راه مبارزه با طاغوت سرمایه‌داری

راه مبارزه با طاغوت سرمایه‌داری


راه مبارزه با طاغوت سرمایه‌داری

 

حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد: اشرافیت‌های مذهبی و دینی چگونه به‌وجود می‌آیند؟ // هیئت‌ها و مجالس مذهبی اگر در فضای سرمایه‌داری برگزار شود، دیگر در آن مجالس کسی برای اهداف عاشورا گریه نمی‌کند، بلکه محل تبرج و فخرفروشی و توجه به مادیات خواهد شد // قرآن از یک جنگ نرم بدون خونریزی به نام «بغی» سخن می‌گوید که با مانور تجمل انجام می‌شود // مترفین و صاحبان ثروت‌های بادآورده، به سیستم اقتصادی، نظام اداری و پولی کشور ضرر می‌زنند // راهکار اهل‌بیت(علیهم‌السلام) در مقابل جریان مترفین چیست؟ // وقتی نگاه تجملی در جامعه حاکم می‌شود بسیاری از فرصت‌های معنوی را از مردم می‌گیرد // راه‌ مقابله با مانورهای تجمل‌گرایی، تکثیر الگوهای درست در جامعه است // الگوها و تابلوهای جامعه، کسانی که مرجعیت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی پیدا می‌کنند، نباید از سردمداران پول‌سالار، مترفین و مرفهین بی‌درد جامعه باشند

 

شناسنامه:

عنوان: مراسم ویژه دهه اول محرم، شب ششم

موضوع: حسین(علیه‌السلام) در مقتل دنیای یزید؛ بررسی نقش نظام توسعه اموی در فاجعه عاشورا // مروری بر آرمان‌های اقتصادی انقلاب اسلامی

زمان: یکشنبه، 1 مرداد 1402

مکان: آستان مقدس امامزاده سیدجعفرمحمد(علیه‌السلام)

 

منشأ پیدایش اشرافیت دینی در مسیحیت و یهودیت

تا قبل از قرن چهارم میلادی که مسیحیت توسط قیصر روم، به عنوان آیین رسمی پذیرفته شد، مسیحیان در خفا و پنهانی عبادت می‌کردند و کلیساهای مخفیانه داشتند و عمدتاً جزء فقرای از مردم بودند. ولی با اعلام این دین به عنوان آیین رسمی، کلیساهای مجلل و ساختمان‌های پرزرق و برق و مجسمه‌های آنچنانی ساخته شد.

در یهود هم برخی از علمای یهودی زیّ ‌اشرافی[1] پیدا کردند، قرآن کریم می‌فرماید: «یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ»[2]؛ اینها گنج‌اندوزی می‌کردند، برای خودشان گنج‌هایی از طلا و نقره فراهم کرده بودند، بعد  کم‌کم برای اینکه به پول‌هایشان اضافه کنند، برای ربا -که در شریعت حضرت موسی(علیه‌السلام)، نیز حرام بود- توجیه می‌آوردند، عبارت قرآنی «أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ»[3]. کم‌کم عوام یهود نیز از بزرگان قوم تبعیت کردند.

زمانی اشرافیت‌های مذهبی و دینی به‌وجود می‌آید که چهره‌های متنفذ، سرمایه‌داران، پادشاهان و... معتقد به دینی شوند یا زمانی که متدینین به زیّ‌ پادشاهی و زندگی‌اشرافی دربیایند. پادشاهانی دین مسیحیت را می‌پذیرفتند، دین اشرافی درست می‌شد یا علمای یهودی که قبلاً از مال دنیا بهره‌ای نداشتند، کم‌کم به دنیاپرستی روآوردند، اشرافیت دینی ایجاد می‌کرد. چون آنها می‌خواستند ثروت پادشاهی‌شان را حفظ کنند و در عین حال دین هم داشته باشند.

علمای یهود می‌خواستند دینشان را حفظ کرده باشند، درعین‌ حال گنج‌اندوزی هم کرده باشند، این دو برای اینکه بتوانند خواسته‌های خودشان را تأمین کنند، دین را اشرافی و آموزه‌های دین را تحریف کردند، شروع کردند به توجیه دستورات دینی تا دینی درست کنند که با اشرافیت سازگار باشد.

 

اشرافیت در اسلام// نمونهای از اشرافیت خلفای امت اسلامی

 شاهان بنی‌امیه و بنی‌عباس، می‌خواستند هم مسلمانی هم پادشاهی کنند، آنها در کنار کاخ‌ها و تفرجگاه‌هایی که داشتند، قرآن‌هایی با طلا ساختند، مساجد پرزرق‌و‌برق ساختند، این مساجد پرزرق‌وبرق و قرآن‌های مطلا، صرفاً سپر و توجیهی برای اشرافیت آنها بود. مثلاً از مهدی عباسی، از خلفای بنی‌عباس، یک تفرجگاه و تفریحگاهی درست می‌کند به مبلغ پنجاه میلیون درهم! متوکل عباسی نوزده کاخ می‌سازد به ارزش 294 میلیون درهم! مأمون عباسی وقتی با همسرش پوران ازدواج می‌کند، هزینه عروسی‌شان 38 میلیون درهم می‌شود! اینها اشرافی‌گری‌هایی است که توسط خلفای امت اسلامی انجام شده‌ است؛ یعنی کسانی که به جایگاه پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) تکیه زده بودند... اینها برای توجیه رفتار اشرافی‌گری‌شان، مراکز دینی به این سبک و سیاق می‌ساختند تا بگویند اتفاقاً مسجد باید پرزرق‌وبرق باشد. با همین تفکر کم‌کم عموم مردم هم از روح بندگی فاصله گرفتند.

در کل، وقتی نگاه تجملی در جامعه حاکم می‌شود بسیاری از فرصت‌های معنوی را از مردم می‌گیرد. امام صادق(علیه‌السلام) در مورد اینکه چنین مساجدی، خلاف سنت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) است، فرمودند: هنگامی که فرج اتفاق بیفتد و قائم ما ظهور کند، این مساجد را خراب می‌کند. در روایت آمده که در هنگام ظهور حضرت حجت(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) یک‌سری مساجد را ویران می‌کند، چراکه در اینها خدا، بندگی نمی‌شود، بلکه به نوعی مسجد ضرار است.

در تشیّع نیز پادشاهانی که شیعه شدند هم همین کار را کردند، در کنار کاخ‌هایشان، مساجد و مناره‌های پرزرق‌وبرق درست کردند.

