در کثرت نعمتها سرگردان نشو!
در کثرت نعمتها سرگردان نشو!
در کثرت نعمتها سرگردان نشو!
حجتالاسلام مهدوینژاد: برای اینکه خدا را خوب بپرستیم، باید او را خوب بشناسیم. اما آیا میتوان ذات و صفات خدا را شناخت؟! // در عالم کثرت چگونه میتوان به خدا رسید؟ کثرت نعمتها آدرسی برای شناخت وجود خداست. به همه پدیدهها به چشم آدرس نگاه کنید. آدرسی که ما را به خدا میرساند. خوشا به حال آنهایی که اینگونه به عالم نگاه میکنند. یعنی حتی وقتی به یکدیگر میرسند، طرف مقابل را به عنوان آدرسی میبینند که آنها را به خدا میرساند. مخصوصاً انسانهای مؤمن. هر چقدر انسان، آیات الهی را در وجود خود بیشتر حفظ کرده باشد، بیشتر دیگران را به خدا میرساند // نگاه توحیدی امیرالمؤمنین(علیهالسلام): هیچ چیز را ندیدم مگر اینکه قبل، بعد و همراه آن خدا را دیدم. یعنی قبل از آن، خدایی را دیدم که آن را به وجود آورده است. بعد از آن، خدایی را دیدم که آن را از بین برده است و همراه آن نیز، خدایی را دیدم که اگر نبود، آن پدیده هم نمیتوانست بماند // چرا عبادتهایمان ما را به خدا نمیرساند؟! دلیل سرگردانی ما چیست؟
شناسنامه:
عنوان: قرار هفتگی
موضوع: شناخت صفات و ذات خداوند
زمان: شنبه 18 آذرماه 1402
مکان: امامزاده سیدجعفرمحمد(علیهالسلام)
ذات خداوند عین صفات اوست
خداوند خیر مطلق است. همه صفات خیر در وجود او هست. ذات خداوند از صفاتش جدا نیست، دو چیز نیست. با اینکه میگوییم ذات و صفات، ولی در واقع ذات خدای متعال با صفات او یکیست و قابل تفکیک نیست. ما میتوانیم مهربان باشیم، میتوانیم مهربان نباشیم، ولی اگر مهربانی جزء ذات ما بود، اصلاً نمیتوانستیم مهربان نباشیم. میتوانیم کریم باشیم، میتوانیم کریم نباشیم ولی اگر کرامت جزء ذات ما بود، نمیتوانستیم کریم نباشیم! ما وقتی یک صفتی را داریم ممکن است از دست بدهیم، یا یک صفت را نداریم ولی ممکن است به دست بیاوریم. چون صفات ما عین ذاتمان نیست. زمانی هم که یک صفت را به دست میآوریم، جزء ذاتمان نمیشود، یعنی ممکن است بعداً از دست بدهیم. به قول طلبهها میگویند: ما سویالله، یعنی همه موجودات عالم صفاتشان زائد بر ذاتشان است، ولی صفات خداوند متعال عین ذات اوست و قابل تفکیک نیست.
خداوند ترکیبی از صفات نیست
خداوند چیست؟ بعضی از اسماءالله را به برکت ماه رمضان و لحظه افطار همه بلد هستیم (هوالله الذی لا اله الا هو الرحمن الرحیم الملک القدوس ...) خداوند ستار است. خداوند مهربان است. خداوند عالم و حکیم است. خداوند غفار و در عین حال قهار است. یعنی همزمان که غفار است و میبخشد، قهار هم هست. اشتباه گمان نکنیم مثلاً خداوند یک لحظه غفار و لحظه بعد قهار باشد. نه! اصلاً اینطور نیست. همان لحظه که غفار است، قهار هم هست. اصلاً غفاریت او با قهاریتش فرقی نمیکند. قهر خداوند رحمت و رحمت خدا قهر خداست. باید مفصل در این باره صحبت کنیم. مثلاً خداوند چون از روی قهر، من را به جهنم برد، پس یعنی خدا الان رحمت ندارد؟ خیر، اینطور نیست. از سر رحمت خداوند است که قهرش شامل حال من شده و من باید به جهنم بروم. مادر بچهاش را میبرد زیر آب داغ و کیسه میکشد. در ظاهر قهر است. ولی این قهر، مهر است.
