خانواده بهترین محل، برای جهاد اکبر است

خانواده بهترین محل، برای جهاد اکبر است


خانواده بهترین محل، برای جهاد اکبر است

 

حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد: حیاتِ ارزش‌های انسانی وابسته به وجود خانواده است// زوجیت که پایه خانواده است، در همه آفاق‌ و انفس وجود دارد // ازدواج زن و مرد با یکدیگر اثبات احدیت و صمدیت خدا است // در خانواده وظایف، شئون و اخلاقیاتی وجود دارد که انسان را از اَنانیت خود بیرون می‌آورد.

 

شناسنامه:

عنوان: دورهمی شب‌های شهر خدا

موضوع: ایمان سازنده/ نگاهی بر نقش ایمان توحیدی در زیرساخت‌های انسانی ‌تمدن‌ساز (فرد، خانواده، جامعه)

تاریخ: ۱ اردیبهشت ۱۴۰۱ / نوزدهمین شب رمضان ۱۴۴۳

مکان: مسجد جامع کبیر یزد

 

 

رابطه انسان با خانواده

بعد از ارتباط انسان با خدا و با خودش، ارتباط انسان با خانواده است. ارتباطی که انسان با بیرون از فضای شخصی خود برقرار می‌کند، ارتباط با خانواده به عنوان کوچک‌ترین واحد اجتماع است. بعد از ارتباط با خانواده، ارتباط با جامعه و ارتباط با امت اسلامی مطرح می‌شود. همه این‌ ارتباطات، نسبت‌های یک انسان مؤمن در طول دوران حیات او است که باید با محیط پیرامون خود تنظیم کند تا انسانِ تراز مورد تأیید اسلام باشد و زیرساخت انسانی تمدن بزرگ اسلامی را مهیا کند. این همان هدف بزرگی هست که ظهور حضرت حجت(ارواحنافداه) برای آن محقق می‌شود و حضرت دنبال چنین انسان‌ها و چنین تربیت‌یافتگانی هستند.

 

اولین مرحله تکامل انسان

انسان مؤمن با خانواده‌اش یک نسبت ایمانی‌ دارد؛ یعنی ایمان به او می‌گوید که باید نسبت خاصی با خانواده‌ داشته باشد و اخلاق خاصی را رعایت کند. مؤمن باید یاد بگیرد که این نسبت، دقیقاً یک مرحله‌ دیگر از تکامل انسان است. انسان تا قبل از اینکه بخواهد به خانواده بپیوندد، هنوز در فردیت و اَنانیت خودش است. یک انسان مجردی که ازدواج نکرده، هنوز در فردیت خود است. برای اینکه از فردیت خود خارج شود، در اولین قدم با خانواده‌اش ارتباط و نسبت برقرار می‌کند. در خانواده وظایف، شئون و اخلاقیاتی وجود دارد که او را از اَنانیت خود بیرون می‌آورد.

 

اهمیت تشکیل خانواده

سؤالی مطرح می‌کنیم که بحث را کمی روشن کند. اصلاً چه نیازی به تشکیل خانواده است؟ شاید این سؤال ساده به نظر برسد، ولی خیلی مهم است. آیا انسان بدون خانواده نمی‌تواند به درجات بالای معنویت و انسانیت برسد؟ البته در مواردی امکان دارد که فرد بدون تشکیل خانواده، به مراتب بالای معرفتی برسد، ولی حتماً باید دلیل و حکمتی داشته باشد. وقتی حرف از خانواده می‌زنیم، در درجه اول منظورمان ازدواج است. ازدواج بنای اصلی خانواده است. نه فقط در افراد مؤمن؛ بلکه حیاتِ ارزش‌های انسانی وابسته به وجود خانواده است. وقتی از ازدواج و تشکیل خانواده صحبت می‌کنیم، این سؤال مطرح می‌شود که دلیل ازدواج چیست؟ معمولاً دو جواب به ذهن می‌رسد؛ تداوم نسل و برطرف ‌شدن نیازهای عاطفی و شخصی انسان، البته نگاه‌های اجتماعی هم به این مسئله وجود دارد که تأثیر ازدواج و خانواده بر جامعه را بررسی می‌کند.

