در زوجیت برتری وجود ندارد
در زوجیت برتری وجود ندارد
در زوجیت برتری وجود ندارد
حجتالاسلام مهدوینژاد: مردی موفق است که وظایف و نقش مردانگی خود را ایفا کند و زنی موفق است که به معنای واقعی زن باشد // زیست شبانه فرهنگ غرب، زمانها را جابهجا میکند، آن هم غیر مؤمنانه و فقط مادی. این مسئله تأثیرات عمیقی روی فرهنگ و سبک زندگی مؤمنانه دارد // از نظر اسلام، زن یک هویت و یک جایگاه مستقل ارزشمند است. نیاز نیست برابر با مرد شود، چراکه اصلاً برابر با مرد است.
شناسنامه:
عنوان: دورهمی شبهای شهر خدا
موضوع: ایمان سازنده/ نگاهی بر نقش ایمان توحیدی در زیرساختهای انسانی تمدنساز (فرد، خانواده، جامعه)
تاریخ: 5 اردیبهشت ۱۴۰۱ / بیست و سومین شب رمضان ۱۴۴۳
مکان: مسجد جامع کبیر یزد
اهمیت نقش افراد در خانواده
فرد در خانواده ایمانی، نقشهایی دارد که باید به خوبی ایفا کند. نقشهای خانوادگی براساس شرایط وجودی هر فرد و شأنی که در زندگی دارد، تنظیم شده است. خدای متعال برای زن و مرد به نسبت شرایط وجودی هر کدام، نقشهایی را قرار داده و براساس آن نقشها، وظایف و حقوقی برای آنها در نظر گرفته است.
اگر هر فرد بتواند نقش خود را با اخلاق درست، با رعایت آداب و با رعایت احکام به خوبی ایفا کند، همان خانواده مستحکم و مد نظر قرآن شکل میگیرد. خانوادهای که خدای متعال اراده کرده تا زیر ساخت محکمی برای جامعه ایمانی باشد. در این صورت آن جامعه، بستری برای تحقق تمدن بزرگ اسلامی خواهد شد.
اهمیت نقش افراد در خانواده
ما در دوران ظهور امام زمان(عجلاللهتعالیفرجه) شاهد این خواهیم بود که همه افراد هم در محیط خانواده و هم در محیط جامعه به نقشهایی که برای آنها قرار داده شده، به خوبی عمل میکنند و مسئولیتپذیرند و این مسئولیتپذیری، دنیا را زیبا میکند. اینکه امروزه زندگیها به تلاطم افتاده، برای این است که انسانها نقش خودشان را پیدا نکردهاند یا اگر هم پیدا کردهاند، نقش خود را به خوبی ایفا نمیکنند! نقشهایی که خدا به ما داده، چه اهمیتی دارد؟ اگر این نقشها جابجا شود، کمرنگ یا پررنگ شود، چه ضرری میزند؟ درست انجام دادن آن چه فوایدی میتواند داشته باشد؟ اینها چیزهایی است که باید به آن توجه کنیم و گرنه نمیتوانیم به زندگی ایدهآل که مد نظر قرآن است، برسیم. زندگی ایدهآل که هیچ، حتی زندگی عادی خودمان را از دست خواهیم داد. چراکه در آن صورت زندگی دچار تلاطمهای بدی خواهد شد.
قانون زوجیت در عالَم
گفتیم که زوجیت، پدیده مکملی است که در تمام عالم طبیعت هست و باعث میشود که روند طبیعی زندگی انسان و زندگی موجودات به خوبی و سهولت طی شود. در زوجیت یکی، دیگری را تکمیل میکند. در میان انسانها، حیوانات، گیاهان و جنیان، زوجیت براساس جنس مذکر و مؤنث است. در سایر موجودات نیز به اشکال دیگری هست. مثلاً شب و روز با هم زوج هستند. یکی منهای دیگری، اصلاً قابل تصور نیست. وقتی روز وجود دارد، حتماً شب هم باید وجود داشته باشد. وقتی شب وجود دارد، حتماً روز هم باید وجود داشته باشد. این قانون طبیعت است.
