مسابقه بندگی در متن زندگی
مسابقه بندگی در متن زندگی
مسابقه بندگی در متن زندگی
حجتالاسلام مهدوینژاد: خدای متعال چگونه بین قوای عقل و جهل، فطرت و نفس اماره در وجود انسان، موازنه قرار داده است؟// روح ما، ظرفیت و فرصت اول وجودی ماست که قدرت ساختن و پرداختن ما را دارد. هرلحظهای که ما درگیر وَهم باشیم، از فهم باز میمانیم // متابعت از هوای نفس، انسان را به بردگی نفس میکشاند
شناسنامه:
عنوان: دورهمی شبهای شهر خدا
موضوع: ایمان سازنده/ نگاهی بر نقش ایمان توحیدی در زیرساختهای انسانی تمدنساز (فرد، خانواده، جامعه)
تاریخ: 29 فروردین ۱۴۰۱ / شانزدهمین شب رمضان ۱۴۴۳
مکان: مسجد جامع کبیر یزد
موازنه قوای وجودی انسان
خدای متعال بین روح، نفس و جسم انسان موازنه قرار داده است. گوهرهای با ارزش فطرت و فضائل را دور از دسترس و در اعماق وجود ما گذاشته، ولی وجود نازل، دانی، مادی و کمارزشِ پست ما را دم دست گذاشته است. اگر در این موازنه دقت نکنید، زمین خواهید خورد. چراکه انسان به همان چیزی که دَم دست او است، گرایش پیدا میکند. آدم زود به پستیهای وجودش، که نیازهای مادی است و دم دست است، گرایش پیدا میکند، چراکه اسیر محسوسات است.
در این موازنه، خداوند به ما: 1ـ اختیار 2ـ قدرت تشخیص و محاسبه(عقل)، 3ـ مربیان و راهنمایان(انبیاء و اوصیاء) 4ـ نقشه راه(قرآن کریم) و 5ـ استعداد و قدرت رشد را عنایت کرده است. در آخر نیز برای هر حرکت ثوابها و اجرهای دنیوی و اخروی و برای اشتباهات و خطاها در این مسیر امتیاز منفی(عقوبت گناهان)، قرار داده است. ناظران و داورانی نیز برای ما تعیین کرده و مراقبانی قرار داده «فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ»[1]، اینها اعمال ما را میبینند. «ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ»[2]؛ هیچ لفظی از قول انسان نیست مگر اینکه ملک رقیب و عتید آن را مینویسند. «فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَیرًا یَرَهُ»، «وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ»[3]، هیچ مثقال و ذرهای را فروگذار نمیکنند. در پایان این مسابقه، برنده و بازندهای مشخص میشود، «وَ العاقِبةُ لِاَهلِ التَّقوی وَ الیَقین»[4]. و در آخر جایزه و جریمه قرار داده است؛ یعنی بهشت و جهنم «وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ»[5].
لوازم موفقیت در مسابقه بندگی
انسان در مسابقه مهمی قرار گرفته که باید تمام توان و قوای عقلانی خودش را با زیرکی و محاسبه دقیق برای رسیدن به اهداف این مسابقه جمع کند. با سرعت و نه با عجله؛ سرعت آری، اما عجله نه. با دقت، نه با وسواس «اخلص العمل»؛ عملت را خالص کن. از آن طرف میفرماید: «مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ»[6] بدون وسواس، بدون تأثیر وسوسهها؛ با توکل، نه با تکبر «وَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ»[7]، «مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ»[8]؛ با امید، نه با انکار، «إِنَّهُ لَا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ»[9]؛ با احتیاط، نه با ترس «المؤمنُ کَیِّسٌ الفَطِنُ الحَذر»[10]؛ مؤمن، زیرک و بااحتیاط است. «لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ»[11] بر مؤمنین ترسی نیست. با فهم، نه با وَهم؛ در دعای مطالعه میخوانیم: «اَللّهُمَّ اَخْرِجْنی مِنْ ظُلُماتِ الْوَهْمِ وَ اَکْرِمْنی بِنُورِ الْفَهْمِ»، بین فهم و وَهم فاصله زیادی است، گاهی آدمها به جای فهم، مبتلای به وَهم میشوند.
حقیقت مسابقه زندگی و بندگی
ما باید خودمان را واقعاً در آنات و لحظات زندگی در چنین مسابقهای ببینیم. «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ»[12]، «وَ سارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ»[13] این مسابقه یک واقعیت است که در آن قرار داریم. مسابقه حساسی که چنین ناظران و کاتبانی دارد و دقیق ثبت میشود. فضائل و گوهرهای باطنی در اعماق وجود ماست و در این مسابقه و با راهنماهایی که داریم، باید با قدرت عقلمان به اعماق وجودمان برویم و آن گوهرها را کشف کنیم و از آنها بهرهبرداری کنیم.
