طرف درست تاریخ کجاست؟
طرف درست تاریخ کجاست؟
طرف درست تاریخ کجاست؟
حجتالاسلام مهدوی نژاد: تاریخ کلاً دو طرف دارد؛ یک طرف صفبندی ولایت الهی و یک طرف صفبندی ولایت طاغوت؛ «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنوا»[1] صف اول، «وَالَّذینَ کَفَروا» صف دوم. از ابتدای خلقت و ماجرای حضرت آدم(علیهالسلام) و حوا و سجده نکردن ابلیس این خط باز شد؛ ابلیس بر آدم سجده نکرد و خط ایمان در برابر کفر باز شد تا امروز.... // در لحظات حساس و حادثههای مهم تاریخ، انسانهای مؤمنی بودهاند که در طرف درست قرار نگرفتند و با همه سابقههای خوبشان در صف دشمنان خداوند متعال قرار گرفتند. اگر انسان در دنیا صف حق از باطل را تشخیص ندهد و در طرف درست ماجرا نایستد، هرقدر هم اهل عبادت باشد با کسانی محشور میشود که در طرف آنها ایستاده بوده است // قاعده و قانون خداوند متعال این است که مشیت و ارادهاش را به عزم و همت ملت موکول کرده است. امت عزم میکند، خداوند متعال مشیت را نازل میکند // ولیّ خدا، حاکمی که در جامعه اسلامی و حکومت الهی است، مشیت الهی را با اراده و خواست مردم در جامعه پیاده میکند، مردم را دعوت میکند، به مردم توضیح میدهد، آنها را هدایت میکند، به آنها جهت میدهد تا مردم با خواست خودشان بیایند و حق را پیاده کنند
شناسنامه:
عنوان مراسم: اینجا خمیهای برپاست
موضوع سخنرانی: به طرف درست تاریخ
تاریخ: شنبه 16/4/1403، شب اول از مراسم ویژه دهه اول محرم
مکان: مدینه العلم کاظمیه
فرصتی برای احیا
الحمدللّه که خداوند متعال به ما توفیق عنایت کرد، عمری که شاید لیاقت درک ماه عزای اباعبدالله الحسین(علیهالسلام) را نداشت به این ماه برسد و ما هم به قافله عزاداران و محبّین اباعبدالله(علیهالسلام) و گریهکنندگان بر امامحسین(علیهالسلام) بپیوندیم. إنشاءالله روح ویرانی که بر اثر گناهان زمینگیر شده به برکت ولایت امام حسین(علیهالسلام) و عزای سیدالشهدا(علیهالسلام) آباد شود و خداوند متعال به برکت معارف عاشورایی به همه ما این توفیق را عنایت کند که بتوانیم خودمان و امر اماممان را احیا کنیم و عاشورا را اسبابی برای حاکمیت حق بر کره زمین قرار دهیم.
طرف درست تاریخ کجاست؟
موضوعی که این شبها به آن خواهیم پرداخت، اشارهای است به آن جملهای که مقام معظم رهبری(حفظهالله) در نامه چند وقت گذشته به دانشجویان دانشگاههای آمریکا نوشتند و به آنها فرمودند: «شما در طرف درست تاریخ که در حال ورق خوردن است، ایستادهاید».
پرداختن به این مسئله که طرف درست تاریخ کجاست، این جمله چه معنا و ضرورتی دارد، چقدر اهمیت دارد، این موضوع در تاریخ و معارف ما جایگاهی دارد یا ندارد، و... در برنامه منبر این شبهای ما خواهد بود. چراکه حیات معنوی، دینی و سیاسی ما به آن وابسته است.
در لحظات حساس و حادثههای مهم تاریخ، انسانهای مؤمنی بودهاند که در طرف درست قرار نگرفتند و با همه سابقههای خوبشان در صف دشمنان خداوند متعال قرار گرفتند. اگر انسان در دنیا صف حق از باطل را تشخیص ندهد و در طرف درست ماجرا نایستد، هرقدر هم اهل عبادت باشد با کسانی محشور میشود که در طرف آنها ایستاده بوده است؛ «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ»[2]. این خیلی مهم است. فرد همسر پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) باشد، اما در صف دشمانان پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) قرار بگیرد.
فردی هم همسر فرعون بود ولی خداوند متعال اسم او را در قرآن برای تمام مردان و زنان عالم به عنوان الگو ذکر میکند؛ « َضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ»[3] چون در قسمت درست تاریخ ایستاد. این مسئله، موضوع مهمی است که در زندگی روزمره و زندگی اجتماعی ما ضرورت دارد.
هر شهید با یک ویژگی شاخص
هر شب مراسم ما به نام یک شهید مزین است که صبغه و شاخصه شهدا همین موضوع است، آنها کاری کردند که خودشان منشأ یک اثر در تاریخ شدند. جهتی را در تاریخ نشان دادند، وقتی اتفاقی در تاریخ افتاد آنها در طرف درست تاریخ ایستادند و تاریخ را روشن و ابهام را برطرف کردند.
