به قلم همسر شهید آتش نشان مسعود تیموری

به قلم همسر شهید آتش نشان مسعود تیموری


به قلم همسر شهید آتش نشان مسعود تیموری

 

بسم رب الشهداء و الصدیقین 
 
می نویسم با قلمی شکسته ،دلی رسته،حنجره ای خسته و اشکهای فرونشسته برای شما عزیزان سفر کرده .
اما! از چه بنویسم ؟!!
از آسمان ابری دلهای بی قرار؟ 
از لحظه سخت خبر شنیدن پرکشیدنتان؟
 از حال غریب پدر و مادرهایتان؟
 از انتظارهای کودکانه ی کودکانتان؟
 از چشم به راه بودن همسرانتان تا بیاید و چراغ خانه رو روشن کنید؟ 
یا از چشم های اشکبار و دلهای ناباور مردمان کشورتان که خوب بدرقه ی خانه ی ابدیتان کردند؟
چقدر شهادت شما برای من آشناست و دلهره آور چقدر شهادتتان شبیه شهید ۹ سال پیش من است انگار زخمی کهنه سر باز کرده و سوزش آن تا اعماق وجودم زبانه میکشد.
میدانید وقتی از شهادتتان میگویند که در آتش سوخته اید یاد شهید خود می افتم که او هم در آتش سوخت وقتی میگویند شهید خدمتین یاد شهید خودم می افتم که شهید خدمت بود.
حال اما ما هنوز صبوریم به نداشتن .پس دستی به دلهایمان بکشید و برایمان دعا کنید تا داغتان را تاب بیاوریم .