در مسیری که داریم طی میکنیم زمین میخوریم، گناه میکنیم، خطا و اشتباه رخ میدهد، امتیازهای منفی مینویسند ولی خداوند متعال باب توبه را باز کرده تا جبران کنیم، برای هر قدم خوب و موفقی که برمیداریم، خدا ثواب مینویسد و هم در دنیا هم در آخرت، به ما میرساند.
انسان در آنات و لحظات زندگیاش، در یک امتحان بزرگ قرار گرفته است. با این شرایط باید برود تا به مقصد برسد و روی سکوی بندگی بایستد.
ابزار مسابقه بندگی در متن زندگی
در میدان مسابقه، ابزاری هم در اختیارمان هست که برای چنین مسابقهای این ابزار باید مهیا باشد. فرض بگیرید مسابقه سوارکاری هست که هم خود سوارکار باید ورزیده باشد، هم مرکبش باید ورزیده باشد، شرایط را دیده باشد.
نقش سه بُعد وجودی ما در مسابقه بندگی در متن زندگی چیست؟ در وجود ما هم تهدیدات و هم فرصتهای جدی وجود دارد. شرایط ما تعیینکننده است، ما در حال چالشیم. باید ببینیم آیا در فضای فرصتهایمان داریم نَفَس میکشیم یا در فضای تهدیدها؟ آیا همراه با روح، معنویات، ملکوت و عقلمان هستیم، یا مغلوب نفس و رذایلیم؟ در فرصتیم یا در تهدید؟ اینها معلوم میکند که ما در مسابقه بندگی در متن زندگی به موفقیت میرسیم یا شکست میخوریم.
فرصتهای وجودی ما
روح ما محل فرصتهای ماست. قُوه سازش و پردازش اعمال و تعالی اعمال ما، در روح و عقل ما نهفته است. روح ما سرچشمه فطرت و عقل است و همه فضایل در آنجا نهفته است. روح ما روح خدایی است: «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی»[14]. عقل که چراغ راه و قدرت تشخیص است، همینطور فهم فطری که هر انسانی دارد و مانند حسگرهایی که مدام میتواند خوبی را از بدی و حق را از باطل و راه را از بیراهه تشخیص دهد، همه در روح ما قرار دارد.
وسایل موفقیت و موانع شکست در مسابقه بندگی
با عِلم و عقاید توحیدی، باید بُعد وجودی روح و عقل را، رشد دهیم؛ یعنی مطالعه کنیم و عقایدمان را قوی کنیم.
کسب عقائد و باورهای درست، لازمه امید و نشاط است. امید باعث میشود انسان عمل را با نشاط انجام دهد. یعنی باورهای صحیح ایمانی که ما را وصل خدا میکند و اجازه نمیدهد به هیچ قیمت مأیوس شویم، در عقل، روح و فطرت انسان است. دلیل این که بعضیها تا یک مشکلی پیش میآید کار خیر را رها میکنند و نشاط در عبادت را زود از دست میدهند، از ضعف آگاهی و ضعف فطرت هست. روح و عقل را باید قوی کنیم، آنوقت دیگر شکست نداریم.
تقویت عقل، روح و فطرت
امام خمینی(رضواناللّهتعالیعلیه) قبل از انقلاب در سخنرانیهایشان میفرمودند: والله قسم! اگر خمینی یکه و تنها هم بماند، به راه خودش ادامه میدهد. تنها در مقابل این همه حیله طاغوت، قتل، شکنجه و...! چه کسی میتواند چنین حرفی بزند؟ کسی که عمق ایمان پیدا کرده باشد. اینهمه نشاط معنوی، فهم، باور، توکل، قوت، همت، اینها متعلق فطرت، عقل و روح است. این را انسان باید تقویت کند. روح را با کسب معارف دین میتوان تقویت کرد.
فرصتها را نسوزانیم!
روح ما محل فرصتهای ماست. فرصتهایمان را نسوزانیم! وقتی روح را در معرض هر خطا و گناهی قرار میدهیم و آن را آلوده میکنیم، وقتی عقل را از علم و معارف توحیدی سرشار نمیکنیم، وقتی اصلاً حوصله مطالعه نداریم، حوصله گوش دادن به حرفهای دینی نداریم، آنوقت شیطان از قوه وهم و خیال ما استفاده میکند و ما را در اوهام قرارمیدهد. هر چیز جای خودش را دارد. وقتی سر کلاس درس مشغول یک کار دیگری باشیم، از درس میمانیم، هرچند سر کلاس درس، مشغول عبادت باشیم، آنجا در حال خُسران هستیم. چون آنجا عبادت ما در استماع و فهم عِلم است. ما چقدر روحمان را خراب میکنیم و به روح ضربه میزنیم! عقل و روح باید با کسب معارف، تعالی پیدا کند.