شهیدی که امشب در این مجلس از ایشان یاد میکنیم، مرحوم شیخ فضلالله نوری(رحمتاللهعلیه) است. شهیدی که وقتی حادثه مهم مشروطیّت اتفاق افتاد و مشروطیّت دچار انحراف شد، او در سمت درست تاریخ ایستاد؛ مشروطه انحرافی را نپذیرفت، مشروطه مشروعه را پذیرفت و بهخاطر آن مقاومت و پافشاری بر خط درست تاریخ سرش بالای دار رفت، اما نگذاشت حقیقت در تاریخ گم شود. بعضی از شهدا چنین ویژگیهایی دارند. این شبها سعی میکنیم به تأثیر هر کدام از این شهدا اشارهای داشته باشیم و نام و یادشان را زینت مجلسمان کنیم و مرامشان را طریق سلوکمان قرار دهیم.
سرنوشت امتها به دست کیست؟
با این مقدمه به این موضوع ورود پیدا کردم و شاید موضوعی که الآن در این شرایط که همه در آن قرار داریم و میخواهیم در مورد آن بیشتر و بهتر مداقه کنیم و در سمت درست آن بایستیم، همین ماجرایی است که اتفاق افتاده، یعنی انتخابات و نتیجهای که حاصل شده است. میخواهم از همین باب نکتهای را عرض کنم.
خداوند متعال در قرآن میفرماید: «إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ»[4] خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد. گاهی این آیه را بد ترجمه میکنند و اینگونه میگویند: «مگر اینکه آنها خودشان سرنوشتشان را بد تغییر دهند» در حالیکه معنای آیه این است؛ «خداوند متعال سرنوشت هیچ امتی را تغییر نمیدهد مگر اینکه آنها خودشان را تعییر دهند.» امتی مقید، مؤمن و متدین بوده و به ائمه خودش پایبند بوده، خداوند متعال برای این امت یک سرنوشت را رقم میزند و اگر این امت به عقب برگشت کند، سرنوشت دیگری برای او رقم خواهد خورد. گاهی دیدهاید یک انسان مؤمن و مقید، بعد از مدتی ایمانِ خودش را از دست میدهد، وقتی به خودش نگاه میکند میبیند آن انسان مؤمن و مقید سابق نیست، قبلاً خودش را کنترل میکرده، اما الآن کنترل نمیکند. به خودش نگاه میکند میبیند قبلاً ویژگیهای مثبت اخلاقی داشته اما الآن آنها را از دست داده، خودش تغییر کرده است، بعد به زندگیاش نگاه میکند میبیند نعمتها هم در زندگیاش تغییر کرده، حسرت آن نعمتهای خوبی را که داشته میخورد، چرا الآن آن نعمتها تغییر کرده؟ چون او تغییر کرده است. مثلاً جامعهای روی یک مسئله و منکر حساس است، خداوند متعال یک جور با آنها معامله میکند، اما اگر مردم ان جامعه حساسیتشان را از دست بدهند، خداوند متعال هم طور دیگری با آنها معامله میکند.
نقش قانون و سنت الهی در سرنوشت امت
قاعده و قانون خداوند متعال این است که مشیت و ارادهاش را به عزم و همت ملت موکول کرده است. امت عزم میکند، خداوند متعال مشیت را نازل میکند؛ یعنی اگر امتی عزم و اراده نکرد که به قلههای سعادت برسد، خدا نمیتواند آنها را به قلههای سعادت برساند؟ آیا خداوند متعال قدرتش را ندارد؟! البته که خدا قدرتش را دارد، اما حکمتش اقتضا نمیکند که چنین کاری انجام شود؛ از عدالت به دور است و خداوند متعال عادل است. خدا میتواند، قدرت دارد اما حکمت هم دارد، عدالت هم دارد.
سنت الهی در تغییرات در عالم بر این استوار است که ملت همت کنند، بعد اراده خداوند متعال هم نازل میشود. این موضوع در ادبیات ما هم سادهتر است. مثلاً میگوییم از تو حرکت از خدا برکت، یعنی اول کاری انجام بده تا خدا به تو برکت دهد. تو تا تغییری ایجاد نکنی خدا هم برای تو کاری نمیکند، «با توکل زانوی اشتر ببند»؛ زانوی شتر ببند بعد بگو: «توّکلتَ علیَ الله»، ماشینت را قفل بزن، بعد بگو توکل به خدا. میگویند: اگر ماشین را قفل کنیم که دیگر توکل بر خدا نمیخواهد! خیلی از ماشینهای قفل را دزدیدند. خداوند متعال میخواهد تربیت کند. کمی تو بگذار بقیهاش را من میگذارم، یک قدم تو بردار، ده قدم من برمیدارم. قانون خداوند متعال این است. پس «إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ».
تفاوت سیره حکومت الهی و حکومت طاغوت/ دو طرف تاریخ
تاریخ کلاً دو طرف دارد؛ یک طرف صفبندی ولایت الهی و یک طرف صفبندی ولایت طاغوت؛ «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنوا»[5] صف اول، «وَالَّذینَ کَفَروا» صف دوم. از ابتدای خلقت و ماجرای حضرت آدم(علیهالسلام) و حوا و سجده نکردن ابلیس این خط باز شد؛ ابلیس بر آدم سجده نکرد و خط ایمان و کفر باز شد تا امروز....
