می‌شود که یک نفر می‌خواهد لیسانس بگیرد، اَمَدش چهار سال هست. حالا دو ترم هم مشروط شود و چند هفته هم مرخصی بگیرد، اَمدش پنج سال است. مثلاً اَمَد دکترا گرفتن، دو سال هست. هر چیزی یک اَمدی دارد. گاهی اوقات این اَمَدها از قبل تعیین می‌شوند یا خودمان تعیین می‌کنیم. مثلاً اَمَد یک رئیس‌جمهور، برای ادای وعده‌های انتخاباتی که داده، چهار سال است. با علم به اینکه چهار سال مهلت و اَمد برای انجام این کار را دارد، وعده‌هایی می‌دهد. قرآن می‌فرماید: گذشتگان شما و اقوام قبلی که در زمان پیامبران قبلی بودند، اَمَدشان طولانی شد. «فَطَالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ»؛ وعده‌هایی بهآنها داده شده بود که طولانی شد و یا خودشان کارهایی کردند که این وعده‌ها طولانی شد، قلب‌هایشان قسی شد. قساوت در مقابل خشوع وجود دارد. اول می‌فرماید: مؤمنین باید خشوع داشته باشند. بعد می‌فرماید: مثل آنهایی که قلب‌هایشان دچار قساوت شد و از نرمی و گرمی در آمد، نباشید.

قرآن دارد این نکته را به ما گوشزد می‌کند که یکی از عواملی که انسان را ناامید می‌کند و دل را از حالت نرمی در می‌آورد و آدم را به یأس مبتلا می‌کند، این است که اَمَدها و دوران‌ها طولانی شود.

به طرف می‌گویید: درست می‌شود. می‌گوید: آقا اگر قرار بود درست شود، در این چهل سال درست شده بود. معلوم است که تصورش این است که در چهل سال ما باید به قله‌ای می‌رسیدیم، نرسیدیم. این نرسیدن برای او یأس ایجاد کرده است و این یأس موجب شده که دل او قسی شود. دیگر امیدهایی که شما به او می‌دهید، حرف‌هایی که می‌زنید و وعده‌هایی که به او می‌دهید در او تأثیری ندارد.

 

اَمد قوم حضرت نوح(علیه‌السلام)

گاهی‌ طول‌کشیدن اَمد امری تقدیری است. یعنی خداوند متعال اراده کرده که برای امتحان یک قومی، امد طول بکشد. نمونه بارز آن قوم حضرت نوح(علیه‌السلام) است؛ حضرت خیلی زحمت کشید، سال‌های سال  تبلیغ کرد، اما خیلی در جذب مخاطب موفق نبود.

قوم حضرت نوح(علیه‌السلام) هم قوم بی‌ملاحظه وحشی‌ بودند، خیلی حضرت را اذیت کردند، دیگر کارد به استخوان رسید و حضرت به درگاه الهی، مناجات و التجاء کردند. خداوند متعال فرمود: شما برو هسته خرما را بکار و درخت که بارور شد فرج می‌رسد و کشتی را می‌سازید. این یک امد و مهلتی بود که خداوند متعال تعیین کرده بود.

حضرت نوح(علیه‌السلام) هم خوشحال آمد سوی قومش و گفت: ما چنین وعد‌ه‌ای از خداوند متعال داریم و قوم هم خوشحال شدند. سر موعد رسیدند، «فطال علیه امد»؛ امد طولانی شد، این مهلت طول کشید. یک عده ناامید شدند و ریزش کردند. دوباره یک وعده دیگری آمد دوباره زمانش رسید، دوباره طول کشید یک عده ریزش کردند. اصلاً خداوند متعال این امتحان را برای تمحیص و تصفیه مؤمنین گذاشته بود. برای اینکه ببیند چه کسانی واقعاً پای کار هستند. ظاهراً حسب روایات هفت مرتبه اتفاق افتاد. دیگر خداوند متعال گفت: کسانی که بعد از هفت مرتبه ماندند، یاران واقعی نوح(علیه‌السلام) و مؤمن واقعی هستند و به وعده الهی ایمان دارند. وعده را محقق کرد، و شد آنچه شد. ماجرایش را می‌دانید.

این یک امد تقدیری است؛ خداوند متعال اراده کرده که گاهی برای امتحان مؤمنین، برای تمحیص و تصفیه جمعیت مؤمنین امد و دورانها را طولانی کند. این یک ایمان محکم میخواهد. اینکه مقام معظم رهبری(حفظه‌الله) در کنار امید، ایمان را ذکر کردند برای همین است.