 

قانون زوجیت در همه عالَم

ازدواج، قانون طبیعت است. علاوه بر انسان‌ها، حیوانات هم در سیستم زندگی خود خانواده دارند، در عالَم حیوانی خودشان، ازدواج شکل می‌گیرد، بچه‌هایی دارند و تا سنی بچه‌ها را رشد می‌دهند و بعد بچه‌ها را رها می‌کنند تا آن‌ها هم زندگی خود را تشکیل دهند. بالاخره یک نظام خانوادگی مختصری در میان حیوانات هم وجود دارد. هم‌چنین در گیاهان هم خانواده هست، یعنی زوجیت تعریف شده و تولید مثل می‌کنند. زوجیت که پایه خانواده است، در همه آفاق‌ و انفس وجود دارد؛ یعنی قانونی است که خداوند در عالَم قرار داده و نمی‌توان از این قانون فرار کرد و اگر انسان از قانون طبیعت فرار کند، خلاف مسیر طبیعت حرکت کرده و آسیب می‌بیند. این یک بحث عمیق است.

 

نیاز تکوینی زوجیت در عالم

ما یک سری نیازهایی داریم که تکوینی است و مربوط به آفرینش ماست. خداوند ما را آفریده و نیازهایی را در وجود ما قرار داده؛ این، قانون آفرینش است. یکی‌ از این نیازها، قانون زوجیت است. خداوند می‌فرماید: «وَ مِن کُلِّ شَئٍ خَلَقْنَا زَوجَینِ لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون»[1]؛ ما هرچیزی را در عالم جفت آفریدیم، هیچ‌ چیز در عالم تک‌‌بُعدی نیست و برای تکامل، نیازمند به یک زوج دیگر است. پس پایه بحث ما زوجیت است.

 

معانی مختلف زوجیت

وقتی حرف از زوجیت می‌شود، تصور ما نَر و مادگی است. در صورتی که زوجیت، وجوه مختلفی دارد. گاهی به معنای دو جنسیت است؛ یعنی نر و ماده. ولی گاهی در عالم دو چیزِ دو قطبی را هم زوج می‌نامند. مثلاً قطب مثبت و منفی آهن‌ربا، که یکی جذب و دیگری دفع می‌کند. این هم یک نوع زوجیت است؛ یعنی قطب منفی بدون قطب مثبت کارایی ندارد. جاذبه بدون دافعه و دافعه بدون جاذبه معنا ندارد. هرکدام هم اثری تولید می‌کنند، چون زوجیت دارند، پس تولید و خروجی دارند. گاهی دو چیز مقارن و مثل هم را تحت عنوان زوجیت می‌شناسند؛ مثلاً یک جفت جوراب و یک جفت کفش که یک لنگ آن فایده‌ای ندارد و باید جفت باشند. به این زوجیت می‌گویند ولی از نوع زوجیت مقارن است، نه متضاد. باید هر دو عین هم باشند تا نتیجه‌ای حاصل شود. گاهی زوجیت بین دو چیز متضاد است، مثل روز و شب. این دو هم زوج هستند و نمی‌شود روز را بدون شب و شب را بدون روز تصور کرد. این‌ دو، پدیده‌ای هستند که با یکدیگر، زمان را به وجود می‌آورند و جلو می‌برند. نور و ظلمت، دنیا و آخرت زوج هستند؛ افرادی که فقط به دنیا بها می‌دهند و آخرت را رها می‌کنند، یا آن‌هایی که فقط آخرت را قبول دارند و دنیا را کلاً رها می‌کنند، رفتارشان نتیجه نمی‌دهد، چراکه از قانون زوجیت خارج می‌شوند.  

 

انسان بدون زوج کامل نمی‌شود

خداوند همه جا در قرآن می‌فرماید «الدُنیا و الآخِره»، چون دنیا و آخرت زوج هستند. روایت می‌فرماید: «الدُنیا مَزْرِعَهُ الآخرَه»[2]؛ دنیا مزرعه آخرت است و به نوعی به ‌هم وصل هستند. بهشت و جهنم زوج هستند و با هم چرخه را کامل می‌کنند. سبک و سنگین، گرما و سرما، قبل و بعد. همه این‌ها با یکدیگر جفت‌ و از مصادیق زوجیت هستند. خداوند انسان را هم زوج آفریده و تکاملش به وجود زوجش است. اگر زوجی برایش نباشد، کامل نیست و ناقص است. در عالم تنها خداست که زوجی ندارد، شریک و همتا و مِثلی ندارد. حتی ضِدی ندارد؛ چون نیازی ندارد. اگر خداوند ماده بود نیازمند می‌شد و موجود نیازمند، نیاز به تکامل دارد و باید زوج داشته باشد. خداوند از تمام صفاتِ مخلوقات مبرا و منزه است. ولی در حیوانات، گیاهان، جنیان و انسان‌ها، زوجیت به نر و ماد‌گی‌ است. این هم قانون طبیعت است؛ مادیت بدون زوجیت کامل نمی‌شود. پس حتی اگر ما فقط نیازهای مادی خود را هم در نظر بگیریم، نمی‌توانیم از زوجیت فرار کنیم، باید ازدواج کنیم و خانواده تشکیل دهیم. این یعنی نگاه تکوینی و آفرینشی به قانون زوجیت. از نظر طبیعت و آفرینش زوجیت یک قانون است. خانواده لازم است و همه مخلوقات عالم زوجیت، تولیدات و خانواده دارند.