یک زوج هیچ برتری بر یکدیگر ندارند
فهم درست از مسئله زوجیت، باعث نگرش درست به زندگی و در نتیجه برنامهریزی درست برای زندگی و تصمیمات و اقدامات درست میشود. همین مسئله را اگر کسی بدرستی متوجه نشود، منشأ تصمیمات غلط و اختلافات و به هم ریختگیهایی در زندگی میشود. در مسئله زوجیت، این را باید مد نظر داشته باشیم که دو عنصر، دو عضو و دو پدیده که با هم زوج شدهاند، هیچ کدام بر دیگری برتری ندارند. هر دو شأن یکسانی دارند. در همه موجودات اینگونه است.
نگاه غرب به شب و روز
شب و روز زوج و مکمل یکدیگر هستند. ما نمیتوانیم بگوییم شب بهتر است یا روز، شب اصل است، یا روز. بعضیها میگویند روز اصل است. چراکه روشنایی روز، زمان تقلا و حرکت و شور هست. شب، زمان رنگ باختن شور و هیجانات است. پس با این حساب روز میشود اصل! اگر کسی نگاه صرفاً مادی به دنیا داشته باشد، روز اصل میشود چراکه روز محل کسب و کار، درآمد و... است. اصلاً جلوههای دنیا خواهی در روز بیشتر است. شب میشود زمان استراحت؛ طبق این نگاه، روز می شود اصل و شب میشود فرع. این نگاه، نگاه غربیها است، معمولاً اینطور تقسیمبندی میکنند.
کلاً در نظام فکری غرب معنویات معنایی ندارد، انسان است و مادیات. هر کس بیشتر بتواند به مادیات بپردازد، موفقتر هست و زندگی بهتری دارد. لذا تعریفش از همه چیز، حتی از زوجیت هم عوض میشود. میگوید روز خوب هست چون محل درآمد، کار، پول و ... است. شب میشود تابع روز، شب جنس درجه دو است. شب زوج روز است، ولی زوجیتش این است که ذیل عنایت روز تعریف میشود.
آسیبهای زیست شبانه مادیگرایان
بر اساس تفکر مادیگرایی، اگر بخواهیم برای شب ارزش قائل شویم، از این باب است که شب استراحت میکنیم تا روز تلاش کنیم و پول بیشتری بدست آوریم. این تفکر کارش به جایی میرسد که کمکم میگوید ما شب را هم باید مثل روز محل درآمد کنیم. سعی کنیم شب را به روز تبدیل کنیم. شب باید روشن باشد و تا دیر وقت زندگی ادامه داشته باشد. در تفکر غرب، زیست شبانه برای شب تعریف میکند. برای زیست شبانه هم که شأن معنوی قائل نیست، فقط شأن مادی قائل است. یعنی بازارها باید باز باشد، مغازهها باز باشد، تا نیمهشب مردم غذا میخورند، پارک میروند، زندگی در جریان است. گعده میگیرند، فیلم میبینند، مردم مشغول هستند. تا صبح فضا و فرصت کاملاً برای بیدار بودن هست، این میشود زیست شبانه!
زیست شبانه فرهنگ غرب، زمانها را جابهجا میکند، آن هم غیر مؤمنانه و فقط مادی. این مسئله تأثیرات عمیقی روی فرهنگ و سبک زندگی مؤمنانه دارد. وقتی شب را اینطور تعریف میکند که مردم تا نزدیک صبح بیدارند، مشغول فعالیت، کار و برنامه هستند، طبیعتاً استراحت نمیکنند، کاسبیها برقرار است و زندگیها جریان دارد. ساعت دو طرف میرود بخوابد، چه اتفاقی میافتد؟ قاعدتاً خسته است و میخوابد. در این سبک زندگی نماز صبح دیگر معنایی پیدا نمیکند! در حالی که در زیست مؤمنانه میگویند، شب زودتر بخوابید و نماز صبح را که خواندید، در بینالطلوعین هم بیدار باشید.