 

تأخیر در فرج، اَمد تدبیری امت است

گاهی اوقات این امد کار خود ماست که به آن اَمد تدبیری می‌گویند؛ تدبیر خود ما مهلت‌ها را طولانی می‌کند. فرصت‌ها را از دست می‌دهد. در تاریخ هم فراوان داریم.

در یک روایت مشهوری است که قرار بود فرج محمد و آل محمد(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) سال70 هجری باشد. سال 70 یعنی نُه سال بعد از عاشورا. مهندسی شده بود که امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) حکومت را به دست بگیرند، بعد امام حسن مجتبی(علیه‌السلام) مدتی حکومت کنند، بعد امام حسین(علیه‌السلام) قیام کنند، بعد هشت سال، نه سال مجاهده و مبارزه با طاغوت فرج حاصل شود. «فرج حاصل شود»، یعنی عدل و داد در زمین گسترانده شود.

به واسطه بی‌تدبیری بعضی از زعمای شیعه، تنها ماندن اباعبدالله الحسین(علیه‌السلام) و قتل ایشان، خداوند متعال بر این امت غضب کرد و این فرج به تأخیر افتاد. به سال 140 افتاد. سال 140، زمان امام صادق(علیه‌السلام) است. روایات متعددی داریم که از امام صادق(علیه‌السلام) تعبیر به قائم آل‌محمد(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) شده است. امام باقر(علیه‌السلام) اشاره می‌فرمودند، اصحاب سِر و بسیاری از شیعیانی که زعامتی داشتند می‌دانستند و خودشان را برای سال 140 آماده می‌کردند. شما وقتی از نظر تاریخی هم به ماجرا نگاه می‌کنید می‌بینید که خیلی امر بعیدی نبوده است. یعنی به جای اینکه بنی‌عباس، بنیامیه را شکست دهد، تشکیلات شیعه می‌توانست این کار را انجام دهد. بعد در روایت دارد که بعضی از شیعیان، از سِر محافظت نکردند و اسرار این خاندان مکرم را لو دادند، دشمن خبردار شد و مقابله کرد. باز فرج به تأخیر افتاد که در آن روایت میگوید: دیگر ما زمان تعیین نمی‌کنیم.

 

ناامیدی و قساوت قلب

«فَطالَ عَلَیهِمُ الاَمَد». ما میگوییم چرا چهل سال است هیچ اتفاقی نیفتاده؟ امدهای خدا را ببین! هفتاد ساله است! سال 70، بعد سال 140، یعنی اگر فرصت کربلا از دستت رفت، میرود تا زمان امام صادق(علیهالسلام)! معلوم نیست زنده باشید یا نباشید، ولی نباید امیدتان را از دست بدهید. خیلیها امیدشان را از دست می‌دهند. «اِرتَدَّ النّاسُ بَعدَ الحُسینِ(علیه‌السلام) الّا ثَلاثة اَو اَربعة»[2]؛ مردم، بعد از اباعبداللهالحسین(علیهالسلام) مرتد شدند الا سه یا چهار نفر. یکی از وجوهش همین است. گفتند: دیگر کار تمام است، سبط نبی خدا را سر بریدند. حکومت خودشان را کاملاً مطلقه و مسلط کردند، دیگر تمام است. امیدها از بین رفت. «فَقَسَت قُلُوبُهم و کَثیرٌ مِنهُم فاسِقون». دلها قسی شد و قساوت قلب فسق میآورد.

وقتی امید از بین رفت، قساوت قلب حاکم میشود. وقتی قساوت قلب حاکم شد، انسان فاسق میشود و پرده‌دری میکند. شما اگر از وضعیت بسیاری از فسقهایی که در جامعه رخ میدهد از جمله ماجرای کشف حجاب، یک بررسی با دقتی بفرمایید، به این میرسید که اینها امیدشان را از دست داده‌اند، دیگر امیدی به آینده این نظام و نرمافزار حاکم بر آن ندارند. گفتند: آب از سر که گذشت چه یک وجب چه صد وجب. دیگر انسان به پردهدری میافتد. حالا پردهدری یک عده، کشف حجاب است، پردهدری یک عده پرروتر و دریدهتر این است که میآیند میگویند: اصلاً این انقلاب از اولش هم اشتباه بود. سی _ چهل سال، خورده و برده، خروار‌خروار مال مردم را در خانهاش انبار کرده و گردن خود را از بیتالمال کلفت کرده؛ مسئولیت داشته و هیچ وقت پاسخگو نبوده است؛ اما  الآن میگوید: از اول هم این کار (انقلاب کردن) اشتباه بود! این هم فسق است. این فسق از آن فسق بدتر است. چرا که امید از بین رفته است.

