قدرت ما به اندازه اتصال ما به خداست

قدرت ما به اندازه اتصال ما به خداست


قدرت ما به اندازه اتصال ما به خداست

حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد: رنگ الهی به خودت بزن تا همیشه ماندگار باشی // اگر می‌بینید همه دنیا به هم ‌ریخته، برای این است که انسان‌ها به‌جای اینکه به خدا پناه ببرند و از قدرت خدا حساب ببرند، از قدرت هم‌نوع خودشان حساب می‌برند // اگر خدا برای ما کافی نیست، باید یک ‌بار دیگر از اول با خدا آشنا شویم، چراکه به نظر می‌رسد خدا را به درستی نشناخته‌ایم. توحید و شرک را درست نفهمیده‌ایم // به خاطر ترس‌ از کسی حرف خدا را زیر پا نگذار! // علت سختی‌هایی که به وجود می‌آید این است که از استقامت دست برمی‌داریم و از خدا فاصله می‌گیریم

 

 

شناسنامه:

عنوان: قرار هفتگی

موضوع: «فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ»

زمان: 5 آذرماه 1401

مکان: امامزاده سیدجعفرمحمد(علیه‌السلام)

 

طولانی‌ترین کلمه قرآن به چه معناست؟

طولانی‌ترین کلمه قرآن در سوره بقره هست؛ با عبارت «فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ» به این معنا که خدای متعال هر آینه برای شما کافی است و شما را از شرّ دشمنان حفظ خواهد کرد. «فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا هُمْ فِی شِقَاقٍ فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»[1]؛ اگر اهل کتاب[مسیحی‌ها و یهودی‌ها]، مثل شما مسلمانان به خدای متعال ایمان آورند، هدایت می‌شوند و اگر یک‌دندگی کردند (و گفتند موسای ما بر حق است، عیسای ما بر حق است و اسلام را نپذیرفتند)، در این پراکندگی و سردرگمی باقی خواهند ماند، هرچقدر هم توطئه و تحقیر کنند و علیه مسلمانان نقشه بریزند، من شما مسلمانان را کفایت می‌کنم.

 

رنگ‌آمیزی خدا، ماندگار است

در آیه بعد می‌فرماید: «صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ»[2]. رنگ‌آمیزی خدا از همه نگار‌گری‌ها و رنگ‌آمیزی‌ها و رنگ‌ها بهتر است، پس باید بندگی خدا پیشه کنید. اینکه رنگت چه رنگی و نژادت چه نژادی است... به این چیزها تفاخر نکن. این رنگ‌ها ارزش دنیایی دارد، ارزش معنوی و اصیل ندارد. رنگ الهی به خودت بزن تا همیشه ماندگار باشی. رنگ توحید، رنگی است که اگر انسان به خودش بزند، همیشه ماندگار است. همه رنگ‌های دیگر و آنچه انسان از دنیا به دست می‌آورد، زرق‌و‌برق‌ها و اعتبارهای دنیایی است که روزی از بین خواهد رفت.

 

چرا دنیا به هم ریخته؟

آیاتی در قرآن هست که خدای تعالی اصرار دارد به مؤمنین تفهیم کند من برای شما بس هستم. مشکل اصلی ما انسان‌ها این است که در زندگی روزمره‌ و اجتماعی‌مان معمولاً به اشتباه می‌افتیم و دائم خیال می‌کنیم در این دنیا دیگران کاره‌اند، در حالی که اشتباه می‌کنیم. سراغ آنها می‌رویم و به بندگی و بردگی دیگران تن می‌دهیم. وقتی این کار را می‌کنیم، اوضاع زندگی و دنیای‌مان به هم می‌ریزد؛ چرا که جایی که باید می‌رفتیم، نرفتیم. جایی که باید متصل می‌شدیم، نشدیم، اشتباهی رفتیم.

اگر می‌بینید همه دنیا به هم ‌ریخته، برای این است که انسان‌ها به‌جای اینکه به خدا پناه ببرند و از قدرت خدا حساب ببرند، از قدرت هم‌نوع خودشان حساب می‌برند.