شب و روز، آیات الهی // شأن مستقل شب و روز
شب و روز هرکدام یک زمان و وضعیت مستقلی دارند که همدیگر را تکمیل میکنند. اگر هر کدام نباشد، دیگری لطمه میخورد. لیل و نهار از آیات الهی است. قرآن وقتی میخواهد قسم بخورد، هم به روز قسم میخورد، هم به شب. گاهی اول به روز قسم میخورد بعد به شب، گاهی اول به شب قسم میخورد، بعد به روز. هر دفعه به اقتضا هر کدام را اول ذکر میکند. پس جفتشان شأن مستقلی دارند.
«وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَی وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّی»[1]. «وَجَعَلَ اللَّیْلَ سَکَنًا»[2]؛ سکونت و آرامش در شب است. «جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِبَاسًا»[3]؛ شب یک پوشش است. «وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَی»؛ قسم به شب وقتی که تاریکی همه جا را فرا میگیرد. انگار یک حجابی روی همه چیز افتاده است. «وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّی»؛ و قسم به روز هنگامی که همه چیز هویدا میشود و تجلی پیدا میکند. کار شب آرامش است. خداوند هویت شب را برای آرامش و پوشش قرار داده است.
وقتی توازن عالم طبیعت بهم بریزد/ نتیجه تبدیل کردن شب به روز
خدا بدن ما را به گونهای آفریده است که شب نیاز به سکونت و آرامش و روز هم نیاز به تلاش دارد. بدن ما اینگونه تنظیم شده است. چرا ما برای حرص به دنیا این توازن را بهم میزنیم و ضرر به آن میزنیم؟ هر چیز در جای خودش باید قرار گیرد.
غشای شب و سکونت شب را خراب میکنیم. انسان نیاز به سکونت دارد. شب را تبدیل به روز میکنیم، آرامش و سکونت بشر را به هم میریزیم. هیچ چیزی به اندازه خواب شب مفید نیست، این را قدیمیها میگفتند. درست هم میگفتند. طب سنتی و اسلامی هم همین را میگوید. هیچ چیز مثل خواب شب نمیشود؛ مخصوصاً خواب سرِ شب. الآن همه زندگیها عوض شده و تغییر کرده است. کسی دیگر سر شب نمیخوابد، بلکه اصلاً تا نیمه شب نمیخوابد.
این مسئله توازن عالم را به هم میریزد. شب برای آرامش است و انسان به این آرامش احتیاج دارد. شب را تبدیل به روز میکنیم، آرامش شب به هم میخورد. آرامش ما هم به هم میخورد. خواب ما به هم میخورد، بیمار میشویم. اعصابمان به هم میریزد. بعد برای اینکه آرام شویم، قرص میخوریم. گاهی کارهای دیگری به ما پیشنهاد میکنند، تفریحهای ناسالم به ما پیشنهاد میکنند. میگویند این کارها را انجام دهید، آرام میشوید. وقتی توازن شب و روز به هم میخورد، این اتفاق میافتد.
نگاه مادی غرب به عالَم
تمدن غرب ماده پرست است و همه چیز این عالم و طبیعت را روی درجه سرمایهداری تنظیم میکند و نگاه مادی به آن دارد. نگاه مادی که میگویم فقط پول نیست؛ هواهای نفسانی، زیاده رویها و... از شب برای تفریحات ناسالم و نشستهای ناسالم بهرهکشی میکند، برای روز هم همچنین بهرهکشیهایی میکند. همه اینها آسیب میزند.
