راهحل مؤمن بودن در لحظه مرگ چیست؟
راهحل مؤمن بودن در لحظه مرگ چیست؟
راهحل مؤمن بودن در لحظه مرگ چیست؟
حجتالاسلام مهدوینژاد: شیطان در دنیا، تنها وسوسهگر است، قدرت تصرف فیزیکی ندارد، در هنگام احتضار هم شیطان امر میکند، نه تشویق // در لحظاتی که انسان در سکرات موت و در کشاکش سختیها قرار گرفته، گاهی به دلیل ضعف ایمان، نمیداند چه کار باید انجام دهد. یک دفعه شیطان پیدا میشود و به او امر میکند. در آن لحظات حیرت، پریشانی و اضطراب، یک دفعه به او امر میشود که یک کاری را انجام بده این امر اثر میکند. چراکه استعلا و استحکام در آن کلام باعث قوت قلب در طرف میشود، او تصورش این است که این دستور دیگر صحیحترین امری است که میتواند از آن تبعیت کند // انسان در هنگام احتضار اختیار و اراده دارد که به وسوسه شیطان عمل کند یا نه // ملکه تقوا و مقاومت تعیین کننده این است که فرد در لحظات آخر، از شیطان شکست میخورد و تسلیم میشود یا از شیطان عبور میکند // چطور میشود که شخصی یک عمر از اعمالش مراقبت کرده بعد در لحظات احتضار، شیطان میآید او را وسوسه میکند و منحرف میشود؟ آیا این با عدل الهی سازگار است؟! // خداوند متعال بندهای که ثبات قدم در ایمانش داشته باشد، کمک میکند و بندهاش را رها نمیکند، مؤمنین را به امدادش میفرستد؛ امدادهای غیبی، معنوی و فرشتگان خود را برای یاری او و قلع و قمع شیطان میفرستد و خدا بندهاش را تنها نمیگذارد
شناسنامه
عنوان مراسم: بفرمایید مهمانی خدا
موضوع سخنرانی: ابد در پیش داریم 14
تاریخ: دوشنبه 6 فروردین ماه 1403، چهاردهمین شب از مراسم ماه مبارک رمضان
مکان: امامزاده سیدجعفرمحمد(علیهالسلام)
شهید ادواردو آنیلی
شهید بزرگواری که مجلس امشب به یاد ایشان است، شهید ادواردو (مهدی) آنیلی است. مهدی در نیویورک به دنیا آمد، فرزند یکی از سرمایهداران ایتالیایی بود. شرکتهایی متعلق به ایشان بود و سرمایهگذار آن بوده است. در رشته فلسفه و ادیان در مقطع دکتری فارغالتحصیل شد. در بیست سالگی با قرآن کریم آشنا و بعد از بررسی، به اسلام مشرف شد و همه ثروت و داراییها را رها کرد. سال ١٣۶٠ به دیدار حضرت امام خمینی(رحمتاللهعلیه) مشرف شد و بعد فعالیتهای اسلامی خود را ادامه داد و در همین راستا آنچه مشهور است به دست صهیونیستها به طور مشکوکی به شهادت رسید. انشاءلله خدا روح این شهید عزیز را با اولیایش محشور بفرماید.
مروری بر مباحث گذشته
در شب گذشته بحث ما پیرامون مشاهدات انسان متوفی هنگامی که برای اهدای روح خود آماده میشود، بود. عرض کردیم که انسان مؤمن به چه شکل متوفی میشود و انسان گناهکار چگونه با فرشتگان الهی مواجه میشود و چگونه قبض روح میشوند، اشاراتی کردیم. نکاتی به اجمال مطرح شد که ارواح مؤمنین به نسبت اعمال صالح خود در دنیا و مراتب معنویشان، حالات قبض روح و حالات پس از قبض روحشان متفاوت است و آنها که اهل ایمان و با مراتب بالا باشند، انتقال خودشان را از این عالم به عالم دیگر احساس نمیکنند و سکرات موت ندارند. ولی آنها که ایمانشان ضعیف است یا ایمان متوسطی دارند، متوجه سختیهای عالم آخرت میشوند. در هنگام قبضروح بهخاطر اینکه تعلقاتشان به دنیا بالاست، اسیر آن تعلقات میشوند و دچار سکرات موت میشوند.