 

رسوخ اشرافیت در دستگاه امام حسین(علیه‌السلام)

 هیئت‌ها و مجالس مذهبی اگر در فضای سرمایه‌داری برگزار شود، دیگر در آن مجالس کسی برای امام حسین(علیه‌السلام) گریه نمی‌کند، بلکه محل تبرج و فخرفروشی و توجه به مادیات خواهد شد. این همان اشرافیت دینی است. بعضی‌ها در دستگاه امام‌حسین(علیه‌السلام) دنبال زندگی لاکچری هستند؛ می‌خواهند هم خوش‌گذرانی کنند، هم نام اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را یدک بکشند. اینها در جامعه اسلامی فاجعه درست می‌کند.

 

نفی اشرافی‌گری در سخنان امامین انقلاب

حضرت امام(رحمت‌الله‌علیه) و مقام معظم رهبری(حفظه‌الله) علیه اشرافی‌گری موضع‌گیری‌های صریح دارند، هم در بیاناتشان و هم در سیره عملی‌شان هست. امام سال 67 درباره مساجد اشرافی در آن حادثه کشتاری که در مکه اتفاق افتاد پیام دادند، بخشی از پیامشان این است: «پیامبر اسلام نیازی به مساجد اشرافی و مناره‌های تزئیناتی ندارد، پیامبر اسلام به دنبال مجد و عظمت پیروان خود بوده است که متأسفانه با سیاست‌های غلط حاکمان دست‌نشسته به خاک مذلت نشسته‌اند.» یک جای دیگر در پاسخ به نامه‌ای که مقام معظم رهبری(حفظه‌الله) و آقای هاشمی درباره‌ ساخت مصلای تهران نوشته بودند، امام اینطور می‌نویسند: «إنشالله در کنار ساختن مصلای تهران، در ساختن بینش کفرستیزی مسلمانان موفق باشیم. ضمناً سادگی مصلی باید یادآور سادگی محل عبادت مسلمانان صدر اسلام باشد و شدیداً از زرق و برق ساختمان‌های مساجد اسلام آمریکایی جلوگیری شود. خداوند تمامی دست‌اندرکاران و برپاکنندگان مساجدالله را تأیید نماید»[4].

نمونه‌های دیگری از مقام‌معظم رهبری(حفظه‌الله)  نیز هست؛ در جلسه‌ای که با طلاب تهران در سال ۱۳۹۵ داشتند، رئیس شورای حوزه می‌گوید: آقا، وضع ساختمان‌های حوزه‌ خیلی نابه‌سامان است، ساختمان نداریم، ساختمان‌ها فرسوده است و مشکلات زیادی داریم، اگر از خارج کشور یا داخل مهمان بیاید ما حتی محل اسکان و پذیرایی برای مهمان‌ها نداریم. ایشان می‌فرمایند: «این جزء اولویت‌ها محسوب نمی‌شود. ما در معیشت طلاب مانده‌ایم.»

امام خمینی(رحمه‌الله‌علیه) می‌فرمایند: «(اگر) سراغ تجملات بروید (و انشالله که شما نمی‌روید) از علوم‌تان کاسته می‌شود. آنهایی که این کتاب‌های قطور و پرارزش را نوشته‌اند، زندگی‌شان یک زندگی طلبگی بود؛ زندگی شیخ انصاری و.... یک زندگی طلبگی بود». مقام‌ معظم رهبری(حفظه‌الله) در مواجهه با مسئولین نظام می‌فرمایند: «وقتی شما مسئولی هستی در جمهوری‌اسلامی و خودت ماشین داری، از ماشین خودت استفاده کن. چرا از ماشین بیت‌المال استفاده می‌کنی؟!».

 

بغی قارونی یا اشرافیت مذهبی

قرآن از یک جنگ نرم بدون خونریزی به نام «بغی» سخن می‌گوید که با مانور تجمل انجام می‌شود. بغی قارونی، همان اشرافیت دینی و مذهبی و همان طاغوت‌های اقتصادی است. یک تعبیر قرآنی هم به نام مترفین است. امام(رحمت‌الله‌علیه) می‌فرمودند: «مرفهین بی‌درد»!. به تعبیر امروزی‌ها، آنهایی که زندگی‌های لاکچری دارند و فخرفروشی می‌کنند.

 

دسته‌بندی صاحبان زندگی تجملاتی

در ادبیات اقتصاد سیاسی سه دسته از افراد جامعه زندگی‌ پرتجمل و تشریفاتی دارند: دسته اول؛ ستاره‌های سینما، سلبریتی‌ها، اهالی موسیقی و فوتبالیست‌ها؛ طبقه‌ای در جامعه‌اند که به این قله‌ دست پیدا می‌کنند. مثلاً فلان ستاره فوتبال که خیلی معروف است چندین پاساژ در شهرهای مختلف دارد، ورزشگاه می‌سازد و اگر سیل یا زلزله بیاید کمک می‌کند و به عنوان خیّر هم شناخته می‌شود. دسته دوم: صاحبان ثروت‌های بادآورده که به هر دلیل، ثروت‌های کلان به دستشان می‌رسد. دسته سوم؛ قاچاقچیان از هر حیطه یا دسته‌ای، مخصوصاً سردمداران‌ و رؤسای آنها که زندگی مرفه دارند‌، نه کوله‌برها...

 

ضرر مترفین به سیستم اقتصادی جامعه

کسانی که سرمایه‌دارند و در جامعه‌ای زندگی می‌کنند که از لحاظ اقتصادی مشکل دارد، اگر بخواهند پول‌شان را در تولید و کار سرمایه‌گذاری کنند، معمولاً به چنین سبک زندگی‌ای رونمی‌آورند و در زندگی حساب و کتاب دارند. مترفین و صاحبان ثروت‌های بادآورده به سیستم اقتصادی، نظام اداری و پولی کشور ضرر می‌زنند؛ چراکه همه‌چیز باید براساس قانون اداره شود، کسی‌که بی‌حساب خرج می‌کند حتماً درآمد بی‌حساب هم دارد. اگر کسی بخواهد درآمد بی‌حساب داشته باشد، آن‌هم در جامعه‌ای که اقتصادش مشکل دارد حتماً باید تخلف کند. شما نمی‌توانید از راه قانونی پول‌ بادآورده به دست آورید. یکی از مهم‌ترین کارهایی که این افراد می‌کنند، ضربات مهلک به بدنه اقتصادی کشور با تخلفات سنگین‌ است، بعضی با زدوبند، پارتی‌بازی و ارتباط با وزیر و وکیل وام چندهزار میلیاردی می‌گیرند و تسویه نمی‌کنند. وقتی جامعه به تفکر سرمایه‌داری مبتلا شود؛ رابطه بجای ضابطه و اختلاس و از این قبیل تخلفات نیز زیاد می‌شود.