مثلاً همین هیئت خودمان، سه - چهار سال مکان هیئت عوض شد. جابجایی‌های مکرر، فرسایش‌های آن‌چنانی و... خب، آدم یک جایی کم می‌آورد. وقتی بُرید، وقتی ناامید شد، یا کلاً می‌رود، یا میگوید از اول هم سیاستهای هیئت اشتباه بوده! حال اگر در این شرایط مثلاً یک نفر ساختمان بزرگ دارای امکانات را به هیئت بدهد، همه دوباره برمی‌گردند و امیدها جلب می‌شود.

 

مطالبه‌گری به جای نا‌امیدی

«فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ» هم خطاب به مسئولین است و هم خطاب به مردم. وقتی برنامه و چشمانداز نداریم، وقتی زمان عملکرد ما مشخص نیست، دچار ناامیدی میشویم. مردم میبینند قول چهار میلیون مسکن داده شده؛ دو سال است که هنوز اتفاقی نیفتاده. آیا امکان دارد که در دو سال مانده این اتفاق بیفتد؟ بله، امکان دارد. ولی «فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ» شده. وقتی یک مسئولی قول میدهد یک ساله مشکل خودرو را حل میکنم! خب، زمان مشخص نکنید! بگویید سه ساله، چهار ساله، این مردم که صبر می‌کنند! چرا زمان مشخص می‌کنید؟ یک سال می‌شود دوسال، دوسال میشود سه سال و... درست نمی‌شود. به مردم حق بدهید ناامید شوند! اما ما به مردم حق نمیدهیم که ناامید شوند. برای اینکه ما نمونههایی داریم که پیش چشم ماست. ما به مردم حق می‌دهیم که مطالبه‌گری و انتقاد کنند. اما ناامید شدن در کار ما مردم نیست.

 

اثرات ساخت موشک فتاح

مردم ناامید نمی‌شوند، چون جلوی چشم خود الگوهایی داریم. موشک فتاح که رونمایی شد، بعضی‌ها گفتند: خیلی خوب است اما ماشین زیر پای ما نمی‌شود، مردم ماشین می‌خواهند تا از معطل شدن برا تاکسی نجات پیدا کنند. با موشک که نمی‌شود سر کار رفت! این موشک خیلی خوب است و تشکر می‌کنیم، اما ساخت موشک فتاح یک نشانه است. موشک فتاح قبل از اینکه بر سر صهیونیست بخورد، به سر مسئولین بی‌کفایت خورده است. بر سر مسئولین خودروساز خورده است. ساخت این موشک، همچنین دست مردم را برای مطالبه پر کرده، یعنی دیگر کسی نمی‌تواند بگوید: ایران و ایرانی نمی‌تواند به تکنولوژی دست پیدا کند. یک نشانه‌ایست نظیر آن نشانه‌ای که قوم بنی‌اسرائیل داشتند و خداوند در قرآن از آن سخن گفته است.

 

تابوت عهد چیست؟

تابوت عهد، صندوقچه‌ای بود که مادر حضرت‌موسی(علیه‌السلام) حضرت را داخل آن قرار داد و به نیل سپرد. قرآن کریم می‌فرماید: «أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ»[3]، به مادر موسی(علیه‌السلام) الهام کردیم که او را در تابوت گذارد و به رود نیل بیندازد. بعدها بنی‌اسرائیل یادگاری‌های حضرت‌موسی(علیه‌السلام) را در تابوت قرار دادند، از جمله الواح مقدس، عصا و جامه‌ حضرت‌موسی(علیه‌السلام). این تابوت میراث امامت است و در اختیار حضرت بقیه‌الله قرار دارد. قرآن کریم درباره این تابوت در سوره مبارکه بقره می‌فرماید: «فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ»[4]، یک آرامشی از جانب خدا در آن به ودیعه گذاشته شده. خود این تابوت می‌گوید: ای قوم ضعیف پیشوای شما حضرت موسی(علیه‌السلام) به وسیله همین تابوتی که طول آن سه زراع و عرض آن دو زارع بوده (یعنی یک و نیم در یک متر)، از نیل گذر کرد و وارد قصر فرعون شد. در این تابوت، عصای حضرت‌موسی(علیه‌السلام) هست که با آن شما که برده، فقیر و پابرهنه بودید از دست طاغوت زمان نجات داد و دریا را با آن شکافت. بنا‌براین بدانید خدا با شماست، قدرتمند و امیدوار باشید و دل شما گرم باشد.