عرض کردیم زمانها و مکانهایی هستند که در آرامش متوفی در سهولت جان دادن او تأثیر میگذارند. که آن زمانها و مکانهای خاصی که خداوند متعال ما را امر کرده که در آنها عبادت کنیم، موت در آن زمانها و مکانها هم تأثیرگذار است، در تخفیف سختیها هنگام جان دادن مؤثر است.
حضور شیطان در لحظات احتضار
حال به مسئله وجود شیطان در لحظات احتضار میپردازیم. امام صادق(علیهالسلام) فرمودهاند: «مَا مِنْ أَحَدٍ یَحْضُرُهُ اَلْمَوْتُ إِلاَّ وَکَّلَ بِهِ إِبْلِیسُ مِنْ شَیَاطِینِهِ مَنْ یَأْمُرُهُ بِالْکُفْرِ وَ یُشَکِّکُهُ فِی دِینِهِ حَتَّی یَخْرُجَ نَفْسُهُ فَإِذَا حَضَرْتُمْ مَوْتَاکُمْ فَلَقِّنُوهُمْ شَهَادَةَ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اَللَّهِ حَتَّی یَمُوتُوا»[1]؛ هیچ انسان مؤمنی نیست که هنگام مرگ او فرابرسد؛ مگر اینکه ابلیس ـ که رئیس همه شیاطین است ـ یکی از سربازان خودش را در هنگام احتضار مأمور این شخص میکند و بالای سر این مؤمن میفرستد تا او را به کفر امر کند و در دینش او را به شک بیندازد.
کار شیطان در دنیا فقط وسوسه است
اینجا به عبارت دقت کنید. در دنیا، کار شیطان فقط وسوسه است! شیطان نمیتواند تصرفات فیزیکی در انسان داشته باشد. مثلاً دست انسان را بگیرد و جایی ببرد. شیطان فقط میتواند وسوسه، تحریک و تشویق کند؛ فقط همین. اینجا هم در لحظه آخر، میفرماید: «یَأْمُرُهُ بِالْکُفْرِ...»؛ به کفر امر میکند! شاید ظرافت عبارت «یَأْمُرُهُ» این باشد که اولاً میخواهد بفرماید که اجباری در کار نیست، امر است؛ دستور میدهد اجبار که نمیکند!
شیطان هنگام احتضار امر میکند، نه تشویق
نکته ظریف دیگر این است که امر میکند، نمیفرماید: «یشوقه»؛ تشویق میکند یا «یرغبه»؛ ترغیب میکند، میفرماید: «یَأْمُرُهُ» امر یعنی چه؟ یعنی دستور میدهد. در لحظاتی که انسان در سکرات موت و در کشاکش سختیها قرار گرفته، گاهی به دلیل ضعف ایمان، نمیداند چه کار باید انجام دهد، یک دفعه شیطان پیدا میشود و به او امر میکند. عالم حیرت، که ما الآن نمیتوانیم متوجه شویم که چه عالمی است. در پریشانیها، اضطرابها، تضادها و تعارضها گیر میافتد. گاهی شخص سردرگم و گیج است آنجا نمیشود بیایی با او مباحثه کنی، یک دفعه به او امر میکنی که یک کاری را انجام بدهد این امر اثر میکند. چراکه استعلا و استحکام در آن کلام باعث قوت قلب در طرف میشود، او تصورش این است که این دستور دیگر صحیحترین امری است که میتواند از آن تبعیت کند.
شیطان در دین تشکیک میکند
در آن لحظات که فرد مردد است او امر میکند. «و یشککه فی دینه» از این طرف او را به کفر امر میکند و از آن طرف در امر دینش او را به شک میاندازد. یعنی از یک طرف تحکم میکند، میخواهد مطلبی را به او تحکم و تحمیل کند و از طرف دیگر، یک عمر طرف مؤمن و دیندار بوده، با گزارههای دینی زندگی کرده، الآن میآید سر این گزارههای یقینی که با آن زندگی کرده او را به شک بیندازد.
