دو راهی نجات دین یا دنیا...

دو راهی نجات دین یا دنیا...


دو راهی نجات دین یا دنیا...

 

حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد: بیان روایات اهل‌بیت(علیهم‌السلام) باید پایه کار جلسات دوستان اهل بیت باشد// رِفق، نرمش، مدارا و لطافت نشان بدهید تا قفل ایمان‌تان باز ‌شود. مدارا کردن به معنی کوتاه آمدن نیست؛ به معنای خوب رفتار کردن است// هم ما مردم و هم مسئولین، دغدغه اولمان باید حفظ دین باشد. حفظ دنیا، اصلاح اقتصاد و همه این‌ امور، مقدمه حفظ دین است // اگر دین به معنای واقعی پیاده می‌شد، دنیای مردم نیز اصلاح می‌شد // مقام معظم رهبری(حفظهالله) بارها فرمودند: تذکر لسانی وظیفه مردم بوده و تذکر یدی‌ و اِعمال قانون به عهده مسئولین است // اگر برای حل مسائل دنیایی‌مان، دینمان را فروختیم و زیر پا گذاشتیم تا مسائل دنیایی‌مان حل شود، به شهادت عقل، نقل، آیات و روایات مشکلات دنیایی ما حل نخواهد شد و حتی چند برابر نیز بیشتر خواهد شد // لایحه عفاف و حجاب حق شرعی تذکر لسانی را کاملاً قانونی از مردم می‌گیرد.

 

شناسنامه:

عنوان: مراسم هفتگی ویژه شهادت امام محمدباقر(علیه‌السلام)

موضوع: فضائل و روایاتی از امام محمدباقر(علیه‌السلام)

زمان: شنبه سوم تیرماه

مکان: امامزاده سیدجعفرمحمد(علیه‌السلام)

 

توجه به روایت خوانی

محفل امشب با توجه و توسل به امام باقر(علیه‌السلام) برگزار می‌شود. لذا من از این باب نیت کردم که روایاتی از حضرت عرض کنم. می‌دانید که در بین ائمه دو امام هستند که از آنها بیشترین روایات نقل شده است. بیشتر معارف شیعه از امام باقر و امام صادق(علیهم‌السلام) به ما رسیده و مکتب تشیع از روایات این دو معصوم بارور شده است، چراکه در زمان این دو امام بزرگوار شرایط به گونه‌ای بوده که فرصت بیان معارف وجود داشته است. از اینرو اصطلاح «قال الباقر» و «قال الصادق» معروف است.

روایت‌خوانی یک مسأله مهمی است که متأسفانه کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد. خواندن همین روایات در جامعه، منزل، برای خانواده و دوستان، در یک مهمانی یا در یک جلسه بسیار تأثیرگذار است. باید پایه کار جلسات دوستان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) بیان روایت ائمه باشد. امشب چند روایت از امام باقر(علیه‌السلام) می‌خوانم و در مورد آن کمی با یکدیگر گفتگو می‌کنیم.

 

حساب قیامت براساس فهم وعقل

حضرت امام محمدبن‌علی‌الباقر(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «إِنَّمَا یُدَاقُّ اَللَّهُ اَلْعِبَادَ فِی اَلْحِسَابِ یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ عَلَی قَدْرِ مَا آتَاهُمْ مِنَ اَلْعُقُولِ فِی اَلدُّنْیَا»[1]؛ خدای متعال در قیامت از انسان‌ها به اندازه عقلی که در دنیا به آنها داده است، حساب می‌کشد.

هر کس یک میزانی از عقل و فهم دارد. ما گاهی با همکار، همسر، فرزند و دوستی مواجه می‌شویم که کمی سطح فهم‌شان پایین است. به اصطلاح ما «تیز نیستند» یعنی مطلب را نمی‌گیرند؛ چند دفعه باید برایشان توضیح دهیم، گاهی عصبانی می‌شویم و حوصله نداریم. در حالی که عقل و فهم او همین اندازه است. یا بچه است، یا آدم بزرگ که فهمش بیشتر از این نیست، پس نباید او را تحقیر کنید. خدا هم در قیامت به اندازه عقل و فهمش از او حساب و کتاب می‌کشد. اگر همین یک مورد را رعایت کنیم در اطرافمان چقدر از کدورت‌ها برطرف می‌شود.

یکی از امتحاناتی که خداوند از آدم‌های عاقل می‌گیرد این است که به همنشین‌هایی مبتلا می‌کند که خیلی اهل درک و فهم نیستند. خدا اینها را با این افراد امتحان می‌کند، چون خدا نمی‌خواهد به ظاهر آدم عاقلی باشند، باید عمیقاً عاقل باشند، یعنی با آدمی که سطح عقل و فهمش کم است، به اندازه خودش با او برخورد ‌کنند. اگر فرد عاقل باشد، با این افراد به اندازه فهم‌شان رفتار می‌کند. این‌ هم یک نکته خیلی مهم است.

امام باقر(علیه‌السلام) در یک روایت دیگر می‌فرماید: هیچ دو چیزی، زیبا‌تر از علم و حلم با هم مخلوط نشده است (آگاهی و حوصله). معمولاً آدم‌هایی که علم و فهم دارند، حوصله‌ کمی دارند. در حالی که علم باید با حلم همراه باشد. یک فرد با علم و فهم یک جایی مدیر شده است، ولی زیر دستانش خیلی چیزها را نمی‌فهمند. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرمایند:«آلَةُ الرِّیَاسَةِ، سَعَةُ الصَّدْرِ»[2]؛ ابزار مدیریت حوصله است. حوصله نداشته باشید زود توبیخ می‌کنید، زود اخراج می‌کنید، زود برخورد می‌کنید. باید حوصله داشته باشید تا بتوانید آدم‌های اطراف‌تان را بسازید.

