متفاوتترین دشمن اهل بیت(علیهمالسلام)
متفاوتترین دشمن اهل بیت(علیهمالسلام)
متفاوتترین دشمن اهل بیت(علیهمالسلام)
حجتالاسلام مروستیزاده: دلیل تفاوت مأمون با همۀ دشمنان اهلبیت(علیهمالسلام) این است که بر حذف، قتل یا اسارت امام متمرکز نیست، بلکه چون زیرک، عالم و باهوش است برای حذف «امامت» تلاش میکند // سیاست و نقشه مأمون برای حذف امامت چه بود؟ // مأمون خیلی تلاش میکرد تا رفتارهای ظالمانه حکومت را به گردن امام رضا(علیهالسلام) بیاندازد یا حداقل ایشان را شریک کند، اما نتوانست // امامت عبارت است از دو عنصر «علم» و «عصمت» // چرا امام رضا(علیهالسلام) عالم آل محمد(صلیاللهعلیهوآله) لقب گرفتند؟
شناسنامه:
عنوان: قرار هفتگی
موضوع: شخصیت و ویژگیهای امام رضا(علیهالسلام)
زمان: شنبه، 6 خرداد 1402
مکان: امامزاده سیدجعفرمحمد(علیهالسلام)
متفاوتترین دشمن اهل بیت(علیهمالسلام)// حدیث لوح
یکی از نکات برجسته حیات سراسر خیر و برکت امام علیبنموسیالرضا(علیهالسلام) دشمن کیّس، زیرک، باهوش، و متفاوت، این امام همام است. اینکه چرا دشمن ایشان متفاوت است؟ تفصیلی دارد که انشاءلله عرض خواهم کرد.
وقتی به روایات مراجعه میکنیم میبینیم در حدیث لوح [که اشاره دارد به لوحی متبرک که در شب میلاد امام حسین(علیهالسلام) از ملکوت به حضرت زهرا(علیهاالسلام) هدیه داده شد و بر آن لوح نام تمامی اهلبیت(علیهمالسلام) حک شده و ویژگیهایشان ذکر شده بود.] فقط اسم یکی از دشمنان و قاتلان اهلبیت(علیهمالسلام) آمده. جابربنعبداللهانصاری این روایت را نقل میکند. سند این روایت هم در نهایت استحکام و صحت است؛ یعنی کسی در سند این روایت خدشهای وارد نکرده؛ حدیث لوح مشهور است، میتوانید در فضای مجازی جستوجو کنید.
در حدیث لوح ویژگیهای اهلبیت(علیهمالسلام) به عنوان مژدگانی و تسکین دل، خدمت حضرت صدیقه(علیهاالسلام) ارائه شد و به ایشان تسلای خاطر داده شد که از نسل شما چنین انوار مقدسهای خواهند آمد و امامت امت را به دست خواهند گرفت. ویژگیهایی هم در حد یک یا دو خط برای هر کدام از حضرات معصومین(علیهمالسلام) ذکر شد. اما ذیل ویژگیهای حضرت علیبنموسیالرضا(علیهالسلام) به دشمن ایشان هم اشارهای شده است، درحالیکه شاید اگر قرار بود ما حدیث لوح را تحریر و تقریر کنیم و به قاتل یا دشمن یکی از اهلبیت(علیهمالسلام) اشاره کنیم، قاعدتاً به دشمن سیدالشهداء(علیهالسلام) اشاره میکردیم؛ مثلاً شمر، ابنزیاد و یزید را نام میبردیم، اما این حدیث به مأمون عباسی اشاره میکند «عِفْرِیتٌ مُسْتَکْبِرٌ»[1]؛ امام رضا(علیهالسلام) را شخصی به شهادت میرساند که یک عفریت، مستکبر و یک شیطان به معنای حقیقی کلمه است.