 

تابوت‌های عهد انقلاب اسلامی

خود تابوت قرار نبود کاری انجام دهد، فقط وسیله امیدواری بود. ولی بنی‌اسرائیل در بازه زمانی مبتلا به این ماجرا شدند که می‌گفتند: تابوت به جای ما کار می‌کند. یعنی تابوت را می‌بردند و نمی‌جنگیدند. در یکی از این جنگ‌ها قوم بنی‌اسرائیل شکست خوردند و تابوت به غنیمت برده شد. سال‌ها بعد در ماجرای پادشاهی طالوت، این تابوت به عنوان نشان پادشاهی پیدا شد.

باید به دنبال تابوت عهد بگردیم. دفاع مقدس تابوت عهد انقلاب اسلامی است. ساخت موشک تابوت عهد انقلاب اسلامی است. شهدا تابوت عهد نظام آموزش و پرورش هستند. چون آموزش و پروش افرادی مانند شهیدان علی‌وردی، صدرزاده و حججی تربیت کرد، این همه مدافع حرم تربیت کرد‌، پس می‌شود. نگویید جوان‌ها از دست رفتند. موشک و پهباد ساختیم، پس می‌شود وضعیت خودروسازی در ایران اصلاح شود. در جنگ نظامی یعنی هشت سال دفاع مقدس دست خالی بودیم و در مقابل دنیا پیروز شدیم، پس در جنگ اقتصادی هم پیروز خواهیم شد. اینها تابوت عهد انقلاب است. باید به این تابوت نگاه کرد، از آن قدرت گرفت و دلگرم شد و حرکت کرد.

 

نتیجه طولانی شدن وعده‌ها

این تابوت خود به خود برای ما کاری نمی‌کند، می‌فرماید: «فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ»، انسان یک آرامشی می‌گیرد، دل او گرم و محکم می‌شود.

ما امام زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) و مردمی داریم که این انقلاب را به ثمر رسانیدند و تاکنون این انقلاب را حفظ کردند. این مدیریت اَمَد می‌شود. هر جا روزگار (اَمَد) طول کشیده، پشت آن «فَقَسَت قُلُوبهم»[5] اتفاق افتاده است.

 

مبارزات امام خمینی(رحمه‌الله‌علیه)

مقام معظم رهبری(مدظله‌العالی) نرم افزار کار امام خمینی(رحمه‌الله‌علیه) را ایمان و امید معرفی کردند. من می‌خواهم بعضی‌ از مشاهدات ناامیدکننده امام(رحمه‌الله‌علیه) را برای شما بیان کنم. هر کس دیگری آن مشاهدات را داشت، قطعاً دست به این انقلاب نمی‌زد، کما اینکه بعضی از آقایان دست نزدند. تصور ما از امام‌خمینی(رحمه‌الله‌علیه) این است که گوشه حجره مشغول تحصیل بودند و یک دفعه در سال ۴۲ تصمیم به قیام گرفتند. باید بگویم که امام از کودکی فعالیت سیاسی داشتند. همه فعالیت‌های سیاسی امام غالباً به شکست منجر شد. ایشان در کودکی قصد داشتند به نهضت جنگل و میرزا کوچک خان جنگلی بپیوندند. یک نوجوان ده، دوازده ساله روحیه پرشوری داشتند. برادر بزرگ‌ ایشان حضرت آیت‌الله پسندیده قبول نکردند و وقتی نتوانستند بروند با استفاده از اعتباری که در شهر خمین داشتند، مقدار زیادی کمک‌های نقدی و غیرنقدی جمع کردند و از طریق رابط‌هایی که داشتند به سختی ‌این کمک‌های مردمی را به دست میرزاکوچک رساندند.