در آن مراحل ششگانه قبض روح بعداً خواهیم گفت که کجا شیطان وارد میشود، در کدام مرحله شیطان وارد میشود و دقیقاً چه حرفهایی میزند و چه کارهایی میکند؟
«حَتَّی یَخْرُجَ نَفْسُهُ» تا آن موقعی که جانش از بدنش خارج بشود، کار شیطان امر به کفر و تشکیک در دین است.
توصیه به تلقین به محتضر
بعد حضرت فرمودند «فَإِذَا حَضَرْتُمْ مَوْتَاکُمْ» وقتی شما بالای سر کسی که محتضر است، عزیزی، مؤمنی دارد از دنیا میرود رسیدید، چه کار باید بکنید. حضرت فرمودند: «فَلَقِّنُوهُمْ شَهَادَةَ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اَللَّهِ حَتَّی یَمُوتُوا»؛ به او تلقین کنید. مدام به او ذکر شهادتین را القا کنید تا وقتی که از دنیا برود؛ یعنی کنارش بنشینید مدام به او شهادتین بگویید. بگویید بگو «اشهد ان لا اله الا الله» بگو «اشهد ان محمد رسولالله» بگو «اشهد ان علیا ولیالله» بگو یا حسین، بگو یا زهرا، بگو یا امیرالمؤمنین، اینها را کنار محتضر بنشینید و بگویید و مدام القا کنید. سعی کنید بگویید که او هم تکرار کند. آن لحظه، لحظهای است که انسانها به نسبت درجات ایمانشان معلوم نیست این ذکرها را بتوانند تکرار کنند.
توجه به اذکار در دنیا، کمک به انسان در هنگام احتضار
یکی از چیزهایی که سبب میشود انسان لحظه موت بتواند این ذکرها را بگوید این است که در همین دنیا این اذکار را با توجه بگوید، مثلاً داشته اذان یا اقامه میگفته با توجه جملات را ادا میکرده نه همینطور تندتند بگوید که تمام شود. وقتی با توجه میگوید در قلب و ذهنش مستقر میشود.
کار شیطان این است دیگر، میآید وسوسه میکند. میبینید طرف علیالظاهر آدم مؤمنی بوده، چیزی که از او دیدی همین بوده، بعد لحظات آخر عمر ایمانش از دستش میرود، در دینش شک میکند، در خدا شک میکند.
یک شبهه!
اینجا یک سؤال پیش میآید، چطور میشود شخصی یک عمر از اعمال، زبان و نگاهش مراقبت کرده بعد چون آخر عمر، آن لحظات احتضار، شیطان میآید او را وسوسه میکند، منحرف میشود؟ آیا این با عدل الهی سازگار است؟ طرف یک عمر مسجدی، مؤمن و اهل نماز و عبادت بوده، بالأخره افقش را که نگاه میکنی میبینی افقی معنوی بوده، بعد حالا در لحظه مرگ به خاطر وساوس شیطان در لحظات احتضار سقوط کند! این درست است؟ سؤال، سؤال بدی نیست ولی جوابش خیلی جواب دندانشکنی است. علما چطور پاسخ میدهند؟
بین عمل و آثار آن، نتیجه تکوینی برقرار است/ وقتی شیطان با تمام قوا به میدان میآید!
علما میگویند: بین اعمال و آثار و نتایج آنها یک رابطه تکوینی (طبیعی) وجود دارد. فارسیاش این است که شما اگر گندم بکاری، گندم سبز میشود. اگر فردی از یک پرتگاه میخواهد رد شود که صد متر طول این مسیر است، صد متر از لبه پرتگاه باید رد شود. دیدید مثلاً آنهایی که بندبازی میکنند، وسیلهای را در دست میگیرند و از بند حرکت میکنند. فرض کن صد متر است، نود متر را با دقت میرود، اگر در ده متر آخر، در دو متر آخر تعادلش را از دست بدهد سقوط میکند. هیچکس میگوید آقا این چون نود متر اول را خوب آمده بود پس چرا در ده متر آخر سقوط کرد؟ هیچکس نمیگوید. در این نود متر تعادلش را حفظ کرد، در آن ده متر آخر نتوانست تعادلش را حفظ کند. اتفاقاً این از عدالت به دور است که این آدم وقتی تعادلش را از دست میدهد سقوط نکند. طبیعی است که وقتی تعادلش را از دست میدهد سقوط کند. طبیعی آن موقعی که تعادل دارد این است که سقوط نکند.