نوح وجود را بشناسیم و تقویت کنیم
این تعبیر را فراموش نکنید، «روح ما، نوح درون ماست». نوح، ناخدای کشتی بود. در مورد اهلبیت(علیهمالسلام) هم پیامبر اکرم میفرمایند: «مَثَلُ أهلِ بَیتی کمَثَلُ سَفینَةِ نُوحٍ»[15]. روح و عقل ما، نوح ماست، یعنی هدایتگر ماست. به عبارتی قوه عبوردهنده ما از خطرات این عالم است. روح را باید با علم و آگاهی و با تقوا تقویت کنیم. روح ما، ظرفیت و فرصت اول وجودی ماست که قدرت ساختن و پرداختن ما را دارد. رفقا روح را رها نکنیم. هرلحظهای که ما درگیر وَهم باشیم، از فهم باز میمانیم.
چالش وجود هر انسان
همانگونه که ما یک بخش سازش و فرصت داریم، یک بخش تهدید و چالش هم در وجودمان هست. تهدید، همان ضعفهای درونی ماست که از نفس اماره نشأت میگیرد. نفس اماره ما، مهمترین دشمن ماست. دشمن شماره یک هر مؤمنی نفسش هست. پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: «أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسَکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ»[16]؛ دشمنترینِ دشمنان تو، (یعنی از شیطان قویتر، از همه عوامل در عالم قویتر)، َنفسی است که در درون تو است.
نفس، مدام ما را از مسیر درست و تشخیص صحیح منحرف میکند. با چه چیز؟ با خواهشها، تمایلات، امیال و هوسها، این را هوای نفس میگویند.
خطر حُب دنیا!
نفسی که چالش جدی وجود ماست، بسیار خطرناک است، چراکه محل حبّ دنیاست. یک چیزهایی در نفس انسان پنهان است که انسان را بیچاره میکند. روایت میفرماید: «حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة»[17]؛ دوست داشتن دنیا، اصل هر خطایی هست. هیچ خطا و گناه یا اشتباهی نیست که از انسان سر بزند، الّا اینکه ریشه در حُب دنیا و عشق به دنیا داشته است. در قالب حبِّ دنیا، حب نفس، حب الشهوات و علایق دیگری هم وجود دارد. علائق و تمایلاتی که در درون انسان است و اگر آنها را به درستی نشناسد، ممکن است در باتلاق هوای نفس فرو رود. حب دنیا تا این حد خطرناک است.
چگونه نفس را مدیریت کنیم؟
حال چگونه باید نفس را مدیریت کرد؟ با اخلاق الهی باید تزکیه نفس کرد؛ یعنی نفس را که اماره است و مدام امر به بدی میکند، باید با اخلاق الهی تطهیرش کرد. آن وقت نفس اماره، کارش به جایی میرسد که نفس مطمئنه میشود. نفسی که دیگر با اطمینان کامل به خدای متعال، بندگی میکند. بله، میشود آدم نفسش را از اماره به نفس مطمئنه برساند، ولی زحمت دارد و اصلاً ما برای همین به دنیا آمدهایم.
یک وقت خیال نکنید ما به دنیا آمدیم تا مثلاً شصت، هفتاد سال، کار کنیم، بخوریم، بعد بخوریم تا کار کنیم و... مثل بقیه حیوانات زندگی حیوانی داشته باشیم. اصلاً اینطور نیست. ما به دنیا آمدیم تا از نفس اماره به نفس لوامه و بعد به نفس مطمئنه برسیم. تزکیه نفس کنیم و به مقام خلیفه الهی برسیم.
انسان بدون تزکیه نفس / انسان یا حیوان
انسان باید به قله سعادت و بندگی برسد. وگرنه اگر هدف او این نباشد، مثل بقیه حیوانات، در دنیا زندگی حیوانی خواهد داشت. حیوانات میخورند، انسان هم میخورد. حیوانات میخوابند، انسان هم میخوابد. حیوانات تولید مِثل میکنند، انسان هم ازدواج و تولید مِثل میکند. حیوانات برای روزی تلاش میکنند، انسان هم برای روزی کسب و کار و تلاش میکند، آنها همدیگر را میدَرند، انسانها هم گاهی همدیگر را میدَرند. چه موقع انسان از شأن حیوانی خارج میشود؟ وقتی که از وادی حیوانی فراتر بیاید و با تزکیه نفس و عِلم اخلاق از چالشهای وجودیاش عبور کند.
