تسلط شیطان بر انسان و راههای غلبه بر آن
تسلط شیطان بر انسان و راههای غلبه بر آن
تسلط شیطان بر انسان و راههای غلبه بر آن
حجتالاسلام مهدوینژاد: راههای مقدماتی برای اینکه ما در نماز و دیگر عبادات و امور خیر بر قدرت شیطان غلبه پیدا کنیم، وجود دارد // در روایات از شیاطینی صحبت شده که نه انساند و نه جن! // یک بخش از دخالت شیطان و تسلطش بر جسم ما از راه بیماریها و میکروبهاست که ما باید با رعایت بهداشت و دستورات نظافتی، خودمان را حفظ کنیم // خدا بندههایی دارد که کاملاً مطیع و فرمانبردار او هستند، گاهی به واسطه این بندهها شیطان را زمین میزند
شناسنامه:
عنوان: بفرمایید مهمانی خدا
موضوع: آخرین فراخوان شیطان
زمان: جمعه 11 فروردین 1402، نهمین شب از مراسم ویژه ماه رمضان
مکان: امامزاده سید جعفر محمد(علیهالسلام)
انواع تسلط شیطان بر انسان
علامه طباطبایی(رحمتاللهعلیه) در مبحث رسالهای که با عنوان رساله شیطان دارند، میفرمایند: شیطان سه نوع تسلط دارد: 1. تسلط بر قلب (قلوب)، اینجا وقتی میگوییم قلب، منظور قلب جسم نیست. در علم اخلاق وقتی بحث از قلب میشود منظور قوای ادراکی انسان است. قلب، عقل، ذهن، نفس و... همه تقریباً یک معنا میدهد. از قلوب هم معنای قوای ادراکی انسان را استفاده کردهاند.
شیطان میتواند بر قلوب تسلط پیدا کند، الا معصومین(علیهمالسلام) و اولیای الهی؛ یعنی نمیتواند بر قلوب انبیا و ائمه معصومین(علیهمالسلام) و افرادی که به مقام بالایی رسیدند، تسلط پیدا کند، اما بر قلوب دیگر مردم تسلط پیدا میکند. 2. تسلط بر جسوم(بدنهای) انسانها؛ شیطان میتواند بر بدن انسان هم مسلط شود. 3. تسلط شیطان بر سایر موجودات؛ یعنی تسلط بر قلب و جسم انسان و بر سایر موجودات در عالم هست. تسلط بر سایر موجودات عالم هم مبحث مربوط به خودش را دارد که شیطان چگونه از سایر موجودات برای گمراه کردن انسان و حتی برای برهم زدن عالم طبیعت استفاده میکند. البته همه فتنههایی که شیطان در عالم طبیعت به پا میکند، بهخاطر ضرر زدن به انسان است.
در کار خیر تعجیل کن// چگونگی تسلط بر قلب، ذهن یا قوای ادراکی
شما گاهی فراموشیهای موردی یا موضعی پیدا میکنید، مثلاً مشغلهتان زیاد میشود، یادتان میرود نمازتان را بخوانید یا مثلاً نیت کردهاید کار خیری را انجام دهید، یادتان میرود؛ لذا در روایات آمده شما اگر قصد کار خیری کردید، زود آن را انجام دهید چراکه شیطان آن را از ذهن شما میبرد. کار دنیایی پیش میآید و این فرصت را از دست میدهید. مثلاً اگر میخواهید صدقهای دهید، پولی را در ضریح امامزاده بیندازید، میخواهید کمکی به صندوق نذورات هیئت کنید و... خیلی زود انجامش دهید، چراکه زمان میگذرد و میبینید زود دیر میشود و آدم فراموش میکند و گاهی شیطان آن را از ذهن انسان میبرد. این کار شیطان است، در ذهن انسان ورود پیدا میکند و باعث میشود انسان نیتهای خیر را از یاد میبرد. این فرصتها را از انسان میگیرد.
آسیبهای غفلت از یاد خداوند متعال// فراموشی طولانیمدت و راههای درمان آن
یک نوع فراموشی هم فراموشی طولانیمدت است که «غفلت» نام دارد. شیطان انسان را از مسائلی غافل میکند. مثلاً غفلت از یاد خداوند متعال، یاد مرگ، قبر و قیامت، حسابوکتاب و... شیطان کاری میکند که اینها طولانیمدت از یاد انسان میرود. اینقدر انسان را مشغول امور دنیوی میکند، از صبح تا شب هزاران مسئله برای انسان خلق میکند و انسان هم در این مشغلهها گیر میافتد، بعد میبینید اصلاً یاد خداوند متعال نیست، مثلاً بعضی میگویند: شش ماه است قبرستان نرفتهایم تا یک فاتحه برای پدرمان بخوانیم. درحالیکه مؤمن حداقل هر شب جمعه باید به یاد مرگ و به یاد امواتش باشد.
یکدفعه میبینی کاری که آن کار، عبادت خوبی هم هست انسان مدتها فراموش میکند؛ اینها را انسان باید مراقبت کند.