ذات و صفات خداوند یکی است. گمان نکنیم اینها با هم ترکیب شده تا نعوذبالله خدا به وجود آمده است؛ مثلاً حکمت، علم، غفاریت و قهاریت، ستاریت و رأفت و... با هم ترکیب شده و خداوند ایجاد شده...!! خیر، ترکیب برای ماده است، مادیات با هم ترکیب میشوند. ولی خداوند متعال ماده نیست. اصلاً خداوند را با هیچ مثالی نمیشود توضیح داد. چون «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ»[1]؛ مثل خدا چیزی نیست.
نشانههای صفات خداوند / راه شناخت خداوند متعال
خدا ماده و جسم نیست. مثل و مانند خداوند وجود ندارد، پس امکان شناخت خداوند متعال به این معنا برای ما ممکن نیست. ذات و صفات خدا برای ما قابل شناسایی نیست. چون ما محدود و ماده هستیم و خداوند نامحدود است.
برای اینکه خدا را خوب بپرستیم، باید او را خوب بشناسیم. برای شناخت خداوند باید ذات و صفات خدا را رها کنیم و خیلی ریز و حساس نشویم. بلکه باید بر خروجی صفات خداوند فکر کنیم. مثلاً میگوییم خدا رازق است. از کجا فهمیدیم؟ از آنجا که رزق خداوند متعال را دیدهایم، از رزقی که خداوند به ما داده میخوریم. نعمتهای خدا را داریم میبینیم. مصور از صفات خداوند است، یعنی تصویر میسازد، صورت میبخشد. از کجا فهمیدیم؟ این همه تصاویر زیبا و زشت در این عالَم وجود دارد، که خداوند به آنها صورت بخشیده است. از کجا فهمیدیم که خدا خالق است؟ از آنجا که مخلوقاتش را میبینیم. خدا حکیم است و... صفات خداوند متعال خروجیهایی دارد. این صفات در عالم نمونهها و نشانههایی دارد. از این نشانهها پی به وجود خدای متعال و صفات او میبریم. درباره خداوند نمیشود مثال زد، از روی ناچاری این مثالها را میزنیم. آیا میشود خورشید نورانی باشد ولی روشن نکند؟! آیا میشود خورشید پر حرارت باشد، ولی گرم نکند؟! آیا میشود خدا خالق باشد و خلق نکند؟! آیا میشود که خدا کریم باشد و کرم نکند؟! میگویند: این طوطی سخنگوست، ولی تاکنون هیچ حرفی نزده است! پس چطور سخنگوست!
تنها واجبالوجود در عالم
خداوند متعال واجبالوجود است. یعنی وجودش واجب است. یک وجود که در عالم حقیقت دارد و هست. مابقی وجودها حقیقت ذاتی ندارند. تنها یک وجود در عالم، واجبالوجود است و آن وجود خداست. خداوند با این همه عظمت و با این همه قدرت بینهایت که همه چیز در اختیارش هست، یک لحظه میفرماید: «...کُنْ فَیَکُونُ»[2]؛ باش! پس میشود. نابود شو! پس نابود میشود. اصلاً لازم نیست بگوید، وقتی اراده کند میشود.