 

ضررهای اخلاقی که مترفین و سلبریتی‌ها به جامعه می‌زنند

مترفین ضرر دوم را به نظام اخلاقی جامعه می‌زنند؛ خداوند متعال در مورد قارون می‌فرماید: «فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ»؛[5] قارون با زینت‌هایش؛ لباس‌، مرکب‌ یا غلام‌های آن‌چنانی جلوی چشم مردم مانور تجمل می‌داد. این باعث می‌شد دیگران هوس چنین زندگی‌ای را‌ داشته باشند و می‌گفتند: «یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظیمٍ»؛ کاش ما هم زندگی قارون را داشتیم‌. هوس زندگی تجملی اخلاق را در جامعه نابود می‌کند.

اگر این افراد الگوی جامعه شدند و با آنها مصاحبه کردند، عکس‌شان را روی مجلات زدند، جوان‌ها و فرزندان جامعه بیشتر با اینها آشنا شدند، هر روز ماجراهای این‌ افراد را در رسانه‌ها شنیدند و خواندند، جهت‌گیری‌ها و آرزوها تغییر می‌کند و همه به سمت اینها می‌روند؛ در این صورت پدر و مادر باید بسیار تلاش کنند تا فرزند خود را تأمین کنند یا زندگی خود را به حدی که آرزوهای خودشان و فرزندان‌شان هست برسانند و چون نمی‌رسند، از خدا، از زندگی خودشان و مملکت‌شان ناراضی هستند.

این یکی از مهم‌ترین دلایلی ا‌ست که الگوها و تابلوهای جامعه، کسانی که مرجعیت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی پیدا می‌کنند، نباید از سردمداران پول‌سالار، مترفین و مرفهین بی‌درد جامعه باشند؛ چراکه در این صورت جامعه به خطا می‌رود.

در فیلم‌ها، زندگی قهرمانان بهترین و مرفه‌ترین است، در تبلیغات تجاری بهترین امکانات، لباس‌ها و حتی کودکانی با بهترین چهره‌ها را انتخاب می‌کنند، حتی جوانی که در تبلیغات تجاری فلان کتاب درسی انتخاب می‌کنند، حتماً باید تیپ اروپایی داشته باشد؛ چشم‌هایش رنگی و موهای سرش طلایی باشد. همه اینها برنامه‌ریزی شده است و به‌خاطر نظر سازنده این فیلم‌ها و تبلیغات آدمی فقط با این چهره، تیپ و سبک زندگی شناسانده می‌شود. این باعث می‌شود زندگی این افراد را بهشت و زندگی خود را جهنم تصور کند.

 

جنگی که اهل بغی در قلوب و عقول مردم به راه می‌اندازند

این روحیه باعث دو فاجعه اخلاقی در جامعه می‌شود: اول؛ توجه به خود؛ فضائل اخلاقی، ارتباط با خدا و علمی که به نفع ما باشد از بین می‌رود. دوم: امور خیر، صدقات و برای رضای خداوند کارکردن کم‌کم از جامعه رخت می‌بندد؛ چراکه همه ‌چیز در ازای پول است، هرکاری که در آن پول باشد هستند‌ و اگر در آن پول نباشد، نیستند.‌ کم‌کم روحیات انسان‌ها اینگونه می‌شود؛ این یعنی نابود شدن اخلاق انسانی و الهی در جامعه و از نتایج قطعی نظام سرمایه‌داری و تفکر پول‌سالار حاکم در جامعه است؛ اول و آخر مهم پول است.‌ به همین دلیل قرآن کسانی را که مانور تجمل می‌دهند و هوس مردم را تحریک می‌کنند، اهل بغی می‌داند و می‌گوید اینها در قلوب و عقول مردم جنگ به پا کردند و دین مردم را می‌برند.‌ چه مسئول باشد و چه غیرمسئول یا سلبریتی...

 

راهکار اهل‌بیت(علیهم‌السلام) در مقابل جریان مترفین

در مقابل جریان مترفین، مرفهین بی‌درد و اهل بغی چه باید کرد تا مسئله حل شود؟ یکی از مهم‌ترین راهکارها این است که باید الگوهای مثبت و صحیح در جامعه برجسته و ترویج شوند. شخصیت‌هایی مثل امیرالمؤمنین، اباعبدالله‌الحسین، زین‌العابدین، قمر منیر بنی‌هاشم و سایر اهل‌بیت(علیهم‌السلام) دو ویژگی خیلی مهم داشتند؛ زندگی‌شان بسیار ساده و در حد متوسط رو به پایین جامعه بود، مخصوصاً اگر حاکم بودند؛ مثل امیرالمؤمنین و امام حسن مجتبی(‌علیهم‌السلام) که زندگی آنها درحد ضعیف‌ترین مردم جامعه بود، ولی اگر حاکم نبودند در حد متوسط زندگی می‌کردند، طوری که هم فقرا هم مردم معمولی جامعه وقتی به زندگی آنها نگاه می‌کردند، دلشان آرام می‌گرفت.

 دوم اینکه وقت و کار خود را به دو قسمت تقسیم کرده بودند؛ یکی توجه به خدا و معنویات، رابطه با خدا و رسیدگی به خود؛ مثلاً امام‌زین العابدین(علیه‌السلام) شبی هزار رکعت نماز می‌خواندند؛ لقب ایشان سیدالباکین و سیدالساجدین بوده، اهل سجده‌های طولانی، معنویت و توجه به خود و خدا بودند‌. رابطه خودشان و خدا را خیلی قوی می‌کردند. این یکی از کارهای مهم ایشان بود.

 کار دیگر آنها نوع‌دوستی و خدمات رایگان به مردم خصوصاً به فقرا بوده است. امام سجاد(علیه‌السلام) که هزار رکعت نماز می‌خواندند، صد خانواده بی‌بضاعت را تحت تکفّل داشتند و رسیدگی می‌کردند. از مال خود صرف نظر می‌کردند و شب‌ها به محلات و منازل کسانی ‌که از کارافتاده و بی‌بضاعت بودند و به رسیدگی نیاز داشتند، می‌رفتند.

 همه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) اینگونه بودند، در روایت هست: در روز عاشورا زخم‌های زیادی بر بدن امام حسین(علیه‌السلام) بود، یکی از زخم‌هایی که جای شمشیر نبود، جای سیاهی حمل بسته‌های معیشتی بود که حضرت، آن زمان بند آن کیسه‌ها را به شانه می‌انداختند، آنقدر این کار انجام شده بود که جای آن روی بدن حضرت باقی مانده بود. در مورد امام ‌باقر و امام‌ سجاد(‌علیهما‌السلام) نیز آمده که وقت غسل جای آن روی بدن نمایان بوده است.