در زوجیت برتری وجود ندارد
تمدن غرب در چنین نظامی سراغ خانواده میآید. به زن و مرد چه نگاهی میکند؟ همان سؤالی که برای شب و روز بود، اینجا مطرح میشود. شب بهتر است یا روز؟ میگوید زن بهتر است یا مرد؟ جنس برتر کدام است؟ در حالی که زن و مرد زوجند، زوجیت هم یکسان است، برتری ندارد. میگوید نه! یکی از این دو جنس برتر است! اسلام میگوید برتر نیست، هر دو مساوی هستند. غرب میگوید نه، یکی از آنها برتر است. میگوییم چرا برتر است؟ جوابش همان است که در موضوع قبلی گفتیم. میگوید چون ما دنبال پول و قدرت و ثروت هستیم، کدام یک از این دو جنس مدیریت، توانایی و فیزیک بهتری برای پول درآوردن، برای مدیریت کردن و قدرتمندانه وارد عرصههای مختلف شدن دارد؟ قاعدتاً جواب میدهد جنس مرد! مرد است که توانایی مدیریت دارد. پس جنس اصلی مرد میشود، بعد برای مرد انواع و اقسام فرصتهای کاذب را برای بروز و ظهور فراهم میکند. آن وقت به زن میگوید اگر میخواهی قدرتمند، پذیرفته، محترم و دیده شوی، باید مثل مرد شوی، اگر مرد شدی، ارزش پیدا میکنی!
دوگانگی نظر اسلام و فمنیست درباره جایگاه زن و مرد
شعار فمنیستها تساوی زن و مرد است. برابری زن و مرد، شعار قشنگی است. میگویند زن و مرد برابرند، ما هم میگوییم زن و مرد برابرند، منتها ما چگونه میگوییم برابرند، آنها چگونه میگویند! آنها میگویند مرد اصل است، زن باید بیاید برابر با مرد شود. بعد کلی زمینه فراهم میکنند که زن در جامعه تبدیل به مرد شود.
در حالی که از نظر اسلام زن خودش یک شأنی است برابر با مرد، لازم نیست خودش را مثل مرد کند، زن خودش یک شأن مستقل است. زن یک هویت و یک جایگاه مستقل ارزشمند است. نیاز نیست برابر با مرد شود، چراکه اصلاً برابر با مرد است. خدا میفرماید: «اِنّا خلقنکم من ذکر و أونثی»[4]؛ ما شما را از نر و ماده آفریدیم. دوتایی را هم کنار هم میگذارد. یکی بدون دیگری اصلاً تصور نمیشود. وقتی بگویند مرد اصل است. بعد زن را حذف کنند، دیگر بعد از آن مردی وجود دارد؟ بدون زن اصلاً حیات و ادامه حیات برای مرد ممکن نیست. کما اینکه برای زن هم ادامه حیات بدون مرد اصلاً ممکن نیست. شأن کاملاً برابری دارند.
شعار جریان فمنیست
آنهایی که شعار فمنیست سر میدهند، اتفاقاً خودشان را لو دادند که این شعار فمنیست_ برابری زن و مرد و حقوق زنان در جامعه_ را اتفاقاً مردها برای فریب زنها به کار بستند. وقتی میگویند برابری زن و مرد چه اتفاقی میافتد؟ از زن بهرهکشی بیشتری برای مقاصد خودشان میکنند، برای پول درآوردن، برای لذتجویی و برای هر چیز دیگری. زن کالا میشود، از کار کرد و شأنیت خودش خارج میشود. تبدیل به یک عنصری که باید مثل مرد کار کند، میشود. در کشور ما هم متأسفانه سالها است به سرعت این فرهنگ میتازد. از بعد از جنگ کمکم این مسئله شروع شد و مدلش را تغییر دادند تا الآن به یک فاجعه دارد تبدیل میشود.
جایگاه حقیقی زن در دوران دفاع مقدس
در دوران دفاع مقدس و پیروزی انقلاب، زنها در عرصه بودند طوری که امام(رحمتاللهعلیه) میفرمودند زنها جلوتر از مردها بودند. امام خمینی(رحمتاللهعلیه) حرفهای مهمی در مورد زنها زدند. زنها پیشتاز بودند، حضور داشتند، کار خودشان را در جامعه انجام میدادند. شما در دوران پیروزی انقلاب، در مبارزات انقلاب، در دوران دفاعمقدس، هیچوقت نمیدیدید که یک زن مرد شده باشد. زن کار خودش را میکرد و شأن خود را رعایت میکرد. با ایفای نقش خود چقدر زیبا انقلاب و جنگ را جلو برد!