 

تفسیر آیه 200 سوره آل‌عمران از امام محمدباقر(علیه‌السلام)

در روایت دیگری که مربوط به دوران آخرالزمان می‌شود، حضرت می‌فرمایند: «إِصْبِرُوا عَلی أَداءِ الْفَرائِضِ وَ صابِرُوا عَدُوَّکُمْ وَ رابِطُوا إِمامَکُمُ الْمُنْتَظَرُ»[3]. این روایت در ذیل این آیه که می‌فرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصابِرُوا وَرابِطُوا وَاتَّقُوا اللهَ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ»[4]، آمده است. قرآن خطاب به اهل ایمان می‌فرماید: صبر انفرادی داشته باشید، صبر گروهی و دسته‌جمعی هم داشته باشید و در ضمن «رابِطُوا» ارتباطات‌تان را نیز با هم قوی کنید. در تفسیر این آیه حضرت می‌فرماید: «اصْبِرُوا» در این آیه یعنی «إِصْبِرُوا عَلی أَداءِ الْفَرائِضِ» صبر کنید بر اداء فرائض. در دوران آخرالزمان یکی از چیزهایی که خیلی سخت می‌شود صبر بر انجام فرائض و واجبات دینی (صبر بر دینداری) است، دینداری سخت می‌شود.

«إِصْبِرُوا عَلی أَداءِ الْفَرائِضِ»، مراقب باشید! نماز خواندن و روزه گرفتن، حجاب داشتن، تقوا داشتن، حلال خوردن مقاومت می‌خواهد. اگر مقاومت نداشته باشید، آلوده می‌شوید.

«صابِرُوا عَدُوَّکُمْ»؛ یعنی دسته جمعی علیه دشمنان مقاومت کنید. با دشمن نسازید مقاومت کنید و بر آرمان‌ها صبر کنید.

«وَ رابِطُوا إِمامَکُمُ الْمُنْتَظَرُ»، یعنی ارتباط قلبی و فکری خود را با امام زمان‌ حفظ و درست کنیم. در زیارت، دعای ندبه، توسلات و توجهات، جمکران و سهله ارتباط قلبی با امام زمان داشته باشیم. «وَ رابِطُوا إِمامَکُمُ الْمُنْتَظَرُ»، باید استدلال کافی برای ماندن در رکاب امام زمان در دوره آخرالزمان داشته باشیم. همچنین یک ارتباط عملی هم باید با حضرت داشته باشیم که آن ارتباط از طریق نواب آن حضرت است. نائبان عام آن حضرت از طریق ولایت فقیه در هر عصری انجام می‌شود. «وَ رابِطُوا إِمامَکُمُ الْمُنْتَظَرُ». بعضی ارتباط قلبی با امام زمان دارند یعنی دعا ندبه را هر هفته مفصل می‌خوانند، اما رابطه عقلی و استدلالی با امام زمان ندارند، یعنی برای حضور و وجود امام عصر و شبهاتی که در مورد امام عصر مطرح می‌شود، نمی‌توانند استدلال بیاورند. بعضی‌ها با امام عصر ارتباط قلبی دارند، ولی ارتباط عملی و عقلی ندارند، یعنی در دوران غیبت از ولایت فقیه تبعیت نمی‌کنند. همه این افراد هلاک می‌شوند. افراد در هر زمان اگر ارتباط کامل و جامع با امام زمان برقرار نکنند هلاک می‌شوند.

 

پذیرش حرف خوب از هر کسی

در روایت دیگر می‌فرماید: «خُذُوا الکَلِمَةَ الطَّیِّبَةَ مِمَّن قالَها و إن لَم یَعمَل بِها»[5]؛ حرف پاکیزه را هر کسی زد از او بگیرید حتی اگر خودش به آن عمل نکند. گاهی می‌گوییم: او بچه است و حرفی زده... توجه نکنید... اما ممکن است یک بچه حرف‌هایی بزند که اگر روی حرفش تأمل کنید راه زندگی را به شما نشان می‌دهد. قدیمی‌ها می‌گویند: حرف راست را از بچه بشنوید. حرف خوب را بشنوید حتی اگر از زبان یک دیوانه باشد. ممکن است فردی هم فکر شما نباشد، ولی حرف خوبی می‌زند، باید از او قبول کنید، نگویید: او خط و ربطش با ما فرق می‌کند. حرف درست را بپذیرید. باب حکمت و خیر را نبندید. اینکه شما خط‌کشی کنید و حرف‌های خوب را بخاطر آدم‌ها، حذف کنید، کم کم باب خیر بر روی شما بسته می‌شود. گاهی حرف خوب روی دیوار نوشته شما باید عاقل باشید و بپذیرید. حضرت می‌فرمایند: حرف خوب را از هر کس بگیرید، ولو خودش به آن عمل نکند. اگر دست یک فرد دیوانه‌ یک گوهر باشد، آن فرد گوهر را نمی‌شناسد، ولی گوهر، گوهر است. شما بگیرید و از آن استفاده کنید.

 

شناخت خداوند مانع معصیت می‌شود / بالاترین جهاد

امام باقر(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «مَا عَرَفَ اَللَّهَ مَنْ عَصَاهُ»[6]؛ کسی که معصیت خدا می‌کند، خدا را نشناخته است. تعبیر حضرت از عصیان نسبت به خدای متعال چقدر جالب است. نمی‌فرمایند آدم بدی است، آدم جهنمی است،... بلکه می‌فرمایند کسی که معصیت خدا را می‌کند، خدا را نشناخته است. اگر خدا را بشناسد، معصیت‌ نمی‌کند. در جای دیگر می‌فرمایند: فرد عالم کسی است که نسبت به آدم‌های بالادست خود حسادت نمی‌کند و آدم‌های زیردست خود را تحقیر نمی‌کند. انسان عالم، آگاه، و فهمیده اینطور است.

حضرت می‌فرمایند: «لا فَضیلةَ کالجِهادِ»[7]؛ فضیلتی مثل جهاد نیست. «و لا جِهادَ کمُجاهَدةِ الهوی»؛ هیچ مجاهدتی هم مثل، مجاهدت علیه نفس نیست. فردی پرکار و توانا و زحمت‌کش و جهادی است، در آفتاب ساعت‌ها کار می‌کند، زحمت می‌کشد. همه‌ بارهای روی زمین را برمی‌دارد. این خیلی خوب است. «لا فَضیلةَ کالجِهادِ»، اما بعد یک چیز بالاتر را می‌فرماید «و لا جِهادَ کمُجاهَدةِ الهوی» همین فردی که جهادی هست، گاهی مغرور است. چون آدم جهادی است بقیه را حساب نمی‌کند، متکبر است یا گاهی گرفتار ریا می‌شود. می‌فرمایند: جهاد بالاتر از این، جهاد با نفس است.