فیلم ستارگان را دیدهاید؟ در این فیلم آدمی درست کردهاند که وقتی راه میرود و به بقیه نگاه میکند، سرهایشان قطع میشود. این آدم نگاه میکند، شهر خراب میشود و اتفاقاتی مانند اینها. یعنی زمانیکه اراده میکند، آن اتفاق رخ میدهد. خداوند این همه قدرت دارد، چنین وجود نازنین و باعظمتی در عالم باشد و هیچکس نباشد که این وجود نازنین با این همه قدرت و عظمت را بشناسد! حیف نیست؟
گنجی که باید استخراج شود // ضرورت شناخت خداوند
باز هم مجبورم یک مثال ناقص بزنم. یک گنج و معدن بزرگی از طلا و جواهرات در دل یک کوهی است و این معدن همینطور بماند و کسی نباشد که آن را کشف کند. هیچکس نیاید که آن را استخراج کند. خب چه میشود؟ گنج که به بقیه نیاز ندارد، بقیه به گنج نیاز دارند. باید بقیهای باشند که این گنج را استخراج کنند و از آن استفاده کنند، یا اگر هستند باید بروند و این گنج را بشناسند و استخراج کنند. حیف نیست که این معدن همین طور بماند و کسی از آن استفاده نکند!
آیا حیف نیست واجبالوجود باشد ولی ممکنالوجودهایی نباشند که او را بشناسند و با او آشنا شوند. بالا روند و به او برسند، در او غرق شوند و با او یکی شوند. خداوند هم ناچاراً وقتی میخواست خودش را معرفی کند با همین مثالها معرفی کرد. فرموده: «کُنْتُ کَنزا مَخفّیا فَاَحبَبْتَ اَن اُعْرَف فَخَلَقْتُ الخلَقَ لاِعرَف»[3]؛ من یک گنج مخفی بودم و دوست داشتم شناخته شوم، دست به خلقت زدم تا شناخته شوم. خدا نیازی به شناخته شدن ندارد، بقیه به شناخت او نیاز دارند. مثل آن طلا و جواهر که به دیگران نیاز ندارند ولی دیگران به آن نیاز دارند.
کثرت نعمتها و وحدت وجود
خداوند میفرماید: ابتدا آفریدم و سپس «و تحبّبت الیهم بالنّعم حتّی عرفونی»[4]؛ با نعمتهایم مهرورزی به او را شروع کردم. نعمت حیات و دیگر نعمتها را دادم. به تمام هستی نعمت حیات دادم، تا شناخته شوم. مثال ناقص دیگری بزنم. شخصی که خیلی سرمایهدار است، تصمیم میگیرد کارخانهای تأسیس کند تا عدهای از این طریق نان بخورند و رزق و روزی ببرند. آن فرد اصلاً نیازی به آنها ندارد، فقط میخواهد یک عده نان بخورند. خدا هم میخواهد یک عده نان بخورند، یک عده نور و معرفت ببرند تا رشد کنند، بالا روند و به آسمانها برسند.
مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی |
| که فرشته ره ندارد به مکان آدمیت |
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند |
| بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت |
هدف از شناخت خداوند
خدا همه موجودات را آفریده است، هزاران هزار گل، حیوان، حشره، پدیدههای طبیعی و ماوراءالطبیعه، رنگها، بوها، طعمهای مختلف، کُرات و طبقات آسمانی، کهکشانها و انواع انسانها را آفریده است. خطوط سر انگشتان هیچ انسانی مثل دیگری نیست، حتی اگر دو قلو باشند. این همه پدیده متعدد و متکثر را آفریده و سپس فرموده: «وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا...»[5]؛ حتی اگر بخواهید نعمتهای مرا بشمارید، نمیتوانید. تنوع و تکثُر نعمتها بسیار زیاد است. از این همه عظمت، تنوع، کثرت، زیبایی، زشتی و تناسب پی به وجود خدا میبریم. یک سنجاقک چهارده هزار حِسگر روی شاخک خود دارد. چگونه بوجود آمده است؟ آیا میتوان گفت: این مخلوق، خالق ندارد؟! خیلی مثال میتوان بیان کرد، تا خدا را بشناسیم و بالا برویم. به سمت او برویم، به او برسیم، در او محو شویم و با او یکی شویم، هدف این است. وسط این همه کثرت در این عالم که همه آنها را هم خدا آفریده است، ما نیز جزئی از این کثرات هستیم. ما اشرف مخلوقاتیم، یعنی از همه مخلوقات بالاتریم. «...فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ»[6]. خداوند برای انسان ارزش قائل بوده که به همه موجودات، فرشتگان و جنیان گفته بر آدم سجده کنند. با این همه کثرتِ موجود، باید به ذات احدیت پی ببریم.