دور شدن از شأن واقعی زن
ولی الآن میبینیم زنها تلاش میکنند شبیه مردها شوند. تلویزیون ما هم به آن دامن میزند. فضایمجازی که دیگر اصلاً افسارگسیخته شده است. میگویند زن باید مثل مرد قدرتمند جلوه کند، لذا در ورزش سراغ ورزشهای سنگین میرود. در اروپا هست؛ مثلاً کُشتی، وزنهبرداری، قویترین زنان دنیا! با یک خانمی که راننده اتوبوس است مصاحبه میکنند، خانمهای مکانیک ماشین، هر کاری که میبینند مرد در آن یک دستی دارد، این خانمها یک مدل دیگر، مدام ضریب به آن میدهند، مصاحبه میکنند، مدام فیلم میگیرند، پخش میکنند.
در همه عرصهها هم هست؛ چه ورزش، چه هنر و...
جریان وحشتناک فمنیست
زن به عنوان زن «بما هو زن»، تواناییها و استعدادهایی دارد که در هر عرصهای از عرصههای زندگی باید کار خودش را انجام دهد. باید سراغ آن ورزش، هنر، شغل، آن کاری که با او همخوانی دارد، مناسب با جنسیت و تواناییهایش هست، برود. فمنیست میگوید نه؛ زنها باید دوچرخهسواری کنند.
البته ما با دوچرخهسواری مشکلی نداریم. میگوید چطور این مردان میتوانند سوار دوچرخه شوند، چرا زنها نتوانند؟ از همین سؤالها شروع میشود. چون بیسوادند و تفاوتهای زن و مرد را نمیفهمند. بعد سؤال دیگر هم همین طور شکل میگیرد. چرا مردها فوتبال بازی کنند، زنها نتوانند؟ خب فوتبال بازی کنند. بعد میگویند چرا مردها وزنهبرداری کنند، ولی زنها نمیتوانند؟ اتفاقاً زور زنها بیشتر از مردها است! خب بیایید وزنبرداری هم انجام دهید. مردها میتوانند بُکس انجام دهند، زنها نمیتوانند؟! شما هم بیاید.
مدام زنها را با مردها مقایسه میکنند، بعد میگویند زنها نمیتوانند مثل مرد شوند. فدراسیون میزنند به مردها برسند، در بقیه عرصههای زندگی هم همین است. شعار فمنیست را مردان پولپرست، فرصتطلب در اروپا سر دادند و چند زن را هم به صورت نمادین جلو انداختند.
میگویند چقدر مردها غُد هستند، فکر میکنند مردها فقط میتوانند با مردها ازدواج کنند، زنها هم میتوانند با زنها ازدواج کنند، زنها با زنها ازدواج میکنند. مردها هم میروند با مردها ازدواج میکنند. بعد میبینند فرزند را چهکار کنند؟ بچهدار که نمیشوند، میروند طرح میدهند برای این که مردان رحم بگذارند! خب احمق! زن بود رحم هم داشت، خدا به او داده بود.
آسیبهای شبیه کردن زن به مرد
زن، زن است. باید طبق شرایط وجودی او، لطیف و مهربانانه با او رفتار شود. چرا میخواهید با زن خشن رفتار کنید؟ چرا میخواهید زن را به مرد تبدیل کنید؟ در روایتهای آخرالزمان آمده است که زن و مرد شبیه به یکدیگر میشوند. یکی از نشانههای آخرالزمان این است جای زن و مرد عوض میشود. زن به مرد شبیه میشود و مرد به زن شبیه میشود. این یعنی نقشها عوض میشود، یعنی نظام خانواده از هم میپاشد.