 

حفظ نصف دین

 نگاه دوم، از منظر شریعت یعنی از منظر دین است. دین در مورد ازدواج و خانواده چه می‌‌گوید؟ که اسلام هم به تبعش به خانواده خیلی اهمیت می‌دهد. اولاً اینکه، تکامل دین را خداوند در ادصل به ازدواج وابسته کرده است. فرموده: «مَن تَزَوَّجَ فقد أحرَزَ نِصفَ دِینِهِ فَلْیَتَّقِ اللّه َفی النِّصفَ الباقی»[3]؛ هر کس ازدواج کند، نصف دینش را حفظ کرده، پس در نصف دیگرش باید تقوا پیشه کند. یعنی شما هر چه هم با‌تقوا باشید، تا وقتی ازدواج نکردید، فقط نصف دین را حفظ کرده‌اید. حفظ تقوای نصف دین به ازدواج است، به پذیرفتن زوجیت است.

 

احادیث نبوی در مورد ازدواج

پیامبر(صل‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرمایند: «النِّکَاحُ سُنَّتِی فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِی فَلَیْسَ مِنِّی»[4]؛ ازدواج سنت من است، هرکس از این سنت روی‌گردان شود، از من نیست. باز وجود مبارک پیامبر(صل‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرمایند: «مَن تَرَکَ التَّزویجَ مَخافَةَ العَیْلَةِ فَلَیسَ مِنّا»[5]؛ شخصی که امکانات ازدواج دارد ولی ازدواج نمی‌کند، از امّت من نیست. مثلاً شخص مجرد می‌تواند ازدواج کند، شغل دارد، سنش بالا است، خانه هم دارد، ولی ازدواج نمی‌کند. پیغمبر(صل‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: چنین فردی از امت من نیست! حالا آمار بگیرید، ببینید چقدر آدم مسلمان شیعه داریم که از امت پیغمبر نیستند! فکر می‌کنیم پیغمبر شوخی کردند، یا مثلاً یک چیزی گفته‌اند تا اینها بترسند و بروند ازدواج کنند؟ نه این‌طور نیست! می‌فرمایند: از امت من نیست! خب، این فرد چقدر به خودش و به جامعه اسلامی آسیب می‌زند!

 

وعده خدا در مورد ازدواج

 عده‌ای هم هستند که از ترس فقر ازدواج نمی‌کنند. امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند: «مَنْ تَرَکَ اَلتَّزْوِیجَ مَخَافَةَ اَلْفَقْرِ فَقَدْ أَسَاءَ اَلظَّنَّ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ «إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اَللّهُ مِنْ فَضْلِهِ»[6]؛ هرکس از ترس فقز ازدواج نمی‌کند، نسبت به خدا بدگمان است، چون خدا در قرآن وعده داده: «إِن یَکونوا فُقَراءَ یُغنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ»[7]؛ شما چطور مؤمن و مسلمانی هستید، نمازمی‌خوانید، قرآن روی سر می‌گیرید که خدا در همین قرآن ‌گفته، من دارم به شما می‌گویم، اگر فقیر هستید، بروید ازدواج کنید، من به شما می‌رسانم. شما این حرف را قبول ندارید، می‌گویید، اول برسان، بعد می‌روم ازدواج می‌کنم! می‌گوید شما راه بیفتید، برای ازدواج اقدام کنید، من می‌رسانم.