 

اهمیت نماز جماعت

حضرت می‌فرمایند: «مَن تَرَکَ الجماعةَ رَغبةً عنها و عَن جماعةٍ الَمُسلمین مِن غَیرِعلَّةٍ فَلا صَلاةَ لَهُ»[8]؛ کسی که از روی بی‌رغبتی، بی‌توجهی، بی‌تفاوتی و بدون علت و عذر از جماعت مسلمین و نماز جماعت دوری کند، مثل کسی است که نماز نخوانده است. روایات مفصلی درباره نماز جماعت داریم. باید شرکت در نماز جماعت جزو برنامه‌ زندگی ما باشد‌، مخصوصاً اگر همسایه مسجد باشیم. به مسجد رفتن، برکات عجیبی دارد. امروزه مسجدها خالی از جمعیت شده است. مسجد رفتن و نماز خواندن در مسجد مهم است. حضرت می‌فرمایند: اگر نرفتن به مسجد از روی بی‌تفاوتی باشد، «فَلا صَلاةَ لَهُ»، انگار نماز نخوانده است. دارند اذان می‌گویند، مغازه‌دار مغازه‌اش باز است، طرف می‌تواند کارش را تعطیل کند و اگر کار را تعطیل کند حق‌الناسی مرتکب نمی‌شود، باید برود نماز را به جماعت بخواند. گاهی در مسافرت یا در همین جمع‌ها و دورهمی‌ها می‌بینیم افراد، فرادا نماز می‌خوانند. برای چه فرادا می‌خوانید؟ اگر روحانی هست، جلو بایستد و اگر نبود، یک آدم باتقوا که همه قبولش دارند جلو بایستد و نماز را به جماعت بخوانید.

 

جِرم کم و جُرم زیاد

«قُولُوا لِلنَّاسِ أَحْسَنَ مَا تُحِبُّونَ أَنْ یُقَالَ لَکُمْ»[9]؛ دوست دارید که دیگران درباره شما چگونه حرف بزنند؟ قطعاً دوست دارید بهترین حرف‌ها درباره شما زده شود، پس شما هم درباره دیگران همانگونه حرف بزنید. دوست دارید پشت‌ سرتان چگونه صحبت کنند؟ شما هم پشت سر بقیه همانطور حرف بزنید. اگر دوست دارید از شما تعریف کنند، پس شما هم از دیگران تعریف کنید.

ببینید این روایات چقدر نورانی است، چقدر آدم را می‌سازد و تربیت می‌کند، به همین‌‌ها عمل کنید.

می‌فرمایند: «لا یَسلَمُ أحَدٌ مِن الذُّنوبِ حتّی یَخزُنَ لِسانَهُ»[10]؛ هیچ‌کس از گناه، سالم نمی‌ماند مگر آنکه زبانش را نگه دارد. فقط برای زبان بیش از بیست گناه کبیره‌ برشمرده‌اند. فرمودند که جِرم این زبان، صغیر است، اما جُرمش کبیر! با این زبان چقدر خانواده‌ها به اختلاف افتاده‌اند، چقدر افراد عصبانی شده‌اند، چقدر جمع‌های خوب معنوی بهم ریخته، چقدر دل‌ها شکسته و...، برای همین می‌فرمایند: از گناه سالم نمی‌مانید مگر اینکه زبان را کنترل کنید. ما اگر خیلی از حرف‌ها را نمی‌زدیم، خیلی از اتفاقات شر نمی‌افتاد.

 

رِفق کلید ایمان

گاهی ایمان قفل می‌شود و باب ایمان باز نمی‌شود، می‌فرمایند کلیدی وجود دارد که قفل ایمان را باز می‌کند و آن کلید، رفق است. «إنَّ لِکُلِّ شَیءٍ قُفْلاً و قُفلُ الإیمانِ الرِّفقُ»[11] «رفق» یعنی مدارا، مدارا با نرمی. اینکه بعضی‌ها به راه نمی‌آیند و مؤمن نمی‌شوند، چون با آنها خشن رفتار شده است. باید ملایم باشید. دین داشته باشید، محکم هم دین داشته باشید، اما مدارا دینداری کنید. با مردم باید مدارا کرد، باید نرم رفتار کرد. با جوان باید نرم رفتار کرد، برای نماز خواندن، برای روزه گرفتن و برای عبادت کردن او نباید بی‌خیال باشید ولی باید نرم رفتار کنید، لطیف و مهربان باشید. آن وقت قفل ایمانش باز می‌شود، قفل ایمان خودتان هم باز می‌شود. در روایت آمده گاهی انسان سنگدل می‌شود، می‌فرمایند دست بر سر یتیم بکشید، او را نوازش کنید تا یخ قلب باز شود. از خود رفق، نرمش، مدارا و لطافت نشان بدهید تا قفل ایمان‌تان باز ‌شود.

مدارا کردن به معنی کوتاه آمدن نیست؛ به معنای خوب رفتار کردن است. در روایت دیگری می‌فرماید: «مَنْ کَفَّ غَضَبَه عَنِ النّاس کفَّ اللهُ عَنْهُ عَذابَ یَومِ القیامَة»[12]؛ هر کس غضب خود را فرو نشاند، عذاب خدا هم از او فرو می‌نشیند. عصبانی نباشید، غضب را کنترل کنید، چه در محیط خانه، چه در جامعه؛ آن وقت می‌فرمایند که خدا هم عذابش را فرو می‌نشاند.