 

رفتارمان شرک‌آمیز است!

در قرآن آیات متعددی در این‌باره وجود دارد، خداوند متعال می‌فرماید: «أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ»[3]؛ آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟! اگر خدا برای ما کافی نیست، باید یک ‌بار دیگر از اول با خدا آشنا شویم، چراکه به نظر می‌رسد خدا را به درستی نشناخته‌ایم. توحید و شرک را درست نفهمیده‌ایم. ما مشرک شده‌ایم و خودمان خبر نداریم؛ یعنی برای خدا شریک قائلیم! اگر از یکدیگر سؤال کنیم: قادر مطلق این عالم کیست؟ همه قدرت به دست چه کسی است؟ چه کسی رازق شماست؟ چه کسی روزی شما را می‌دهد؟ همه می‌گوییم خدا، ولی بعضی از ما عملاً این را قبول نداریم، رفتارمان اینطور نیست. وعده رئیس بانک را بیشتر از وعده خدا قبول داریم.

 

اگر خدا برای انسان کافی نباشد...

 بعضی‌ها آنقدر مقدمه‌چینی می‌کنند و در ارتباط با مردم راست و دروغ و حق و ناحق را با هم مخلوط می‌کنند، تا مبادا روزی‌شان کم شود. پا روی حق می‌گذارند و کارهای باطلی می‌کنند تا مبادا حقوق‌ و روزی‌شان قطع شود. در حالی که روزی‌شان کم می‌شود، دروغ هم گفته‌اند، روی حق هم پا گذاشته‌اند، هیچ وقت هم راضی نمی‌شوند. آدم‌ها اینطورند؛ چرا که خدا برای‌شان کافی نیست، ایمان ندارند که خدا رازق است.

باید باور داشته باشید که اگر اینجا نشد، خدا یک جای دیگر می‌دهد و جبران می‌کند. شما هیچ وقت حق و ناحق را با هم مخلوط نکنید!

 

هم‌رنگ جماعت نشو!

می‌فرماید: «فاِنْ تَوَلَّوْا». اگر تو اهل حق و اهل عمل به حق هستی، حاضر نیستی ناحق عمل کنی، ولی روی تو فشار آورده و اذیت و تحقیرت کردند، اگر حرف حق زدی و گوش ندادند، آنجا قرآن می‌فرماید: «فاِنْ تَوَلَّوْا فَقُل حَسبیَ‌اللهُ لا اِلهَ اِلّا هُو عَلَیهِ تَوَکَّلتُ و عَلَی العَرشِ العَظیم»؛[4] تو بگو خدا مرا کفایت می‌کند، من حاضر نیستم به رنگ شما دربیایم، رنگ خدا را می‌خواهم. من به خدا توکل می‌کنم، من مثل شما خودم را آلوده و خراب نمی‌کنم. «أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ» آیا خدا کافی نیست؟! آیا خدا نمی‌تواند درستش کند؟! اگر به حرف خدا گوش ندهی و هم‌رنگ جماعت ‌شوی، معنی‌اش این است که خدا نمی‌تواند! یا معنی دیگرش این است که خدا می‌تواند کارم را درست کند، ولی من به خدا اعتماد ندارم!

 

کارها را به بهترین وکیل بسپارید

در جای دیگر می‌فرماید: «حَسْبُنَا اللَّهُ و نِعْمَ الوکیل»[5]؛ خدا برای ما بس است، چراکه بهترین وکیل ما خداست. قرار است یک وکیل در عالم حرفش پیش رود که او خداست. بنابراین کارها را به خدا بسپارید. «نِعْمَ الْمَوْلَی وَنِعْمَ النَّصِیرُ»[6]. بهترین یاری کننده، خداست. به این حرف‌ها کمی فکر کنیم و برای خودمان‌ تکرار کنیم.