در این دو صف، «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنوا» نتیجهاش میشود اینکه آنهایی که زیر پرچم ولایت الهی رفتند «یُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ »؛ خداوند متعال آنها را از ظلمات به سمت نور خارج میکند. «وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ»[6]؛ و آنهایی که کفر ورزیدند، طاغوت سرپرست آنها میشود.
در ولایت الهی امور چگونه محقق میشود؟ در ولایت طاغوت امور چگونه محقق میشود؟ در ولایت طاغوت دیکتاتوری و زور و فشار و فریب است. اگر شیطان و شیاطین انس بخواهند حکومت کنند چگونه حکومت میکنند؟ وعدههای دروغ میدهند. «وَوَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ»[7]. فریب میدهند، زور میگویند، خیانت میکنند، با دیکتاتوری حکومت خودشان را پیش میبرند. ابلیس، انسانهای شیطانصفت، حکومتهای طاغوتصفت اینگونهاند.
فرعون چه کار میکرد؟ «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ»[8]؛ قوم خود را خوار و خفیف میکرد، تحقیرشان میکرد، آنها را میترساند تا اطاعتش کنند. این سیره انسانهای طاغوتی است، اما آنجا که در خط ولایت الهی است طاغوت نداریم، ولایت داریم. رهبران الهی برای هدایت مردم آمدند نه برای فریب مردم، کسی که در مسیر خداست، دنبال هدایت مردم است و هدایت با فریب سازگاری ندارد.
صداقت، مبنای هدایت
این جمله معروف را شنیدهاید که: «هدف وسیله را توجیه نمیکند»؛ یعنی شما نمیتوانید برای اینکه به خداوند متعال برسید یا به خدا برسانید، بخواهید مردم را هدایتشان کنید و به یک آدم خوب رأی دهند، به آنها دروغ بگویید. این کار را نمیتوانید انجام دهید. شهید مطهری(رحمتاللهعلیه) میفرماید: اگر امکان به وجود بیاید که با دروغ، جماعت فراوانی که اهل معصیت، گناه و شقاوتاند، با دروغ آنها را وادار به توبه کنید و توبه کنند، اسلام چنین چیزی را اجازه نمیدهد، دروغ بگویید و مردم را هدایت کنید، اجازه نمیدهد. ممکن است گفته شود اگر راست بگوییم هدایت نمیشوند، میگوید هدایت نشوند! ما نمیخواهیم کسی با دروغ هدایت شود، اصلاً هدف وسیله را توجیه نمیکند.
با صداقت با مردم رفتار کنید، اسلام و اولیای الهی اینگونهاند، سردمداران حکومت «الله» اینگونهاند؛ به مردم دروغ نمیگویند، میخواهند هدایت کنند، با مردم رو راستند. این مسئله اصلی است.
اجر رسالت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)
لذا ولیّ خدا چه امام معصوم(علیهالسلام) باشد، چه جانشین امام معصوم(علیهالسلام)، چه از طرف امام معصوم(علیهالسلام) کارگزار حکومت امام معصوم(علیهالسلام) باشد، برای خودش حقی قائل نیست. خداوند متعال به پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی»[9]؛ من هیچ اجری از شما نمیخواهم. 23 سال زحمت کشیدی، این همه شکنجه شدی، چیزی بخواه از مردم، حداقل یک احترام از مردم بخواه! میفرماید: چیزی نمیخواهم «إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی» که «فَهُوَ لَکُمْ»[10] که همین هم برای هدایت خودتان است. به قول منطقیون، حد وسط (کبری) در نتیجه حذف میشود؛ پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) آمدند خیلی زحمت کشیدند، فرمودند: من اجر نمیخواهم. برای خودشان ادعایی ندارند. «لَا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَلَا شُکُورًا»[11]؛ نه پاداش میخواهم و نه تشکر! حساب خودشان را پر نمیکنند، برای خودشان چیزی نمیخواهند. این آدم آخر کار هم مردم را درِ خانه خداوند متعال میرساند و خداحافظ. آقا مردم را هدایت کردید، این همه زحمت کشیدید بایستید! میفرماید: من از طرف خداوند متعال آمدم و حسابم با خداست. این ویژگی کسانی است که در ولایت «الله» هستند.
نگاه متفاوت به مردم در حکومت اسلامی/ کارکرد ولایت در حکومت اسلامی
ولیّ خدا چه کار میکند؟ ولیّ خدا، مشیت الهی را با اراده و خواست مردم در جامعه پیاده میکند. این ذهنیتها باید اصلاح شود که ما فکر میکنیم مردم مثلاً عبد حاکم جامعه اسلامی هستند و حاکم جامعه اسلامی مثل برده به مردم نگاه میکند. این طواغیتاند که اینطور نگاهی دارند، ولیّ خدا اصلاً و ابداً! ولی خودش را خادم مردم میداند و مردم را ولی نعمت خودش میداند؛ حقیقتاً نه شعاری. و این را اثبات میکند.
ولیّ خدا، حاکمی که در جامعه اسلامی و حکومت الهی است، مشیت الهی را با اراده و خواست مردم در جامعه پیاده میکند، مردم را دعوت میکند، به مردم توضیح میدهد، آنها را هدایت میکند، به آنها جهت میدهد تا مردم با خواست خودشان بیایند و حق را پیاده کنند.