زن و مرد موفق در نگاه اسلام
تکویناً زندگی به این روش است که زن باید، زنانگی و مرد، مردانگی داشته باشد. غرب به خاطر مطامع مادی، پول پرستی، دنیا طلبی خود، دست به هر کاری میزند تا کسب در آمد داشته باشد، یکی از راههای آن هم انحطاط است. صنعت دوم غرب، صنعت پوُرن و فحشا است. جزء پر درآمدترین صنعت و تجارت است. یعنی فقط پول ملاک است. شما این نگاه را تسری دهید در همه زمینهها و ببینید چه اتفاقی میافتد؟ اسلام با این نگاه مخالف است و میگوید مرد موفق، مردی است که وظایف و نقش مردانگی خود را بازی کند؛ و زن موفق، زنی است که به معنای واقعی زن باشد.
حضرت زهرا(علیهاالسلام) الگوی زنان عالَم هستند. آیا ایشان چون خود را شبیه به امیرالمؤمنین(علیهالسلام) کردند، الگو هستند؟! مثلاً به جنگ میرفتند ذوالفقار بدست میگرفتند و میجنگیدند، قنات میکَندند، نخلستان آباد میکردند! این بود شأن حضرت زهرا(علیهاالسلام)؟!
حضرت زهرا (علیهاالسلام) مستقلاً به عنوان یک الگو برای تمام زنان عالم بودند؛ حتی آن جایی که کار مردانه بود و مردها پای کار نیامدند؛ ابزاری که ایشان برای مبارزه با دشمن به کار بُردند، ابزار مردانه نبود. شأن زنانه خود را به مصاف دشمن بردند. یعنی با صد نفر نجنگیدند! حضرت زهرا(علیهاالسلام) بین در و دیوار شهید شدند و بساط ظلم را برچیدند! مبارزه حضرت؛ سخنرانیها و بیدارگریها بود. این اصل ماجرا هست که ما باید به آن توجه داشته باشیم.
چرا شیفته و دلداده امام حسین(علیهالسلام) هستیم؟
این که امروز ما اینقدر شیفته امام حسین(علیهالسلام) هستیم، یکی از مهمترین دلایل آن این است که امام حسین(علیهالسلام) سر بزنگاه نقش خود را در این عالم ایفا کردند. کسی که زمانشناس باشد، سر بزنگاه تکلیف انجام دهد، این آدم دوست داشتنی و پرستیدنی میشود. امام حسین(علیهالسلام) اینچنین شأنی دارند.
حضرت امام خامنهای(حفظهالله) فرمودند: توابین که قیام کردند، اول به کمک امام حسین(علیهالسلام) نرفتند، تعلل کردند، اما بعد پشیمان شدند و فهمیدند که فریب خوردهاند. سلیمان بن صُرد خزاعی و اطرافیان او قیام کردند، جهاد کردند؛ برای خونخواهی امامحسین(علیهالسلام) برای توبه خود و شهید هم شدند. اما اسمی از آنها نمیبینید، مگر این که، کسی تاریخ را بخواند. ولی امام حسین(علیهالسلام) در بزنگاه نقش خود را ایفا کردند.
در زندگی بر حقیم یا بر باطل؟
امام حسین(علیهالسلام) سوار بر اسب، در دل شب حرکت میکردند. حضرت علی اکبر(علیهالسلام) هم کنار پدر حائل به آن حضرت حرکت میکرد. امام حسین(علیهالسلام) در همان حال به خواب سبکی رفتند. چند ثانیه بعد صدای آن حضرت بلند شد: «اِنّا لِلّه وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعون»[5] حضرت علی اکبر(علیهالسلام) روی این جمله حساس شدند، رفتند کنار پدر و فرمودند: آقا چه شد که این جمله را فرمودید؟ امام حسین(علیهالسلام) فرمودند: خواب دیدم که مرگ دنبال این کاروان است. عرض کرد به پدر که، آیا ما بر حقیم؟ امام فرمودند: بله، ما برحقیم. عرض کرد: ما مشکلی نداریم برای کشته شدن، چراکه بر حقیم!
ولی بر حق بودن یک معنایی دارد، یکی از مهمترین معانیش این است که انسان نقشی که خدا از او خواسته و برایش تعیین کرده است را در جای خودش انجام دهد.