خوب و بد، همه نشانههایی برای شناخت خداوند
«الأثر تَدلُ عَلی المُؤثِر»[7]؛ هر اثری بر یک مؤثری دلالت میکند. یک اثرگذاری بوده که اثر ایجاد شده است. خداوند در این عالم این همه رد پا گذاشته تا بفهمیم یکی از اینجا رد شده است. آن وقت نتیجه این میشود که ما گل به گل، درخت به درخت، آدم به آدم، دریا به دریا، پرنده به پرنده، زشت به زشت، زیبا به زیبا، طعم به طعم، بو به بو، ماشین به ماشین، دیوار به دیوار، هر چه میبینیم، باید به وجود خدا پی ببریم. آیا پی میبریم؟ آیا شما وقتی این فرش را میبینید، به وجود خدا پی میبرید؟ میگویید این را که کارخانه بافته است. کارخانه را چه کسی ساخته است؟ رئیس کارخانه را چه کسی خلق کرده است؟ خب از همان ابتدا بگویید خداوند. این قدر سؤال کردن ندارد. از هر چیزی مستقیم به خدا برسید. وقتی زن، شوهر خود را میبیند باید پی به وجود خدا ببرد. شوهر، زن خود را میبیند باید پی به وجود خدا ببرد. پدر و مادر باید با دیدن فرزندان به وجود خدا پی ببرند. بچهها با دیدن پدر و مادر، خواهر و برادر باید به وجود خدا پی ببرند. ما باید با دیدن دوستان خود به وجود خدا پی ببریم. اینها اثر خدا هستند.
اصلاً چرا خوبها را بگوییم، حتی از وجود شیطان هم باید پی به وجود خدا ببریم. حتی از اینکه گناه میکنیم باید پی به وجود خدا ببریم. با چه کسی مخالف هستیم؟ یک چیزی هست که ما با آن مخالفت میکنیم. چه پدیدهای در عالم میخواهید پیدا کنید، که از طریق آن به وجود خدا نرسید؟ از همه چیز باید پی به وجود خدا ببریم و به خدا منتقل شویم.
نگاه توحیدی امیرالمؤمنین(علیهالسلام) // علی(علیهالسلام) چگونه از عالم کثرت به خدای واحد میرسید؟
امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) میفرمایند: «ما رَأَیْتُ شَیْئاً اِلاّ وَ رَأَیْتُ اللهَ قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ وَ مَعَهُ»[8]؛ هیچ چیز را ندیدم مگر اینکه قبل، بعد و همراه آن خدا را دیدم. یعنی قبل آن، خدایی را دیدم که آن را به وجود آورده است. بعد آن، خدایی را دیدم که آن را از بین برده است و همراه آن، خدایی را دیدم که اگر نبود نمیتوانست بماند. در فلسفه مسئلهای به نام «کثرت و وحدت» وجود دارد. کثرت یعنی زیادی و وحدت یعنی یکی بودن، که به آن «وحدتِ وجود» میگویند. وحدت وجود یعنی در عالم یک وجود حقیقی است که آن خداست. بقیه موجود هستند، وجود نیستند. موجودند، یعنی به وجود آمدهاند، به وجود آورده شدهاند. یک وجود از اول بوده و هست که به آن «واجبالوجود» میگویند. آن وجود، خداست. یک حقیقت در عالم وجود دارد، «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»[9]. بقیه موجود هستند، وجود نیستند. موجود شدهاند یعنی نبودهاند، بعداً به وجود آمدهاند. مثالی بزنم تا وحدت وجود مشخص شود. وحدت وجود یعنی تمام کثرتهایی که در این عالم میبینید مانند انسانها، حیوانات، پرندهها، همه خلقت و هر چه در عالم خلقت میبینید؛ آثار خدا هستند و به یک احد و وجود برمیگردند.