در تاریخ آمده ابالفضل‌العباس(علیه‌السلام) شب‌ها بالای پشت بام منزل‌شان یا بالای یک بلندی که مشرف به جاده بوده، آتشی روشن می‌کردند؛ رسم بوده برای جامانده‌ها، درراه‌مانده‌ها و کسانی که احیاناً گم شده‌اند یا کسانی‌که به سمت شهر می‌آیند ولی گرسنه و تشنه‌اند، روشن شدن آتش یعنی ضیافت‌خانه‌ای هست و آنها به طرف آتش می‌آمدند. حضرات آنها را به خانه می‌بردند و به آنها غذا می‌دادند. حتی در شهر مهمانسرا ساخته بودند.‌

در احوالات حضرت علی اکبر(علیه‌السلام) هست که حتی در بین راه‌ها و جاده‌ها مهمان‌سراهایی برای مسافرین درست کرده بودند؛ کارهای رایگان این‌چنینی انجام می‌دادند. ایشان می‌توانستند این پول را برای زندگی خودشان جمع کنند و تشریفات زندگی را بالا ببرند.

 

«ثواب الله» در مقابل طاغوت قارونی

راه مبارزه با مترفین، زندگی‌های لاکچری و طاغوت سرمایه‌داری، تکثیر الگوی درست در جامعه است. بنی امیه یک نظام توسعه طاغوتی سرمایه‌داری پایه‌گذاری کرده بود که عملاً قبل از بنی‌امیه پایه‌گذاری شده بود. برای نفی و مبارزه با این مشکلات، حضرات اهل‌بیت(علیهم‌السلام) به عنوان الگوهای امت اسلامی این رفتارها را به شدت تکرار می‌کردند تا در جامعه دیده و‌ تکرار شوند، چراغ هوای پاک و اخلاق پاک در جامعه خاموش نشود و ترویج بشود.

در مقابل طاغوت قارونی، «ثواب الله» راه مبارزه و نجات است. «ثواب الله» یعنی می‌گویند فلان کار را برای ثوابش انجام بدهید، فی سبیل‌الله کارکنید و خدمات رایگان ارائه بدهید، اعمال این‌چنینی را به قصد قربت انجام دهید؛ اینها راه مبارزه با مانورهای تجمل قارون‌صفت‌ها در جامعه توحیدی‌ است.

راه آن فحش دادن نیست، به این وسیله چیزی حل نمی‌شود. راهش را قرآن نشان داده است؛‌ وقتی که قارون بیرون آمد و به اصطلاح لاکچری‌بازی درآورد و هوس‌های مردم را تحریک کرد، آنهایی که هوس‌های دنیایی در دلشان بود این جمله را گفتند: «...یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ...»[6]؛ کاش ما هم مثل او بودیم و زندگی او را داشتیم. در مقابل، عده دیگری که اهل ایمان بودند به قارون‌زده‌ها روکردند و گفتند: «وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ...»[7]؛ وای بر شما! ثواب و پاداش الهی برای کسانی که اهل پاداش و عمل‌اند، خیلی بهتر است.

 

دلیل توجه ویژه مقام معظم رهبری(حفظه‌الله) به حرکت‌های جهادی

چرا مقام معظم رهبری(حفظه‌الله) در ماجرای کرونا، سیل، زلزله و... می‌فرمودند که عده‌ای از بانوان خودجوش مثلاً ماسک تولید می‌کردند یا جوانانی در روستاها مشغول کار جهادی‌اند، گروه‌های کوچک که اصلاً به چشم نمی‌آید و رسانه‌ اینها را اصلاً حساب نمی‌کند، ایشان اینها را رسانه‌ای می‌کردند، چرا؟ چون کار تبرعی و «فی سبیل الله» بود، کسی پول نمی‌گرفت. در جامعه‌ای که در برابر فرهنگ رایجی که از در و دیوار، تلویزیون، فضای مجازی و زندگی عده‌ای از مسئولین اشرافیت به جامعه پمپاژ می‌شود، اینها را باید به رخ کشید، این روحیه‌ها باید ترویج و تبلیغ شود. در جامعه ما کسانی گروهی و رایگان کار می‌کنند و به هم‌وطنانشان رایگان خدمات می‌دهند. این روحیه‌ها نباید بمیرد، این روحیه‌ها باید احیا و ترویج شود. یا چقدر امام خامنه‌ای(حفظه‌الله) روی بسته‌های معیشتی مانور دادند، علت این بود که در جامعه باید روحیه کارهای تبرعی، جهادی و رایگان زنده باشد، این نشان می‌دهد که نبض حیات معنوی جامعه می‌زند. اعتقادات در این جامعه نمرده و اشرافیت سیطره کامل پیدا نکرده است. راه مبارزه با طاغوت‌های اقتصادی و روحیه‌های تجمل‌گرا اینهااست.

 

آیا اسلام با ثروت و پول مخالف است؟!// اِتراف، نابودکننده جامعه

آیا اسلام با ثروت و پول مخالف است؟ آیا می‌خواهد ما همیشه در فقر و فلاکت و بدبختی باشیم و هیچ‌وقت زندگی‌مان خوب نشود؟ ابداً اینطور نیست! اتفاقاً بروید روایات را ببینید، چقدر درباره تجارت روایت داریم. امام صادق(علیه‌السلام) تجارت می‌کردند یعنی کسانی را داشتند که تجارت می‌کردند. در مورد کار و تولید ثروت روایات زیادی داریم، پس این حرف‌ها یعنی چه؟

 چیزی که اسلام با آن مخالف است، انباشت ثروت و خودخواهی مالی و اسراف و تجمل‌گرایی است؛ اسلام با تولید ثروت و پول مخالف نیست؛ با تولید ثروت از راه حرام مخالف است، ولی با تولید ثروت از راه حلال مخالف نیست، هرچه هم تولید ثروت زیاد شود بهتر است. اما تو این ثروت را تولید کردی فقط حساب بانکی خودت را پر کردی، فقط برای خودت انباشت ثروت کردی، خودخواهی مالی داری، خسیسی و این خطرناک است. این روحیه، روحیه اتراف است، این روحیه روحیه قارون است، اینها جامعه را نابود می‌کند.