تفاوت دشمن امام رضا(علیهالسلام) و دیگر دشمنان اهلبیت(علیهمالسلام)
در این حدیث میبینیم ظاهراً تفاوتی بین دشمنی که امام رضا(علیهالسلام) با آن مواجهاند و دشمنانی که تمام حضرات معصومین(علیهمالسلام) با آن مواجه بودهاند، مثل ابنملجم، شمر، یزید، جعده، معاویه، منصور و... وجود دارد. تفاوت این است: تمام دشمنان اهلبیت(علیهمالسلام) در طول تاریخ، از ابیسفیان و ابیجهل و ابیلهب بگیرید تا بعد از امام رضا(علیهالسلام) متوکل، معتصم و... در صدد حذف فیزیکی یا اسارت یا آزار امامان هم عصر خود بودهاند. مثلاً همه تلاششان را میکنند تا اباعبداللهالحسین(علیهالسلام) را در صحرایی به نام کربلا محاصره کنند و ایشان و نسلشان را حذف فیزیکی کنند. امام صادق(علیهالسلام) را بارها احضار میکنند تا ایشان را به قتل برسانند، آخر امر هم ایشان را مسموم میکنند. پدر مأمون (هارونالرشید) امام کاظم(علیهالسلام) را به زندان میاندازد و پس از سالهای سال اسارت امام در نهایت ایشان را به شهادت میرساند.
حذف امامت
دلیل تفاوت مأمون با همۀ دشمنان اهلبیت(علیهمالسلام) این است که بر حذف، قتل یا اسارت امام متمرکز نیست، بلکه چون زیرک، عالم و باهوش است برای حذف «امامت» تلاش میکند؛ یعنی او میداند اگر به فرض علیبنموسیالرضا(علیهالسلام) را هم به قتل برساند یا حذف فیزیکی یا اسیر کند، فردا امام جواد(علیهالسلام) میآیند ایشان را هم حذف کند؛ فرزندش میآید، او هم حذف شود؛ جانشینشان میآید. چیزی در بین مردم به نام امامت جاافتاده که میدانند و خودشان هم پیدا میکنند که بعد از هر امام، امام بعدی کیست.
بنا به این دلایل مأمون فهمید که باید اصل امامت را نابود کند و شروع کرد به اجرای پروژۀ عظیمی برای حذف امامت. او کاملاً میدانست حذف امام با قدرت قهری کاری ندارد، به خانه امام هجوم میبریم، شمشیر میکشیم، دستبسته امام را میبریم و زندان میکنیم، اما حذف امامت پیچیدگیهایی دارد. چراکه باوری در دل مردم هست که روزبهروز، هم این باور عمیقتر شده، هم گسترش پیدا کرده است.
ویژگیهای مأمون// چهره مأمون عباسی نزد مردم
اینکه روایت در مورد مأمون عباسی میفرماید: «عِفْرِیتٌ مُسْتَکْبِرٌ» چون واقعاً او متفاوت است؛ در عین اینکه عالم است، دشمن اهلبیت(علیهمالسلام) هم هست. به عبارتی اعلم از مأمون در بین خلفای عباسی نبود. در علوم مختلف زبردست و ماهر بود؛ در فقه، فلسفه، کلام. خودش مشرب اعتزالی داشت، آدم کمنظیری بود. ویژگیهای رفتاری متفاوتی هم داشت. خلفای بنیامیه و بنیعباس را ببینید وقتی ما شرححال اینها را میخوانیم، غالباً آدمهای خوشگذران، راحتطلب، اشرافی، دنبال بریز و بپاش بودند. ولی مأمون عباسی چون کنیززاده بود، در سختی بزرگ شد. برادری به نام امین داشت که فرزند ملکه دربار و بانوی اول عمارت عباسی بود، در ناز و نعمت و جای نرم و تخت گرم و غذای لذیذ و با عافیتطلبی بزرگ شد.