حالا کسی نود سال خوب زندگی کرده و مراقبه داشته، در ده سال آخر عمرش مراقبتش را از دست میدهد، در دو سال آخر عمرش مراقبتش را از دست میدهد، آیا انصاف و عدالت این است که اگر مراقبتش را از دست داد باز هم معامله نود سال گذشته را با او بکنند؟ آن موقع که مراقبتش را از دست داد خودش را در دامن خسارتها، ضررها و شکستها انداخت، شکست میخورد. باید تا آخرین لحظه مراقبت میکرد. تا خط پایان باید مراقبت میکرد. اتفاقاً این خیلی منطقی است.
شیطان یک عمر آدم را وسوسه کرده، این آدم به هر نحو از خودش مراقبت کرده، در زمینههایی گناه کرده ولی بعد توبه کرده، در یکسری از گناهان اصلاً معصوم بوده، به این معنا که بعضی از گناهان را اصلاً مرتکب نشده، این لحظه آخر ابلیس تمام قوای خودش را جمع میکند از نقاط ضعف این انسان وارد میشود برای اینکه این آدم را بیدین از دنیا خارج کند.
آیا انسان هنگام احتضار از خود اراده دارد؟
اینجا یک نکته خیلی ظریف وجود دارد و آن این است: وقتی شیطان در این لحظات میآید ایمان انسان را خارج کند، انسان هم در سکرات موت قرار دارد و در حال جان دادن است، آیا این انسان اختیار دارد؟ آیا این فضا برایش ارادی است؟ آیا واقعاً میتواند با شیطان مخالفت کند یا نمیتواند؟ مهم این است که آیا در شرایط سخت، فرد اصلاً نمیتواند با شیطان مخالفت نماید، مجبور است تسلیم شود؟!
یک نکته ظریفتر اینجاست؛ اگر انسان در این لحظات اختیاری از خودش نداشته باشد، تکلیف نداشته باشد که اصلاً شیطان سراغش نمیآید، شیطان سراغش بیاید، وسوسه کند، فریب دهد، خدا عقوبت نمیکند، خدا این وسوسه شیطان را به حساب نمیآورد. چرا؟ چون شخص ارادهای از خودش نداشت. انسان زمانیکه از خودش ارادهای داشت مکلف است و میتواند اختیاراً بپذیرد یا رد کند. در این زمان معاقب است یا برای او ثواب نوشته میشود. پس معلوم میشود انسان در لحظات موت و در سکرات موت اختیار دارد با شیطان مخالفت کند یا با شیطان همراه شود. این خیلی نکته مهمی است. در آن لحظات، انسان در آخرین نفسهایش مختار است پاسخ به وسوسه شیطان بدهد یا ندهد. پس دقت فرمودید که اگر انسان مختار نباشد معاقب هم نیست.
قدرت «نه» گفتن، مانع انحراف از دین
حال چگونه کسی در لحظات آخر حیاتش که دیگر دارد فرآیند موت را طی میکند؛ فریب شیطان را میخورد و چطوری است که بعضی از انسانها اختیاراً فریب شیطان را نمیخورند، بعضی آن وسوسه آخر شیطان را میپذیرند و بعضی نمیپذیرند؟ این هم یک نکته خیلی مهم است، مثلاً در زمان تجرد یا تأهل، فرد نابابی سر پروژه یا حادثهای، با شما دوست میشود و از تمام ظرفیت رفاقتش استفاده میکند تا شما را آلوده و منحرف کند، کمکم باب ابتذال را با حرفهای بد، بعضی شوخیها و دعوت به بعضی مراسمات و مکانها باز میکند تا زمینه فریب شما را فراهم کند. ممکن است خیلی ریز و دقیق دعوت خود را شروع کند و اصلاً بد به نظر نرسد یا دعوتهایی داشته باشد که خیلی شفاف است؛ شما را به مهمانی دعوت میکند که میدانید جای شما نیست و در آن فسق و فجور و گناه هست.