سفارش شده که این ذکر را زیاد بگویید: «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوکیل»، «نِعْمَ الْمَوْلی‌ وَ نِعْمَ النَّصیرُ». «وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»[7]؛ کسی که به خدا توکل کند خدا او را بس است؛ چرا که منبع همه قدرت‌ها خداوند است، هر چه قدرت در عالم تصور کنید، ابرقدرتمندترین انسان‌ها، کشورها و... خداوند متعال از همه ابرقدرت‌ها، قدرتمندتر است، قدرت خدا بیشتر است. اصلاً نباید گفت: بیشتر! چراکه غلط است؛ بلکه باید گفت: هیچ کس در برابر خدا قدرتی ندارد. خدا ریشه قدرت است و منبع قدرت و حکمت، اصل علم، فهم، سواد و... از ذات خدا نشأت گرفته شده است.

 

به خاطر ترس از کسی حرف خدا را زیر پا نگذار!

محبت از ذات خدا نشأت می‌گیرد. اگر می‌بینید مادر اینقدر نسبت به فرزندش مهربان است، در روایت داریم که خدا یک ذره از محبت خود را به مادر داده! مادر برای بچه خود می‌میرد. خدا یک ذره از محبت خود را به مخلوق مادر داده، مادر برای بچه می‌میرد، بعد حالا ما فکر می‌کنیم خدا با ما دشمن است، با ما لج و قهر است! خدا را نمی‌شناسیم، مثل بچه‌ای که قدر مادر را نمی‌شناسد. مادر به بچه محبت می‌کند، اگر یک‌سری از چیزها را به او نمی‌دهد و یک‌سری از چیزها را به او می‌دهد برای این است که فرزند خود را دوست دارد. اما بچه نمی‌فهمد و قدرناشناسی می‌کند.

ریشه همه خوبی‌ها، توانایی‌ها، دارایی‌ها و زیبایی‌ها خداست. اگر قبول کردیم آن‌وقت اوضاع‌مان درست می‌شود. همه چیز دست خداست. پس به خاطر ترس‌ از کسی حرف خدا را زیر پا نگذار! خدا کسی است که می‌تواند تو را سرنگون کند، می‌تواند تو را بالا ببرد، خدا کسی است که می‌تواند همه‌ قدرت‌ها را با یک اشاره‌ و اراده‌ نابود کند؛ می‌تواند و این کار را کرده است. اقوامی را در طول تاریخ با یک اشاره‌ نابود کرده، در این زمان هم همین است. خدا دارد دشمنان خود را نابود می‌کند، منتهی چون معرکه خدا، معرکه امتحان گرفتن است، مؤمنین و کفار هم امتحان می‌شوند. شیطان از معرکه امتحان استفاده می‌کند و می‌گوید ببین کارها دست دیگران است. باید گفت: «لا مُؤثّرَ فی الوجودِ الّا الله».

 

معصومین(علیهم‌السلام)، حلقه اتصال ما به خدا

خدا اراده کرده تا ما به وسیله انسان‌های معصوم به او متصل شویم. این انسان‌های معصوم، پیامبران و امامان(علیهم‌السلام) هستند که از خود توانی ندارند، هرچه دارند از خداست. اگر قدرتی دارند، خدا به آنها داده است. خدا به ما هم دستور داده‌ که به آنها متصل شوید تا به من برسید. اصل قدرت، خلقت، حکمت، نعمت و عزت، همه چیز به دست خداست، «لا مُؤثّرَ فی الوجودِ الا الله». اصل عافیت مال خداست؛ سلامتی، عافیت، صحت و... به دست اوست.

 