مأمون فرزند کنیز ایرانی بود و خود هارون هم خیلی از او خوشش نمیآمد. او را برای مقابله با حملات ناگهانی هندیها، چینیها و مغولها به خراسان فرستاد و او از اول در سختی و غربت بار آمد و مدام در حال مبارزه بود و به اصطلاح کسی هم ناز او را نمیکشید؛ لذا از آثار سختی کشیدن بهرهمند شده بود. بالأخره یک نفر آدم کافر هم که باشد اگر سختی و زحمت بکشد، آثاری برای او دارد. لذا ظاهر مأمون خیلی مثل سایر خلفای عباسی نبود. البته بعد از شهادت امام رضا(علیهالسلام) به همان سیرۀ خلفای عباسی و خلفای بنیامیه برگشت؛ ولی فعلاً آدم ظاهرالصلاحی بود، زهد داشت، مدیر و مدبر بود، با سختی و تلاش خو داشت، از علمای زمان خودش به شمار میرفت. اعتقاد راسخ هم به ولایت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) داشت. به نحوی که تمام منابع اهل سنت اعتقادشان بر این است که مأمون عباسی شیعه بوده است! چراکه به طور واضح اعلام میکرد: خلیفه بلافصل بعد از پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) امیرالمؤمنین(علیهالسلام) است. اعتقادی به خلفای سهگانه نداشت و این را علنی اظهار میکرد. همه جا میگفت: ما مرید امیرالمؤمنین(علیهالسلام) هستیم. حتی جلسات علمی برای اثبات ولایت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) تشکیل میداد. نقل شده یک جلسه تشکیل داد و چهل نفر از متکلّمین تراز اول اهل سنت را دعوت کرد، یک تنه با تکتک آنها مناظره کرد و همه آنها را در زمینه ماجرای ولایت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) محکوم کرد. این خیلی ماجرا را پیچیده میکند، با پدر، پدربزرگ و اجدادش و با خلفای سلسله قبلیاش، خیلی تفاوت دارد، این تفاوت مأمون است که بر فقه و کلام شیعه تسلط دارد، همه چیز را خبر دارد، فهمیده که امامت عبارت است از دو عنصر «علم» و «عصمت»، اگر این دو را خدشهدار کند، امامت را نابود کرده است. امام کیست؟ کسی که علم فوقالعادهای دارد که سایر خلایق به آن دسترسی ندارند و عصمتی دارد که برای سایر خلایق قابل اکتساب نیست. عصمتی فراتر از عدالت، فراتر از ورع، عصمتی در اوج؛ مأمون این را کاملاً درک کرده بود.
سیاست و نقشه مأمون برای حذف امامت
مأمون به این نتیجه رسید که حذف، قتل یا اسارت امام دیگر فایدهای ندارد، باید امامت را حذف کرد، باید امامت را اسیر کرد. ذهن فلسفی مأمون، امامت را تجزیه کرده که امامت علم و عصمت است حالا برای حذف علم و عصمت، برای اسارت و زیر سؤال بردن علم و عصمت برنامه میریزد. مقام معظم رهبری آفرین گفتند به کسانی که این حوادث اخیر را برنامهریزی کردند، ما هم باید آفرینی به جناب مأمون بگوییم، چقدر زحمت کشیده است. معلوم است که در آن دوران انزوا، در آن دوران سختی کشیدن و غربت که در خراسان تنهاست و تمام توجه پدر به برادرش امین است، او فکر کرده و نقشه طراحی کرده است.
تدبیر مأمون برای زیر سؤال بردن علم امام رضا(علیهالسلام)
در قدم اول برای زیر سؤال بردن علم امام یک پروژه طراحی کرده که مکرر امام را با علمای تراز اول بلاد اسلامی در رشتههای مختلف مواجه کند. نشستهایی در نیشابور برگزار کرد که اختصاص به علوم حسی، علوم تجربی، طب و... داشت. مثلاً شما فرض کنید با ادبیات امروزیاش کنگره بینالمللی فلان با اهدای جایزه فلان به فلانی، بزرگترین همایش دانشمندان بلاد اسلامی و غیراسلامی، همافزایی دانشمندان مسلمان و غیرمسلمان، اینها را جمع میکرد و امام را با این دانشمندان مواجه میکرد بلکه یک جا امام کم بیاورند. با خود میگفت درست است که امام فقیه است، پسر پیغمبر است ولی دکتر که دیگر نیست، دیگر از فیزیک، شیمی، زیست و زمینشناسی که سردر نمیآورد. حلقههای مناظره و مباحثات علوم انسانی در زمینه کلام، فلسفه و... هم برگزار میکرد تا بلکه بالاخره یک جا امام را به چالش بکشد. ولی به نتیجه نرسید، رساله ذهبیه امام رضا(علیهالسلام) در همین بستر نوشته شده است.