مردم خودشان باید بخواهند!
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) هم همینگونه بودند. ایشان هم در حکومتشان در مضیقه بودند. هر کاری دلشان میخواست نمیتوانستند انجام دهند. معاویه همه را فریب میداد به همه رشوه میداد کارش راه میافتاد. حضرت میفرمود: من از معاویه زیرکترم، ولی تقوا دستم را بسته است؛ بنا نیست اینطوری با مردم حرف بزنم.
خود مردم باید بیایند و بخواهند. اگر مردم نخواستند، بروند جهنم؟ بله. یعنی تا این حد؟ بله. یعنی ما غصه نخوریم؟ چرا غصه بخورید! پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) اینقدر غصه و حرص میخوردند که چرا مردم هدایت نمیشوند! تا جایی که خداوند متعال در قرآن به پیامبرش فرمود: چرا اینقدر حرص میخوری؟ نزدیک است خودت را از بین ببری! «لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِین»[12]؛ داری خودت را میکشی که اینها مؤمن نمیشوند. بعد فرمود: «إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ»[13] قرار نیست هر که را که دلت بخواهد بتوانی هدایت کنی. «مَا عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ»[14] وظیفه تو ابلاغ است. بله، برایشان دل بسوزان و زحمت بکش، تحملشان کن و سختی بکش، در حد ضعیفترین مردم زندگی کن، الگوی تمامعیار برای این مردم باش، ولی برای اینکه هدایتشان کنی، فریبشان نده. راست بگو. اگر نخواستند هدایت شوند عیبی ندارد، ما مردم را مختار و آزاد آفریدیم.
ما چقدر در این مسئله با خداوند متعال توافق داریم؟ ما بچه خود را به زور میخواهیم، هدایت کنیم! ما مردم را میخواهیم به زور هدایت کنیم. طراحی و برنامهریزی کنیم، ولو اینکه کلاه سرشان بگذاریم؟ گاهی اینها را میگوییم. میگویند: نه، حالا چیزی نگویید، اینطوری شود و مردم هدایت شوند، خداوند متعال این [روش هدایت] را نمیپذیرد.
مردمسالاری در حکومت اسلامی/ ولی خودش را بر مردم تحمیل نمیکند
در اسلام دیکتاتوری نیست، خداوند متعال نمیخواهد که یک نفر جای همه تصمیم بگیرد. پس پیامبران و ائمه معصومین(علیهمالسلام) چه کار میکردند؟ امیرالمؤمنین(علیهالسلام) چه کار میکرد؟ پس ولایت فقیه چیست؟ ولایت فقیه نمیآید به جای همه تصمیم بگیرد. ائمه ما نیامدند به جای همه تصمیم بگیرند. خداوند متعال در قرآن به پیغمبرش فرمود: «وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ»، برو با مردم مشورت کن. او که نیازی به مشورت ندارد! عقل کل است، همه باید بیایند از او مشورت بگیرند! خداوند متعال میخواهد امت را رشد دهد. دیدید گاهی پدری با فرزندش یا استادی با شاگردش مشورت میکند، برای اینکه میخواهد او را بالا بیاورد و به او اعتماد به نفس دهد. پیامیر میخواهد جامعه را رشد دهد از مردم مشورت بگیرد نظر مردم را بگیرد.
آن سلطان است که دیکتاتور است. سلطنت سلطه دارد؛ میخواهد با سلطه مسئله را حل کند. خداوند در قرآن به پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) میفرماید: «لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ»[15] تو سیطرهای بر دیگران نداری. جالب است؛ پیامبر که با یک اشاره میتواند همه چیز را تغییر دهد و قلبها را دگرگون سازد، بر دیگران تسلطی ندارد. گاهی کارهایی میکردند تا نشان دهند میتوانند این کارها را بکنند و گاهی هم مانند این اتفاق میافتد؛ حضرت شترشان گم میشود، به مسلمانان میفرمایند شترم گم شده است، به دنبال آن برویم. برای اصحاب سؤال پیش میآمد که شما که ملکوت این عالم را میبینید، شترتان را نمیبینید؟ ایشان هم فرموند: اکنون خداوند اینگونه اراده کرده است. سلطان خودش را تحمیل میکند، اما ولیّ خودش را تحمیل نمیکند. لذا اگر از لفظ سلطان برای ائمه(علیهمالسلام) استفاده میکنیم، حواسمان باشد که در ادبیات روایی و معرفتی چیزی به نام سلطان نداریم، بلکه امام، ولی یا حاکم داریم و از این کلمه مسامحتاً استفاده میکنیم.