 

رمز رسیدن به آرزوها

ما خیلی وقت‌ها در پی رسیدن به آرزوها و دنبال موفقیت هستیم. از راهی که خودمان تشخیص می‌دهیم برنامه‌ریزی می‌کنیم و خیلی وقت‌ها هم به آرزوهایمان نمی‌رسیم. اینجا حضرت در یک جمله‌ راهکاری داده‌اند که اگر می‌خواهید به آرزوهایتان که هیچ، به بالاتر از آرزوهایتان هم برسید، این کار را باید انجام دهید: «مَنْ عَبَدَ اللّهَ حَقّ عِبَادَتِهِ آتاهُ اللّهُ فَوْقَ اَمَانِیهِ وَ کِفَایَتِهِ»[13]؛ هر کس خدا را عبادت کند، آنگونه که خدا مستحق عبادت است، خداوند به او بیش از خواسته‌هایش عطا می‌کند. البته این خیلی سخت است ولی شدنی است. خدا به ما توانایی داده و نسبت به توان ما عبادت می‌خواهد. آن توان را برای عبادت خدا به میدان بیاوریم، این می‌شود ادای حق عبادت خدا. مواظب خلوص نیت و خلوص عمل باشیم، یعنی هم عمل باید خالص باشد، هم نیت. شما می‌خواهید کاری را بکنید، اول نیت را باید خالص کنید که این هم خیلی سخت است.

امشب برای چه به هیئت آمدید؟ ممکن است ده تا، بیست تا، صد تا انگیزه برای انجام کاری داشته باشید. آیا برای خدا بوده؟ چقدر پیچ و تاب خورده تا به خدا برسد؟ برای خدا کار را انجام بدهید. می‌خواهید برای خدا نماز بخوانید، می‌گویید قربةالی‌الله. به هیئت هم می‌آیید باید قربةالی‌الله باشد، تمامش باید برای خداوند باشد. وقتی برای خدا بود، آن وقت «آتاهُ اللّهُ فَوْقَ اَمَانِیهِ وَ کِفَایَتِهِ»، خدا بیش از آرزوها و کفایت به شما عطا می‌کند‌‌. اگر این‌گونه باشید، بیش از آنچه که می‌خواستید و بیش از کفایت و صلاحیت به شما نعمت می‌دهد. پس رمز آن «مَنْ عَبَدَ اللّهَ حَقّ عِبَادَتِهِ» است. سعی کنید حق عبادات خدا را بجا آورید، خداوند همه آرزوهای شما را برآورده می‌کند. به هر چیز که می‌خواستید برسید، خداوند بهترش را به شما می‌دهد. ازدواج، خانه، مال دنیا، مقامات معنوی، می‌خواستید، کلی برنامه‌ریزی کردید که به آنها برسید، اما نشد؟ «مَنْ عَبَدَ اللّهَ حَقّ عِبَادَتِهِ آتاهُ اللّهُ فَوْقَ اَمَانِیهِ وَ کِفَایَتِهِ».

 

راهی برای ازدیاد رزق و روزی

امام باقر(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «مَن حَسُنَتْ نِیّتُهُ زِیدَ فی رِزقِهِ»[14]؛ هر کس نیتش را برای دیگران خوب کند بر رزقش افزوده شود. شاید در حال حاضر این مسئله برای ما خیلی مهم جلوه نکند، ولی واقعیت امر این است که اغلب اوقات بی‌نیت هستیم. نسبت به افراد مختلف، از خانواده خود بگیرید تا بقیه، آیا نیت خیر داریم یا کلاً بی‌نیت هستیم؟ گاهی از اوقات هیچ نیتی برای هیچ کسی نداریم. می‌گوییم: چرا برای مردم دنیا، مردم شهر، همسایه‌ها یا یکی آن ‌طرف دنیا نیت خوب داشته باشیم؟! می‌فرمایند: برای همه نیت خوب داشته باشید. همین حسن نیت داشتن برای دیگران رزق انسان را زیاد می‌کند. حسن نیت داشته باشید.

 

دوست بدار تا دوستت بدارند...

می‌خواهید بدانید که رفقایتان چقدر شما را دوست دارند، مردم و اطرافیان چقدر شما را دوست دارند، ببینید شما چقدر آنها را دوست دارید. امام فرمودند: «اعرِفِ المَودّةَ لکَ فی قلبِ أخیکَ بما لَهُ فی قلبِکَ»[15]؛ دوستی قلبی برادرت را از اندازه دوستی قلبی خودت نسبت به او بفهم. این یک علامت است، به دل‌تان مراجعه کنید، هر چقدر دوستش دارید، او به همان اندازه شما را دوست دارد.

 

کرامات امام باقر(علیه‌السلام) در دستگیری از شیعیان

شیخ مفید در کتاب اختصاص، یک ماجرایی را نقل می‌کند؛ جابر بن‌عبدالله انصاری می‌گوید: آمدم خدمت مولایم امام باقر(علیه‌السلام) و اظهار نیاز و حاجت کردم. گفتم: پول می‌خواهم، دستم خالی است، به من کمکی کنید. حضرت فرمودند: ای جابر، حتی یک درهم، هم نزد ما نیست. [جابر از خواص است، از اصحاب سِر امام باقر(علیه‌السلام) است، پیش هر کسی هم امام باقر(علیه‌السلام) از این کارها نمی‌کنند.]

جابر نشست، چند لحظه گذشت، کُمیت شاعر وارد شد. به امام عرض ادب کرد و گفت: اجازه می‌فرمایید قصیده‌ای که برایتان گفته‌ام بخوانم؟ حضرت فرمودند: بخوان. کمیت هم اشعارش را خواند، امام به غلام‌شان فرمودند: برو داخل اتاق، آن کیسه هزار درهمی را بیاور. کیسه هزار درهمی را آورد و گذاشت جلوی کمیت، کمیت هم گفت: آقا من یک قصیده دیگری هم دارم، اجازه می‌دهید آن را هم بخوانم؟ فرمودند: بخوان. آن را هم خواند و تمام شد. حضرت‌ دوباره به غلام فرمودند: برو یک کیسه از آن کیسه‌ها را بیار. دومی‌اش را هم آورد، بیست هزار! گفت: آقا یک شعر دیگر هم دارم، حضرت فرمودند: بخوان. خواند، حضرت فرمودند: غلامشان رفت کیسه سوم را هم آورد، سی هزار درهم! بعد اشعار که تمام شد، کمیت محضر آقا عرض کرد: آقا حقیقتاً من این اشعار را برای تقرب به جد بزرگوارتان حضرت رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌) و خداوند متعال گفتم و خواندم. اصلاً برای این دنیا نیست و نمی‌خواهم، قبول نکرد. اگر اجازه دهید من اینها را نگیرم. هدف من تقرب بود، نمی‌خواهم چیز دیگری بیاید.