راه مبارزه با برخی از رذائل اخلاقی
خداوند متعال برای خلاصی از رذائل اخلاقی دستورالعمل داده است. در وجود انسان تکبر وجود دارد. باید با تواضع، به جنگ تکبر بروید. دستورالعملهای تواضع را باید یکی یکی عمل کنید تا بتوانید بر تکبر وجود غلبه کنید. وگرنه همینطور که بنشینید و دعا کنید که خدایا ما را از متواضعین قرار بده، قرار نیست متواضع شوید. تواضع یک دستورالعملی دارد، آنها را انجام دهید، تا به تواضع برسید و از تکبر نجات پیدا کنید.
انسان دوست دارد دیده شود، ولی دیده شدن سَمّ است. تأیید و تحسین دیگران سم است. آدم را بیچاره میکند، آدم را از خدا دور میکند. هر انسانی دوست دارد تحسینش کنند. ولی تحسین برای کودکان است، تازه کودکان را هم اگر زیادی تحسین کنید، خراب میشوند.
ریا را چگونه میشود درمان کرد؟ با اخلاص. نسخههایی برای اخلاص وجود دارد. برای اخلاص در نماز، برای اخلاص در معاشرت با دیگران و.... نسخههایی وجود دارد که باید یکییکی به آن عمل کنید تا مخلص شوید.
توجه به پیوستهای اعمال/ ظرف عَمل باید پاک باشد
اگر بیست سال هم در هیئت امام حسین(علیهالسلام) سینه بزنید، مخلص نمیشوید. اگر صد سال هم نماز بخوانید، مخلص نمیشوید. مگر شیطان شش هزار سال عبادت نکرد؟! صِرف عمل، شما را تزکیه نمیکند. عمل باید با یکسری پیوستها همراه باشد تا شما را تزکیه کند.
شما نمیتوانید یک ظرف آلوده و کثیفی را بردارید و مثلاً داخل آن عسل مصفی بریزید، کسی از شما قبول نمیکند. مثل معادله منفی در مثبت است، که نتیجه آن میشود منفی. وقتی این همه رذائل در شما وجود داشته باشد و شما فقط یک مقدار اعمال خوب و قشنگ را داخل آن ظرف وجود کثیف بریزید، اثر ندارد.
مزاحمتهای رذائل
شما در سیر و سلوک الیالله اگر وجودتان را از رذائل تزکیه نکنید، مزاحم دارید. یک عمل خوب و صالح انجام میدهید، ولی ریا آن را خراب میکند. میخواهید ریا را برطرف کنید، ولی نمیتوانید. میخواهید یک عمل صالح دیگر انجام دهید، تکبر به سراغتان میآید و اجازه نمیدهد. فلان عمل را میخواهید انجام دهید، نفس اماره مزاحم است. به خاطر غرور یک فیض عظمایی را از دست دادید. یا مثلاً آدم عصبانی میشود، حرفی را میزند و خودش را از یک نعمت بزرگ محروم میکند. انسان از سر تکبر، عصبانی میشود، شیطان هم او را به وَهم گرفتار میکند، کلاً از وادی حق و حقیقت خارج میشود.
چالشهای وجود را برطرف کنیم
با خوف و رجاء به جنگ افراط و تفریط برویم. با صدق، به جنگ کذب و نفاق درونی برویم. باید از چالشهای درونی خود عبور کنیم و آنها را حل کنیم، وإلا در تمام زندگی دچار مشکل میشویم. ازدواج میکنیم، ولی چون چالشهای وجود خود را حل نکردهایم، دائماً دچار اختلاف، غضب، هیجان و درگیری هستیم. چون چالشهای وجودی را حل نکردهایم، دائماً در غرورها و حُب دنیاها و ... غرق میشویم. مدیریت چالشهای وجودی راهکار دارد.
مرکب مسابقه بندگی/ مرکب باید یار باشد نه بار!
سومین مسئله در مسیر مسابقه، این است که مسابقه مَرکبی دارد. شما باید با یک وسیله از این مراحل امتحان عبور کنید و آن مرکب، جسم است. مرکب باید سالم، ولی چابک باشد. مرکب باید بتواند از مسیر پر پیچ و خم دنیا شما را عبور دهد. جسم، مرکب شماست. در نشئه دنیا مرکب وجودی شما، جسم است. باید بتواند شما را از اینجا به عالم آخرت عبور دهد و به بهشت برساند. این مرکب باید یار باشد، نباید بار باشد.