مثلاً فرض بگیرید، استاندار محترم الآن این‌جا بیایند بگویند، هر کس ازدواج کند، ما یک خانه به او می‌دهیم، 500 میلیون هم به او می‌دهیم، وسایل ضروری زندگی را هم به او می‌دهیم. حالا چه‌ کسی هست که ازدواج نکند! سریع دنبال ازدواج می‌رویم. آن‌هایی که ازدواج کردند، احتمالً دوباره کاندیدا برای مرحله دوم بشوند، چون امکاناتش هست. آن ‌وقت خدا می‌گوید، من می‌دهم، باور نمی‌کنیم! ببینید، چه‌قدر ما مؤمن هستیم!

 

تجرد، آستانه آسیب‌پذیری انسان را بالا می‌برد

پیغمبر(صل‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: «خِیارُ اُمَّتِی المُتَأَهِّلونَ ، و شِرارُ اُمَّتِی العُزّابُ»[8]؛ بهترین افراد امت من، متأهل‌ها و شرورترین افراد امت من، مجردها هستند. این عنوان کلی است. نه اینکه هر کس مجرد است، شرور باشد. می‌خواهد بفرماید، معمولاً مجردها در آستانه آسیب بیشتری هستند. این خیلی واضح است. ابن‌ملجم هم مجرد بود. خلاصه گیر قطام افتاد و اسباب قتل امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) برایش مضاعف فراهم شد.

البته این توضیح را هم عرض کنم، این‌طور نیست که هر کس ازدواج نکرده، مشمول این روایات می‌شود، مشمول لعن می‌شود. دلیلش مهم است وگرنه حضرت عیسی(علیه‌السلام) هم ازدواج نکردند، حضرت فاطمه‌معصومه(سلام‌الله‌علیها) هم ازدواج نکردند، حضرت مریم(سلام‌الله‌علیها) هم ازدواج نکردند، دلیلش مهم است. یک دلیل معقول و مشروع برای ازدواج نکردن، می‌بایست وجود داشته باشد، نه اینکه فرد بگوید: فقیر هستیم و مشکلات اقتصادی هست، یا مثلاً در انتخاب همسر با خانواده‌ هم‌سلیقه نیستیم و... خیر، دلیل معقول و مشروعی که خدا می‌پذیرد.

 گاهی، برای بعضی‌ اسباب ازدواج واقعاً فراهم نمی‌شود. لذا کسی حق ندارد در مورد دیگران قضاوت کند که ایشان ازدواج نمی‌کند و مشمول لعن پیغمبر است. نه بروید به یکدیگر کمک کنید که افراد ازدواج کنند. ضمن اینکه ازدواج خودش یک امر واجب نیست، یک امر شبه واجب است. با اینکه این همه توصیه شده، فی نفسه ازدواج واجب نیست، ولی اگر کسی ازدواج را انجام ندهد، نیمی از دینش ناقص است و مشکلات زیادی برایش ایجاد می‌شود. پس یک نگاه تشریعی هست که دین به ازدواج و خانواده یک چنین نگاهی دارد.

 

رابطه ابعاد وجود انسان با ازدواج

 سومین زاویه‌ای که می‌خواهیم به آن نگاه کنیم، نگاه انسانی است. گفتیم انسان سه بعد وجودی دارد:

1ـ بعد روحانی، که از خداست، فطرت انسان است.

2ـ بُعد جسمانی، غرایزی که انسان دارد.

 3ـ بُعد نفسانی، بُعد طبیعت انسان است.

نفس انسان، محل امر به بدی‌ها و رذایل اخلاقی است. روح انسان، محل فضایل اخلاقی انسان است. جسم انسان هم سرباز است که اگر در اختیار فطرت قرار گیرد، سرباز اسلام می‌شود و اگر در اختیار نفس اماره قرار گیرد، سرباز کفر می‌شود. مواظب باشید غرائز را در اختیار فطرت قرار می‌دهید یا در اختیار نفس اماره‌ قرار می‌دهید. هم روح ما به ازدواج نیاز دارد، هم جسم ما به ازدواج نیاز دارد و هم نفس اماره ما برای رسیدن به تعاون، به ازدواج نیاز دارد. نسبت ازدواج و خانواده با ابعاد وجودی ما چیست؟

 

قانون سنخیت و ازدواج

می‌خواهیم از باب یک قانونی در طبیعت به ازدواج نگاه کنیم، به نام «قانون سنخیت». موجوداتی که در عالم با هم سنخیت دارند، با یکدیگر جمع شده و در هم ادغام می‌شوند.