 

راه چاره اتراف و تجمل‌گرایی

 باید چه کرد؟ در مورد آیه قبلی گفتیم راه مبارزه با جریان تجمل‌گرایی «ثواب الله» است، لازمه اینکه این «ثواب الله» و کارهای فی سبیل‌الله و رایگان و تبرعی در جامعه شیوع پیدا کند که آن روحیه‌ای که شما قدم از قدم می‌خواهید بردارید باید پول بگیرید یا پول بدهید که خورنده اخلاق است، اگر بخواهید این را از بین ببرید تنها یک راه دارد و آن شیوع «ثواب الله» است.

 

چگونه کار جهادی و تبرعی را رواج دهیم؟

حال، شما چطور می‌خواهید «ثواب الله» یعنی این تبرعی کار کردن را رایج کنید؟ مفهومی در یکی از روایات ذکر شده که اینجا ما آن مفهوم و عبارت مشترک روایاتی که در این زمینه هست را عرض می‌کنیم.

مرحوم شیخ کلینی در کافی شریف، جلد پنج نقل می‌کند: «الاِجمالُ فی الطلب» خیلی به این عبارت آخر بحث دقت کنید. با این مشکلاتی که هست، ما چکار کنیم تا بتوانیم کار تبرعی کنیم؟ با ثروت و طول ثروت هم که اسلام مخالف نیست، بروید از راه درست پول دربیاورید. در عین ‌حال می‌فرماید: «الإجمالُ فی الطلب»؛ یعنی در طلب رزق و روزی خوب و حلال (حرام که هیچ) به اجمال بسنده کنید. یعنی چه؟ امام صادق(علیه السلام) می‌فرمایند: باید در طلب معیشت بالاتر از حد کسی باشی که کار خیر را ضایع می‌کند و مادون کسی باشی که در طلب مال حریص است و راضی به دنیا و مطمئن به آن است؛ یعنی کار ضایع‌کن نباش. بعضی بلد نیستند پول دربیاورند، اصلاً بی‌عرضه‌اند، عرضه کار و پول درآوردن ندارند، کار به دستشان می‌دهی ضایع می‌کنند؛ اینطور نباش بالاتر از اینها باش. از آن‌طرف می‌فرماید که عده‌ای هم هستند اینقدر حریص‌اند و حلال و حرام همه چیز را قاطی می‌کنند، درآمدهای فوق‌العاده دارند اینطوری هم نباش. بی‌عرضه نباش که بتوانی پول دربیاوری. «برو کار کن مگو چیست کار»، از راه حلال پول دربیاور و تولید ثروت کن، ولی مثل آدم‌های حریص هم نباش که هرجوری می‌توانند، از هر راهی پول درمی‌آورند، از هر راهی حرام‌خواری می‌کنند. این اخلاقی فوق‌العاده‌ است که پولت را از راه حلال دربیاور، بیشتر هم دربیاور اشکالی ندارد، اما وقتی می‌خواهی مصرف کنی، اینجا حرف‌هایی داریم دقت کن!

 

مؤمن نباید اظهار فقر و بیچارگی کند

اینجا باید به اندازه‌ای مصرف کنی که کفاف توست؛ در مصرف اسراف نکنید. این را توضیح می‌دهیم چون بحث بسیار مهمی است. ببینید، بعضی‌ می‌گویند: مگر روایت نمی‌فرماید: «أنَّ اللهَ تبارکَ و تعالی یُحِبُّ الجَمالَ و التَجَمُّلَ...»[8]؛ خداوند تبارک و تعالی زیبایی و تجمل را دوست دارد. بالاخره وقتی وضعیت خیلی خوبی داشته باشیم لباس خیلی شیک هم بپوشیم.

منظور از این تجمل که در روایت ذکر شده است با تجملی که ما فکر می‌کنیم فرق می‌کند؛ تجملی که ما می‌گوییم یعنی زندگی اشرافی، امکانات شیک و... دقت کنید، اینجا جمال در روایت در برابر یک کلمه‌ به نام «بَئس» است و تجمل در مقابل کلمه دیگری به نام «تباؤس» است. خدا جمال و تجمّل را دوست دارد و «بئس» و «تباؤس» را دوست ندارد. تباؤس یعنی اظهار فقر و ناله کردن و خوارکردن خود و دم از ناداری خود زدن. خدا از این کار بدش می‌آید. مؤمن نباید اظهار فقر و بیچارگی کند و خودش را ذلیل کند. نقطه مقابل «تباؤس» جمال و تجمل است؛ یعنی خودت را به زیبایی، دارایی و داشتن بزن. چنانچه نداری اظهار فقر نکن و خودت را به دارا بودن بزن، خودت را خوار نکن. تجمل در اینجا یعنی همین. اظهار فقر نکن، اظهار دارایی بکن. اظهار دارایی یعنی انسان ممکن است فقیر باشد ولی تجمل کند یعنی طوری زندگی می‌کند که دیگران نفهمند او فقیر است.

 

تعفّف در قرآن

دو عبارت اینجاست: یکی همین تجمل که در این روایت هست و دیگری «تعفف» در قرآن. در یک آیه آمده که بعضی از مؤمنین که فقیرند طوری زندگی می‌کنند که «یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ»[9]؛ یعنی طوری زندگی می‌کنند که مردم جاهل فکر می‌کنند آنها پول‌دارند و وضع مالی‌شان خوب است؛ ظاهر زندگی‌شان اینجوری است، تعفف دارند، خویشتن‌دارند، اظهار فقر و فاقه نمی‌کنند، تجمل هم دارند خودشان را به زیبایی و دارا بودن می‌زنند.

چگونه این کار را می‌کنند؟ اینکه شما مثلاً یک یا دو دست لباس بیشتر ندارید و با همین لباس همیشه تمیز و اتو‌کرده و مرتب بیرون می‌آیید، در مقابل، یکی را می‌بینیم که وضع مالی‌اش هم خیلی خوب است ولی یک لباس بنجل و اتو‌نکرده پوشیده است. خدا این فرد را دشمن می‌دارد، چنین فردی را دوست ندارد؛ می‌گوید مؤمن باید تجمل داشته باشد. حتی اگر فقیر و نادار هم هستی، همین کمی که داری را شیک و مرتب باش. همین لباس کهنه هم هست، تمیز و مرتب باشد. این همان تجمل است؛ لذا در زندگی فرد مؤمنی وارد می‌شوی و می‌بینی بنده خدا واقعاً هشتش گرو نهش است، ولی جوری آراسته بیرون می‌آید، مردم فکر می‌کنند خیلی وضعش خوب است.