همه موجودات سایه خداوند هستند
آب دریا راکد است، وقتی موج و تلاطم در آب میافتد، میگویید موج دریا. موج همان آب دریاست که به تلاطم افتاده و دیده شده است. وقتی کنار ساحل باشید و آب راکد باشد حسی از دریا نمیگیرید. وقتی متلاطم باشد، دریا را حس میکنید. تمام موجودات در عالم غیر از خداوند مانند موج دریا هستند، «فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی...»[10]؛ خدا در آن دمیده است. همه خلقت و عوالم، موج خداست. از خداوند جدا نیست. من و شما امواج الهی هستیم که خداوند صادر کرده است. همه ما «آیت الله»؛ نشانه خداوند هستیم. به وسیله ما و پدیدهها وجود خداوند حس میشود. مثال دیگری بزنیم. کوه، دریا، درخت و اشیاء به خصوص جمادات، سایه دارند که سایه هر چیزی وابسته به وجود آن چیز است. آن وجود اگر نباشد، سایه هم نیست. همه موجودات سایه خدا هستند. وجودشان وابسته به خدا است. اگر خداوند یک لحظه فیض خود را قطع کند، هیچکدام از آنها دیگر نیستند.
ردپاهای خدا در عالَم
کثرت نعمتها آدرسی برای شناخت وجود خداست. به همه پدیدهها به چشم آدرس نگاه کنید. آدرسی که ما را به خدا میرساند. خوشا به حال آنهایی که اینگونه به عالم نگاه میکنند. وقتی به یکدیگر که میرسند، طرف مقابل را به عنوان آدرسی میبینند که آنها را به خدا میرساند. مخصوصاً انسانهای مؤمن. هر چقدر انسان، آیات الهی را در وجود خود بیشتر حفظ کرده باشد، بیشتر دیگران را به خدا میرساند. امام حسین(علیهالسلام) در دعای عرفه جملهای دارند: «إِلَهِی عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ الْآثَارِ وَ تَنَقُّلاتِ الْأَطْوَارِ أَنَّ مُرَادَکَ مِنِّی أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَیَّ فِی کُلِّ شَیْءٍ حَتَّی لا أَجْهَلَکَ فِی شَیْءٍ»[11]؛ خدایا من دانستم که مراد تو از این همه آثار مختلف در عالم که خلق کردهای و تحولات عالم و روزگار این بوده که در هر شئ تو را بشناسم و پیدا کنم.
بطور مثال پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) میفرمایند: «اِذا رَأَیتُم الرَّبیعَ فاکثِروا ذِکرَ النُّشُورَ»[12]؛ وقتی فصل بهار را میبینید، به یاد روز رستاخیز بیفتید که همه از قبرها بالا میآیند. باید به خداوند متعال برسید. وقتی این نگاه را نداشته باشیم از بهار و تابستان سوء استفاده میکنیم، بجای اینکه به خداوند متعال برسیم، از او دور میشویم.
معرفت واکنشی
ما از این طریق، معرفت و دیدی به همه عالم پیدا کردیم که همه پدیدهها، آثار و آدرسهای خداوند متعال هستند. به این معرفت و شناخت، معرفت واکنشی میگویند. یعنی کنش، همان خلقت و آثاری است که خداوند متعال داشته و ما در واکنش به این آثار خداوند متعال، پی به وجود او بردیم و بندگی کردیم.