خدا در قرآن آیه‌ای دارد که می‌فرماید: «وَ مِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»[9]؛ خدا از جنس خودتان یعنی انسان، زوج‌هایی آفرید که در کنارش به سکونت و آرامش برسیم. خدا سرمایه‌ای هم در اختیار گذاشته است به نام مودت و رحمت، که شما با زوج خودتان مهربان و صمیمی باشید.

سرمایه اول زندگی مودت است، که خدا به زن و شوهر می‌دهد. خوب خیلی به این‌ها دقت کنید این فکر می‌خواهد. آدم‌هایی که فکر دارند این را می‌فهمند. نکته‌اش چیست؟ آدمی که الهی هست با روح انسان که الهی هست سنخیت دارد و با او آرام می‌شود.

انسان با انسان آرام می‌شود، مودت و رحمت پیدا می‌کند. البته به اضافه آن مطلب قبلی که گفتم، که زوجیت در انسان به چیست؟ به مؤنث و مذکر است. زوج در انسان این است. که زوج انسانی(مؤنث و مذکر) در کنار یکدیگر به آرامش می‌رسند. روح انسانی که خدا در این دو جسم قرار داده است، در قانون زوجیت مایه آرامش یکدیگر هستند. قانون سنخیت می‌گوید شما انسان‌ها وقتی می‌خواهید ازدواج کنید، یک مؤنث و یک مذکر باید بروند با یکدیگر ازدواج کنند. این است که آرامش برایشان می‌آورد.

 

اهمیت سنخیت در رسیدن به آرامش

حضرت آیت‌الله‌ ابوترابی(رحمت‌الله‌علیه) در تفسیر آیه «وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا» فرمودند این آیه می‌خواهد بگوید انسان اگر فقط با انسان ازدواج کند آرام می‌شود، انسان اگر با حیوان ازدواج کند، آرام نمی‌شود. انسان اگر با جمادات(اشیاء) ازدواج کند، آرام نمی‌شود. انسان اگر با گیاه ازدواج کند، آرام نمی‌شود، انسان اگر با جن ازدواج کند، آرام نمی‌شود. انسان حتی اگر بتواند با فرشته هم ازدواج کند، آرام نمی‌شود.

امروزه در کشورهای غربی با عروسک باربی ازدواج می‌کنند، طرف با اسبش ازدواج کرده، الآن در دنیا رسم است، طرف به کلیسا می‌رود با اسبش عقد می‌کنند. در هندوستان خانم با سگش عقد کرده است! زن و شوهر شده‌اند. فرد افتخار می‌کند با یک شوهر مقوایی ازدواج ‌کرده‌ است. اخبارش منتشر شده است. خانمی با خودش ازدواج کرده است. بشر در فعل و انفعالات زندگی دور از خدا گاهی در پوچی‌های خودش به چنین جایی می‌رسد!

خدا می‌گوید زوجیت در انسان به نر و مادگی است. اگر دو جنس مذکر یا دو جنس مؤمنث با هم ازدواج کنند، آرام نمی‌شوند. غیر از اینکه اصلش مخدوش و باطل و مردود است، به آرامش هم نمی‌رسند. ازدواج هم‌جنس‌ها که امروزه در دنیا قانونی و رسمی است، همه این‌ها برای تخریب ازدواج سالم است! کار شیطان است!

 

نگاه توحیدی به ازدواج/ اثبات صمدیت و احدیت خدا با ازدواج

یک نگاه به ازدواج، نگاهی کاملاً توحیدی است که از باب قانون وحدانیت است. تا به حال کمتر کسی با این نگاه به مسئله زوجیت نگاه کرده است. ازدواج زن و مرد با یکدیگر اثبات احدیت و صمدیت خدا است. خدا احد است یعنی دو ندارد و خدا صمد است یعنی نیاز ندارد. «قُل هُوَ اللهُ أحد، اللهُ الصَمد»[10]. مهم‌ترین موجودی که خدا آفریده، انسان است. از میان همه انسان‌ها، اشرف انسان‌ها معصومین(علیهم‌السلام) هستند. معصومین هم به همسر و کفو نیاز داشتند و ازدواج کردند. پیشرفته‌ترین مخلوق خدا، انسان کامل است و انسان کامل هم نیاز دارد. چون نیاز دارد ازدواج می‌کند. هر ازدواجی که توسط انسان، برترین مخلوق خدا صورت می‌گیرد؛ مُهری بر سند صمدیت و احدیت خداوند است. یعنی فقط خدا است که دو نمی‌خواهد و نیاز ندارد. کاش در سند‌های ازدواج می‌نوشتند که این یک سند بر احدیت و صمدیت خداوند است. وقتی شما ازدواج می‌کنید در حقیقت سند یکتا بودن، بی‌همتایی و بی‌نیازی خداوند را امضاء می‌کنید. می‌گویید من که بالا‌ترین مخلوق خدا هستم نیاز به تکامل دارم و بی‌نیاز نیستم. ازدواج در نگاه عِرفانی مُهر سند احدیت و صمدیت خداوند است. این یعنی خلیفه الله روی زمین صمد و واحد نیست و احد و صمد فقط خدا است.