نوجوانی که اینگونه پای کار بیاید و تلاش کند، اما منجر به شکست شود، میرزا کوچک را کشتند و سرش را برای رضاخان آوردند. در ماجرای مدرس، امام از مریدان سیاسی مرحوم مدرس بودند، ایشان مکرر در مجلس شورای ملی آن زمان حاضر می‌شدند و از نزدیک نطق‌های آیت‌الله‌مدرس را می‌شنیدند و ملاقات‌هایی نیز با مرحوم مدرس داشتند. سرنوشت آیت‌الله‌ مدرس بعد از این همه مجاهدت و مقابله با رضاخان، تبعید و شهادت بود.

 

ایمان و امید در میان شکست‌ها و ناکامی‌ها

زمانی‌که آیت‌الله شیخ محمدتقی بافقی(رحمه‌الله‌علیه) که از حضور دختران بی‌حجاب رضاخان در حرم حضرت معصومه(علیهاالسلام) ممانعت کرد، رضاخان این فقیه عالیقدر را زیر چکمه و لگد گرفت و این صحنه را طلبه‌ای مثل امام دید که چطور شأن یک فقیه توسط یک قلدر بی‌سواد شکسته شد و این برای علما خیلی سنگین بود.

رضاخان به بعضی کارمندان در قم پول داده بود، هنگام نماز مغرب که حضرت آیت‌الله‌شیخ‌عبدالکریم‌حائری(رحمه‌الله‌علیه) در صحن عتیق نماز می‌خواندند، دم در صحن مشروب بخورند، هلهله و عربده‌کشی کنند. این فتنه را رضاخان ایجاد کرد تا آیت‌الله‌ اعتراض کند و شاه کلاً درس و بحث و حوزه را تعطیل کند. مکرراً بعضی از مذهبی‌ها با غرض یا بدون غرض پیش ایشان می‌آمدند و ایشان که زعیم و مظهر غیرت شیعه بودند، از درون می‌سوختند اما در ظاهر، دستی تکان می‌دادند و می‌گفتند: لا اله الا الله.

علما و تشیع ضربه سنگینی از ماجرای مشروطه خوردند، بعضی حقیقتاً فریب خوردند و بعد به این نتیجه رسیدند که فایده‌ای ندارد و باید سکوت کنند. مردم علیه قاجار قیام کردند و بدتر از آن پهلوی روی کار آمد. امام خمینی(رحمه‌الله‌علیه) در این اتمسفر بزرگ شده بود.

امام ماجرای قیام شیعیان عراق در سال 1999 را مطالعه کردند. ثورة العشرین همان میدانی‌ست که شیعیان در آن قیام کردند و سرکوب شدند و هزاران نفر کشته شدند که آیت‌الله‌حکیم در احتجاج به امام ذکر کرد که دوباره مردم می‌آیند‌ و کشته می‌شوند، چه کسی این خون‌ها را گردن می‌گیرد؟...ولی امام بازهم ناامید نشدند و دست از تلاش برنداشتند.

 

نتیجه ایمان و امید امام خمینی(رحمه‌الله‌علیه)

آنچه امام خمینی(رحمه‌الله‌علیه) در ۵۰ سال زندگی مبارزاتی خود تجربه کردند، همه‌اش ناکامی و شکست بود. در قیام پانزده خرداد که سرکوب طلاب و تبعید حضرت امام به ترکیه را در پی داشت. کشور ترکیه جایی که اصلاً اسم اسلام را هم نمی‌شد برد. ولی امام خمینی(رحمه‌الله‌علیه) ناامید نشدند، چون مؤمن به راه و هدفشان بودند، به خداوند متعال و قدرت ایمان مردم ایمان داشتند. شهید مطهری درباره امام گفتند: چنین مردی ناامید نمی‌شود. ثمره فعالیت ایشان انقلاب‌اسلامی شد که در تخیل بسیاری از مبارزین راه حق نمی‌گنجید که چنین توفیقی برای تشیع محقق شود.

 

تابوت‌های عهد را باید غبار‌روبی کرد

بنابراین مشاهدات ناامید‌کننده نباید ما را ناامید کند. ضعف، کارشکنی، ترک‌ فعل، خیانت، تحریم و هجوم هست، اما ما بیشتر از آنچه امام مشاهده کرد، ناامیدی ندیده‌ایم. باید امیدوار بود. باید روزگارهایی (اَمَدهایی) که در حال طولانی شدن هستند را کوتاه کنیم تا دل‌ها قسی نشود. همه ما در مقابل امیدواری یکدیگر به آینده و کارآمد بودن اسلام و جمهوری‌اسلامی موظفیم. کسانی که جمهوری‌اسلامی یا اسلام را قبول ندارند باید امید را در فرزندان، دوستان، نزدیکان و آشنایان خود نگه دارند، ما چاره‌ای جز این نداریم.