ما در واکنش به خلقت موجودات، آثار الهی، به وجود مؤثر خداوند متعال پی بردهایم که به این معرفت واکنشی میگویند. بخاطر واسطهها، آدرسها به خداوند متعال رسیدیم. امام حسین(علیهالسلام) آخر دعای عرفه نگاه جدیدی به ما میدهند، میفرمایند: «خدایا من را در معرفت واکنشی قرار نده من را در شناختی که از طریق آثارت است، نینداز. خدایا من را بین این همه کثرت و نعمت سرگردان نکن.» حضرت در فراز آخر دعای عرفه فرمودند: «إلهی تَرَدُّدی فی الآثارِ یُوجِبُ بُعدَ المَزارِ»[13]؛ خدایا رفت و آمد من بین نعمتهای زیاد و بین این همه نعمت باعث میشود دیر به زیارتت بیایم و راه من برای دیدن، زیارت و شناختن تو دور شود. «فَاْجْمَعْنی عَلَیکَ بِخِدمَهٍ تُوصِلُنی اِلَیْکَ»[14]؛ پس راهی به من نشان ده تا بیواسطه بدون این همه آدرس و واسطهها به تو وصل شوم. من را به این همه آدرس ارجاع نده، راه من طولانی میشود. میفرماید: «کَیْفَ یُسْتَدَلُّ عَلَیْکَ بِما هُوَ فی وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ اِلَیْکَ»[15]؛ خدایا من چگونه سراغ موجوداتی بروم و با آنها تو را بخواهم پیدا کنم در حالیکه در وجودشان محتاج به تو هستند. کسی که خودش با تو وجود پیدا کرده است من بروم با او تو را بشناسم؟ خدایا من را در همچنین معرفت واکنشی نینداز. من را مستقیم به خودت بشناسان.
در عالم کثرت سرگردان نشو!
در دعای ابوحمزه میفرماید: «بِکَ عَرَفْتُکَ وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِی عَلَیْکَ»[16]؛ من به واسطه تو، تو را شناختم. خودت راهنمایم شدی. من را به افراد مختلف ارجاع نده. چرا من باید از طریق رفیقهایم تو را بشناسم؟ چرا من باید ده سال سرگردان باشم؟ سی سال بدوم تا به یک معرفتی از یک راه، آدرسی، مخلوقی به نعمتی برسم. خدایا من را معطل نکن، من را زود به خودت وصل کن. خدایا حتی مکه و مدینه که بلد امین و طیب هستند، نیز نمیتوانند من را به تو وصل کنند. اینها مخلوق تو هستند و به تو محتاج هستند. شاعر گفته است
کعبه یک سنگ نشانی است که ره گم نشود حاجی، احرام دگر بند ببین یار کجاست
گاهی شخص مشغول طواف کعبه است، اما یادش رفته که خدایی هم هست. خوش بحال آن کس که طواف میکند یعنی دور خداوند متعال میگردد. این سنگ و چوبها مخلوق خداوند متعال بوده و ضعیف میباشند، قرار نبود اینها خدای من شوند. همه این زیبایی در این دنیا آدرس تو بود. جمیل واقعی تو بودی. ولی این زیباییها خدای من شد و اسیر شدهایم. پول، قدرت، پست، مقام و جایگاه همه از آنِ تو بود. در تردد بین این آثار رفتیم و گفتیم، برویم یک خدمتی به خلق خدا کنیم، اما در تردد این آثار و نعمتها افتادیم.
البته این به این معنی نیست که آثار بد است. چراکه گاهی از طریق همین موقعیتی که داریم و خدمتی که به مؤمنین میکنیم، میتوانیم زودتر از بقیه به خداوند متعال برسیم. از طریق یک زیارت میتوانیم به عرش اعلی برسیم ولی به شرط آنکه قبل، بعد و همراهش مثل امیرالمؤمنین(علیهالسلام) خداوند متعال را ببینیم. یک لحظه غافل از خدا نشویم.
علی بن مهزیار بعد از آن همه سال فراق، به محضر حضرت ولیعصر(عجلاللهتعالیفرجه) میرسد، به آن کسی که او را میبرد، میگوید: اسبم را کجا ببندم؟ میگوید: تو هنوز به فکر اسبت هستی؟ هنوز در محضر خداوند متعال و حضرت نیستی. اینها مشکلات ما است.