منحرف شدن یا نشدن شما از راه دین به دو مطلب بستگی دارد: اول اینکه پذیرفتن یا نپذیرفتن آن کاملاً به دست خودتان است، نباید تعارف کنید؛ بلکه باید بتوانید نه بگویید. بعضی میگویند: نمیتوانیم نه بگوییم، دعوتشان را میپذیریم ولی با آنها همرنگ نمیشویم، بلکه از سر کنجکاوی میرویم!! اینجا سؤال پیش میآید که دلیل قبول چنین دعوتی چه بوده، چه هوسی باعث شد؟ آیا واقعاً کنجکاوی بود؟ چون ریسک خیلی بدی کردید.
شما خودتان، خودتان را بهتر میشناسید. خداوند در قرآن میفرماید: «بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ»[2]؛ هرکس خودش را بهتر از بقیه میشناسد. مگر خودتان را نمیشناختید و قبلاً خودتان را امتحان نکرده بودید که اگر به فضای نامناسبی بروید با آنها همرنگ میشوید یا خیر؟ خودتان بهتر میدانید که آیا قدرت مقاومت دارید یا نه.
پس، اول انسان خودش اختیاراً انتخاب میکند و دعوت را با بهانههای مختلف میپذیرد و یا محکم «نه» میگوید و خود را به گناه نمیاندازد.
ملکه تقوا باعث شکست شیطان میشود
مسئله دوم؛ ملکهای که از تقوا و مقاومت در وجود خودش در طول دوران زندگی به وجود آورده، تعیین کننده این است که این فرد در لحظات آخر، از شیطان شکست میخورد و تسلیم میشود یا از شیطان عبور میکند. پس اینکه انسان در لحظات آخر به شیطان لبیک بگوید یا نه بگوید، کاملاً اختیاری است. اصلاً انسان مؤمن در هنگام وسوسه شیطان، محاسبه میکند که خداوند در قرآن فرموده: «إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ»[3]؛ او دشمن شماست. همچنین میداند که خود شیطان گفته: «وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ»[4]؛ من وعده میدهم و بعد خلف وعده میکنم؛ مؤمن تمام اینها را مرتب در گوش و ذهنش نگه داشته که شیطان اینگونه است، بعد در لحظهای که شیطان وسوسهاش میکند، با وجودی که گرفتار شده و در فضای احتضار است، ولی میداند که شیطان فریبکار است. بنابراین با او مخالفت میکند و هرقدر شیطان او را وسوسه میکند و او را به کفر امر میکند، او رد میکند.
این مقاومت در برابر شیطان به این بستگی دارد که در دنیا چقدر شیطان را رد کرده باشد. بعضی در دنیا همینطورند؛ دوست بدی از ایشان دعوت نامناسبی میکند، ایشان هم میپذیرند و فکر میکنند مثل آنها نمیشوند، بعد میبینند کاملاً با آنها یکرنگ شدهاند. اگر این افراد این رفتار را ادامه دهند، لحظات احتضار همین بلا سرشان میآید؛ یعنی شیطان امر به کفر میکند و وعده میدهد، آنها هم مثل عملکرد دنیاییشان عمل میکنند؛ از شیطان فرمانبری میکنند، ایمانشان را از دست میدهند و بیایمان از دنیا میروند.
راهحل مؤمن بودن در لحظه مرگ چیست؟
راه حل این مشکل، تمرین مخالفت با شیطان است، در چند صباحی که زندهایم و نبرد بزرگی بین ما و نفس اماره و شیطان وجود دارد. باید از این موضوع از خود و دیگران مراقبت کنیم؛ مصداق آیه «وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»[5]، تواصی به حق و صبر یعنی وقتی برادرتان در گناه میافتد، کمکش کنید.