حضرت هم به غلام‌شان فرمودند: این کیسه‌ها را داخل اتاق ببر. حضرت برای کُمیت دعا کردند و چند لحظه گذشت و کمیت رفت. جابر می‌گوید: من در دلم داشتم می‌گفتم که چطور شد آقا این‌گونه گفتند و... تا کمیت رفت، گفتم: یابن رسول‌الله، فدایتان شوم شما به من گفتید درهمی موجود نیست، جریان چیست؟ حضرت فرمودند: برو داخل اتاق. جابر می‌گوید بلند شدم، رفتم داخل اتاق دیدم چیزی نیست، اتاق خالی هست! اتاق بن‌بست، کیسه‌ها را گذاشت و دید الآن خالی هست. برگشت به آقا گفت: در اتاق چیزی نیست. حضرت یک جمله‌ای فرمودند: «یاجابِرُ! مَا سَتَرنَا عَنکُم اَکثَرُ مِمّا اَظهَرنَا لَکُم»[16]. آنچه که ما از شما مخفی می‌کنیم، خیلی بیشتر از آن‌چیزی است که برای شما آشکار میکنیم، پشت پرده خیلی خبرها هست که نمی‌توانیم به شما بگوییم. همه، ظرفیتش را ندارند که بفهمند، گاهی اوقات برای بعضی‌ یک گوشه‌ای از این پرده را کنار می‌زنیم. حضرت دست جابر را گرفتند و رفتند داخل اتاق، حضرت پای مبارک را بر زمین کوبیدند یک‌دفعه‌ای زمین شکافت و شمش‌های طلا زد بیرون، به تعبیر روایت مثل گردن شتر، شمش‌های طلا!

حضرت فرمودند: خداوند متعال، دنیا را دست ما داده، همه زمین در اختیار ماست. فکر نکن من الآن می‌گویم پول ندارم، دارم دروغ می‌گویم، واقعاً ندارم، ولی اگر دیدی آوردم و دادم، یعنی دارم. ندارم و دارم حضرت اینگونه است.

 

اداره دنیا با قواعد ظاهری دنیوی

بعد حضرت فرمودند: ای جابر به این شمش‌ها نگاه کن و به کسی نگو، مگر افرادی از برادرانت که به آنها اعتماد داری. همانا خداوند متعال ما را بر آنچه که بخواهیم، توانا ساخته است. اگر بخواهیم زمام زمین را در اختیار گرفته و به هر جا که بخواهیم ببریم، می‌توانیم. خداوند متعال به امام معصوم(علیه‌السلام) چنین قدرتی داده است، منتها قرار نیست دنیا را این‌گونه اداره کنند، دنیا با علل و اسبابش اداره می‌شود، دنیا با همین قوانین ظاهری دنیا اداره می‌شود تا هر کسی خودش را نشان دهد، و الا اگر قرار بود همه چیز با معجزه حل شود که امام حسین(علیه‌السلام) هم در کربلا با معجزه همه را می‌کشتند؛ یک اشاره می‌کردند، همه یزیدیان نابود می‌شدند. اما قرار است دنیا با قواعد خودش جلو برود تا انسان‌های سعید و شقی معلوم شوند، خداوند متعال با متهیات دارد امتحان می‌کند تا ببیند که «اَیُّکُم اَحسَنُ عَمَلًا»[17]. کدام بهترین عمل را دارید انجام می‌دهید.

 

اولویت با حفظ دین است یا حفظ جان؟

در تفسیر منسوب به امام عسکری(علیه‌السلام)، یک روایتی از امام باقر(علیه‌السلام) نقل شده که آنجا حضرت یک معادله‌ای را حل می‌کنند و آن این است؛ اول این سؤال پیش می‌آید اگر شما در موقعیتی قرار بگیرید که مجبور باشید یکی از این دو گزینه را انتخاب کنید، کدام را انتخاب می‌کنید؟ نجات شیعه‌ای که جانش در خطر است، یا نجات شیعه‌ای که دینش در خطر است؟

هر کدام طرفدارانی دارد، یکی می‌گوید دینش و یکی می‌گوید جانش. عده‌ای می‌گویند حفظ جان خیلی مهم است، شما جان این را حفظ کن. ممکن است در نسل او سلمان‌فارسی باشد. قرآن می‌فرماید: «وَ مَن اَحیَاهَا فَکَاَنَّما اَحیَا النّاسَ جَمیعاً»[18]؛ یک نفر را احیا و جانش را حفظ کنید مثل این می‌ماند که همه مردم عالم را احیا کرده‌اید. اینها مهم است.

در حفظ دین، خیلی می‌توان حرف زد. یک روایت از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است که می‌فرماید: بعضی‌ها زنده هستند ولی مثل مرده‌اند، «مَیِّتُ الاَحیا» هستند. «مَن تَرَکَ اِنکارَ المُنکَرِ بِقَلبِهِ وَ یَدِهِ وَ لِسانِهِ فَهُوَ مَیِّتٌ بَینَ الاَحیاءِ»[19]؛ هر کس انکار منکر را با قلب، زبان و دستش ترک می‌کند، این یک مرده‌ای است. یعنی کسی که دغدغه‌ دینی ندارد، دین درست و حسابی ندارد، یک مرده‌ای است بین زنده‌ها. پس کسی که دین نداشته باشد، زنده بودنش نیز محل حرف است!