افراط و تفریط ممنوع
ما به گونهای باید به مرکب جسم رسیدگی کنیم که این مرکب ما را بِبَرد، نه اینکه ما مجبور باشیم او را بِبَریم. بله به جسم باید رسید. حتماً در خوردن و آشامیدن و پوشیدن و ... جسم نیازهایی دارد. ولی اگر شما بیش از حدِّ لازم به جسم رسیدگی کنید و دچار افراط شوید، یا از آن طرف، دچار تفریط شوید و کمتر از حدّ لازم به جسم رسیدگی کنید، اشتباه است.
به طرف میگوییم چرا غذای درست و حسابی نمیخوری؟ میگوید ما گوشت نمیخوریم، ریاضت میکشیم. خانوادهاش در عذاب، خودش در عذاب. گوشت نمیخورد، کلاً سبزی خوار است. آدمی که گوشت نمیخورد، در روایات هم هست که اخلاقش بد میشود. در روایت است که کسی هم چهل روز پشت سر هم گوشت بخورد، قسیالقلب میشود و چهل روز هم نخورد، بد اخلاق میشود.
اهمیت مرکب در مسابقه زندگی
اگر به مرکب جسم سخت بگیریم، یا ناتوان میشود یا چموش. برای اینکه این مرکب، ما را به منزل برساند، باید ترازش را رعایت کنیم. که خدای متعال، با عِلم احکام، حلال و حرام و موارد دیگر ذکر کرده است. ما باید آن مرکب را با دستورالعملهای خدا تربیت نماییم، نه حق داریم بیش از حد به آن برسیم و نه اجازه داریم به آن بیتوجهی کنیم. چون باید ما را از گردنهها عبور دهد.
بعضیها اهمیتی برای جسمشان قائل نمیشوند، اینقدر بیتوجهی میکنند تا زمانی میرسد که روزه هم نمیتوانند بگیرند، عبادات دیگر را هم نمیتوانند انجام دهند. اگر درست به خودش رسیدگی کرده بود، مرکب بدنش او را تا یک جایی میرساند. یا میبینید اینقدر بیش از حد به خودش رسیدگی میکند که چموش میشود، برای او بار میشود و او باید جسمش را پشت بگیرد و ببرد. از بس خورده است، نمیتواند راه برود. این مرکب خیلی مهم است این هم دستورالعمل دارد که باید به آن برسیم.
قانون اعظم بندگی
این مسابقه قوانینی دارد که ما باید توجه کنیم. اگر قرار است یک انسان مؤمن با کیفیت و بنده خوب خدا شویم، برای ساختن خود، جامعه و تمدن بزرگ باید این تراز را پیدا کنیم. باید به این سمت برویم، این فهم در عموم و آحاد مؤمنین پیدا شود و به این سمت حرکت کنند.
«وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَی * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَی»[18]؛ آن کس که از مقام پروردگارش ترسید و نفس خود را نهی کرد، برنده اوست و بهشت را به او میدهند. قانون اعظم بندگی خداوند، مخالفت با هوای نفس است. در مسیر این مسابقه، کسی به جایی نمیرسد و توفیقی پیدا نمیکند، مگر اینکه مخالفت با هوای نفس کند.
ملاک، رأس و معیار دین
مجموع روایات عباراتی دارند، مثلاً «نِظامُ الدّین مُخالِفَهُ الهَواء»[19]؛ اگر دین بخواهد نظم و نظام پیدا کند، قاعده و قانونش، مخالفت با هوای نفس است. «مِلاکُ الدّین مُخالفهَ الهَواء»[20]؛ معیار دین و دینداری، مخالفت با هوای نفس است. «رأسُ الدّین مُخالِفَه الهواء»[21]، «حِفظُ العَقل مُخالفه الهَواء»؛ اگر میخواهید عقلتان زیاد شود، با هوای نفس مخالفت کنید. از طرف دیگر در روایت، میفرمایند: هر دفعه که انسان متابعت از هوای نفسش کند، به ازای هر مرتبه، یک مقداری از عقلش کم میشود. این طور نیست که آدمی که مثلاً متابعت با هوای نفس میکند، حتماً خیلی آدم فهمیدهای هست. ممکن است هوش و حافظهاش زیاد باشد، ولی عقلش زیاد نیست. عقل آن است که انسان را در مجموع به سعادت برساند.
تفاوت نفس و نیاز
تمایلات و هوسهای ما، هوای نفس است. نفس ما حب دنیا دارد، جسم ما هم یک نیازهایی دارد که یک جاهایی با هم قاطی میشود. نفس ما، رذائل، نیازها و غریزههای ماست؛ مثل خوردن و آشامیدن، نیاز به جنس مخالف و... که در انسان هست. هر چیزی که نیاز جسمی آدم است. همه اینها یک حدی دارد که برای مرکب تن است. یک اندازهای دارد. آن حد را خدا در احکام اسلامی، احکام عملی مشخص کرده است.