یاد قیامت؛ خداوند متعال اسباب این یادآوری را فراهم کرده است، مثلاً شما ببینید روزی چقدر آدم از دنیا میروند. خبرهایش را میشنویم. یکی از همسایهها از دنیا میرود، یکی از اقواممان از دنیا میرود، اینها همه تذکر است. خداوند متعال میخواهد یادمان بیاورد، ما هم چند ساعتی یادمان است و بعد یادمان میرود. خود یاد خداوند متعال؛ اصلاً اینکه شما سه وعده نماز میخوانید برای این است که شما به یاد خداوند متعال باشید. منتها این مدل یاد خدا بودن (نمازخواندن) خیلی انسان را تربیت میکند.
پس یک فراموشیهای طولانی هم هست که انسان باید حواسش به آنها باشد. مثلاً برای یاد قیامت و مرگ، رفتن به گلزار شهدا و سر مزار اموات خودش برنامهریزی کند. گاهی در روایت میفرماید: به عیادت بیماران بروید. انسان برنامهریزی میکند که به عیادت بیماران بیمارستان برود، کسی از اقوام او هم در بیمارستان بستری نیست، ولی به بیمارستان میرود، تنبّه پیدا میکند. در آن حال و هوای بیمارستان میگوید: خدایا شکرت که من سالم هستم. مثلاً اگر جایی دعوا و جرّ و بحث هم کرده بود، الآن بیمارستان آمده، حالش عوض شد، حال شکر پیدا کرد. آدم باید خودش را تنظیم کند، خودش را کنترل کند.
قدرت و تسلط شیطان برای بر هم زدن حضور قلب در نماز
گاهی شیطان امور روزمره و عادی زندگی را از یاد انسان میبرد. مثلاً چیزی را در جایی جامیگذارد، نمیداند کجاست، چیز مهمی هم نیست، حرفی میخواستید بزنید از ذهنتان میبرد، وعدهای داشتید از ذهنتان میبرد، برای چه این کار را میکند؟ حالا اینکه بدقول میشوید یکحرف، اینکه مثلاً ممکن است ضرر کنید یکحرف است و هر چیز دیگری، همه اینها را جمع میکند تا نماز را میبندید همه اینها را به یادتان میآورد، همه اینهایی که یادتان رفته بود. باز نماز را که تمام میکنید یادتان میرود، شیطان در نماز ورود میکند، اینها را به یادتان میآورد، خودش طراحی کرده، از ذهنتان برده، در نماز یادتان میآورد، چراکه نماز عبادت بسیار مهمی است؛ برای اینکه اگر شما به خداوند متعال توجه پیدا کنید، از کمند شیطان نجات پیدا میکنید و نماز مهمترین قطب توجه به خداوند متعال است، از اینرو شیطان وارد میشود و نماز را خراب میکند، لذا از هرکس بپرسید میبینید حواسش در نماز پرت است، حضور قلب ندارد، این قدرت شیطان است.
راه غلبه بر تسلط شیطان و حضور قلب در نماز
راههای مقدماتی برای اینکه ما در نماز و دیگر عبادات و امور خیر بر قدرت شیطان غلبه پیدا کنیم وجود دارد. مثلاً برای نماز میفرماید: شما توجه به اوقات نماز کنید، میخواهید در نماز حضور قلب پیدا کنید یکی از مقدماتش این است که به اوقات نماز حساس باشید، برنامهریزی کنید، سعی کنید نمازهایتان را اول وقت بخوانید. اینکه هر وقت رسیدید نماز میخوانید معنایش این است که دغدغه توجه به خداوند متعال را ندارید، لذا شیطان روی شما سرمایهگذاری میکند، حضور قلبتان را میگیرد، ولی اگر دغدغه داشته باشید یکی از راههای حضور قلب است.
نقش وضو، اذان و اقامه در حضور قلب
یکی دیگر از راههای حضور قلب در نماز این است که با دقت وضو بگیرید. آخر ما گاهی از اوقات وضو را میگیریم، نماز را هم میخوانیم، اصلاً متوجه نمیشویم که وضو گرفتیم و نماز را هم خواندهایم، این عبادت اثر زیادی ندارد. میفرماید با دقت وضو بگیر.
یکی دیگر از راههای حضور قلب در نماز؛ اذان و اقامه قبل از نماز است. حواستان به اذان و اقامه باشد، اگر فرادا میخوانید اذان و اقامه بگویید، اگر در مسجد هستید و با جماعت میخوانید، نماز مقدمات دارد به نماز توجه کنید. یکی از مشکلات در جماعت این است، میبینید امام جماعت ایستاده، مؤذن اذان را گفته، امام جماعت هم دارد اقامه میگوید ولی هنوز مردم با یکدیگر حرف میزنند، موبایلهایشان را چک میکنند و... زمانی که گفت: «اللهاکبر» تازه کمکم میآیند تا آخر هم به نماز میپیوندند. این نماز اثر توجهیاش خیلی پایین است.
یکی دیگر از راههای حضور قلب این است که تکبیرهالاحرام را که گفتید، به معانی نماز توجه داشته باشید. رکوع و سجده میروید، حمد میخوانید، سعی کنید حواستان به جملات باشد، این توجه به حضور قلب کمک میکند، اینکه نمیشود آدم باکسی حرف بزند اما متوجه نباشد چه میگوید، همینطور عربی میخواند اما نمیفهمد، ترجمه نماز را باید یاد بگیرید.
عالم محضر خداست...// در خانه یک مسجد داشته باشیم!