چرا عبادتهایمان ما را به خدا نمیرساند؟!
ما یک نمازی میخوانیم، ما را به خداوند متعال نزدیک نمیکند. چون سراغ خدا نمیرویم و فقط حرکتش را انجام میدهیم. چرا خیلی از این آثار که برای هدایت ما آمده است اما در هدایت ما نقشی پیدا نمیکند؟ برای آنکه خدا را در قبل و حین هر عملی نمیبینیم. اگر خداوند متعال را ببینیم یک سری کارها را انجام نمیدهیم و یک سری کارها را حتماً انجام میدهیم. اگر میخواهید ببینید کارهایتان برای خداوند متعال است، ببینید در هر عملی که انجام میدهید آیا مواظب هستید که خداوند متعال از آن راضی باشد؟ این مراقبت را قبل از آن که شروع کنید، در حین انجام کار و بعد آن نگه دارید و مراقب باشید تا خراب نشود.
زمانی میبینید آدم در کارها و اعمالش میافتد، این آبرویی که دارید خداوند متعال داده است و باید خرج او کنید. وقتی یک جایی باید خرج خداوند کنید و نمیکنید، به خاطر حفظ آبرویتان، خدا و دین خدا را قربانی میکنید، یعنی در تردد آثار ماندهاید و در نعمتهای خداوند سرگردان شدهاید.
چگونه نعمتها تبدیل به نقمت میشوند؟!
اگر کسی نعمت خداوند متعال را بشناسد، که باید بشناسد، ولی نعمت او را قدر نداند و شکر نکند، دچار سردرگمی و حیرت در نعمتهای الهی میشود. بعد دچار ناسپاسی میشود و این ناسپاسیها کار او را به کفر نعمت و سلب نعمت میکشاند و گاهی بعد از آن به نقمتها و بلاهایی دچار میشود و نعمتها تبدیل به نقمت میشود. در روایات آمده؛ وقتی نعمتی سراغتان میآید، پس نزنید و نعمت را قدردانی و سپاس کنید و استفاده درست از آن کنید وگرنه تبدیل به نقمت میشود.
فرمود: «لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إلهاً آخَرَ»[17]؛ با خداوند خدای دیگری قرار ندهید. شما خدا را میپرستید در حالی که خودتان را نیز میپرستید، چیزهای دیگر را هم میپرستید. نعمتهایی که خداوند متعال به شما داده است در آن میمانید و نمیتوانید نجات پیدا کنید. شما قرار بود از زیباییهای عالم به جمال و کمال الهی برسید اما در ظواهر ماندهاید.
عظمت فاطمه زهرا(علیهالسلام)
خداوند متعال این خلق کثیر و این همه پدیده را چرا آفریده است؟ فرمود؛ من همه این پدیدهها و عوالم را به خاطر ۵ نفر آفریدهام و آن ۵ نفری که اصحاب کساء هستند، آن پنج نفری که زیر عبای یمانی رفته بودند. «إنّی ما خَلَقْتُ سَمآءً مَبْنِیَّةً، وَلا اَرْضاً مَدْحِیَّةً، وَلا قَمَراً مُنیراً، وَلا شَمْساً مُضِیئَةً، وَلا فَلَکاً یَدُورُ، وَلا بَحْراً یَجْری، وَلا فُلْکاً یَسْری، اِلاَّ فی مَحَبَّةِ هؤُلاءِ الْخَمْسَةِ الَّذینَ هُمْ تَحْتَ الْکِسآء»[18]؛ همه این پدیدههایی که در موردش صحبت کرده بودیم و قرار بود آدرس خداوند متعال شوند تمام اینها را خداوند برای این پنج نفر خلق کرده است.