حب به دنیا، حب به شهوات، حب به نفس که برای نفس اماره است، وقتی به این تمایلِ غریزی و نیاز میرسد، مدام در آن میدمد. بیشتر و بیشتر هوس شما را تحریک میکند. خوردن یک اندازهای دارد. آدم را تحریک میکند. یکسری هم هوسهاست.
یک سری لذتها و هوسها داریم که حرام است و قطعاً باید ترک شود. نفس اماره آدم را تحریک میکند و او را به آن سمت میبرد. گاهی فشارهای اجتماعی، گاهی شرایط زندگی، انسان را به سمت حرام سوق میدهد. البته انجام حرام توجیه ندارد، باید مقاومت کرد. لذتهای حرام، باید ترک شود.
راه ترک حرام چیست؟
یکی از راههای ترک حرام، رفتن به سمت لذتهای حلال است. در قنوت نماز میخوانیم: «اللهم أغنِنی بِحَلالِکَ عَن حَرامِک» خدایا با حلالت ما را از حرام بینیاز کن. هر نوع حلالی، در هر موضوعی، نیاز دارد، نیاز جنسی دارد باید برطرف کند، حلالش ازدواج است. میگوید باید بروید ازدواج کنید. اگر مقدور نبود ازدواج کنید میگوید ریاضت شرعی بکشید کنترل کنید. چون انسان اگر در حرام بیفتد، دیگر حد یَقِف ندارد. شما را از سیر و سلوک میاندازد، شما را بیچاره میکند و به اسف السافلین میبرد. باید مراقبت کنید. یک وقتهایی آدم تمام تلاشش را میکند و مراقبت میکند، ولی زمین میخورد، باید توبه کند و غصه دار شود به خاطر سیئاتی که انجام داده است. خدا آدم را میبخشد.
گاهی لذت حلال مأمور هوای نفس است
لذتها و هوسهای حلال وجود دارد. آدم با حلال بالاخره نیاز خودش را برطرف میکند. اما گاهی همین لذتهای حلال، مأمور هوای نفس است. مطلوب هوای نفس است. حلال است، اما مطلوب هوای نفس است. هوای نفس ما به آن امر میکند. اگر انسان مراقبت نکند، همین لذتهای حلال، کمکم او را به سمت لذتهای حرام سوق میدهد. پس لذتهای حلال را هم باید مراقبت کرد. مثلاً زیادهروی در تأمین نیازها و امیال، قرآن میفرماید: «کُلُواْ وَاشْرَبُواْ وَلاَ تُسْرِفُواْ»[22]، «کُلُواْ مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ»[23]. خدا ما از طیباتی که به ما دادهای، داریم میخوریم طیبات حلال است، « وَلاَ تُسْرِفُوا»ْ دیگر برای چه؟ میفرماید اسراف نکنید.
توجه به اسراف و تبذیر
اسراف، غیر از تبذیر است. به معنی ریخت و پاش است. مثلاً بیش از حد غذا درست میکنید و وقتی غذا زیاد میآید، دور میریزید، این تبذیر است. اسراف این است که غذا را بیش از حد بخورید. لذا در روایت میگوید وقتی چند لقمه مانده تا سیر شوید، دست بکشید. خدا میداند انسان اگر سیر شود، اسیر میشود. آدم، اسیر محسوساتش هست. پس یکی دو لقمه مانده دست بکش. داغش را به دل نفس اماره بگذار. میخواهی این دو قاشق دیگر را هم بخوری، بگذار بعداً که گرسنه شدی، بخور.
مراقب باشید اگر سیر شوید، اسیر میشوید. به چنین مراقبتهایی ما نیاز داریم. یکی دیگر اینکه از سر کیف نخورید. ممکن است بپرسید چرا خداوند نخواسته از چیزی که میخوریم، لذت ببرییم؟ خدا میخواهد شما را به لذت بالاتر برساند. شما میخواهید در لذت حیوانی بمانید، ولی خدا میخواهد شما را به لذت بالاتر از این لذت پست و دانی دنیوی برساند.
اگر لذت تَرک لذت بدانی...