نکته بعد در حضور قلب و غلبه بر وساوس شیطان در نماز، توجه به در محضر خدا بودن است. مثلاً شما وقتی با یک شخصیت مهم دیدار داشته باشید، لباستان را مرتب میکنید، حواستان را جمع میکنید، قبل از داخل شدن خودتان را چک میکنید که چه بگویم، چه کار کنم، چگونه بنشینم، چراکه متوجهاید میخواهید به محضر یک شخصیت بزرگ بروید. چه شخصیتی از خداوند متعال بزرگتر که ما با زیرپوش و لباس کهنه یا کثیف نماز میخوانیم! چنین چیزی نمیشود. ما نماز را جدی نمیگیریم. میفرماید: شما در منزل یک جای نماز داشته باشید، یک سجاده داشته باشید، یک مسجد (محل سجده) و مصلّی داشته باشید. یک گوشه که کمتر رفتوآمد میشود برای نماز جدا کن، نه اینکه هرجایی رسیدی نماز بخوان.
راهکار حضرت آیتالله دستغیب(رحمتاللهعلیه) برای حضور قلب// آخرین نمازِ ما
یک نکته آخر هم این است که حضرت آیتالله دستغیب(رحمتاللهعلیه) در کتاب «صلاة الخاشعین» میفرمایند: برای حضور قلب در نماز، متوجه باش، به خودت توجه بده که این ممکن است آخرین نمازت باشد. واقعاً هم ممکن است، آخرین نمازت باشد. شما هر نمازی که میخوانید، ممکن است آخرین نمازتان باشد. مگر شما خبر دارید که مرگ شما کی میرسد؟ حواستان باشد که ممکن است این آخرین نمازتان باشد. این نکته خیلی به اینکه انسان حضور قلب داشته باشد، کمک میکند.
یکراه اساسی هم برای اینکه انسان کلاً بر وساوس شیطان غلبه داشته باشد وجود دارد و آن تهذیب نفس و تسلط بر قوه خیال است که این مجاهدت و ممارست میخواهد و بحث خودش را دارد که میتوان قدرت شیطان را مهار کرد.
چرا انسان فراموش میکند و چگونه به یاد میآورد؟
از امام جواد(علیهالسلام) یک روایت نقل شده که میفرمایند: امیرالمؤمنین و امام مجتبی(علیهماالسلام) و سلمان فارسی(رحمتاللهعلیه) وارد مسجد شدند، در گوشهای در مسجد نشسته بودند. مردی خوشچهره و خوشلباس در مسجد بود که حضرت خضر(علیهالسلام) بود، مردم ایشان را نمیشناختند، اما حضرت ایشان را می شناختند. بلند شد و گفت: یا امیرالمؤمنین(علیهالسلام)، من سه سؤال دارم. حضرت فرمودند: بپرس. سؤال اول اینکه انسان وقتی میخوابد، روحش از بدنش جدا میشود، کجا میرود؟ سؤال دوم؛ انسان چرا و چطور فراموش میکند و دوباره چطور بعضی از چیزها یادش میآید، علت این فراموشی و یادآوری چگونه است؟ سؤال سوم؛ به چه دلیل فرزند انسان شبیه عمو و دایی میشود و شبیه پدر و مادر نمیشود؟
این دو سؤال بماند، سؤالی که انسان چرا فراموش میکند و چگونه یادش میآید. امام مجتبی(علیهالسلام) اینطور میفرمایند: قلب انسان مثل یک ظرف سرپوشیده است. (خیلی این روایت جالب است.) میفرماید: خطورات، چیزهایی که در ذهن انسان هست، در قلب انسان وارد می شود، گاهی انسان به دلایل مختلفی اینها را فراموش میکند. اگر بخواهد چیزی را که فراموش کرده برگردد یا چیزی را که در ذهنش هست را فراموش نکند، یکی از مهمترین راههای آن صلوات بر محمد و آل محمد است. شما دیدهاید مثلاً در فرهنگ خودمان هم هست وقتی چیزی یادتان میرود میگویند صلوات بفرستید یادتان میآید، این فرهنگ از روایت گرفته شده، این فرهنگها را نباید از دست بدهیم.
فرهنگ ناب ما در هنگام فراموشی// برکات صلوات
ما یاد گرفتهایم که در وقتی چیزی را به خار نمیآوریم مثلاً تمرکز کنیم، فکر کنیم. با خود میگوییم: اَه و اینقدر سرزنش میکنیم تا یادمان بیاید. این فرهنگِ ما نیست. فرهنگ ما این است که وقتی چیزی یادمان میرود، صبر میکنیم و سه صلوات می فرستیم تا یادمان بیاید. حضرت میفرمایند: قلب انسان مثل ظرفی سرپوشیده است، اگر انسان به صلوات گفتن مداومت کند دریچه قلب او باز میشود و آنچه که بخواهد در او آشکار میشود و قلب محافظت میشود؛ اما اگر اهل ذکر و صلوات نباشد، این قلب تاریک و خاموش میماند.
این خیلی مهم است که انسان بیکار نباشد. خود ذکر صلوات چه برکاتی دارد؛ در این ذکر هم توحید هست و هم اصول دین. اینکه ذکر صلوات قلب را نورانی میکند و انسان را به یاد خداوند متعال میاندازد، حالت حضور انسان را نگه میدارد، باعث میشود که ذهن انسان تقویت شود. ذهن را در اختیار خدا قرار دهیم تا شیطان نتواند بر این ذهن مسلط شود. وقتی ذهن ما آزاد است معلوم است چه چیز و چه کسی در آن وارد میشود.