 

فاصله حفظ دین تا حفظ جان

شخصی از امام‌باقر(علیه‌السّلام) سؤال کرد: «اِنقاذُ الاَسیرِ المُؤمنِ مِن مُحِبّینَا مِن یَدِ ‌النّاصبِ یُریدُ اَن یُضِلَّهُ بِفَضلِ لِسانِهِ وَ بَیانِهِ اَفضلُ، اَم‌ اِنقاذُ الاَسیرِ مِن اَیدِی اَهلِ الرّوم؟»[20]؛ یابن رسول‌الله نجات دادن جان یک اسیر مؤمن شیعه از دست یک ناصبی که دشمن شما اهل‌بیت(علیهم‌السلام) است و با قدرت زبان و بیانش دارد عقایدش را می‌گیرد، افضل است یا نجات دادن یک شیعه‌ خوب و محب شما از دست اهل‌ روم که دشمنانی خارجی‌اند و الآن نیز می‌خواهند او را بکشند؟ «قال الباقر(علیه‌السلام): للرجل، اَخبِرنی اَنتَ عَمَّن رَأی رَجُلاً مِن خیارِ المُؤمنینَ یَغرَقُ و عُصفورَةٌ تَغرَقُ لا یَقدِرُ علَی تَخلیصِهِما بِاَیِّهِما اشتَغَلَ فَاتَهُ الآخَرُ أیُّهُما أفضَلُ أن یُخَلِّصَهُ؟». امام باقر(علیه‌السلام) فرمود: تو به من بگو اگر که ببینی مردی از خوبان (از مؤمنین، نه یک مؤمن معمولی، از خیار مؤمنین) یک بزرگی از خوبان شیعیان در حال غرق شدن است و یک گنجشکی نیز این طرف دارد غرق می‌شود، یکی را بخواهی نجات دهی کدام را نجات می‌دهی؟

گفت: آقا معلوم است دیگر، خیار المؤمنین. حضرت می‌فرماید: «فَبُعدُ ما سَألتَ فِی الفَضلِ اَکثَرُ مِن بُعدِ ما بَینَ هَذَینِ». چقدر نجات دادن بین گنجشک با آن بزرگ شیعیان ما فاصله است؟ اینکه تو سؤال کردی فاصله‌اش خیلی بیشتر است.

یعنی نجات دادن دین و ایمان آن مؤمن شیعه فاصله‌اش خیلی بیشتر از این خیار مؤمنین و این گنجشک است. اصلا ً قابل مقایسه نیست. یعنی برو و دینش را نجات بده. آن کسی که دینش در خطر است. بعد حضرت، علتش را می‌فرمایند. «إنَّ ذَاکَ یُوَفِّرُ عَلَیهِ دینَهُ وَ جِنانَ رَبِّهِ وَ یُنقِذُهُ مِنَ النّیرانِ وَ هَذَا المَظلومُ اِلیَ الجِنانِ یَصیرُ» برای اینکه شما اگر دین و ایمان این فرد را نجات دهید، عاقبت بخیرش کرده‌اید. از آتش نجاتش داده‌اید و به سمت بهشت هدایتش کرده‌اید. این شیعه مظلوم ما را که الآن دارند او را می‌کشند جایگاهش بهشت است. [از این دست روایات زیاد است.]

 

حفظ دنیا، مقدمه حفظ دین

برادرها و خواهرها! هم ما مردم و هم مسئولین، دغدغه اولمان باید حفظ دین باشد. حفظ دنیا، اصلاح اقتصاد و همه این‌ امور، مقدمه حفظ دین است. یعنی یک‌وقت یکی اشتباه فکر نکند که اگر ما شعار اقتصاد و... می‌دهیم، به سمت دنیاگرایی و دنیاطلبی رفته‌ایم! خیر؛ اینکه مقام معظم رهبری(حفظه‌الله) می‌فرمایند: باید دنیای مردم اصلاح شود، برای اینکه دین می‌خواهد که دنیای مردم اصلاح شود. اما دشمنان داخلی و خارجی نمی‌خواهند این دین به معنای واقعی پیاده شود. اگر دین به معنای واقعی پیاده می‌شد، دنیای مردم نیز اصلاح می‌شد. خداوند متعال وعده داده است.

اگر برای حل مسائل دنیایی‌مان، دینمان را فروختیم و زیر پا گذاشتیم تا مسائل دنیایی‌مان حل شود، به شهادت عقل، نقل، آیات و روایات مشکلات دنیایی ما حل نخواهد شد و حتی چند برابر نیز بیشتر خواهد شد. دین‌مان را نیز از دست خواهیم داد. ولی وقتی سر دو راهی‌ها قرار گرفتیم، در برابر مشکلات، فشارها، تحریم‌ها و... دینمان را حفظ کردیم، دستورات خداوند متعال را در این مسیر رعایت کردیم، هم این دنیایمان اصلاح خواهد شد و هم دینمان حفظ خواهد شد.

 

محدوده وظیفه مردم در انجام امربه معروف و نهی از منکر در قرآن

گاهی بعضی کوتاه آمدن‌ها در جامعه، بین مسئولین میبینیم که بوی نفوذ می‌دهد. ما می‌گفتیم وقتی یک خلاف شرعی اتفاق می‌افتد، بالاخره خلاف قانون نیز هست و خیلی جاها قانون دارد با خلاف شرع مبارزه می‌کند. الآن می‌بینیم یک لایحه عفاف و حجاب می‌آید آن هم از طرف قوه قضائیه! که باید واقعاً بررسی شود. خیلی نیز بر سر آن مباحثه شده، اگر این لایحه با این وضعی که دارد عملی شود چه اتفاقی می‌افتد؟ خداوند متعال یکی از پایه‌های مهم امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر در همه امور، از جمله حجاب و عفاف را مردم ذکر کرده؛ یعنی به مردم واگذار کرده است. «المُؤمِنونَ وَالمُؤمِناتُ بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعضٍ یَأمُرونَ بِالمَعروفِ وَیَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ»[21]. واگذاری امربه‌معروف به مردم است؛ مردم مکلفند.

مقام معظم رهبری(حفظهالله) نیز بارها فرمودند: تذکر لسانی وظیفه مردم بوده و تذکر یدی‌ و اِعمال قانون به عهده مسئولین است. «الَّذینَ إِن مَکَّنّاهُم فِی الأَرضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّکاةَ وَأَمَروا بِالمَعروفِ وَنَهَوا عَنِ المُنکَرِ»[22]. این آیه نیز وظیفه حکومت را عنوان کرده است. در جمهوری‌اسلامی که قانون‌گذاری شده و رهبری هم وظیفه مردم و مسئولین را مشخص کردند، مردم حق ندارند درگیر شوند‌، بلکه این وظیفه حکومت است.