انتخابات تأیید حاکمیت ولی، نه سلطان
در همین انتخابات، وقتی کسانیکه انتخابات را تحریم کرده بودند، گفتند شرکت نکنید، اعتماد به آنها نیست تقلب میکنند، هرچه خودشان بخواهند از صندوق بیرون میآورند، وقتی همینها به هر دلیلی پای صندوق رأی میآیند و بعضی میگویند ما آمدیم ولی شرکت در انتخابات به معنای تأیید کسی و چیزی نیست؛ باشد، ولی شما که شرکت کردید، اطمینان دارید که رأیی که در صندوق میاندازید بیرون میآید و این یعنی اعتراف کردید که این نظام سلامت و امنیت دارد و اینجا سلطان، حاکم نیست، امام و ولی حاکم است، نظام، نظام ولایی است و دیکتاتوری نیست. درحالیکه مقاله مینوشتید که ایران دیکتاتوری دارد ولی دروغ گفتید و خودتان هم میدانستید که دروغ میگویید. همیشه همین بوده است؛ انتخابهای مختلف مردم وجود داشته و همان از صندوق بیرون آمده است؛ این مهم است.
انتخاب بهتر است یا انتصاب؟
نکته دیگری در رابطه با بحث انتخابات عرض کنم؛ برخی از شما این کلیپ را دیدهاید؛ از آیتالله مصباح(رحمتاللهعلیه) سؤال کردند: انتخابات که برگزار میشود، گاهی به اتکای رأی مردم یک نفر به عنوان رئیسجمهور رأی میآورد و بعد جلوی رهبر نظام و ولیفقیه میایستد و این چقدر خسارت به جامعه میزند... بعد میخواست ادامه دهد که اگر به شکل دیگری باشد، مثلا خود رهبر انتصاب کنند بهتر نیست؟ ایشان وسط حرف، هنوز این حرفها زده نشده، فرمودند: اشتباه میکنید، چه کسی این حرف را میزند؟ نگاه خدا این نیست، بلکه ما باید زمینه را فراهم کنیم تا مردم انتخاب کنند و این در واقع امتحان مردم است. اگر به ما مذهبیها، امام حسینیها و مسجدیها باشد، میخواهیم حکم خدا اجرا شود، ولو «بلغ ما بلغ»؛ به هر وسیلهای که شده است، درحالیکه خداوند این را نمیخواهد. اگر خدا میخواست میتوانست کاری کند که غصب خلافت اتفاق نیفتد، کاری کند که برای ابنزیاد، عمربنسعد یا یزید مشکلی پیش بیاید و واقعه کربلا رخ ندهد. آیا ارزشش را نداشت که برای امام حسین(علیهالسلام) این اتفاقات بیفتد؟! ولی این واقعه رخ داد، چون خداوند انسانها را آزاد آفریده و راه رشد و غی جلوی آنهاست، خودشان باید تشخیص دهند، با زور یا قلابی فایدهای ندارد. خدا میخواهد انسان را تربیت کند. این حرف آیتالله مصباح(رحمتاللهعلیه) است که به ایشان میگفتند رئیس تندروهاست و انتخابات را قبول ندارد.
وظیفه انقلابیها برای انتخاب درست مردم
به ایشان گفتند: حالا چه کنیم؟ ایشان فرمودند: ما باید تلاش کنیم، انسان مسلمان و آگاه تربیت کنیم؛ از روی فهم به صحنه بیاید و کاری انجام دهد یا ندهد. این بسیار مهم است؛ ممکن است فرایندی داشته باشد و سیـچهل سال طول بکشد، ممکن است زمین بخورد، یا خبط و خطایی داشته باشد و خیلی دچار اشتباه شود، عیبی ندارد، امام جامعه تحمل میکند. آنقدر این اتفاق میافتد تا امت اصلاح شود. بله، ممکن است این فرایند بهخاطر شیطنت شیاطین و کوتاهی خواص هزینههای بسیار سنگینی مانند شهادت امام حسین(علیهالسلام) هم داشته باشد. ولیّ خدا حاضر است اجازه دهد، امام حسینش به مقتل برود، سرش بالای نیزه و تنش زیر سم اسب برود، اهلبیتش به اسارت بروند، اما به زور و قوه قاهره بر مردم غلبه نکنند. مردم باید بفهمند. با شهادت امام حسین(علیهالسلام) امت کمکم بیدار میشوند، نهضتهایی شکل میگیرند و در بستر تاریخ، خون اباعبداللهالحسین(علیهالسلام) آرامآرام ملتها را بیدار میکند.
در مقاتل آمده روز عاشورا زعفر جنی(بزرگ جنیان)، به محضر اباعبداللهالحسین(علیهالسلام) آمد و گفت: آقا ما لشکر جنیان هستیم، اجازه بفرمایید دشمنان شما را نابود کنیم. حضرت نپذیرفتند، ملائکهالله آمدند تا به حضرت کمک کنند. ایشان فرمودند: عالم نباید به هم بخورد. باید همه حوادث با همین وضعیت موجود و طبیعی اتفاق بیفتد. نمیخواهیم کسی را به زور هدایت کنیم؛ بلکه میخواهیم با نور هدایت کنیم.