نقش وسیله‌ها در رساندن انسان به مقصد

قطار، هواپیما،... وسیله‌هایی که انسان را به مقصد می‌رساند، اینها نیستند که ما را به مقصد می‌رسانند. اینها وسیله‌اند، خدا ما را به مقصد می‌رساند، اشتباه نکنید! چرا وقتی از قطار جاماندید، اینقدر ناراحت می‌شوید؟! این وسیله برای رسیدن شما به مقصد، واسطه بود. اگر خدا اراده کرده باشد که برسید، بدون این وسیله‌ها به روش دیگری به مقصد می‌رسید. گاهی برنامه‌ریزی می‌کنید اما یک دفعه وسط راه وسیله خراب می‌شود و کارها می‌ماند، اما گاهی هم ممکن است وسیله ندارید و مانده‌اید که به چه طریقی برسید، اما یک نفر پیدا می‌شود و شما را به مقصد می‌رساند در حالی که اصلاً فکرش را هم نمی‌کردید. حتی با اینکه دیر شده بود، زودتر از موعد می‌رسید! این‌ مثال‌ها در زندگی زیاد برای‌مان پیش می‌آید. گاهی بدون مقدمه و مطالعه و وسیله کار شما راه می‌افتد. این بدین معنا نیست که مقدمه، مطالعه و وسیله لازم نیست، بلکه معنی‌اش این است که بدانید اینها وسیله‌اند. خدا گاهی وسیله را حذف می‌کند تا شما بفهمید که خود اوست که کارها را انجام می‌دهد. اگر وسیله در اختیار شما گذاشت، یک‌وقت این وسیله‌ها فریب‌تان ندهد و فکر کنید اینها کار شما را انجام می‌دهند؛ آدم‌ها، ماشین‌ها و... همه وسیله‌اند.

بگو «حسبنا الله»، «ألَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ»، خدا کافی است! گول نخورید و به این وسیله‌ها مشغول شوید و اینها خدای‌تان شوند! می‌گوییم فلان کار را انجام بده، می‌گوید نه، الآن ماشین می‌رود، یک حرام مرتکب می‌شود به خاطر اینکه می‌خواهد وسیله‌ای را به‌دست بیاورید یا از دست ندهید (منظور از وسیله، ماشین و موتو نیست، منظور ابزاری است که با آن کار انجام می‌دهید.) اصلِ ایصال به مطلوب، دست خداست. به قول شاعر می گوید:

گاهی بساط عیش خودش جور می‌شود               گاهی به صد مقدمه ناجور می‌شود

 

قدرت ما به اندازه اتصال ما به خداست!

می‌گویند: بنده خدایی به امامزاده‌ای متوسل شده بود و اصرار می‌کرد که در فلان قرعه‌کشی من برنده شوم. مدام التماس می‌کرد تا اینکه در خواب دیده بود به او گفته بودند: اول برو ثبت‌نام کن، تا ما در قرعه‌کشی کاری کنیم تو برنده شوی! ثبت‌نام نکرده دعا می‌کنی من در قرعه‌کشی برنده شوم؟! بله باید ثبت‌نام کرد. ولی خدا این قدرت را دارد که گاهی بدون مقدمات شما را به مقصد برساند، از آن طرف هم گفته تو باید مقدمات را طی کنی. گاهی بدون امکانات آدم‌ها کارهای بزرگی می‌کنند، گاهی هم با امکانات زیاد توفیق انجام کاری را ندارند. به اینها فکر کنید. به قول شهید عبدالله میثمی که فرموده بود: «توان ما به میزان امکانات در دست ‌ما نیست، توان ما به میزان اتصال ما به خداست.» چقدر آدم‌های پولدار -میلیارد و تریلیاردی- که پای‌شان هم به مکه و کربلا نمی‌رسد و چقدر آدم‌هایی که بدون پول بارها به کربلا و مکه مشرف شده‌اند؛ یعنی خودشان پول نداشته‌اند ولی خدا خواسته و به زیارت‌ها مشرف شده‌اند و امام حسین(علیه‌السلام) آنها را طلبیده‌اند. چند روز پیش یکی از دوستان خداحافظی می‌کرد که به نجف برود، گفتم شما که هفته پیش نجف بودید! گفت: بنده خدایی نذری کرده و گفته که من هر ماه یک نفر را به نجف می‌فرستم. این ماه نیت کردم شما را بفرستم. وقتی خدا بخواهد جور می‌شود. پس چرا این موارد برای ما اتفاق نمی‌افتد؟ معمولاً برای آنهایی اتفاق می‌افتد که این چیزها را باور دارند، عمیقاً قبول دارند و خدا را کافی می‌دانند. نشان دهید که به خدا وابسته‌ و دلبسته‌اید، خداست که می‌تواند همه چیز را ردیف کند و همان خداست که می‌تواند ردیف همه چیز را به هم بزند.