تابوت‌های عهد را باید غبار‌روبی کرد و جلوی چشم گذاشت. تا به فضل الهی از این پیچ تاریخی عبور کنیم و وعده‌های نائب امام‌زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) به ثمر بنشیند.

 

امیدواری ائمه در میان شکست‌ها

اگر به زندگی حضرات ‌معصومین نگاه کنیم، شکست و ناکامی هم می‌بینیم. ما دور هم روضه اباعبدالله(علیه‌السلام) می‌خوانیم، اما شیعیان وقتی به قصه کربلا نگاه می‌کردند امیدوار نمی‌شدند. ما از سلطان بودن امام‌ رضا(علیه‌السلام) می‌گوییم، از ولیعهد بودن ایشان، از بزرگی، عظمت و مجد حضرت در زمان حیاتشان نام می‌بریم، از نماز باشکوه باران که امام‌ رضا(علیه‌السلام) آن را اقامه کردند و اقبال بی‌نظیر مردم به این بزرگوار، سخن بر زبان جاری می‌کنیم که ثمره ناامید نشدن شیعیان در دوران امام‌ سجاد(علیه‌السلام) است.

از نماز باران امام ‌سجاد(علیه‌السلام) بعد از عاشورا هم بگوییم؛ به تعبیر یکی از اساتید بر سر نخواستن امام‌سجاد(علیه‌السلام) دعوا بود. از حضرت نخواستند نماز باران بخواند و پشت سر کس دیگری نماز را اقامه کردند ولی باران نیامد. غلام سیاه و پابرهنه‌ای بعد از رفتن همه، گوشه‌ای ایستاد و شروع به خواندن نماز باران کرد، بلافاصله بعد از سلام نماز، دیدند آسمان پر از ابرهای متراکم شد و باران شروع به باریدن کرد. فردی این غلام را تعقیب کرد و دید به خانه امام‌سجاد(علیه‌السلام) رفت. در زد، حضرت تشریف آورند و در را باز کردند. گفت: شما یک غلام دارید که من می‌خواهم آن غلام را از شما بخرم. حضرت فرمودند: بفرمایید داخل و غلام‌ها را به صف کردند. شخص یکی یکی غلام‌ها را برانداز کرد و دید آن غلام سیاه بین غلامان نیست. گفت: غلام دیگری دارید؟ امام‌سجاد(علیه‌السلام) فرمودند: بله، غلام دیگری هم داریم که الآن مشغول تمیز کردن اصطبل است. غلام خانه حضرت این‌چنین مستجاب‌الدعوة است. اما مظلومند و کسی به سراغشان نرفته.

 

اعظم مصیبت‌های اهل‌بیت(علیهم‌السلام)

قطعاً امام‌رضا(علیه‌السلام) وقتی این جمعیت‌ را می‌دیدند به یاد قلت اصحاب اباعبدلله الحسین(علیه‌السلام) می‌افتادند. شاید احترام‌هایی که به ایشان گذاشته می‌شد، به یاد بی احترامی‌هایی می‌انداخت که به اباعبدلله الحسین(علیه‌السلام) روا شد، خیلی هتک‌ حرمت شد‌. یک روز تمام عده‌ای گوشه‌ای ایستادند و به پدر اباعبدالله‌(علیه‌السلام) دشنام دادند و حسین(علیه‌السلام) همه اینها را شنید. آنها حتی به دشنام هم اکتفا نکردند و وقتی حضرت در گودی قتلگاه افتاد، دست از هتک‌‌حرمت برنداشتند، پیراهن ابا‌عبدالله(علیه‌السلام) را غارت کردند و به این هم راضی نشدند و سراغ خیام اباعبدالله‌(علیه‌السلام) و زنان و دختران پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) رفتند‌. سراغ سکینه، رقیه و زینب‌کبری (علیه السلام) رفتند و چادر از سر زینب‌کبری برداشتند. جا دارد همه برای این روضه جان بدهیم که نانجیب‌ها معجر از صورت دختر امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) ربودند.

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَرواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ.

 


.[1] سوره حدید، آیه 16.

[2]. بحارالانوار، ج71، ص220.

[3]. سوره طه، آیه 39.

[4]. سوره بقره، آیه 248.

[5]. سوره حدید آیه 16.