نظر امام خمینی(رحمتاللهعلیه) در مورد رأی مردم
امام خمینی(رحمتاللهعلیه) در 27 مرداد 1358 در جمع نخبگان قانون اساسی فرمودند: «دموکراسی این است که آرای اکثریت و آن هم این نوع اکثریت (که مؤمن هستند) معتبر است، آرای اکثریت معتبر است، ولو به خلاف، به ضرر خودشان باشد. شما ولی آنها نیستید.» (امام که خود ولیّ فقیه است به فقهای خبرگان قانون اساسی میگوید شما ولیّ مردم نیستید که بگویید این به ضرر شماست. شما وکیل آنها هستید) امام قاطعانه میگوید ورود نکنید؛ برای مردم رأیسازی نکنید و دستور ندهید. در مقابل، هدایت ممکن است اشکالی نداشته باشد. در ادامه میفرماید: «ولیّ فقیه امت را به حضور دعوت میکند و برای انتخاب فرد اصلح شاخص معرفی میکند، اما دخالت نمیکند و انتخاب به عهده مردم است.»
وظیفه ما بعد از انتخابات چیست؟
در طول این بیش از چهل سال انقلاب هم اینچنین بوده است؛ کسانی رأی آوردند که برنامهها، عقاید و مشی آنها ضد هم بود. این برای تربیت جامعه است، بگذارید جامعه محصول دست خودش را بچیند و خوبیها و بدیها را فهم کند. باید اینها را پذیرفت و مراقب بود تا یکدیگر را تکفیر نکنند، تهمت و توهین نکنند. انتخابات برگزار شده، همه باید بایستند و حمایت کنند. هر جا اشکالی بود، نقد کنند و هر جا خوبی بود حمایت کنند؛ این راه درست است.
رأی مردم یا خواست ولیّ فقیه؟
در چنین شرایطی دشمن شبهات زیادی میان مردم انتشار میدهد. بنده در این ایام با مردم صحبت میکردم، میپرسیدم: به چه کسی رأی میدهید؟ میگفت: فلانی. میگفتم: چرا؟ میگفتند: به دلیلی که خوب است و... شاید بعضی دلایل محکمی هم نداشتند اما وقتی کمی با ایشان بحث میکردم که چرا به کسی رأی میدهید که فلان خصوصیت را دارد، میگفتند: نمیدانم. اصلا آخرش هرکس رهبر بخواهد از صندوق بیرون میآید. گفتم: مگر میشود؟ ولایت فقیه در قانون اینطور تعریف شده که اگر این اقدامات را انجام دهد از ولایت میافتد. یکی از نامزدهای انتخاباتی هم گفت: هرچه میل آقای خامنهای باشد همان میشود! وقتی ما جایگاه ولایت فقیه را نمیدانیم و نمیدانیم چیست و چه کسی است، این حرفها زده میشود.
حضور حداکثری مهمتر از انتخاب اصلح
در یکی از ادوار انتخابات که گذشت یک عده از بزرگان کشور محضر مقاممعظمرهبری(حفظهالله) نامهای با این مضمون نوشتند که اینقدر از حضور حداکثری نگویید، بگذارید حضور حداقلی باشد و حضور حداقلی هم مشخص است چه کسانی رأی میدهند و چه کسانی بر سر کار میآیند؛ مردم مؤمن و ولایی، رئیسجمهور حزبالهی و انقلابی را سرکار میآورند، کشور را تحویل او بدهیم تا آن را بسازد و آباد کند. بعد همه متوجه میشوند که اوضاع از چه قرار است. خواهش میکنیم این دفعه این را نگویید. فردای آن روز رهبر سخنرانی کردند و مجدد از اهمیت حضور حداکثری گفتند. شاید فکر کنیم با حضور حداکثری، اتفاقات دیگری میافتد. درحالیکه باید تلاش کنیم تا مردم را بیدار کنیم و روشنگری کنیم، ما نمیخواهیم با فریب و کلک مردم را اداره کنیم. ولیِ جامعه مردم را فریب نمیدهد. حضور حداکثری و در واقع رأی به جمهوری اسلامی در اولویت است؛ ولو اینکه یک فرد غیراصلح بر سر کار بیاید. اگر میخواهید فرد اصلح که ویژگیهایش را گفتم، بالا بیاید، تلاش کنید. از نظر عدهای اصلح این فرد و از نظر عده دیگری اصلح فرد دیگری است.
شبهه دشمن؛ "کار خودشان است..."
در اینجا دشمن خیلی فتنه میکند و هزاران شبهه درست میکند. در آخر که به همه اینها جواب میدهیم میگویند: کار خودشان است! میگوییم: این فرد که رئیسجمهور شده، با ما موافق نبوده، میگویند خودشان اینطور برنامه ریختند که فلانی هم رئیس جمهور آمریکا شود و اینها باهم سازش دارند. این چه نتیجهگیری است؟! بعضی از ما همینقدر بیمبنا هستیم.
میدانید این حرف «کار خودشان است» ترفند عمروعاص بود؟ عمروعاص در جنگ صفین حیلههایی کرد؛ یکی قرآن بر نیزه کردن بود، دیگری این بود که وقتی عمار یاسر(رحمهاللهعلیه) به شهادت رسید، این حدیث پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) بین همه پخش شد: «یا عَمارْ تَقْتُلُکَ فِئَةٌ باغِیَه» تو را یک فرقه و گروه سرکش میکشند. فرمانده لشکر معاویه عمار را کشته بود، همه چیز به هم ریخت، مشروعیتشان زیر سؤال رفت. شما قرآن قبول دارید؟ پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) تو را لعنت کرده است.