 

راه‌های شناخت خدا در کلام امیرالمؤمنین(علیه‌السلام)

امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در نهج‌البلاغه می‌فرمایند: «عَرفتُ اللهَ عزَّوجَل بِفَسخِ العَزائم و حَلِّ العُقودِ وَ نَقضِ الهِمَمِ»[8]؛ می‌دانید من چگونه خدا را شناختم؟ از این سه اتفاق: 1ـ فسخ شدن عزم و اراده‌ها. طرف تصمیم گرفته، برنامه‌ریزی و اراده کرده، ناگهان‌ دقیقه نود همه چیز به هم می‌خورد در صورتی که همه چیز ردیف بود و حساب همه چیز را هم کرده بود، یک دفعه همه چیز به هم می‌خورد. حضرت می‌فرمایند: این کار خداست؛ چرا که تو گفتی الآن هیچ مشکلی نیست و دیگر باید برویم، یک لحظه فکر کردی همه چیز ردیف است و خدا را فراموش کردی، خدا هم همه چیز را به هم زد، گفت: من اینجا هستم، بدون خدا کجا می‌روی؟! ضرر دارد، خطر دارد.

چگونه خدا را شناختم؟ 2ـ از باز شدن گره‌ها؛ «وَ حَلِّ العُقود». گاهی کار را محکم کردی؛ قرارداد را سفت و محکم بستی، اما می‌بینی همه چیز به‌ هم می‌ریزد، بازار به هم می‌ریزد. 3ـ «و نَقضِ الهِمَم»؛ از هم گسیختن و سست شدن همت‌ها و یک طرفش این چیزهاست.

قارون میلیاردها ثروتش بود، حضرت موسی(علیه‌السلام) را فرستاد، فرمود: مقداری از اموالت را باید زکات بدهی. قارون گفت: اینها را من با زحمت خودم بدست آورده‌ام. همین؛ یادش رفت زمین برای خدا بود، خودش را هم خدا خلق کرده بود، همه نعمت‌ها را خدا داده و حالا گفته این مقدار‌ را در راه من بده. گفت: من خودم به دست آورده‌ام! همین که گفت خودم بدست آورده‌ام شد طاغوت و کافر، جلوی حضرت موسی(علیه‌السلام) ایستاد و عاقبت به شر شد.

 

خدا را فراموش نکن!

یک لحظه آدم گمان می‌کند که خودش کافی است، برنامه‌ریزی و امکانات کافی است. خیال می‌کند اگر اینها نباشد، کار درست نمی‌شود. برای همین خدا همیشه کارش را خراب می‌کند. گاهی انسان نادان نمی‌فهمد که کار خداست!

بپذیر و عملاً نشان بده که خدا همه کاره توست. آنوقت ببین خدا چطور همه کارهایت را درست می‌کند؛ با ابزار، بی‌ابزار، با پول، بی‌پول، با اعتبار، بی‌‌اعتبار... خدا درست می‌کند. گاهی با ابزار درست می‌کند و می‌گوید باید با این وسیله جلو بروی، گاهی هم همه ابزارمان را جلوی‌مان می‌گذاریم و نمی‌شود، می‌گوید بدون همه اینها خودم کارت را درست می‌کنم. خدا فقط می‌خواهد تو یادت نرود که او هست!

 

مصداق «فسیکفیکهم الله» در دفاع مقدس

امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرمایند: خدا را با از هم گسیختن و سست شدن همت‌ها شناختم. همه دنیا جمع شدند تا جمهوری اسلامی را نابود کنند. این قصه‌ها را هیچ‌کس برای بچه‌ها، نوجوان‌ها و جوان‌ترها نمی‌گوید. یک روز یک مملکت در این دنیا ندای توحید و ولایت را بلند کرد، همه دنیا آمدند علیه او بجنگند. اینقدر مطمئن بودند که صدام آمد گفت: سه روز دیگر ما تهران هستیم!! رسانه‌ها را ارجاع داد که سه روز دیگر بیایید تهران مصاحبه کنید. جنگ هشت سال طول کشید، کشوری که اینقدر تحریمش کرده بودند! این مطلب در اسناد روشن جنگ است. اینقدر تحریم بودیم که هیچ کشوری به ما تسلیحات نظامی نمی‌فروخت، حتی سیم خاردار که یک ابزار عادی جنگ هست، به ما نمی‌فروختند.