این همه کثرت برای ۵ نفر است. جبرئیل سوال میکند این پنج نفر چه کسانی هستند؟ «وَ مَن تَحتَ الکِساء» چه کسانی زیر این کساء هستند؟ خداوند میخواهد توصیف کند که این افراد چه کسی هستند و در توصیفش یک معادله ایجاد میکند. خداوند میفرماید: «هُم فاطِمهُ وَ أبوها وَ بَعلُها وَ بَنوها»[19] این پنج نفر که همه عالم را به خاطر آنها آفریدم، چهار نفرشان را به خاطر یک نفرشان آفریدم، محور این پنج نفر، یک نفر است. و او فاطمه(علیهاالسلام) است. آن یک نفر اندازه همه عوالم و خلایق وزن دارد. چون کوثر است، خدا همه خلقت کثیرش را صدقه سر کوثر خلق کرده است، دنبال کثرت نباشید، دنبال کوثر باشید.
بجای اینکه سراغ این کثرت ها برویم تا به خدا برسیم، سراغ کسی برویم که خدا همه این خلق کثیر را به خاطر او آفریده است. فاطمه زهرا(علیهاالسلام). یعنی هرچه گل در دنیا وجود دارد خدا به خاطر گُل روی فاطمه(علیهاالسلام) آفریده است.
راهی سریع و امن؛ مستقیم تا خدا...
گفت از عناوین جهان مرثیه خوان ما را بس... از همه این معرفتها، خدایا، معرفت فاطمه(علیهاالسلام) ما را بس، محبت فاطمه(علیهاالسلام) و امام حسین(علیهالسلام) ما را بس، ما را سرگردان نکن، ما جای اصلی و خوب جایی آمدهایم.
خدا ما را آورده است، خدا آدرسهای دوربرگردان را کنار زده است. فرموده مستقیم در خانه فاطمه زهرا(علیهاالسلام) بروید. آدرس به شما دادم که هم سریع و هم امن میرسید، سراغ گل پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) برویم، ما هرچه گل میبینیم قرار است یاد فاطمه(علیهاالسلام) بیفتیم. خداوند گلها را هم به خاطر فاطمه(علیهاالسلام) خلق کرده است. اصلاً هرچه نعمت لب دریا میبینیم یا فاطمهالزهرا(علیهاالسلام) میگوییم، زیرا فرموده من همه این کشتیها و دریاها را به خاطر این پنج تن آفریدم، محورشان فاطمه(علیهاالسلام) هست. تا وقتی دریا رفتید آدمی که بامعرفت است میرود گریه میکند، یا زهرا(علیهاالسلام) میگوید، بعد روضه تشنگی امام حسین(علیهالسلام) میخواند بعد یاد لب تشنه امام حسین(علیهالسلام) میفتد. هر پدیدهای را ما گُل میبینیم، یاد حضرت زهرا(علیهاالسلام) میفتیم. اما وقتی سراغ گُلِ پیامبر را میگیریم میبینیم با او مراعات نکردند. باید با گُل، لطیف مواجه شد، چراکه گُل لطیف و ظریف است. پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «أنتَ ریحانه منی» تو گل منی... اما با گل پیغمبر چهها کردند؟!!...
صلیاللهعلیکِ یا فاطمهالزهرا...
[1]. سوره شوری، آیه 11.
[2]. سوره یس، آیه 28.
[3]. مفاتیح الغیب، ص ۲۹۳؛ آداب الصلوة، ص ۱۵۱.
[4]. همان.
[5]. سوره نحل، آیه 18.
[6]. سوره مؤمنون، آیه 14.
[7]. الإلهیات - الشیخ جعفر السبحانی - الصفحة ٣٤.
[8]. اعیان الشیعة، 1/337.
[9]. سوره توحید، آیه 1.
[10]. سوره ص، آیه 72.
[11]. بحار الانوار، ج ۹۵، ص۲۲۵.
[12]. مفاتیحالغیب، ج 17.
[13]. بحار الانوار، ج ۹۵، ص۲۲۵.
[15]. همان.
[16]. مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه.
[17]. سوره إسرا، آیه 22.
[18] مفاتیح الجنان، حدیث کسا.
[19] همان.