عمروعاص گفت: این کار خودشان است، عمار را که ما نکشتیم خودشان کشتند. چطور عمار را خودشان کشتند؟ گفت: «قَتَلَهُ عَلیُبْنُابیطالب اَلَذی القاه بَینَ اَرواحِنا»؛ او را علی کشت، چون علی او را داخل این تیر و ترکش و وسط دعوا انداخت. اگر علی او را نیاورده بود که کشته نمیشد! گفتند: راست میگوید کار خودشان است. این کار خودشان است برای آنهاست. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) خودشان شروع به جهاد تبیین کرد. حضرت فرمودند: اگر چنین باشد که شما میگویید «اذًا رَسُولُالله قَتَلَ عَمَهُ حَمْزَه حین اَخْرَجَهُ» حمزه را هم پیغمبر کشت، چون حمزه را هم پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) داخل جنگ احد آورد، بعد جواب داد باید حرف زد مراقبت کرد.
در مواجهه با ناکامیها یکدیگر را متهم نکنیم
ما با ناکامیها که مواجه میشویم چند کار باید انجام دهیم. ممکن است بعضی کاندیدشان رأی نیاورده باشد، شکست خورده باشند بعد به هم میریزند. اختلاف میکنند، به جان یکدیگر میپرند، یکدیگر را متهم میکنند، سرمایههای اجتماعی انقلاب را میسوزانند، چهرههای خدوم را به واسطه اینکه ایشان نظرشان این نبوده و آن نبوده خط میزنند که این یکی از کارهای ابلیس است. مثلا این حاجآقا چهل سال زحمت کشیده و علمدار جریان انقلابی بوده و حالا در این انتخابات نظرش این نبوده است چرا تکفیرش میکنید؟ چرا؟! مردم دینشان را از این فرد گرفتند. چرا سرمایههای انقلاب را میسوزانید. عبرت و درس بگیریم به جان هم میافتند، میگویند: مقصر شورای نگهبان است، مقصر فلان است. اینها دارند به تکلیفشان عمل میکنند خداوند فرمود: «إِن یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِّثْلُهُ وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَتَّخِذَ مِنکُمْ شُهَدَاءَ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ»[16]؛ در جریان احد شکست خوردید آنها هم از شما شکست خوردند «وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ» این شکست و پیروزی در بین مردم دارد تکرار میشود، از تاریخ گذشته درس عبرت بگیرید، تکرار نکنید. وقتی خداوند این آیات را نازل کرد که مؤمنین از هم پاشیده بودند، در جنگ احد شکست خورده بودند، خداوند فرمود این چیزها عادی است.
در اختلافها باید به سراغ شاخص رفت
دوم: اختلاف نکنید «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا»[17]؛ ای اهل ایمان، اطاعت از خدا و رسول و اولیالامر بکنید اگر در چیزی به اختلاف افتادید و نزاع در بین شما درگرفت، این اختلافتان را به گفتمان خدا و پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و اولیالامر برگردانید، ببینید آنها چه میگویند هرچه آنها میگویند عمل کنید. «إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِر». تحلیل دیگران را وسط نگذار، ببین تحلیل مقام معظم رهبری(حفظهالله) چست، تحلیل ولی چیست، شاخصهای که او میدهد چیست. رادیوها و شبکههای فلان و حزبها و چهرههای فلان و... بعضیهایشان محترماند ولی باید سراغ شاخص بروید و نزاعتان را حل کنید. اگر نزاعتان را حل نکنید «فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ»[18]؛ فشل میشوید و قدرتتان از بین میرود. مواظب باشید. به هر خبری اعتنا و اعتماد نکنید.
الزاماً آنچه ما تصور میکنیم، شر نیست
انشاءلله خدا به همه ما توفیق دهد که در چنین صحنههایی به تکلیف الهیمان عمل کنیم و درست رفتار کنیم. اگر تلخ است، تلخترش نکنیم، ناامید نشویم. چرا ناامید میشویم؟ به نظر بنده این انتخاباتی که اتفاق افتاد، با همین نتیجهای که داشت یکی از امدادهای الهی برای کشور و جمهوری اسلامی بود. خدا در حال پیاده کردن اراده خودش مافوق اراده بعضی از ماست. الزاماً آنچه که ما تصور میکنیم خیر نیست، آنچه ما تصور میکنیم شر نیست، «...وَعَسَی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ...»[19]؛ شما چیزهایی را دوست ندارید و برایتان خیر است، چیزهایی را دوست دارید و برایتان شر است. من بر سر گزینهها حرفی ندارم، بر سر جریان حرف دارم. جریانی که شما دوست ندارید اتفاق افتاد؛ جریانی که شما فکر میکنید به ضرر است، به نفع انقلاب و نظام است.
اگر با نائب امام بیعت کردید، امام میآید
شب اول محرم ما معمولاً روضه را به آستانۀ سفیر امام حسین(علیهالسلام)، مسلمبنعقیل(علیهالسلام) میبریم. مسلمبنعقیل(علیهالسلام) عزیز دل امام حسین(علیهالسلام) بود، برادر امام بود به این معنا که حضرت او را برادر خطاب میکردند. میفرمودند یکی هست که مورد وثوق من است، او مسلمبنعقیل(علیهالسلام) است. حضرت او را به کوفه فرستادند. برای چه فرستادند؟ برای اینکه این همه نامه نوشته بودند، حضرت فرمودند اگر مسلم تأیید کرد من میآیم و مسلم هم تأیید کرد چون آنها پای کار آمدند و بیعت کردند. مسلم هم وقتی خیالش راحت شد به امام نوشت که بیایید. بعد آنها عقبگرد کردند، پای حرفشان نماندند.