 

فرزندآوری سندی بر احدیت و صمدیت خدا

در مرحله بعد، زوج برای فرزندآوری اقدام می‌کنند. این هم اثبات بُعد دیگری از ابعاد وجودی خداوند است. «لَم یَلد وَلم یُولد ولَم یکن لَهُ کُفُواً أحَد»[11]؛ تنها کسی که نه زاییده و نه زاییده شده است و کفوی ندارد خدا است. هر فرزندی که به دنیا می‌آید، سوره توحید را تضمین می‌کند. به تعداد آدم‌های روی زمین، سند احدیت و صمدیت وجود دارد. هیچ موجودی بی‌نیاز نیست. ازدواج یک مقوله ملکوتی و عرفانی است. نمی‌توان به ازدواج نگاه حیوانی و سطح پایین کرد. جوان‌ها حواسشان باشد که با ازدواج به محدوده خدای متعال وارد می‌شوند تا شهادتی بر احدیت و صمدیت خداوند بدهند. این هم یک نگاه به ازدواج و زوجیت است.

 

رابطه ازدواج و ابعاد وجودی انسان

پس ورود انسان به عرصه خانواده، به معنای خروج از فردگرایی و عبور از نفسانیات است و از نظر روحی به زوجیت و خانواده نیاز دارد. در بُعد روحانی سنخیت روح با یک روح مؤمن باعث اثبات احدیت و صمدیت خدا می‌شود. در بُعد جسمانی؛ انسان با ازدواج برای بقای نسل، سلامت جسم و تأمین نیاز‌ها از راه سالم نیاز دارد. انسان با ازدواج، متعادل می‌شود. مهم‌ترین مسئله در ازدواج این است که وقتی در کنار همسر قرار می‌گیرید، با سرمایه اولیه محبت و مودتی که خدا قرار داده است؛ راحت گذشت می‌کنید و با نفس مبارزه می‌کنید. خدا به شما محبت داده است، از این محبت استفاده کنید و از هم گذشت کنید، تواضع کنید، محبت کنید، رذائل اخلاقی را در این فرصت طلاییِ خانواده؛ دور بریزید. وقتی انسان کسی را دوست دارد، راحت‌تر با نفس خود مبارزه می‌کند و از امیال خود برای او می‌گذرد. خانواده محل جهاد اکبر است. با ازدواج نفس انسان به تعادل می‌رسد. این از برکات خانواده است.

 

حضور خانواده در تاریخ اسلام

در تاریخ اسلام و در اهل‌بیت عصمت و طهارت، همه چیز خانوادگی است. رسالت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) با حضرت خدیجه(سلام‌الله‌علیها) کامل می‌شود. دین با امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) کامل می‌شود. خانواده‌ای به نام اهل‌بیت عصمت و طهارت ایجاد می‌شود که محور اتفاقات در عالم اسلام هستند. امام حسین(علیه‌السلام) خانوادگی به کربلا می‌آیند. اگر امام مجتبی(علیه‌السلام) غریب هستند، به خاطر این است که خانواده ندارند. غربت امام مجتبی(علیه‌السلام) برای این است که یار حقیقی خانوادگی ندارد.