 بیش از 30 کشور دنیا آمده بودند در مرزهای عراق و با بعثی‌ها علیه ایران می‌جنگیدند، از 30 کشور افرادی جزء اُسرا بودند. دو ابر قدرت آن روز دنیا یعنی آمریکا و شوروی امکانات به عراق می‌دادند، کشور انگلیس، فرانسه و کشورهای اروپایی کمک‌هایی به صدام می‌کردند. ایران نزدیک سیصدهزار شهید داد، چه شد؟ یک وجب از مملکت را هم نتوانستند بگیرند! یک لحظه فکر کنید. آمریکا اراده کرد، تعدادی از سران کشورهای اسلامی سقوط کردند! صدام را خودشان روی کار آورده بودند چند ساعت طول کشید عراق و افغانستان را گرفتند. عراق را گرفتند، هر جای دنیا که خواستند، لشکرکشی کردند. تعداد جنگ‌هایی که آمریکا در دنیا تحمیل کرده خیلی زیاد است، چطور در ایران نتوانست؟! «حَسبُنَا الله»، «فَسَیَکْفیکَهُمُ اللَّهُ».

 

چه کسی این مملکت را حفظ کرد؟

نیمه شب هلیکوپترهای آمریکایی به صحرای طبس آمدند، طوفان شن شد. هلیکوپترها به همدیگر برخورد کردند، آتش گرفته و نابود شدند. توطئه دشمن تمام شد. اینها کار چه کسی بود؟ کار خدا بود یا نبود؟! خدا هست یا نیست؟! خدا همان خداست، ممکن است ما همان آدم‌ها نباشیم. هشت سال جنگ را پشت سر گذاشتیم. در کودتای نوژه همه اسباب فراهم بود تا ایران را ساقط کنند. در این کودتا قرار بود جماران را بزنند، همه برنامه‌ها ردیف بود، فقط چند ساعت مانده بود که اتفاق بیفتد. یک نفر شب وجدان‌‌درد می‌گیرد به مقام معظم رهبری خبر می‌دهد که می‌خواهند کودتا کنند، همه چیز خنثی می‌شود. 8 ماه فتنه در سال ٨٨ و... اینقدر حادثه در این کشور به وجود آمده چه کسی این مملکت را حفظ کرد؟ اصلاً برای چه این مملکت را نگه داشت؟ خدا چرا ما را کفایت می‌کند؟

 

تفاوت کشور ما با سایر کشورهای اسلامی چیست؟

بجز امام رضا(علیه‌السلام) همه ائمه ما در عراق‌ و عربستان هستند؛ در عربستان که وهابی‌ها مسلط هستند. وهابیت ایجاد شدة نقشه و فکر انگلیس و استکبار است. عراق هم که اکثراً شیعه هستند و ائمه اطهار آنجا مدفونند، مراجع و بزرگان و حوزه علمیه‌ای دارد، ولی در طول تاریخ همیشه زیر چکمه‌های دشمنان بوده. اینکه جمهوری اسلامی و انقلاب ما تا کنون حفظ شده و پابرجاست، فقط یک دلیل دارد؛ برای اینکه ولایت فقیه دارد، اما عراق ندارد. جمعیت شیعیان در پاکستان و خیلی کشورهای دیگر، بیشتر از ایران‌ است. اکثر جمعیت‌ عراق شیعه‌اند، اما مجلس‌ و دولت‌ عراق را ببینید: یک‌ نفر باید اهل سنت باشد یک ‌نفر اهل تشیع؛ نخست‌وزیر شیعه است، رئیس‌جمهور سنّی یا برعکس، باید از کردها باشند. وضعیت آشفته و به‌هم‌ریخته‌ای دارند. چراکه ولایت فقیه ندارند. چه کسی و چرا کشور ایران را نگه داشته؟ ما گفتیم: «رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا»[9] الله خدای ماست بعد استقامت کردیم، پای همه سختی‌ها ایستادگی کردیم، خدا هم به ما کمک کرد. علت سختی‌هایی که به وجود می‌آید این است که از استقامت دست برمی‌داریم و از خدا فاصله می‌گیریم.