 

ذوالتجمل کیست؟

در روایت آمده، در فقه ما هم هست که مثلاً می‌فرمایند: در باب زکات، بعضی از زکات‌ها را به «ذوالتجمل من الفقرا» بدهید. فقرایی هستند که ذوالتجمل‌اند، آبرودارند، وقتی بیرون می‌آیند کسی نمی‌داند در خانه‌شان چه خبر است، ظاهرشان را نگاه می‌کنند می‌گویند اینها وضع‌شان خوب است. بعضی از انواع زکات است که می‌فرماید به اینها بدهید.

 

سیره امام سجاد(علیه‌السلام)

امام سجاد(علیه‌السلام) طوری زندگی می‌کردند که عده‌ای فکر می‌کردند ایشان فقیرند، در مدینه پخش کردند که امام سجاد(علیه‌السلام) فقیر است. حضرت مبلغ هزار درهم فرستادند و فرمودند این زکات من، اینها تعجب کردند، ایشان می‌توانند زکات بدهند؟! زکات به ایشان تعلق می‌گیرد؟! پس وضعشان خوب است. معلوم نیست وضع ایشان خوب است، چراکه اجمال در طلب دارند؛ یعنی درآمد دارند اما مانور تجمل نمی‌دهد. زندگی‌شان در حد متوسط است، در حد کفاف دارند از این پول برمی‌دارند، باقی این پول را صدقه می‌دهد، زکاتش را می‌دهند، کارهای تبرعی در جامعه انجام می‌دهند، ظاهری نمی‌چرخند که همه حسرت‌شان را بخورند، زندگی متوسط دارند.

حضرت به عیادت محمدبن‌اسامه رفتند، مریض بود، نزد حضرت گریه کرد که پانزده‌هزار دینار (تقریباً معادل پانزده سکه بهار آزادی امروز) بدهکارم. امام(علیه‌السلام) فرمودند: همه‌اش با من، من همه را پرداخت می‌کنم خیلی است! حضرت را ببین درآمد دارند اما به قدر کفاف برای زندگی خرج می‌کنند یعنی ثروت تولید می‌کنند، کار می‌کنند. ولی به قدر کفاف برمی‌دارند باقی‌اش را در جامعه مصرف می‌کنند.

 

ترویج فرهنگ کار خیر// صلوات بفرست...

امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) با دست خودشان نخلستان‌هایی تولید می‌کردند، چاه می‌کندند، هنوز دست‌شان آب و گلی بود، می‌گفتند که قلم و کاغذ بیاورید و برای عموم مردم وقف می‌کردند. از این کارها در جامعه انجام دهیم، باعث می‌شود که روحیه کار تبرعی و کار خیر در جامعه رایج شود. تو وقتی یک نفر را سوار می‌کنی و با ماشینت می‌رسانی، بعد می‌گوید: آقا چقدر شد و می‌گویی: صلوات بفرست، دفعه بعد وقتی هم می‌رود جایی کار خیری می‌کند می‌گوید: صلوات بفرست.

 

تکثیر الگوهای جهادی در جامعه// من سادگی را بیشتر می‌پسندم

در مقابل جریان طاغوت اقتصادی و زندگی لاکچری و ترویج روحیه‌ خودخواهی‌های مالی و خساست و قارونیسم، تنها راه مبارزه و غلبه و تغییر اوضاع، تکثیر این الگوها و رفتارها در جامعه است. اینها حسناتی است که سیئات را کنار می‌زند و از بین می‌برد.

شخص سرمایه‌دار معروفی در دنیاست، در مورد او نوشته بود که از سال ۱۹۵۷ تا حالا خانه‌ای که دارد را عوض نکرده، یک ماشین قدیمی دارد که هنوز سوار می‌شود و شعارش هم این است: من سادگی را بیشتر می‌پسندم. یک آدم غیرمسلمان که جزء سه نفر سرمایه‌دار اول دنیاست. این خیلی مهم است.

 

فرمولی برای مدیریت صحیح نیازها  و درآمد

نیازهای ضروری و حد متوسط زندگی‌ات را بنویس، ببین چقدر برای تأمین اینها پول نیاز داری و چقدر باید کار کنی. برای تأمین این نیازها کار و تلاش کن، این حد کفاف در زندگی است که انسان گرفتار زندگی‌های لاکچری و سرمایه‌داری و آن روحیات نشود، این همان اجمال در طلب است که عرض کردیم؛ اگر مافوق نیازت درآمد داری، آنها را دائم پس‌انداز نکن، مابقی‌اش را کارهای خیر انجام بده.

اینکه بعضی‌ها همیشه انباشت پول می‌کنند، درست نیست. دستورات اسلام این است که می‌گوید به اندازه نیازت بردار، اگر اضافه‌تر هم پول تولید کردی خوب است، ولی در صورتی خوب است که مثل امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) یا زین‌العابدین(علیه‌السلام) کارهای تبرعی کنی.

حالا ما خیلی هنر کردیم، فکر کردیم مثلاً چه مردم خوبی هستیم دیوار مهربانی درست می‌کنیم، لباس‌های کهنه‌مان را روی آن می‌گذاریم یک فقیر بیاید بردارد و برود. اصلاً این نیست، مؤمن کار می‌کند، به قدر کفاف خودش پول درمی‌آورد، زندگی حد متوسط برای خودش تعریف می‌کند ولی دنبال تجمل‌گرایی نیست، به معنای فارسی، مابقی‌اش را در جامعه هزینه می‌کند، برای مجالس و محافل این‌چنینی خرج می‌کند، برای فقرا مصرف می‌کند، این روحیه است که جامعه را به تعالی می‌رساند.

 

ضیافت‌خانه امام مجتبی(علیه‌السلام)

همه این خاندان، خاندان کرم بودند، امام مجتبی(علیه‌السلام) به کریم اهل‌بیت(علیهم‌السلام) معروف بودند. در مدینه یک مهمان‌سرای بزرگ داشتند. اصلاً مهمان‌سرا داشتن اخلاق اهل‌بیت(علیهم‌السلام) بوده است. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) تقریباً هرروز با همان سادگی نه تشریفات، دنبال مهمان می‌گشتند. افراد از راه می‌رسیدند، وارد شهر می‌شدند گرسنه و بی‌بضاعت بودند، معلوم بود کسی را در شهر ندارند، هاج و واج بودند، ضیافت‌خانه حسن‌بن‌علی(علیه‌السلام) معروف بود، به آنجا راهنمایی‌شان می‌کردند. از همه جهت کریم بودند.