چرا امام اینطور فرمودند؟ یک نکته مهم دارد. امام میخواستند به مردم بگویند: بزرگان و فحول رجال اسلام محترم هستند، ولی اگر با نائب من بیعت کردید، اگر او شما را تأیید کرد و گفت حسین بیا، آنوقت من میآیم. اگر او تأیید نکرد من نمیآیم.
اگر نائب امام زمان(عجلاللهتعالیفرجه) دلش از امت قرص شود، امام میآید
امام زمان(عجلاللهتعالیفیفرجه) در زمان ما همین را میفرمایند. اگر شما خودت را هم نکشی و هر صبح جمعه بگویی «یابنالحسن عجّل علی ظهورک»، «یا صاحبالزمان» نگویی؛ ما امت این امامیم، ولیفقیه در عصر غیبت نائب امام زمان(عجلاللهتعالی فرجه) است، اگر او گفت: یا صاحبالزمان، حالا دیگر من تأیید میکنم شما بیا. همه یابنالحسنها یک طرف -که باید بگوییم اگر نگوییم که اصلاً هیچ چیز معلوم نیست باید بگوییم پای کارش هم باشیم- یابنالحسن او یک طرف. باید به آقا خبر بدهد که آقا بیاید. بالاخره امت باید طوری باشد که امامش تأییدش کند. در بخشهایی الحمدلله ما طوری هستیم که آقایمان تأییدمان میکند، صراحتاً میفرماید، یک جاهایی هنوز باید به آن نقطه برسیم. این شبهای ماه محرم از امام حسین(علیهالسلام) بخواهیم که این امت به آن سرحد برسد که آقا در دعایشان، در قنوت و خلوتشان به صاحبمان عرض کنند و التجا کنند که آقا این مردم دیگر قابل اعتمادند بیا دیگر؛ جوانها قابل اعتماد شدهاند، مردم قابل اعتماد شدهاند، پای حرفشان میایستند. ما در جاهایی نمره آوردهایم، ولی در جاهایی دارد نمرهمان کم میشود. مواظب باشیم، مردم باید دست یکدیگر را بگیرند. ما باید دست یکدیگر را بگیریم، جامعه را نصف نکنیم. دست هم را باید بگیریم تا نائب امام زمان دلش قرص شود، وقتی دلش قرص شود و اشاره کند، کار تمام است.
روضه مسلم(علیهالسلام)
ولی یک وقت نائب امام زمان، مثل مسلمبنعقیل(علیهالسلام) نائب امام حسین(علیهالسلام) نشود، حرفش زمین بماند، امام زمان(عجلاللهتعالیفرجه) قهر میکند. کار مسلم به جایی رسید که دیگر پشت سرش نماز نمیخواندند. وقتی ترس و تهدید آمد، وقتی پای پول به میان آمد، به خانههایشان رفتند. مسلم تنها شد و مسلم را در کوچه گیر انداختند، او را در چالهای انداختند. ای داد بیداد! اولِ کار پشت سرش نماز نمیخوانی بعد او را در چاه هم میاندازی؟! اولش این است. او را داخل چاه انداختند. مسلم را با دست بسته بیرون آوردند، صورت مجروح، شمشیر به لب خورده، دهان پر از خون، عطش غلبه کرده، او را میبردند، نگاهش به کوزه آب افتاد، گفت: تشنهام به من آب بدهید. برایش آب آوردند که آب بخورد ظرف پر از خون میشد چون نجس میشد نمیخورد. بعد شروع به گریه کرد. گفتند: بیچاره شدی داری گریه میکنی دیگر! گفت نه دارم برای آن آقایی گریه میکنم که برایش نامه نوشتم اینجا بیا، برای آن آقایی که نه فقط خودش دارد میآید زن و بچهاش هم با خودش دارد میآورد. با علامت من راه افتاده دارد میآید. ای کاش راهی بود تا به حسین خبر میدادم.
[1]. سوره بقره، آیه 257.
[2]. سوره نساء، آیه 71.
[3]. سوره تحریم، آیه 11.
[4]. سوره رعد، آیه 11.
[5]. سوره بقره، آیه 257.
[6]. همان.
[7]. سوره ابراهیم، آیه 22.
[8]. سوره زخرف، آیه 54.
[9]. سوره شوری، آیه 23.
[10]. سوره سبا، آیه 47.
[11]. سوره انسان، آیه 9.
[12]. سوره شعراء، آیه 3.
[13]. سوره قصص، آیه 56.
[14]. سوره مائده، آیه 99.
[15]. سوره غاشیه، آیه 22.
[16]. سوره آلعمران، آیه 140.
[17]. سوره نساء، آیه 59.
[18]. سوره انفال، آیه 46.
[19]. سوره بقره، آیه 216.