 

ریشه مشکلات امروز کشور

خدا در قرآن می‌فرماید اگر می‌گویید من خدای شما هستم، اگر من کفایتتان می‌کنم، پس ‌دستورات من این است: «لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَی أَوْلِیَاءَ»[10]؛ کفار را سرپرست خود نگیرید. اما در یک دوره، رئیس جمهور این مملکت اسلامی به رئیس جمهور آمریکا گفت کدخدا! یعنی ولایت جهانی کفار را پذیرفت. در حالی که قرآن کریم صریحاً می‌فرماید: «لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَی أَوْلِیَاءَ». دو دوره مردم به او رأی دادند، همه مشکلات‌ مملکت را به آن طرف آب‌ گره زد، حتی آب مردم را؛ ولی همه چیز خراب شد. وقتی خدا و امرش کفایتمان نمی‌کند و خدا برایمان کافی نیست. نتیجه این می‌شود که می‌گویند با آمریکا و اسرائیل یک دور می‌زنیم، شاید مشکلات حل شود، خدا را گذاشتند زیر پا، ولی وضعیت کشور اینطور شد که می‌بینیم. دلیل دیگری ندارد، ریشه‌اش همین است.

 

به خدا و اسلام اعتماد کنیم!

میلیاردها تومان داریم در فوتبال هزینه می‌کنیم چند بار ایران به جام جهانی صعود کرد؟ مقام‌ معظم‌ رهبری چندین بار به مسئولین فدراسیون‌ها، وزرا و مجموعه‌های ورزشی فرموده بودند که برای تیم‌ها مخصوصاً تیم فوتبال کشور، سرمربی ایرانی بگذارید. رهبر براساس مبانی قرآنی و توحیدی می‌گوید دشمنان را مسلط نکنید ما می‌گوییم نه! در اقتصاد مقاومتی درون‌زا و به کارگر ایرانی اعتماد کنیم. در فرهنگ، می‌فرماید فرهنگ خودمان، در سیاست می‌فرماید: مدل سیاسی اسلام را باید پیاده کنید.

 اگر قرار شد اقتصاد مدل سرمایه‌داری غرب باشد، در فرهنگ و معماری و تغذیه مدل غرب باشد، اصلاً با مدل اسلامی منافات دارد. مگر ما به خدا توکل نداریم؟! مگر خدا ما را کافی نیست؟!!

یک بار به جام جهانی رفتیم آن هم سر‌مربی ایرانی بود. الآن هم که به زور رفتیم، می‌بینیم بازیکنان ما سرود ایران نمی‌خوانند و یک عده به پرچم بی‌اعتنایی می‌کنند. خدا اجازه نمی‌دهد کسی به خون شهدا بی‌اعتنایی کند. شما فوتبالیست‌های جمهوری اسلامی هستید. با پول و امکانات جمهوری اسلامی و زیر این پرچم قد کشیدید و بالا آمدید، برای چه جلوی روباه پیر سرود جمهوری اسلامی را نمی‌خوانید؟! شش گُل می‌خورید تا بیدار شوید. مرتب کارشناسی می‌کنید. دلیلش همین بود، دنبال چه چیز می‌گردید؟ چه چیز را کارشناسی می‌کنید؟ روی پای خودتان بایستید، وقتی حرف حجت خدا را زیر پا می‌گذارید، همین می‌شود.