 

سنت الهی؛ هرچه کریم‌تر، داراتر

خدا به‌اندازه‌ای به آدم‌ها پول و دارایی‌های دنیا می‌دهد که دلشان بزرگ باشد و به دیگران بدهند. البته پول‌دار خسیس هم داریم، آنها را کنار بگذاریم؛ ولی پول‌دارهای کریم داریم، بعضی پول‌دارها کریم‌اند، راحت به دیگران می‌بخشند، خیلی‌ها از کنارشان با احترام و عزت استفاده می‌کنند؛ اینها را خدا وا‌نمی‌گذارد، برایشان می‌فرستد.

 

کرامت نجات‌بخش کریم اهل‌بیت(علیهم‌السلام)// رفتار کریمانه، راه ترویج دین است

شخصی مقابل امام مجتبی(علیه‌السلام) آمد و شروع به فحاشی کرد. حضرت فرمودند: اهل کجایی؟ گفت: اهل شام. خب معلوم شد؛ شامی‌ها که همه دشمنان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) بودند و اهل سبّ و لعن بودند. تبلیغات معاویه کار خودش را کرده بود. ادامه داد و همین‌طور فحش می‌داد. آقا فرمودند: از راه آمده‌ای، خسته‌ای، بیا برویم کمی استراحت کن، از تو پذیرایی کنند، بعد با هم صحبت می‌کنیم. حضرت به او اینطور محبت کردند یک‌دفعه‌ به فکر فرورفت. حضرت فرمودند خب، حالا بیا برویم. دستش را گرفتند و او را بردند، به او غذا و جا دادند، سه روز مهمان امام حسن(علیه‌السلام) بود، روز سوم محضر امام(علیه‌السلام) آمد و درحالی‌که سرش پایین بود گفت: آقا وقتی من به مدینه آمدم، نزد من منفورترین آدم در زمین شما بودید، الآن دارم می‌روم، شما عزیزترین آدم در دنیا نزد من هستید.

بله آدم وضعش خوب باشد، پول داشته باشد یا نداشته باشد ولی بتواند به دیگران کمک کند. اهل‌بیت(علیهم‌السلام) به خیلی‌ها اینطور کمک می‌کردند. فقر آدم‌ها را برطرف می‌کردند. این روش دین را ترویج می‌کند، اخلاق را ترویج می‌کند؛ ولی هرچه برای خودت نگه‌داری مردم دین‌گریزتر می‌شوند. مؤمن باید بتواند از همه جهت کریمانه رفتار کند.

 

نسل کریم‌ها را در کربلا کشتند// بانوی کریمه کربلا

امام مجتبی(علیه‌السلام) اهل بذل و بخشش بودند، امام حسین(علیه‌السلام) هم اهل بذل و بخشش بودند. طرف آمده بود درب خانه‌ امام حسین(علیه‌السلام)، حضرت از پشت در به او پول دادند. یک نفر گفت: آقا این ‌همه پول را از پشت در دادید؟ فرمود: ترسیدم چشم‌هایم در چشمش بیفتد و خجالت بکشد. این امام حسین(علیه‌السلام) است! اصلاً می‌دانید این خانواده ذاتاً کریماند. شنیده‌اید که روز عاشورا اموال این خانواده، طلاها و گوشواره‌هایشان را بردند، شنیده‌ا‌ید که در گودال قتلگاه لباس‌ها و انگشتر امام حسین(علیه‌السلام) را بردند.

وقتی‌ که کاروان از کربلا به شام رفت، اوضاع شام عوض شد و یزید ملعون یک‌دفعه‌ گفت: با عزت و احترام این خانواده را به مدینه بفرستید. یک قافله‌سالار بالای سر اینها گذاشت و دستور داد که با آنها مدارا کند. البته او ‌هم آدم بنی‌امیه بود ولی دستور داشت مدارا کند. این کاروان را با مدارا به مدینه آورد. وقتی به مدینه آمدند بی‌بی زینب(سلام‌الله‌علیها) پیغام فرستادند به قافله‌سالار بگویید صبر کند، حالا او دستمزدش را می‌گرفت، ولی بی‌بی رفتند هرچه طلا و جواهرات یا زیورآلات در خانه مانده بود، جمع کردند برای این قافله‌سالار فرستادند و پیغام فرستادند که معذرت‌خواهی کنید، بیشتر از این نداشتیم. این خانواده اینطور هستند! نمی‌بردی خودشان به تو می‌دادند، این تازه زینب(سلام‌الله‌علیها) این خانواده است، ببینید نسل کریم‌ها را در کربلا کشتند.

 

طعم مرگ در کام نوجوان کربلا؛ أحلی مِن العسل!

یکی از آنها نوجوان امام حسن مجتبی(علیه‌السلام) است. آقازاده امام مجتبی(علیه‌السلام) طبق نقل‌ مشهور یک نوجوان سیزده ساله است‌. قاسم‌بن‌الحسن(علیهما‌السلام)، غمگین نشسته بود، آقا نگاهی به او کردند و فرمودند: قاسم جان چه شده است؟ عرض کرد: آقا امشب اسم همه را بردید، تا شش ‌ماهه را امام حسین(علیه‌السلام) شب عاشورا توضیح دادند که فردا چه می‌شود. گفت: آقا اسم همه را بردید علی‌اصغر هم شهید می‌شود، آنوقت من شهید نمی‌شوم؟ تکلیف من اینجا چه می‌شود؟ آقا فرمودند: «کَیفَ المَوتُ عِندَک؟»؛ چنین مرگی نزد تو چگونه است؟ گفت: «احلی مِنَ العَسَل!»؛ از عسل شیرین‌تر است! آقا فرمودند: بسیار خوب؛ فردا تو را به بَلاء‌ِ عظیم می‌کشند، بدجور تو را می‌کشند، دیگر پرده‌ها افتاده. دیگر امام حسین(علیه‌السلام) همه‌ چیز را می‌گویند.

 

قاسم و اجازه میدان

روز عاشورا شد، خوشحال محضر عمو جانش رفت که آقا اجازه بدهید بروم. امام حسین(علیه‌السلام) فرمودند: نه عزیزم تو عزیز دل برادر منی، با مادرت بمان، گفت: آقا شما که دیشب گفتید... دوید و به خیمه رفت، مادر گفت که عزیز دلم چه شد؟ گفت عمو اجازه نمی‌دهد، دیشب گفت تو کشته می‌شوی. الآن می‌گوید نمی‌روی. نشست و در خیمه زار‌زار گریه کرد. یک‌دفعه‌ مادر صدا زد عزیز دلم یک بازوبند روی بازویت هست این را وقتی پدرت از دنیا می‌رفت فرمود: به بازویت ببندم و فرمود: وقتی همه غم‌های عالم به تو روی آورد، آن را بازکن، الآن وقت آن است. غمی بالاتر از این هست؟ قرار است تا چند ساعت دیگر همه‌ چیز تمام شود، همه سرها بالای نیزه است ما بمانیم؟! سریع بازوبند را باز کرد، دید که امام حسن(علیه‌السلام)، نوشته‌اند که روز عاشورا عمویت را تنها نگذار.