آیا شیطان میتواند بر روی جسم انسان تأثیر بگذارد؟
در روایات از شیاطینی صحبت شده که نه انساند و نه جن. تا الآن گفتیم شیاطین دو دستهاند: انسان و جن. در بخشی از روایات ما حرف از شیاطینی به میان آمده که نه انساند و نه جن! چه هستند؟ می فرمایند: اینها جنبندگان و موجودات زندهای هستند که نه انساناند و نه جن. «کُلُّ عاتٍ مُتَمَرِّدٍ مِنَ الجِنِّ و الإنس وَالدَّوابِّ شَیطانٌ»[1]؛ هر موجود متمرد و سرکش، حالا چه انس چه جن یا هر موجود دیگری باشد، شیطان است. موجودات خبیث، موجودات شرور، اینها را شیطان میگویند، در روایات ما هم شیطان گفته میشوند؛ چراکه این موجود شر میرساند و ضرر میزند، هر موجودی که شر میرساند و ضرر میزند، شیطان است. در این روایات که ناظر به همین موجودات غیرانسان و حیوان است اشاره به بیماریها شده، یکسری از بیماریها را به شیطان تشبیه کردند. گاهی شیطان از راه این بیماریها، ویروسها، میکروبها بر جسم انسان مسلط میشود.
تأثیر داروهای معنوی در دفع شیاطین و بیماریها // تأثیر نیایشدرمانی در روند بهبود بیماری
راه حل آن هم رعایت بهداشت و نظافت است که در اسلام هم به شدت به آن سفارش شده است. یک بخش اینهاست که با دارو درمان میشود، اما چون این بیماریها خودشان نوعی شیطاناند و شیطان برای تسلطش بر جسم انسان از این بیماریها استفاده میکند تا به انسان ضرر برساند، خود همین نیاز به یک داروی معنوی هم دارد، غیر از داروی مادی که خداوند متعال فرمود: شفا را در دوا قرار داده، شفا در ادعیه، توسلات و توجهات هم هست. لذا مثلاً شما میبینید که دعاهای بسیاری در مورد بیماریها داریم؛ سردرد، تب و... از اهلبیت(علیهمالسلام) برای آنها دعا آمده است.
دعا میخوانیم که حالمان خوب شود، مثلا وقتی تربت امامحسین(علیهالسلام) میخوریم چه تأثیری بر روی بیماری میگذارد؟ در اواخر سال گذشته، بنده یک جلسه به طور مفصل عرض کردم و دیگر نمیخواهم تکرار کنم، اما خلاصهاش این بود که الآن در کشورهای اروپایی، در انگلیس، فرانسه و برخی کشورهای دیگر در بیمارستانهایشان، بخشی از درمان را نیایشدرمانی قرار دادهاند. کسانی که مذهبی و معتقدند وقتی یک نفر میخواهد به اتاق عمل برود، میگویند: چند دقیقهای به ما وقت دهید. کشیش در بیمارستان حضور دارد، کنار او میآید، دعا میخواند و او دعا را گوش میدهد و بعد به اتاق عمل میرود. خودشان نیز تحقیق و پژوهش کرده و دیدهاند که تأثیرات این نیایشدرمانی روی بهبودی بیماری بیماران خیلی زیاد است. لذا الان پذیرفتهاند و هست.
تسلط شیطان بر جسم انسان از طریق بیماریها
بیماری شر و از شیطان است؛ لذا شما در کرونا، دیدید که حضرت امام خامنهای(حفظهالله) فرمودند: دعای هفتم صحیفه را بخوانید. ببینید اینها روی درمان تأثیر میگذارد. پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) حدیثی فرمودند: «لا تُبَیِّتوا القُمامَةَ فی بُیوتِکُم و اَخرِجوها نَهاراً؛ فَاِنَّها مَقعَدُ الشَّیطانِ»[2]؛ زباله، خاکروبه و... را شب تا صبح در خانهتان نگه ندارید، روز اینها را به بیرون ببرید؛ چراکه اینها نشیمنگاه شیطان است. زباله در خانهتان نگه ندارید؛ مخصوصا در قدیم که وسائل نگهداشت زباله هم نداشتند. یا اینکه حضرت میفرمایند: دستمال یا پلاستیک گوشت را در خانه جای ندهید. وقتی گوشت را از پلاستیک خارج کردید پلاستیکش را دور بیندازید. چون این پلاستیک، آرامگاه شیطان است؛ یعنی ابلیس داخل آن رفته. اینها، همان بیماریهاست. فرمودند: خانه شیطان در منازل شما تار عنکبوت است. این عنکبوتها که در اطراف دیوار خانهتان تار میتنند، اینها را تمیز کنید، اینها آثار شوم فیزیکی و حتی متافیزیکی دارد.