 

 

تقابل مدل غرب و مدل اسلام

مدل نظامی را نگاه کنید، روی پای خودمان ایستاده‌ایم از اول جنگ تحریم بودیم. سیم خاردار هم به ما نمی‌دادند، ولی امروز پهبادهای ما را ابرقدرت‌های سابق این دنیا یعنی روسیه از ما می‌خَرند، الآن موشک داریم. آدم‌های خداترسی روی کار آمده‌اند که در عرصه صنعت نظامی ببینید چه غوغایی کردند! در اقتصاد، فرهنگ و.... هم اگر افرادی سرِ کار می‌آمدند که خداترس بودند، مملکت به جای خوبی می‌رسید. ما در اقتصاد، فرهنگ و ... هرکس ادای خارجی‌ها را در‌بیاورد می‌گوییم این بهتر است! خب همین می‌شود. «فَسَیَک‍ْفیکَهُمُ‌ اللّه» خدا شما را کافی نیست؟ «اَلَیسَ‌اللّهُ بِکافِ عَبْدَه» آیا خدا کافی نیست؟!

 

کفایت خداوند در واقعه کربلا

«فَسَیَکْفیکَهُمُ اللَّهُ»؛ امام‌حسین(علیهالسلام) در قالب این آیات دارد به حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) و اهل‌بیتش می‌فرماید: خداوند شما را کفایت می‌کند. همین‌طور هم شد. حضرت رقیه(سلام‌الله‌علیها) گوشه خرابه از دنیا رفت، خیلی از بچه‌ها هم از دنیا رفتند. حضرت زینب‌(سلام‌الله‌علیها) آن وضعیت سخت را متحمل شد. کفایت خدا این بود که این کاروان و خانواده آمده بودند تا ماجرای امام‌حسین(علیهالسلام) را کامل کنند، مثل ما دنبال عافیت دنیا نبودند.

 ضمناً ممکن بود یزید همه آنها را از دم ‌تیغ بگذراند، ولی خداوند آنها را حفظ کرد تا کار امام‌حسین(علیه‌السلام) تمام شود و کار تمام شد. سر حضرت بالای نیزه منزل به منزل آیه‌هایی از قرآن خواند و در هر منزل تحولی ایجاد کرد.

 زمانی که سر در تنور خولی بود، زن خولی می‌بیند در مطبخ نور از تنور بالا می‌رود، سَر بریده را در تنور می‌بیند و صدای ضجه و گریه بانوانی را می‌شنود. پرده از چشمش کنار می‌رود و حضرت صدیقة(سلام‌الله‌علیها) و زن‌هایی که برای امام‌حسین(سلام‌الله‌علیه) گریه می‌کنند را می‌بیند و همین باعث می‌شود خولی ملعون را به مختار لو دهد. همان سر بریده باعث شد.

 

تحولاتی که سر بریده امام حسین(علیه‌السلام) ایجاد کرد

جلوی سفیر روم سر بریده را در تشت گذاشتند، سفیر روم به یکی از دختران امام‌ حسین(سلام‌الله‌علیه) اشاره کرد و گفت من این دختر را به عنوان کنیز می‌خواهم. تا این حرف را زد بی‌بی جلو دوید و فریاد زد: هیهات! اگر دست کسی به اینها برسد.

 همان‌جا سر بریده شروع کرد به خواندن قرآن. یزید دید همه‌ چیز به هم ریخت، چوبی برداشت و به لب و دندان حضرت زد تا ایشان را ساکت کند. سفیر روم پرسید چه خبر است؟ این چه بساطی است؟ این سر چه کسی است؟ گفت سر نوه پیغمبر ماست. سفیر روم از جایش بلند شد و گفت: نوه پیغمبرتان؟! وجود چند نسل از حضرت داود(علیه‌السلام) بین ما اثری دارد و ما آن اثر را به چشم می‌کشیم، شما سر نوه پیغمبرتان را بریده‌اید؟!

السلام علیک یاأباعبدالله.........

 

 

 


[1]. سوره بقره، آیه 137.

[2]. سوره بقره، آیه 138.

[3]. سوره زمر، آیه 36.  

[4]. سوره توبه، آیه 129.

[5]. سوره آل‌عمران، آیه 173.

[6]. سوره انفال، آیه 40.

[7]. سوره طلاق، آیه 3.

[8]. نهج‌البلاغه، حکمت 250.

[9]. سوره فصلت، آیه 30.  

[10]. سوره مائده، آیه 51.