چرا امام رضا(علیهالسلام) عالم آل محمد(صلیاللهعلیهوآله) لقب گرفتند؟
سرانجام مأمون فهمید که اینها واقعاً علمشان را از سرچشمهای گرفتهاند که خلایق را به آن سرچشمه راهی نیست. بنابراین به سرعت سازوکار را تغییر داد، اعتراف کرد که علم شما لدنی، بینهایت، غیرقابل دسترسی برای خلق، سرجای خودش، این علم لدنی، بینهایت و بینظیر را من میخواهم غیرمتعهد کنم، میخواهم در خدمت سلطنت و سلطه خودم بیاورم.
برای بعضی سؤال است که امام صادق(علیه السلام) اینهمه علم تولید کردهاند و عالم پرورش دادهاند، پس چرا امام رضا(علیهالسلام) مشهور به «عالم آل محمد» هستند؟! این برای این است که مبارزه امام رضا(علیهالسلام) مبارزه علمی است. درست است که امام صادق(علیه السلام) هم مبارزه علمی با علمای زمان خودشان از فِرَق و مذاهب مختلف داشتند، ولی حکومت وقت برنامهای برای خدشه وارد کردن به علم امام نداشت. کانون تولید علم در زمان امام صادق(علیه السلام) حوزه علمیه ایشان بود، اما در زمان امام رضا(علیهالسلام) حکومت برای علم امام برنامه داشت.
تفاوت علم امام و غیرامام در چیست؟
مأمون عباسی یک علم غیرمتعهد را تدبیر، تشریح، تدریس و ترویج میکند که امام رضا(علیهالسلام) در مقابل آن علم اگر تعهدی ارائه نکنند، علم ایشان هم در کفه حکومت و سلطنت مأمون عباسی قرار میگیرد؛ علمی که تعهدی به آرمانهای بشری و آرمانهای اسلامی ندارد، علمی که تعهدی به ضعفا، مستضعفین، فقرا و پابرهنهها ندارد، علمی که در خدمت سلطه، سرمایهداری و دربار است، این علم را چرا مأمون عباسی حمایت نکند؟ اصلاً همه ماجرا بر سر تعهد است.
تفاوت هنرمند مسلمان و غیرمسلمان
فرق هنرمند ما با هنرمند غربی، فرق سینماگر ما با سینماگر هالیوود قرار است چه باشد؟ ما هم از همان ابزاری استفاده میکنیم که او استفاده میکند. ما هم قاب میبندیم، ما هم ارکانی که برای فیلم لازم است را به کار میبندیم، ما هم فرم لازم برای فیلمنامه را مراعات میکنیم، بنابراین قصه بر سر تعهد است. امام خمینی(رحمتاللهعلیه) میفرمایند: «هنرمند، متعهد به مستضعف و پابرهنههاست.»
علم متعهد و غیرمتعهد
عالم هم همین است. قرآن علم را توأم با خشیت معنا میکند. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) وقتی میخواهند عالم طراز را معرفی کنند میفرمایند: بر گرسنگی گرسنگان و سیری سیرها، سکوت نمیکند؛ این علم متعهد است و مأمون دوست ندارد چنین علمی را ترویج کند. مأمون دارالحکمه تأسیس کرده است. منظور از دارالحکمه مجموعهای بزرگ از دانشگاههای خیلی بزرگ با اساتید مجرب و کتابخانههای وسیع است. مأمون نهضت ترجمه را درست کرده و همه کتب هند، یونان، مصر و ایران را به زبان عربی ترجمه کرده است. مأمون علم را ترویج میکند اما علم غیرمتعهد را.
امامرضا(علیهالسلام) یک علم متعهد ارائه میکنند، علمی که با تبعیض و فقر مخالف و با مستضعفین همراه است. امامرضا(علیهالسلام) با اینکه به عنوان یک شخصیت علمی شناخته میشوند، نشستها و همایشها همه با محوریت شخصیت بزرگوار امام برگزار میشود، ولی سفره میاندازند و یک غلام سیاهچرده را در کنار خودشان مینشانند، غذا را لقمه میکنند و در دهان او میگذارند.