یک حدیث دیگر از امام صادق(علیهالسلام) هست که میفرمایند: ظرفهای خود را بدون سرپوش یا درپوش، نگذارید، ظرفهای غذا را به همان شکل نگذارید، اگر چنین کنید شیطان درون آن، آب دهان میاندازد و از آنچه را بخواهد، میخورد. این، هم میتواند مصداق بیماری و میکروب داشته باشد، هم میتواند واقعاً مصداق دخالت شیاطین باشد. شیطان نمیتواند ظرفی که در دارد و شما آن را گذاشتهاید بردارد؛ چون جرم ندارد نمیتواند این کار را انجام دهد. در روایت نیز داریم که شما، درِ غذا را بپوشانید. اگر خوردنی یا آب است درش را بگذارید، حتی در مورد نوشیدن نیز فرمودهاند: ظرفهایی که آب یا نوشیدنی درون آن است و درِ آن باز بوده، از آن نخورید. مخصوصاً اگر شب مانده باشد. ممکن است که اینها محل دخالت شیاطین شده باشد. اینها نکات مهمی است که ما به آن توجهی نداریم.
پس یک بخش از دخالت شیطان و تسلطش بر جسم ما از راه بیماریها و میکروبهاست که ما باید با رعایت بهداشت و دستورات نظافتی، خودمان را حفظ کنیم.
داستان حضرت ایوب(علیهالسلام)
ماجرایی که شیطان بر یکی از انبیای الهی تسلط پیدا کرد، در مورد حضرت ایوب(علیهالسلام) است که به داشتن صبرِ معروف شد. داستان عجیبی است، با اینکه پیامبر خداست و عصمت دارد، این جایگاه و شخصیت و آن عبادت را دارد اما شیطان دست از سر این آدم با این مراتب معرفتی و عبادی هم برنمیدارد. حضرت ایوب(علیهالسلام) در قرآن اینطور تمجید شدهاند: «وَاذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ»[3] چه لفظی خدا در مورد ایوب بهکار برده! اذعان دارد به این فراز که میفرماید: «أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ»[4]، بعد از آن همه تحمل، اینطور دعا کرد که خدایا، شیطان مرا مسّ کرده، به من وارد شده و به جسم من تسلط پیدا کرده و مرا مریض و گرفتار کرده است.
دورنمایی از زندگی حضرت ایوب(علیهالسلام)
حضرت ایوب(علیهالسلام) از نوادگان حضرت اسحاق(علیهالسلام) و نوه حضرت ابراهیم(علیهالسلام) بودند، مادر بزرگوارشان هم، از فرزندان حضرت لوط(علیهالسلام) بود. همسرشان از نوادگان حضرت یوسف(علیهالسلام) بودند. خود ایشان نیز اهل کشور روم بودند. خداوند متعال به ایشان مکنت داده بود و اموال بسیار زیادی داشت. یکی از انبیایی که وقتی انسان زندگینامه ایشان را میخواند، واقعا به حال ایشان حسرت میخورد حضرت ایوب(علیهالسلام) است. ایشان به قدری از اموال برخوردار بودند که هزار رأس گوسفند، هکتارها زمین و صدها نفر شتر و تعداد زیادی خادم و غلام داشتند. اموال و اولاد خیلی زیادی داشتند. ایشان دامپروری و کشاورزی میکردند، تا اینکه خداوند، ایشان را به نبوت برگزید. منتها ویژگی ایشان این بود که واقعاً شاکر و ذاکر بودند؛ یعنی درعینحال که بسیار سرمایهدار و برخوردار بودند، بسیار ذاکر و شاکر بودند.
شیطان برای همه برنامه و نقشه دارد
قرآن میفرماید: «إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ»[5] خدا به او میگوید که بهترین بنده بود. شیطان وقتی احوالات حضرت ایوب(علیهالسلام) را دید حسادت کرد؛ این آدم هم از دنیا برخوردار باشد هم از آخرت. شیطان به محضر خدا رفت. شیطان برای زمین زدن انسانها برنامه دارد، یعنی دستبردار نیست. شما گمان میکنید که یک چله زیارت گذاشتید یا برنامهریزی معنوی کردید! شیطان اصلاً بیکار نمینشیند. برنامهریزی دارد برای اینکه نگذارد شما به هدف برسید. حواسش به همه هست.
گفت: خدایا! اگر میبینی ایوب(علیهالسلام) خیلی شاکر است، چون خیلی نعمت دارد. این همه امکانات دارد، میترسد اینها را از دست بدهد؛ بهخاطر همین مدام شکر میکند. اموالش را از او بگیر، آنوقت معلوم میشود که شکرگزار هست یا نه. خداوند متعال فرمود: اموالش را هم از او بگیرم او همینطور شکرگزار است. گفت، نه اینطور نیست. فرمود: تو را بر اموالش مسلط کردم، برو اموالش را از او بگیر میبینی. گفت: او پشتش به بچههایش گرم است، تنش سالم است. خداوند متعال فرمود: تو را بر دنیای ایوب(علیهالسلام) مسلط کردم، برو و هرکار دوست داری انجام بده، تا این بنده مرا بشناسی.