اثر تلقین در لحظه احتضار/ معجزه تلاوت قرآن در لحظات موت
تلقین خیلی مؤثر است، امام میفرمایند: لحظه احتضار مدام به امواتتان تلقین کنید. برای اینکه این اذکار را مرتب بشنوند و ترغیب به گفتن شوند؛ چون شیطان مدام میت را امر به کفر میکند، شما هم او را امر به ایمان کنید. شیطان در دین تشکیک میکند، پس شما هم برای او یقین در دین ایجاد کنید. اینکه میفرمایند؛ قرآن بخوانید، قرائت آیات در آن لحظات میتواند برای محتضر و متوفی معجزه کند.
امدادهای الهی به مؤمن در لحظه احتضار
اینجا برایمان سؤال پیش میآید که آیا در این نبردی که اتفاق میافتد، در این حالات و سکرات موت که شیطان ورود میکند، آیا خداوند متعال بنده مؤمنش را در این لحظات رها میکند؟ امام صادق(علیهالسلام) میفرمایند: «إِنَّ الشَّیْطَانَ لَیَأْتِی الرَّجُلَ مِنْ أَوْلِیَائِنَا ِعنْدَ مَوْتِهِ عَنْ یَمِینِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ لِیُضِلَّهُ عَمَّا هُوَ عَلَیْهِ»[6]؛ شیطان لحظه مرگ سراغ دوستان ما یعنی کسانی که ولایت ما را پذیرفتهاند، سراغ دوستان اهلبیت(علیهمالسلام) میآید، هنگام مرگش مرتب از راست و از چپ میآید؛ کنایه از اینکه شیطان فرد را از اطراف مورد هجوم قرار میدهد. برای اینکه، او را از آنچه که بر آن عقیده است، برگرداند؛ یعنی او را از ولایت اهلبیت(علیهمالسلام) و ایمان برگرداند. این مؤمنی که از دوستان اهلبیت(علیهمالسلام)، شیعه اثنیعشری، اهل نماز، روزه، تقوا و واجبات است، حالا گناهانی هم دارد، در دنیا استغفار میکرده، از انجام گناهانش ناراحت میشود معصوم که نیست، ولی مؤمن است. به اهلبیت(علیهمالسلام) ارادت دارد، محرمها و در طول سال اهل روضه است، اگر وجوهات شرعی به او تعلق بگیرد، اهل وجوهات شرعی و انفاق است، همه اینها را انجام میدهد اما جاهایی هم اگر کوتاهی میکند استغفار میکند، از گناهانش ناراحت میشود، و درصدد جبران آنها برمیآید. همچنین نمازهایی که از او قضا شده هم میخواند. بالأخره دیندار است. شیطان سراغ این آدم میآید.
«فَیَأْبَی اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ ذَلِکَ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَی»[7]؛ خداوند متعال ابا دارد از اینکه شیطان را رها کند که بر این بنده مؤمن مسلط شود و خداوند متعال اجازه نمیدهد. «ییُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذینَ آمَنوا بِالقَولِ الثّابِتِ فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ فِی الآخِرَةِ»[8]؛ خداوند متعال این بنده را ثبات قدم میدهد، حفظشان میکند و برایشان کمک میرساند. خداوند متعال پشت بندهای که در دنیا تلاش میکرده میآید و بندهای که ثبات قدم در ایمانش داشته باشد، کمک میکند و بندهاش را رها نمیکند. مؤمنین را به امدادش میفرستد، امدادهای غیبی، معنوی و فرشتگان خود را برای یاری او و قلع و قمع شیطان میفرستد و خدا بندهاش را تنها نمیگذارد.
تأمین عاطفی مؤمنین توسط امام مجتبی(علیهالسلام)
همسُفره بودن با جزامی
ایام ولادت با سعادت امام مجتبی(علیهالسلام)، کریم اهلبیت است. حضرت غیر از توجهات مادی که به دوستانشان داشتند توجهات خاص معنوی هم داشتند. یکی از توجهات معنوی فوقالعادهای که به دوستانشان داشتند؛ نصایح، عنایتهای معنوی و دعاهایی است که حضرت میکردند و هر کس توسلی در زمان حیات یا شهادتشان داشت حضرت جواب میدادند.