 

سلب اختیار و تکلیف شرعی از مردم با لایحه عفاف و حجاب!

لایحه عفاف و حجاب حق شرعی تذکر لسانی را کاملاً قانونی از مردم می‌گیرد. این لایحه به مردم می‌گوید شما حق ندارید تذکر بدهید؛ بلکه باید به نیروی انتظامی اطلاع‌رسانی کنید تا آنها رسیدگی کنند. این کار سلب اختیار و سلب تکلیف شرعی از مردم است و عملاً با ابزار قانون، کاری خلاف‌شرع انجام می‌شود. مگر نیروی انتظامی چقدر می‌تواند رسیدگی کند؟! اگر قدرت و ابزارش را دارد، پس چرا تا الآن رسیدگی نکرده است؟! وقتی شهود عینی، صلاحیت کافی ندارند و حتماً باید دوربین باشد تا مسئله‌ اثبات شود، حضور یک انسان حتی مأمور نیروی انتظامی نیز محلی از اعراب ندارد! این لایحه مشکوک است. بعضی‌ها با اسلامیت نظام بوسیله قانونی کردن بعضی مسائل چالش دارند. اگر ما با مکر و حیله از دین کوتاه آمدیم، دنیا و آخرت‌مان را از دست خواهیم داد.

 

به کجا می‌رویم؟!

اخیراً عده‌ای در کرج مشروب خوردند و تعدادی فوت کردند و عده‌ای راهی بیمارستان شدند. عجیب است که صداوسیما با آنها مصاحبه کرد. انگار مصیبتی بر آنها وارد شده! پلیس هم اعلام کرد: خاطیانی که مشروب نامرغوب تولید کردند را بازداشت کرده ‌است. انگار نه انگار که خوردن مشروب در اصل جرم است! این عادی‌سازی ا‌ست. شرابی که وجود مبارک پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) یازده نفر را پیرامون آن لعنت کردند؛ از کسی که نهالش را می‌کارد تا کسی‌که حمل می‌کند، می‌فروشد و... . همچنین فرمودند: اگر کسی شهره به شراب‌خواری است، وقتی از دنیا رفت او را در قبرستان مسلمانان دفن‌ نکنید. روایت دیگری می‌فرماید: اگر کسی شراب‌خوار باشد و به خواستگاری دخترتان آمد، قبول نکنید. حال عده‌ای می‌گویند ما با این حرف‌ها مسئولین را تضعیف می‌کنیم. اولاً، خیر! مسئولین مساوی با جمهوری‌ اسلامی نیستند. دوماً، برای حفظ جمهوری‌اسلامی باید این حرف‌ها زده شود. نمی‌توان اسلام را از جمهوری اسلامی حذف کرد. عده‌ای برای حفظ این انقلاب و این جمهوری‌اسلامی، خون داده‌اند. اکنون ما سکوت نمی‌کنیم‌؛ از جبهه مقابل کسانی دفاع می‌کنند و حرف‌هایی می‌زنند که بسیار عجیب است. چند روز پیش در اصفهان همسر شهید به خانم بی‌حجابی تذکر لسانی دادند و مورد ضرب و شتم قرار گرفتند! به کجا داریم می‌رویم؟! اصطلاحاً سنگ‌ها را بسته‌اند و سگ‌ها را رها کرده‌اند. اگر این لایحه با این شرایط پیاده شود و روش ما در برخورد با محرمات الهی در جامعه این‌گونه باشد، هیچ مشکلی اصلاح نمی‌شود.

 

باید کار امام حسینی انجام داد

امام باقر(علیه‌السلام) می‌فرمایند: حفظ دین بر حفظ جان اولویت دارد. اباعبدالله الحسین(علیه‌السلام) به کربلا رفتند و فرمودند: «إن کانَ دین مُحَمَّداً لَمْ یَستَقِم الَّا بِقَتلی فَیاسُیُوف خُذینی». ایشان برای حفظ دین جان داد، ما که همه‌چیز در اختیار خودمان است و نیاز نیست جان دهیم بلکه لازم است صحبت کنیم و تذکر دهیم، از این کار منع شده‌ایم! همان‌طور که روزی به نماینده مجلس رأی دادیم، امروز باید از او درباره جزئیات این لایحه سؤال کنیم و با هم گفتگو داشته باشیم. این تکلیف شرعی ماست. خاصیت جلسات هیئت امام‌حسین(علیه‌السلام) که در هر نقطه برگزار می‌شود نیز همین است؛ باید کار امام‌حسینی انجام شود. کار امام‌حسینی یعنی امر به معروف و نهی از منکر؛ «أُریدُ أنْ آَمُرَ بالمَعروفِ و أنهی عَنِ المنکَرِ»[23]. آن هم در سطح حاکمیت! امکان ندارد برای امامی‌ که به خاطر امر به معروف و نهی از منکر شهید شده گریه کنیم و سینه بزنیم و اطراف‌مان این‌همه منکرات موج بزند؛ ما هم نشستیم و تسبیح ‌می‌اندازیم. بنده نمی‌گویم مثل بعضی از دوستان که متأسفانه با بی‌ادبی، بی‌احترامی یا هتاکی امربه معروف و نهی از منکر کنید، بلکه محترمانه عنوان کنید. همه کسانی‌که مسؤلیتی برعهده دارند، متدین و انقلابی هستند ولی گاهی خطا می‌کنند؛ ما وظیفه داریم به آنها هم تذکر دهیم. [ان شاءالله خداوند همه ما را به وظایف‌مان آگاه و عامل بفرماید.]