تسلط شیطان بر دارایی حضرت ایوب(علیهالسلام)
شیطان نیز آمد و شیاطین را جمع و برنامهریزی کرد. یک روز چهارشنبه آخر محرم بود، یک دفعه غلامی فریادزنان آمد وگفت: اشرار ریختند، غلامان را کشتند و گاوها و هر چه بود را بردند. یک نفر دیگر فریادزنان گفت: یک صاعقه و آتش عجیب از آسمان تمام گوسفندان با چوپانان را کشت. هزاران رأس گوسفند و همه چوپانان مُردند. هنوز حرفش تمام نشده بود، یک غلام دیگر آمد گفت: جمعی از سرداران و پادشاهان بابل ریختند ساربانها را کشتند و شتران را بردند، یک فرد دیگر بر سر و سینهزنان خودش را به ایوب(علیهالسلام) رساند و گفت: تمام فرزندان جمع شده بودند داشتند غذا میخوردند، سقف روی سرشان خراب شد و همه مُردند. پشت سر هم مصیبت و گرفتاری. در روایت است شیطان به صورت یک مرد حکیم و موجه نزد حضرت ایوب(علیهالسلام) رفت و گفت: مردم دارند میگویند: ایوب(علیهالسلام) ریاکار بوده، اگر خدا قبولش داشت این بلاها بر سرش نمیآمد، یک عده دیگر میگویند: پس خدایی که ایوب(علیهالسلام) میگویند کجاست، چرا کاری نکرد، چرا جلوی این مصیبتها را نگرفت، پس خدایی وجود ندارد. اینها را به ایوب گفت تا دلش را خالی و ناامید کند. حضرت ایوب(علیهالسلام) خم به ابرو نیاوردند، به سجده افتادند و مناجات مفصلی با خدا کردند، عرضه داشتند: خدایا، تو به من دادی، خودت از من گرفتی. خدایا! من برهنه به دنیا آمدم، برهنه از دنیا خواهم رفت، من راضیام به رضای تو. مناجات مفصلی کرد.
تسلط شیطان بر سلامتی جسم حضرت ایوب(علیهالسلام)
شیطان وقتی دید اموال و اولادش را گرفته، ایوب(علیهالسلام) هنوز شاکر است به غضب آمد و ناراحت شد. شیطان برای ضربه زدن به سلامتی ایوب اقدام میکند یعنی از نفس آلودهاش به ایوب(علیهالسلام) میدمد و ایشان زمینگیر میشوند. روایت است هفت تا هجده سال ایشان مبتلا میشوند. در نوع بیماری چند نقل وجود دارد. بعضی گفتهاند: زخمی در ساق پا ایجاد شد که دیگر نمیتوانستند حرکت کنند، زمینگیر شدند. بعضی گفتهاند: همه مفاصل ایشان درد گرفته بود. بعضی هم میگویند: جذام گرفته بودند.
تلاش همهجانبه شیطان برای از پا انداختن حضرت ایوب(علیهالسلام)// راهی برای شکست ایمان ایوب(علیهالسلام)
ایشان چهار همسر داشت. در این بیماری سه همسر و همه دوستان و همسایگان، حضرت ایوب(علیهالسلام) را ترک کردند. یک همسر که نوه حضرت یوسف(علیهالسلام) به نام «رحمه» بود در کنار ایشان ماند و پرستاری و کمک میکرد. شیطان دید باز هم بر شکر و صبر ایوب(علیهالسلام) اضافه شد، خیلی عصبانی و غضبناک، شیاطین و یارانش را جمع کرد و گفت: ما هر کار کردیم شکست خوردیم، بگویید درباره ایوب چکار کنیم؟ یکی از شیاطین گفت: پروژهای که روی آدم و حوا پیاده کردیم، اینجا هم پیاده کنیم. آدم(علیهالسلام) را از طریق همسرش فریب دادیم، از طریق همسر ایوب(علیهالسلام) وارد شویم. فقط کافی است ایوب یک کلمه ناشکری کند. زن خیلی میتواند فشار بیاورد. گفت: فکر بسیار خوبی است. راه افتاد سراغ همسر ایوب(علیهالسلام) رفت. ایشان خیلی فداکاری کرده بود، خیلی زحمت کشیده بود، رفت با او با حالت درد و دل کردن صحبت کرد. اول سؤال کرد: شوهرت کجاست؟ گفت: گرفتار و بیمار است، نمیدانم چکار کنم. نه ایشان از دنیا رفته که من در عزایش گریه کنم نه زنده است که به آیندهاش امید داشته باشم. شیطان متوجه شد که میشود روی او نفوذ کند. شیطان حساس است اگر یک کلمه آدم حرفی بزند که بوی ضعف ایمان داشته باشد، از همانجا شروع میکند. شروع کرد به یادآوری دوران جوانی و سلامتی؛ چه شوکتی، چه مکنتی، چه امکاناتی، چه دوران خوبی داشتید.
همسر ایوب(علیهالسلام) را ناراحت کرد و کمی تأثیر گذاشت. ایشان به خانه رفت به حضرت ایوب(علیهالسلام) گفت: آخر تا کی خدا میخواهد این وضع را ادامه دهد، چرا دعا نمیکنید این وضع تمام شود؟ حضرت ایوب(علیهالسلام) ناراحت شدند، فرمودند: خانم چه میگویی، این چه حرفی است که میزنی. گفت: جوانیات کو؟ آبرویت کو؟ ثروت و مکنت و اموالت کو؟ همه ما را رها کرده و رفتهاند به این بدبختی افتادهایم، لااقل دعا کن و از خداوند بخواه این بلاها تمام شود. ایوب(علیهالسلام) از این جمله همسرش ناراحت شدند و فرمودند: تو را شیطان فریب داده است. از همسرش سؤال کرد ما چند سال از این همه نعمت برخوردار بودیم؟ گفت: هشتاد سال. سؤال کرد چند سال است به این گرفتاری مبتلا شدهایم؟ گفت: هفت سال. ایوب(علیهالسلام) گفتند: این گرفتاری که خدا به ما داده با نعمتی که به ما داده هنوز برابر نشده، من نمیتوانم از خداوند درخواست کنم. خداوند متعال دارد حال ما را میبینید. حضرت ناراحت شدند و فرمودند: من قسم میخورم تو را صد تازیانه میزنم، دیگر نمیخواهم از دست تو آب و غذا بخورم. تو ایمانت را از دست دادهای، از نزد من برو. البته ایشان نرفت. ماند و از حضرت پرستاری کرد.