میخواهم یک لذت دیگری به شما بدهم که تا وقتی ترک این لذت نکنید، به آن لذت نمیرسید. میخواهید غذا بخورید، یک ذره خود را معطل کنید. اول بدهید بچه بخورد. اگر توانستید غذای مورد علاقهتان را بدهید به یکی دیگر بخورد. حالا میخواهید بخورید، میفرماید حداقل سعی کنید از سر لذت نخورید. یک وقت آدمی سطحش پایین است بچهای هست، مردم معمولی است، بگذارید با لذت بخورد و لذت ببرد، اشکالی ندارد. تازه او لذت میبَرد، شما هم از لذت بُردن او لذت بِبرید. امام مجتبی(علیهالسلام) یکی از ویژگیهایشان این بود که برای مردم سفره میانداختند و لذت میبردند از اینکه دیگران اطعام میشوند. منتهی لذت حضرت هم مافوق این لذتها بوده. چون دارد میبیند خدا راضی است، حضرت هم خوشحال است.
نیت را درست کنیم/ همه چیز برای اطاعت خدا
در دعای کمیل میخوانیم: « قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی». میخواهید قوی شوید و قدرت بدنی پیدا کنید، نیت خود را درست کنید. اگر ورزش میکنید، برای این باشد که با این قدرت بدنی برای خدا و خلق خدا کار کنید. غذا میخواهید بخورید « ِبسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» بگویید، دعای هنگام غذا خوردن را هم بخوانید. رزق حلال برای خداست. برای اینکه قدرت بگیرید، بندگی خدا را انجام دهید. لذت را به این سمت سوق بدهید. شما اگر این را مدیریت کردید، هیچوقت «بِسْمِ اللَّهِ» یادتان نرفت، هیچ وقت سر سفره یادتان نرفت که این نعمت برای خداست، حواستان بود که این نعمت را دارید استفاده میکنید تا بندگی خدا کنید... کم کم این قدرت در شما بوجود میآید. لذت دیگری میبَرید که دیگران نمیبرند. همه دارند از طعم برنج شمال و عطر و بوی آن لذت میبَرند. شما دارید از یک چیز دیگری لذت میبرید. چون در متن اطاعت الهی هستید.
اثر لذت حلال در روح
امام خمینی(رضواناللهتعالی) در کتاب چهل حدیثشان اینطور میفرمایند: هر حظّ و لذتی که انسان از دنیا میبَرد، اثری در وجود او میگذارد و حب دنیا را در او تقویت میکند. همین میوهای که میخورید و لذت میبَرید، اصلاً هم گناه ندارد، فقط لذت میبرید. ولی این حظّی که میبرید، چون لذت مادی دنیایی است در جان شما اثری میگذارد. که این اثر، کمکم لذتطلبی مادی شما را افزایش میدهد. باید بُعد معنوی به آن بدهید. اینکه میگوییم وقت آب خوردن، «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ» بگویید، برای این است که لذتی که آن لحظه میبرید خیلی بالاتر از لذت خوردن آب است. آدم نباید مثل بقیه حیوانات آب بخورد. آدم باید مثل مؤمن آب بخورد.
مدیریت لذت طلبی در وجود انسان
گرهزدن نیازها و تمایلات مادی به بندگی خدا باعث میشود حدود و ثغور لذتطلبیها در وجود انسان مدیریت و کنترل شود و انسان در دامن لذتهای حرام سُر نخورد. وقتی لذتهای حلالت را کنترل کردی، چقدر روح آدم را به اهتزاز درمیآورد و چه لذتهای معنوی به انسان میدهد!
تأمین نیاز بدون لذتطلبی/ خطر بزرگ تنوعطلبی!
بعضی از تأمین نیازها واجب است. مثلاً جوانها نیاز جنسی دارند. برای اینکه جوانی گناه نکند، باید از راه حلال وارد شود و ازدواج کند. اگر به دنبال تأمین نیازش باشد، در حدی که مرکب جسمش را در حد ضرورت و نیاز تأمین کند، ازدواج او را آرام میکند. اما اگر از سر لذتطلبی بخواهد نیاز و هوسش را تأمین کند، دچار تنوعطلبی میشود. بَعد همین تنوعطلبی، آستانۀ تمایلات او را تا حرام میبَرد، دیگر نمیتواند کنترل کند. آدمی که تنوعطلب شد، اول با حلال تنوعطلبی میکند. بعد میبیند دیگر حلال مزه نمیدهد. چون معیارش لذتطلبی است، پس به سمت حرام میرود. لذا میفرمایند شما گاهی لذتهای حلال را هم کنترل کنید، مثلاً هنگام غذا خوردن، قبل از اینکه کاملاً سیر شوید، دست از غذا خوردن بکشید.