دوان‌دوان پیش اباعبدالله(علیه‌السلام) آمد، آقاجان دیگر نمی‌توانی نه بگویید. عزیز دلم چه شده است؟ ببینید این نامه پدرم است و نامه را به دست امام حسین(علیه‌السلام) داد، اباعبدالله(علیه‌السلام) نگاه کردند دیدند دستخط برادرشان است، امام حسین(علیه‌السلام) گریه می‌کردند و مدام نامه را روی چشم می‌گذاشتند. مقتل نوشته که بعد، دست در گردن یکدیگر انداختند و بسیار گریه کردند. لحظاتی گذشت، امام(علیه‌السلام) فرمودند: عزیزم تو هم به میدان برو.

 

جنگاوری بدون لباس جنگی

قاسم(علیه‌السلام) به خیمه رفته و مادر می‌خواهد بچه را به میدان بفرستد. هرچه می‌گردند هیچ چکمه‌ای اندازه این بچه نیست، هر چه می‌گردند هیچ زره و سپری اندازه‌اش نیست، شمشیر به دست قاسم داده، بسته حمایل کرده، شمشیر روی زمین ‌گیر می‌کند، اینطور نوشته ‌شده است. بعد دید اینگونه فایده ندارد. مادر رفت و عمامه امام حسن(علیه‌السلام) را آورد و به ‌جای کلاه‌خود عمامه بست.

تکلیف دیگر روشن است وقتی کسی به میدان جنگ می‌رود و لباس رزم ندارد یعنی دیگر زدن و کشتنش کاری ندارد. چکار کند؟ عمامه بست و لباس عربی بلند و به‌ جای چکمه، کفش پوشید و با یک شمشیری که روی زمین کشیده می‌شد محضر اباعبدالله(علیه‌السلام) آمد. حالا دارد می‌بیند که «کَاالفَلقَتِه القمر»، مقتل نوشته مثل پاره ماه از خیمه بیرون آمد. اباعبدالله(علیه‌السلام) نگاهش کرد دید این بچه خیلی چهره‌اش زیباست، امام حسنی است... گوشه عمامه را باز کرد، «تحت‌النحنک» را روی صورتش بست. فقط چشم‌ها پیدا باشد. وقتی سوار اسب شد، پایش به رکاب نمی‌رسید. تسمه را بالا انداخت و دهنه اسب را گرفت و به میدان رفت.

 

دلاوری قاسم(علیه‌السلام) در میدان نبرد

 ازرق شامی که خودش با چهارهزار سوار برابر بود آنجا ایستاده بود عمرسعد گفت: این بچه حسن مجتبی(علیه‌السلام) است به جنگ با او برو، ناراحت شد گفت: مرا به جنگ با یک بچه می‌فرستی؟ گفت ا‌ینها بچه نیستند، برو. گفت من پسرهایم را می‌فرستم، ازرق شامی چهار پسرش را یکی یکی به مصاف قاسم فرستاد. قاسمبن‌الحسن(علیه‌السلام) هر چهار نفر را به درک واصل کرد. ازرق دیگر خونش به جوش آمده بود. گفت الآن خودم می‌روم داغش را به دل مادرش می‌گذارم و برمی‌گردم. سوار اسب شد مقابل این نوجوان آمد و ایستاد.

وقتی‌ ایستاده بود، قاسم‌بن‌الحسن(علیه‌السلام) ‌حرفی زد. می‌دانید خدعه و فریب در همه‌ جا الا میدان جنگ اشکال دارد، یک دفعه‌ نگاه کرد گفت به تو می‌گویند ازرق شامی که چهارهزار سوار را برابری؟! تو اینقدر ادعایت‌ می‌شود؟! گفت بله منم، گفت: تو چطور جنگ‌آوری هستی که دهانه و تنگه اسبت را نبسته‌ای؟! او هم یک ‌لحظه سرش را پایین آورد که نگاه کند، قاسم(علیه‌السلام) با یک ضربه او را از اسب انداخت. صدای تکبیر از خیمه‌ها بلند شد...‌ عمرسعد دید اصلاً لشکر از هم پاشید. صدا زد که حمله کنید. همه به ‌طرف قاسم(علیه‌السلام) حمله کردند، یکی از آن کارهایی که می‌کردند این بود مقتل نوشته: «یَظرِبونَ هُم باالاَحجار»؛ با سنگ، از دور این نوجوان را سنگ‌باران کردند...

 

روضه جانسوز قاسم‌بن‌الحسن(علیهما‌السلام)

روضه را روضه‌خوان پیش مرحوم آیت‌الله حائری(رحمت‌الله‌علیه) مؤسس حوزه خواند، آنقدر ناله زد گفت: به خدا قسم، دیگر این روضه را جلوی من نخوانید. چه روضه‌ای بود؟ روضه این بود: وقتی امام حسین(علیه‌السلام) رسید بالای سر قاسم «وَهُوَ یَفْحَصُ بِرِجْلَیْهِ»[10]؛ با پا‌های خودش همین‌جور زمین را می‌کند، داشت جان می‌داد؛ یعنی وقتی اباعبدالله(علیه‌السلام) بالای سر قاسم رسیدند نفس‌های آخر قاسم بود، داشت دست‌وپا می‌زد و جان می‌داد، سر را در آغوش گرفت و صدا زد: «عَزَّ وَ اللَّهِ عَلَی عَمِّکَ أَنْ تَدْعُوَهُ فَلَا یُجِیبُکَ‏ أَوْ یُجِیبُکَ‏ فَلَا یَنْفَعُکَ»؛ سخت است بر عموی تو که تو او را صدا بزنی و نفعی برای تو نداشته باشد...

 


[1]. ظاهر اشرافی.

[2] . سوره توبه، آیه 34.

[3] . سوره مائده، ‌آیه 42.

[4] . 26/آبان/ ۱۳۶۷.

[5]. سوره قصص، آیه 79.

[6]. سوره قصص، آیه 79.

[7]. سوره قصص، آیه 80.

[8] . بحار الأنوار: ۷۹/۳۰۳ /۱۶.

[9]. سوره بقره، آیه 273.

[10] . لهوف، سید بن طاووس، صفحه 115.