 

برکات زیارت امام حسین(علیه‌السلام) در کلام امام باقر(علیه‌السلام)

عقبه امام باقر(علیه‌السلام) از پدر به اباعبدالله‌الحسین(علیه‌السلام) و از مادر به امام‌مجتبی(علیه‌السلام) می‌رسد. ایام شهادت ایشان مرسوم است که حاجیان کم‌کم به مکه می‌روند و بقیع خلوت می‌شود و زائر چندانی ندارد. [امشب از امام باقر(علیه‌السلام) عاقبت‌بخیری بخواهیم؛ برای خودمان و خانواده‌های‌مان قدرت انجام واجبات و ترک محرمات بخواهیم. از این امام مجاهد، تنها مدینه و کربلا نخواهیم؛ بلکه دین، غیرت، صلاح و عاقبت بخیری هم برای خودمان، مردم و مسؤلین بخواهیم.]

وجود مبارک امام‌باقر(علیه‌السلام) روایتی در مورد جد مظلوم‌شان امام‌حسین(علیه‌السلام) دارند. می‌فرمایند: «مُروا شیعَتَنا بِزیارَةِ قَبرِ الحُسَینِ علیه‌السلام، فَاِنَّ اِتْیانَهُ یَزیدُ فِی الرِّزْقِوَ یَمُدُّ فِی الْعُمْرِ وَ یَدْفَعُ مَرافِعَ السُّوءِ»[24]؛ شیعیان ما را به زیارت قبر اباعبدالله‌الحسین(علیه‌السلام) امر کنید. دستور دهید همه به کربلا بروند؛ زیارت کربلا روزی دنیا را زیاد می‌‌کند و عمر را طولانی می‌کند. چون در روایت آمده یکی از آثار زیارت امام حسین(علیه‌السلام) این است که مدتی که برای زیارت حرم اباعبدالله(علیه‌السلام) از خانه‌‌ بیرون می‌روید تا زمانی که برمی‌گردید، جزء عمرتان حساب نمی‌شود، همچنین زیارت امام حسین(علیه‌السلام) بلایا و گرفتاری‌ها را از زائر دفع می‌کند و فضائل زیاد دیگری هم ذکر شده است.

 

آخرین یادگار کربلا

امشب می‌خواهیم برای آقایی گریه کنیم که آخرین یادگار کربلا بودند و در آن جریان، چهار یا پنج ساله بودند. آخرین یادگار یعنی ایشان گردن و دست‌های پدر بزرگوارشان، زین‌العابدین(علیه‌السلام)، را در غل و زنجیر دیدند درحالی‌که آقازاده پنج ساله‌شان را با طناب بسته بودند. امام سجاد(علیه‌السلام) می‌فرمایند: ما جلو می‌رفتیم و سر طناب را به بچه‌ها بسته بودند، ما را کتک می‌زدند تا تندتر راه برویم و وقتی تند راه می‌رفتیم، چون طناب‌ها به هم وصل بود بچه‌ها به زمین می‌افتادند. بعد سراغ بچه‌ها می‌آمدند و آنها را با تازیانه می‌زدند و بلندشان می‌کردند تا راه بروند.‌ امام باقر(علیه‌السلام) در این مسیر کتک خوردند. روضه به این سادگی‌ها که من و شما فکر می‌کنیم نیست. این حضرت جد غریبش امام‌حسین(علیه‌السلام) را دیده، عمویش ابوالفضل‌العباس و علی اکبر(علیهم‌السلام) را دیده، علی اصغر(علیه‌السلام) و گهواره‌اش را دیده و بر سر گهواره رفته و صورت علی اصغر(علیه‌السلام) را بوسیده است، رباب و زینب و سکینه(علیهم‌السلام) را دیده، رقیه(علیهاالسلام)را گوشه خرابه دیده‌است؛ بچه‌ها در کربلا با هم انس داشتند. امام‌باقر(علیه‌السلام) خرابه‌ را دیده و خرابه‌ نشینی کرده، اسیری کشیده است، شمر و خولی و سنان دیده و زجر کشیده است. سر بالای نیزه دیده، سر در تنور رفته دیده، گهواره دزدیده شده دیده، بدنهای پاره‌پاره دیده است.

نقل است زمانی که آنها را از کربلا می‌بردند، ملعون دستور داد زنها و بچه‌ها را از گودال عبور دهند؛ برای زجر دادنِ این خانواده چیزی کم نگذاشتند. امام سجاد(علیه‌السلام) می‌فرمایند: اگر پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) امر کرده بودند اهل‌بیت(علیهم‌السلام) مرا آزار دهید، بیشتر از این نمی‌توانستند. در زمان پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در یکی از جنگ‌ها، بلال زنان و بچه‌هایی که اسیر کرده بودند را از میان کشته‌هایشان عبور می‌داد. خبر به حضرت رسید، ‌رگ گردن ایشان متورم و رنگ صورت‌شان قرمز شد و بلال را بابت این کار مؤاخذه کردند. یا رسول‌الله(صلی‌الله‌علیه‌وآله)! کربلا نبودید ببینید زن ‌و بچه‌ها را مثل برگ خزان روی زمین ریختند.

«السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعل الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین»

 


[1]. وسائل الشیعة ج۱ ص۴۰.

[2]. نهج‌البلاغه، حکمت 176.

[3]. بحارالأنوار، ج۲۴، ص۲۱۹.

[4]. سوره آل عمران، آیه 200. 

[5]. تحف‌العقول، ص 291.

[6]. تحف‌العقول، ج۱ ص۲۹۴.

[7]. تحف‌العقول، ص 286.

[8]. بحارالانوار، ج ۸۸، ص ۱۲.

[9]. تحف‌العقول، ج۱، ص۳۰۰.

[10]. تحف‌العقول، ص 298.

[11]. الکافی، 2/118/1.

[12]. شرح اصول کافی، ج 5، ص 206.

[13]. بحارالانوار، ج ۶۸ ص ۱۸۴ ح۴۴.

[14]. بحارالأنوار، 103/21/18.

[15]. کشف الغمّة، 2/331.

[16]. بحارالانوار، ج 46، ص 239. الاختصاص، ص 271.

[17]. سوره ملک، آیه 2.

[18]. سوره مائده، آیه 32.

[19]. تهذیب‌الاحکام، ج 6، ص 181.

[20]. تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(علیه‌السلام)، ص 349.

[21]. سوره توبه، آیه 71.

[22]. سوره حج، آیه 41.

[23]. بحارالانوار، ج 44، ص 330.

[24]. کامل‌الزیارات، ص284.