امام سعی میکردند از نظر عاطفی مؤمنین را تأمین کنند. مؤمنینی که آسیب عاطفی دیده بودند را رسیدگی میکردند. یک عده در مدینه جزامی بودند، بیماری خوره داشتند، اتفاقاتی برایشان میافتاد که مردم آنها را طرد میکردند، اینها گوشهای در حاشیه شهر بودند، از روابط اجتماعی و محبت محروم بودند، بعضاً خانوادههایشان آنها را طرد کرده بودند؛ امام برای اینها غذا و لباس میبردند و با آنها غذا میخوردند. مردم از اینها فرار میکردند که واگیردار است، امام کنارشان مینشستند محبت میکردند. اینها اینقدر امام را میشناختند، صدا زدند گفتند: یابنرسولالله! میشود بیایید کنار ما غذا بخورید؟ حضرت از اسب پیاده شدند فرمودند: بله و نشستند غذا خوردند. کسانی که مردم به آنها محل نمیگذارند و دلشکستهاند، حیثیت اجتماعی ندارند، پسر رسول خدا کنارشان غذا میخورند. غذا تمام شد حضرت وقتی خواستند بروند گفتند من دعوت شما را اجابت کردم، شما هم باید دعوت من را اجابت کنید. حضرت همه آنها را دعوت کردند و پذیرایی مفصل از آنها کردند به هر نفر یک دست لباس کامل دادند.
دستگیری از دلشکستگان، سیره امام مجتبی(علیهالسلام)/ حُسنِ حَسن را جلوهگر کنیم
شما مؤمنین هم افراد دلشکسته و افسرده را دریابید، سیره امام حسن(علیهالسلام) است. «تبرعاً فی سبیل الله» محبت را دریغ نکنید. و چقدر زیبا امام یاد میدهند سر سفرهشان مینشیند تا بیایند سر سفرهشان بنشینند. آنهایی که همه طردشان میکنند را به کار بگیرید، آنهایی که همه له میکنند را شما عزیز کنید؛ این سیره امام حسن مجتبی(علیهالسلام) است. بگردید ببینید چه کسی از توجه و عواطف محروم مانده است، این را در دستورالعمل برنامه بگذارید، ببینید چگونه خداوند متعال و اهلبیت(علیهمالسلام) به شما توجه میکنند.
شما به همسرانتان توجه نمیکنید. با آنها زندگی میکنید، اما توجه نمیکنید، خواهران با همسرانتان زندگی میکنید اما به آنها توجه نمیکنید؛ توجه به کلام، ظاهر و محبت کردنهای اینچنینی... آقای عزیز، خانم بزگوار، به فرزندتان توجه کنید. اگر ما به خوبیهای هم توجه میکردیم و از خوبیهای هم میگفتیم، خوبیها ترویج میشد. ما خوبیهای همدیگر را نمیگوییم، بلکه معمولاً ایرادهای همدیگر را میگوییم؛ لذا ایرادها ترویج مییابد. از امام مجتبی(علیهالسلام) یاد بگیریم به کسانی که به آنها توجه نمیکنند، رسیدگی میکنند؛ اگر این اتفاق بیفتد، حُسنِ حَسن اتفاق میافتد، همه جا جلوهگر میشود همه جا پر از حُسن حَسن میشود، خوبیها برملا میشود.
دعای پایانی
خدایا، به حق امام حسن مجتبی(علیهالسلام) ما را پیرو سیره حسنه امام حسن(علیهالسلام) قرار ده... خدایا، به حق امام حسن(علیهالسلام) مظلومین غزه را نجات عنایت بفرما... خدایا، به غربت امام حسن(علیهالسلام) ریشه این یهود عنود صهیونیست حیوانصفت را به دست ما بِکَن... خدایا، ما را بر این حیوانهای انساننما مسلط بفرما... خدایا، انتقام خودت را به اعظم شکل و نحوه از اینها بگیر... بلای عظیم خودت را بر این قوم عنود نازل بفرما... به زودی زود فرج معجّل بفرما؛ ما را جزء لایقترین سربازان رکابش قرار بده... خدایا، عیدی ما را امشب از طرف امام عصر(ارواحنافداه) به دستان ما برسان... هر کس حاجتی دارد حاجت روا به خیر بفرما...
خدایا رهبر عزیز ما را تا ظهور ولیت حتی در کنارش مؤید بدار.