بندههایی که شیطان را به زمین میزنند
ایشان در خلوتی خیلی تضرع و گریه کردند، فرمودند: «مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ»[6]، این کار شیطان است، خدایا، به من کمک کن، تو ارحم الراحمینی؛ بدون هیچ گله و ناشکری با خداوند صحبت کردند. بعد جبرئیل نازل شد و گفت: تو به خوبی امتحان پس دادی، پایت را به زمین بزن. از زیر پایش چشمهای جوشید یا به نقلی دو چشمه جوشید که خطاب شد از یک چشمه بخور و در یک چشمه خودت را غسل بده. ایشان از این آب خوردند، خودشان را غسل دادند و جوان شدند. همسرشان که به خانه برگشت گفت: این مرد اینجا در خانه کیست؟ ابتدا ایوب را نشناخت. بعد که دقت کرد، گفت: آقا شما هستید؟ دو نفری بر خداوند تضرع و گریه کردند. تمام آن نعمتهایی که از دستشان رفته بود، خداوند متعال به آنها برگرداند؛ خدا همه آن مکنت، دارایی و فرزندان را به آنها برگرداند.
این داستان نکتهای دارد: خدا بندههایی دارد که کاملاً مطیع و فرمانبردار او هستند، گاهی به واسطه این بندهها شیطان را زمین میزند.
حفظ سلامت و بهداشت، مانع تسلط شیطان
شیطان میتواند بر انسان مسلط شود. مراقبت از ذهن و تن لازم است. اینکه خداوند متعال میفرماید: تن خود را سالم نگه دارید، بهداشت را رعایت کنید و... فقط و فقط برای سالم بودن نیست. البته سلامتی مهم است. حضرت ایوب(علیهالسلام) در حال بیماری هم عابد بودند، در اوج بیماری عبودیت داشتند. شما باید سلامتی خود را حفظ کنید، چراکه شیطان میخواهد شما را مریض کند تا مریض شدن باعث کسالت شود و این کسالت باعث دوری شما از خداوند متعال شود. در حال سلامت یا در حال بیماری باید به خداوند متعال توکل کنید. «قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی»[7]؛ سلامتی را من میخواهم برای خدمت به تو وگرنه این سلامتی اگر قرار است در خدمت دشمن و شیطان باشد، نباشد بهتر است.
خیر و صلاح بعضیها در بیماری است، خداوند متعال بیماری به آنها میدهد، این بیماری تا آخر عمر، آنها را بنده خداوند متعال نگه میدارد. انسانها اگر متوجه شوند و خودشان را اصلاح کنند، خداوند این بیماری را از آنها رفع میکند.
البته همیشه وقتی خداوند متعال بیماری میدهد به خاطر نقص در دین و ایمان نیست، بلکه گاهی به خاطر ارتقاء جایگاه است، مانند حضرت ایوب(علیهالسلام) که خداوند متعال امتحانش میکند تا به همه ثابت کند که او عبد صابر و شکور خداست.
فداکاریهای حضرت خدیجه(علیهاالسلام)// بانویی که با همه وجود پای حق ایستاد
امشب مجلس ما متعلق به حضرتخدیجه(علیهاالسلام) است. حضرت خدیجه(علیهاالسلام) تمام اموال منقول و غیرمنقول را به نام رسولالله(صلیاللهعلیهوآله) کردند. اعتبار و آبرویی که سالیان سال در جزیره العرب داشتند و بزرگان در مقابل ایشان تعظیم میکردند و احترام میگذاشتند، به پای پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) ریختند.
زمانی که با پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) ازدواج کردند، همه به ایشان خرده میگرفتند که چرا با یتیم عبدالله و این خاندان وصلت میکنی، او ثروتی ندارد. همه ایشان را سرزنش و رها کردند. وقتی با حضرت رسول(صلیاللهعلیهوآله) ازدواج کردند حتی دیگر همسایهها جواب سلام خانم را نمیدادند. وقتی ایشان حضرت زهرا(علیهاالسلام) را باردار شدند، دنبال همسایهها فرستادند که زمان زایمان من است برای کمک بیایید. آن زمان رسم بوده است. ولی زنان همسایه گفتند: آن موقع که به تو گفتیم با پیامبر ازدواج نکن، گوش نکردی حالا هم ما نمیآییم. او را تنها گذاشتند. حضرت خدیجه(علیهاالسلام) گریه کردند، ناگهان سقف خانه شکافته شد، چهار بانوی بهشتی وارد شدند.