حلالها را مدیریت کنید
اگر انسان، عبدِ لذات و هوسها شد، رقّیت پیدا میکند و از حُرّیت بیرون میآید. به جای بنده خدا، بندۀ نفس میشود. نمیخواهد افراط هم بکنید، فقط یک مقدار کنترل کنید. همان حلالها را مدیریت کنید. دچار افراط و حب لذات نشوید. حب نفس، حب الدنیا، هرکدام از اینها به اندازۀ نیاز باید باشد. در خوردن و آشامیدن و لباس و بقیۀ لذات هم میبینید بعضیها تنوعطلب هستند.
بعضیها زیاد میخورند، بعضیها خیلی بد خوش خوراک هستند. بعد هم فیلم میگیرند استوری میگذارند. میدانید چرا این بد است؟ چون ریشهاش در نفس اماره است، ریشهاش در حِرص است. شما دچار رذیله حرص شدهاید و متوجه نیستید. متابعت از هوای نفس انسان را به بردگی نفس میکشاند.
محبتی که به زندگی لذت میدهد
بعضی وقتها ما لذت زندگی را در ظواهر زندگی میبینیم. البته واقعاً ظواهر زندگی هم لذتبخش است. مثلاً انسان همسر خوب داشته باشد، خانه خوب داشته باشد، مرکب خوب داشته باشد، فرزندانی داشته باشد. بالاخره این زندگی لذتبخش است و شیرینیهای خودش را دارد. ولی خدا در قرآن میفرماید اگر زن و بچه و اموالتان و ... را بیشتر از خدا و رسولش دوست بدارید، لذتی از زندگی نمیبرید.
همۀ لذتتان در همینها نباشد، لذتهای بالاتری هم هست. اینها را کسی میفهمد که بیاید به مولا و آقایش بگوید:«بأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ أَهْلِی وَ مَالِی وَ أُسْرَتِی» پدرم، مادرم، زنم، بچههایم، همۀ داراییهایم، اصلاً آبرویم فدای حسین(علیهالسلام). گفتنِ آن یک چیزی است، ولی لذت بردن از آن، چیز دیگری است که همه نمیفهمند. مسلمبنعقیل چنین لذتی برد. همه چیزش را فدا کرد. یک آدم آبرودار، موجّه، زندگیدار، خانوادهدار... ولی همه را فدای امام حسین(علیهالسلام) کرد.
دو پسر از مسلمبنعقیل را حارث در کوفه شهید کرد. خودش هم که بدن بیسرش را از بالای دارالاماره به زمین انداختند. دو پسرش هم کربلا پای رکاب امام حسین(علیهالسلام) شهید شدند. یک دختر کوچک داشت که شنیدید امامحسین(علیهالسلام) وقتی خبر شهادت مسلم آمد، او را نشاند و دست نوازش به سرش کشید. این دختر هم شهید شد. میدانید کجا؟ عصر عاشورا وقتی اسبها طرف خیمهها حمله میکردند این دختر داشت فرار میکرد، زیر دست و پای اسبها ماند. این دختر هم شهید شد.
همسرش فقط ماند. این خانم مدام جای خالی مسلم و بچهها و سیدالشهداء(علیهالسلام) را نگاه میکرد، نوشتهاند اینقدر گریه کرد تا دقمرگ شد.
مسلم وقتی بالای دارالاماره کوفه بود، رو به مسیر آمدن امام حسین(علیهالسلام) میکند و میگوید بأبی أنت و أمی و نفسی و أهلی و مالی.... آیا میشود ما هم به چنین لذتی برسیم؟
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الأرواح التی حلّت بفنائک علیک منّی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لاجعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و... .
[1] . سوره توبه، آیه 105.
[2] . سوره ق، آیه 18.
[3] . سوره زازال، آیه 7 و 8.
[4] . الکافی الکلینی، ج 8، ص 244.
[5] . سوره شعرا، آیه 90.
[6] . سوره ناس، آیه 4.
[7] . سوره احزاب، آیه 3.
[8] . سوره انفطار، آیه 6.
[9] . سوره یوسف، آیه 87.
[10] . دعوات راوندی، ص 39.
[11] . سوره یونس، آیه 62.
[12] . سوره بقره، آیه 148.
[13] . سوره آلعمران، آیه 133.
[14]. سوره ص، آیه 72.
[15]. الأمالی شیخ صدوق، ص 633.
[16]. مهجهالبیضاء، ج 5، ص 6.
[17]. اصول کافی، ج 2، ح 8.
[18]. سوره نازعات، آیات 40 و 41.
[19]. غُرر الحِکم، ح 32.
[20]. میزان الحکمه، ج 10، ح 382.
[21]. غُرر الحکم، ح 35.
[22]. سوره اعراف، آیه 31.
[23]. سوره بقره، آیه 172.