 

عدالت و محبت حضرت علی(علیه‌السلام)

مثل چنین شبی امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را به خانه آورده‌اند و در بستر آرمیده است. اسبغ بن نباته می‌گوید من چنین شبی به خانه امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) آمدم تا حضرت را ببینم. دیدم درب خانه بسته است و پشت در صف طولانی از بچه‌های یتیم‌ است، که شنیده‌اند طبیب سفارش کرده است که شیر برای کاهش درد امیرالمؤمنین(علیه السلام) و زهری که در بدن ایشان است، خوب است. همان شیری که سحر گذشته امیرالمؤمنین(علیهم‌السلام) به دخترشان قسم دادند که به جان پدرت شیر را از سر سفره بردار. دخترشان فرمودند بخورید آقا جان! یک شب مهمان ما شده‌اید. فرمودند بگذار این افطار آخرم را با نان و نمک افطار کنم. امّا آن شب برای اینکه دل بچه‌های کوفه نشکند؛ به امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) که مرتب بی‌هوش می‌شدند، گفتند آقا چه‌کار کنیم؟ حضرت به نقل از امام مجتبی(علیه‌السلام)، فرمودند این شیرها را بگیرید و در ظرفی بریزید. جلوی چشم بچه‌ها یک ظرف از آن شیر بردارید و به من بدهید تا بچه‌ها ببینند از آن شیری که آورده‌اند، خورده‌ام. ببینید چقدر محبت و عدالت دارند. در آن لحظه هم نمی‌خواهند دل بچه‌ای بشکند؛ ظرف شیر را آوردند. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) جرعه‌ای از شیر نوشیدند.

 

امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در بستر

اسبغ‌ابن‌نباته می‌گوید که من اصرار کردم که داخل بروم. درب را بستند و من پشت درب ماندم. اسبغ شروع به گریه کرد، نمی‌توانست برود. صدای گریه‌اش باعث شد امام‌حسن(علیه‌السلام) بیرون بیایند. اسبغ‌ابن‌نباته را دیدند. حضرت فرمودند من گفتم بروید چرا نرفتید؟ عرض کرد آقا من می‌خواستم امتثال امر کنم، امّا نتوانستم. پاهایم یاری نداد که بروم. اگر می‌شود اجازه دهید من آقا را ببینم. اسبغ اجازه گرفت و داخل آمد. می‌گوید تا داخل آمدم، دیدم زهر به سر تا پای امیر‌المؤمنین(علیه‌السلام) اثر کرده است. یک دستمال زردی روی سر حضرت بستند. رنگ صورت حضرت با این دستمال یکی شده است. می‌گوید به گریه افتادم. دست امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را گرفتم. حضرت به‌ هوش آمدند. جملاتی گفتند و دوباره بی‌هوش شدند. همه بچه‌ها دور بستر حضرت گریه می‌کردند.

 

غربت واقعی

امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) غریب بودند، اما در جمع خانواده جان دادند. چه خوب است که آدم در جمع فرزندان و عزیزان‌‌ خود جان بدهد. امام حسن(علیه‌السلام) غریب‌اند‌ که در خانه‌ای هستند که همسر ایشان قاتل‌شان است. امام حسین(علیه‌السلام) غریب‌ هستندف چراکه زن و بچه‌ ایشان هستند، اما دشمنان هم هستند. دشمنان هم زن و بچه‌ ایشان را محاصره کرده‌اند هم خودشان را. داخل گودال قتلگاه افتاده‌اند. سی‌هزار نفر امام حسین(علیه‌السلام) و زن و بچه‌ها را محاصره کرده‌اند. غریب‌تر از امام حسن(علیه‌السلام)، امام حسین(علیه‌السلام) هستند چراکه در لحظات آخر خانواده‌ ایشان به دست دشمن افتادند. غصه عظمی این است. در چنین شب‌هایی دیدند امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) گریه می‌کنند. به آقا گفتند چرا گریه می‌کنید؟ فرمودند حسین جان و عباس جان نزد من بیایید. آمدند. حضرت دست دو برادر را در دست هم گذاشتند و رو به حضرت عباس(علیه‌السلام) گفتند کربلا حسین من را تنها نگذار. لذا گفته‌اند تا عباس زنده بود، خیمه‌ها آرام بود.

السلام‌علیک‌ یا ابا‌عبدالله

 

 


 [1]. سوره ذاریات، آیه 49.

1. عوال اللئالی، ج1، ص267.

[3] . الکافی، ج5، ص 328.

[4] . جامع‌الاخبار، ج1، ص101

[5] . کنزالعمال، 44460.

[6] . من لایحضره الفقیه، ج3، ص385.

[7] . سوره نور، آیه32.

[8] . بحارالانوار، ج103، ص221.

[9] . سوره نور، آیه 21.

[10] . سوره توحید، آیات 1 و 2.

[11] . همان، آیات 3 و 4.