خداوند متعال مؤمنین را رها نمیکند. شما اگر محکم پای حق بایستید، خداوند متعال برایتان جبران میکند. اینکه میبینید امروز ما اینقدر مشکلات داریم بهخاطر این است که محکم پای دین خدا نمیایستیم، سر هر مسئلهای دین را رها میکنیم. اگر سر حفظ دین محکم میایستادیم، خداوند متعال برایمان سنگ تمام میگذاشت. این کارها را در تاریخ کرده، نه فقط برای اولیای بلند مرتبه خودش برای آدمهای معمولی هم وقتی پای حق ایستادند انجام داده است.
وصیتهای بانوی اول حجاز...
بعد حضرت فقیر شدند، در شعبابیطالب بیمار شدند. ثروتمندترین زن مکه از گرسنگی اینقدر زجرکشیده و لاغر شده بودند که تمام بدن پوست استخوان شده، دندانهای مبارکشان ریخته بود و صورت گود افتاده بود. حضرت زهرا(علیهاالسلام) کنار مادر مینشستند و گریه میکردند. ساعت آخر عمر رسید، وصیتهایی به حضرت رسول(صلیاللهعلیهوآله) کردند. حضرت نشستند و وصیتها را شنیدند. یکی از آن وصیتها در مورد دخترشان حضرت زهرا(علیهاالسلام) بود. به حضرت زهرا(علیهاالسلام) اشاره میکنند و میگویند: مواظب او باش، میترسم زنهای قریش سیلی به صورتش بزنند. نمیدانم چه فضایی بوده که بیبی این دشمنیها و کینهها را تشخیص میدادند!
وصیت آخر را خجالت کشیدند به رسول الله(صلیاللهعلیهوآله) بگویند. فاطمه(علیهاالسلام) را صدا زدند، فرمودند: دخترم به بابایت بگو عبایی که زمان نزول جبرئیل و وحی بر دوش میانداختند، آن عبا را به عنوان کفن به من بدهند. همه دنیا و سرمایهاش را داده، یک کفن میخواهد، آن هم خجالت میکشد بگیرد! پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) عبا را آوردند. وصیت کرده بود، خودت مرا کفن کن، کفنی که جبرئیل آورده بود را به حضرت خدیجه(علیهاالسلام) پوشاندند و بعد عبای پیامبر را. وصیت کرده بود اول شما در قبر بروید این زمین پای مبارک شما را ببیند تا بر من رحم کند. پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) برای دفن بیبی سنگ تمام گذاشتند.
لحظات دفن حضرت خدیجه(علیهاالسلام)
اطراف حضرت خدیجه(علیهاالسلام) چه کسانی بودند؟ آقا رسولالله(صلیاللهعلیهوآله)، دخترش فاطمه، اسماء بنت عُمَیس؛ عزیزانش کنارش بودند یکی دارد خلعت آخرت را که جبرئیل آورده، میآورد؛ چه پوششی و چه کفنهایی چه حالتهایی! خداوند متعال در بهترین حالت بیبی را تحویل گرفته است و جان به جان آفرین تسلیم کرد. حالا پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) در قبر رفته و دارند با زمین صحبت میکنند، میفرمایند: ای زمین، این بانوی من، این خدیجه است که کسی برای من مثل او نیست، با این زن مدارا کن، این بانو به خاطر من خیلی زجر کشیده است.
لا یوم کیومکَ یا اباعبدالله!
اما کربلا و در گودال قتلگاه چه کسانی اطراف امام حسین(علیهالسلام) بودند! شمر در گودال آمده، سنان در گودال آمده، شلوغ است و جای کسی نیست، زینب(علیهاالسلام) هم در گودال آمده است. اما شروع به کتک زدن بیبی کردند و از گودال بیرونشان کردند. حالا ببینید اینجا چه خبر است؟! یکی خنجر کشیده، امام باقر(علیهالسلام) فرمودند: میدانید جد ما را با چه چیزهایی کشتند؟ «لَقَدْ قُتِل بِالسَّیفِ»[8]؛ یک عده با شمشیر به جان ابیعبدالله افتادند «وَ بِالحِجارَةِ» و یک عده با چوب میزدند؛ چوب برداشته بودند چون اسلحه نداشتند. یک عده کربلا آمده بودند و نیامده بودند بجنگند، آمده بودند کارهای سپاه عمر سعد را بکنند، اینها دیدند همه دارند میزنند چوب پیدا کردند و میرفتند به اباعبدالله میزدند. «وَ بِالخَشَبِ»؛یک عده سنگ میزدند و یک عده چوب میزدند «بِالعَصَا»؛ پیرمردهایی که عصا دستشان بوده با عصا به بدن ابیعبدالله میزدند.
«وَ لَقَد أَوْطَئُوهُ الخَیلَ بَعدَ ذلِکَ»؛ بعد از اینکه همه اینگونه زدند بدن را زیر سم اسب ها قرار دادند.
[1]. لسانالعرب، ج13، ص238.
[2]. من لا یحضره الفقیه: 4/5/4968.
[3]. سوره ص، آیه 41.
[4]. همان.
[5]. سوره ص، آیه 44.
[6]. سوره ص، آیه41.
[7]. مصباح المتهجّد: ص 849.
[8]. سوگنامه آلمحمد، ص ٣٦٩.