آیا ما الآن دقیقاً داریم راه را درست میرویم؟ آیا دقیقاً داریم به تکلیف خودمان عمل میکنیم؟ این معنای «اَوَلَسنا عَلَی الحَق»[6] است، آیا نقش خودمان را الآن دقیقاً در تاریخ بشریت داریم درست ایفا میکنیم؟ بله «اِنَّ اللهَ شاءَ اَنْ یَراکَ قَتیلا و اِنَّ اللهَ شاءَ اَن یَراهُنَّ سَبایا»[7] خدا این نقش را برای شما در این برهه از تاریخ خواسته است، دقیقاً داریم به آن نقش عمل میکنیم. میگوید: پس ما مشکلی نداریم.
عشق به خدا بیشتر از عشق به فرزند
حضرت علیاکبر(علیهالسلام) که عزیزترین فرد برای امام حسین(علیهالسلام) است. فرمود خدا اگر صد پسر به من بدهد، اسم همه را علی میگذارم. اگر خدا صد پسر به امام حسین(علیهالسلام) داده بود و روز عاشورا همه در کربلا بودند، همه این صد علی را این جماعت کوفی میکشتند، چون اینها با علی(علیهالسلام) مشکل داشتند، با نقش علی در عالَم مشکل داشتند. علیها غوغا میکنند در عالم، علیها دست امت را میگیرند تا به قلههای علو برسانند، نمیتوانند علی(علیهالسلام) را تحمل کنند. لذا هر چه علی در کربلا بود، کُشتند. رفت وارد میدان شد علیاکبر(علیهالسلام)، اجازه گرفت «اَستأذَنَ اَباهُ فِی القِتالِ فَاَذِنَ لَهُ»[8] بدون معطلی امام حسین(علیهالسلام) گفتند برو.
امام حسین(علیهالسلام) خیلی علیاکبر(علیهالسلام) را دوست داشتند، قاعدتاً وقتی انسان عاشق کسی باشد، راحت از او دل نمیکَند. پس امام حسین(علیهالسلام) چگونه اینقدر راحت اجازه داد که علیاکبر(علیهالسلام) برود؟ چون امام حسین(علیهالسلام) عاشق خدا است، دل کَند و چون خدا داشت میدید، معطل نکرد، و گرنه اگر معطل میکرد، یعنی اینکه علیاکبر(علیهالسلام) را بیشتر از خدا دوست دارد! پس معطل نکرد.
در یک روایتی دیدم که فرمودند: اگر خواستید کار خیری انجام دهید، معطل نکنید، زود کار خیر را انجام دهید. معطل کنید یعنی یک نوع منت، یعنی دلت نمیخواهد.
وداع کوتاه با فرزند
امام حسین(علیهالسلام) به فوریت اجازه دادند و علیاکبر (علیهالسلام) رفت. لذا در زمان حیات علیاکبر(علیهالسلام) امام حسین(علیهالسلام) با پسرش سیر خداحافظی نکرد. فکر کرده بودید به اینکه چرا سیر خداحافظی نکرد؟! نمیخواست خداحافظی را ملائکه ببینند که یک پدر دارد اینگونه دل میکَند از بچه! دل کَند، گفت برو.
اصل خداحافظی در لحظه آخر بود، نوشتند که از روی اسب «سَقَطَ اِلَی الاَرضِ» افتاد روی زمین و زانو زانو بقیه راه را آمد پیش بدن علیاکبر(علیهالسلام). وقتی رسید، وداع شروع شد «وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَی خَدِّهِ»[9] صورتش را گذاشت، آرام نشد. خم شد سینه را چسباند به سینه علی(علیهالسلام)، «وَ صاحَ سَبع مَرّات» هفت بار فریاد زد: «وَلَدی علی»...
[1] . سوره لیل، آیه 1-2.
[2] . سوره انعام، آیه 96.
[3] . سوره فرقان، آیه 47.
[4] . سوره حجرات، آیه 13.
[5] . سوره بقره ، آیه 156.
[6] . ابصارالعین فی انصارالحسین، مرحوم سماویآ، ص21.
[7] . بحارالانوار، جلد44. ص364.
[8] . لهوف، سید بن طاووس، ص113.
[9] . همان