به رسمیت شناختن حقوق اقلیتها توسط امام رضا(علیهالسلام)
امامرضا(علیهالسلام) حقوق اقلیتهای مذهبی را به رسمیت میشناسند. ریّان بن شبیب از یاران امام رضا(علیهالسلام) خواهری دارد که وصیت کرده اموال مرا بعد از مرگم به مسیحیها بدهید، ریان با خودش اجتهاد کرد و گفت: مسیحی از مسلمان ارث نمیبرد، ظاهراً مسیحیها در دوره مأمون عباسی بضاعتی نداشتند. امامرضا(علیهالسلام) میفرمایند: وصیت کرده به مسیحیها بدهد و باید این کار را انجام بدهید نمیتوانید وصیت را تغییر دهید.
یک مرد زرتشتی در نیشابور از دنیا رفت، وصیت کرده بود که اموالش را به فقرا بدهند و قید هم نکرده بود که به فقرای مسلمان، زرتشتی یا مسیحی بدهید و وارثی هم نداشت، حکومت اموالش که مال متنابهی هم بود را بین فقرای مسلمان توزیع کرد. امام رضا(علیهالسلام) فرمودند: این شخص زرتشتی بوده و اموالش به زرتشتیها میرسد. الآن که سهم را تقسیم کردید ولی سهمی که اهل ذمّه میآورند آن سهم را باید به خودشان برگردانید تا به فقرایشان بدهند به جای این مالی که توزیع کردید.
امامرضا(علیهالسلام) حقوق اقلیتهای مذهبی و آزادی بیان را به رسمیت میشناختند. امامرضا(علیهالسلام) اعلام میکنند هر کسی سؤالی از دین، مذهب و آیین ما دارد مختار است و میتواند بپرسد، این علم متعهد میشود. همیشه جانب فقرا را میگیرند، ولیعهد دربار مأمون عباسی هستند ولی چنین علمی ارائه میکنند.
چرا مأمون امام را ولیعهد خود قرار داد؟// جهت علم مهم است!
بعضیها سؤال میکنند چطور میشود یک فیزیکدان مسلمان باشیم؟ قاعده فیزیک و ریاضی که عوض نمیشود، جهت علم مهم است. با این علم قرار است بمب اتم ساخته شود و روی سر یک عده مستضعفین عالم بریزد یا موشک ساخته شود و دست مستضعفین عالم را پر کند؟! جهت علم مهم است.
امام رضا(علیهالسلام) در ماجرای علم، مأمون زیرک را شکست دادند. اما مأمون به سراغ عصمت امام آمد. امامت را میخواهد حذف و اسیر کند، نه امام را. برای همین یکی از آزادترین ائمه ما بر حسب ظاهر امام رضا(علیهالسلام) بودند. مأمون میخواست عصمت امام را زیر سؤال ببرد، صِرف اینکه امام رضا(علیهالسلام) ولیعهدی را بپذیرند، در نگاه مأمون عصمت ایشان زیر سؤال رفته است. چون مردم بنیهاشم، امام رضا(علیهالسلام) و پدرشان موسیبن جعفر(علیهالسلام) را با بنیعباس مقایسه میکردند، میگفتند: شما از بنیهاشم و فرزندان عباس هستید و اینها هم از بنیهاشماند، فرزندان علیبنابیطالب(علیهالسلام) هستند، زندگی محقر و زاهدانه اینها را ببینید و زندگی اشرافی و ظالمانه خودتان را هم نگاه کنید! به همین دلیل مأمون امام را ولیعهد خودش قرار داد.
ولیعهدی متفاوت امام رضا(علیهالسلام)
وقتی ولیعهد باشید باید در دربار رفتوآمد و در مجالس دربار شرکت کنید، باید متناسب با فرهنگ درباری لباس بپوشید، رفتار کنید و غذا بخورید. امام رضا(علیهالسلام) هم ولیعهدی را با اکراه پذیرفتند و هم اعلام کردند که من در مقابل تصمیمها و اقدامات حکومت هیچ تعهدی ندارم. مأمون خیلی تلاش میکرد تا رفتارهای ظالمانه حکومت را به گردن امام رضا(علیهالسلام) بیاندازد یا حداقل ایشان را شریک کند، اما نتوانست. رفتارهای زاهدانه امام رضا(علیهالسلام) مانع شد. خیلی تلاش داشتند برای امام رضا(علیهالسلام) شرایط ویژه بگذارند، برای ایشان نرده بکشند و محافظ بگذارند. آقا فرمودند اینها لازم نیست و همه محدودیتهای دیدار با مردم را کنار گذاشتند. مردم میدیدند امام ولیعهد است ولی هیچ نسبتی با دربار مأمون ندارند، یک وصله ناجور اما نورانی در تشکیلات مأمون عباسی هستند. امام رضا(علیهالسلام) این را بروز میدادند و مردم هم حس میکردند.
تلاش نافرجام برای بد جلوه دادن امام
تلاشهای زیادی شد تا چهره اجتماعی امام رضا(علیهالسلام) را زیر سؤال ببرند. تهمتهایی به امام رضا(علیهالسلام) زدند؛ شایعه کردند که خاندان پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) مردم را بردگان و بندگان خود میدانند و آنها را به بندگی خود دعوت میکنند. این حرفها در ماجرای نیشابور شایعه و پخش شد. اباصلت محضر امام آمد. روایت مفصل است. امام نکاتی را به اباصلت فرمودند تا این نکات را به مردم بگوید. اگر همه مردم بردگان ما باشند پس ما اینها را به چه کسی بفروشیم؟ بعد امام را زندانی کردند. مدتی امام را محصور کردند. ایشان روزی هزار رکعت نماز میخواندند. بنده خدایند.
این ادامه داشت. آنچه از عروسی امام جواد(علیهالسلام) و امفضل دختر مأمون نقل شده این است که نوازندگان و خوانندگان زن و عیشونوش و طرب آورده بودند تا امام(علیهالسلام) را آلوده نشان بدهند، اما نتوانستند؛ اینقدر این امام هُمام مطهر است، اینقدر تقوا به خرج داده و از مواضع تهمتها به دور است که نمیشود ساحت مبارکش را آلوده کرد. روزبهروز اعتقاد مردم به علم و عصمت امامت در دوران ولیعهدی امام رضا(علیهالسلام) بیشتر شد و امامت بیشتر ریشه گرفت و منتشر شد.
استفاده از ادبیات اشتباه و غیرطراز برای اهل بیت(علیهمالسلام)
پیام امام رضا(علیهالسلام)، پیام امامت و ولایت است. به قول یکی از اساتید میخواستند پروژه امامشاهی درست کنند اما نتوانستند. بعضی از ما هم گاهی ادبیاتی برای اهل بیت(علیهالسلام) استفاده میکنیم که ادبیات طرازی نیست، مثلاً به امام رضا و امیرالمؤمنین(علیهماالسلام) سلطان یا شاه میگوییم. اگر دنبالهاش را بگیرید یا به عهد مأمون برمیگردد یا به عهد بعضی از شاهانی که میخواستند امام را هم یکی مثل خودشان نشان بدهند. همیشه در جوامع مذهبی برای اینکه رفتارهای اشرافی توجیه پیدا کند از مقدسات شروع میکنند. اگر خواستند خانه خودشان را مثل کاخ بسازند، اول مساجد را مثل کاخ میسازند. بعد میگویند خانه خدا اینگونه است، پس میشود اشرافی بود. بعد سراغ خانه خودشان میروند. نکته بسیار مهمی است. اینکه لفظ شاه را برای امام رضا(علیهالسلام) به کار میبرند غالباً به اشعار دوره شاه عباس صفوی برمیگردد. ممکن است کسی بگوید اهلبیت(علیهمالسلام) هم ظاهراً شاهانی بودند مثل شاهان اروپا و شاهان روم، قیصر و کسری و امپراطورهای چین، خیلی تفاوتی نمیکردند.
ولایت؛ نعمت الهی است
ما ولی و ولایت داریم. اگر کسی فهمید ولی و ولایت یعنی چه دیگر ارباب و شاه نمیگوید، دیگر سلطان علیموسیالرضا نمیگوید. حتی تصور خیلی از ما از ولایت، یک سیستم اربابرعیتی الهی است؛ یعنی همان اربابرعیتی که فقط خدا تعیین میکند چه کسی ارباب باشد، همان پادشاهیِ الهی؛ اینجا پادشاه را شمشیر تعیین میکند، آنجا پادشاه را خدا تعیین میکند. مراقب باشیم این حرفها ما را فریب ندهد. باید بدانیم ولایت؛ موهبت و نعمت است، خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی»[2] اینها معنا دارد.