بازگشت بنیامیه به صحنه آخرالزمان
بازگشت بنیامیه به صحنه آخرالزمان
بازگشت بنیامیه به صحنه آخرالزمان
حجتالاسلام مهدوینژاد: حکومت امیرالمؤمنین(علیهالسلام)، برای امت اسلامی پر از شهدآوردهای شفاست و حکومت معاویه، برای جامعه اسلامی پر از زهرآوردهای هلاکتبار است که دیدگان عبرتبین باید اینها را به درستی ببیند. // معاویه چهار راهبرد و سیاست مهم، برای رسیدن به اهدافش داشت: ایجاد تردید، تطمیع، تهدید و تخریب. // چرا امیرالمؤمنین(علیهالسلام) پایتخت اسلام را از مدینه به کوفه منتقل کردند؟// معاویه چگونه توانست یکی یکی بلاد اسلامی را از تحت حکومت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) خارج کند؟ // ماجرای الغارات را بخوانید... // معاویه زمانِ ما کیست؟ // سیاست غرب و اسرائیل برای اسلام چیست؟
شناسنامه:
عنوان مراسم: اینجا خیمهبرپاست...
موضوع سخنرانی: زهرآورد شجره زقوم
تاریخ: پنجشنبه 12/4/ 1404 شب هشتم از مراسم ویژه دهه اول محرم
مکان: مدینه العلم کاظمیه
راهی برای شناخت تکلیف
بحث ما این شبها درباره بازگشت بنیامیه به صحنه آخرالزمان و حوادث و وقایعی است که اتفاق میافتد. از ابتدا به تبارشناسی و جریانشناسی و مسائل پیرامون جریان بنیامیه، همچنین جریان مقابل آن، یعنی بنیهاشم که از شجره طیبه است، شروع کردیم. سپس از طریق روایات، به اثبات این معنا که تقابل جریان بنیهاشم و بنیامیه تا هنگام ظهور ادامه دارد پرداختیم. شیوهها و روشهای برخورد این دو جریان با همدیگر و آشنایی با این حوادث را بیان کردیم تا بتوانیم تحلیل درست در شرایطی که قرار داریم، داشته باشیم. بتوانیم تطبیق تاریخی درست بدهیم و در حوادث واقعی که در آن قرار میگیریم دچار تردید نشویم و در حد بضاعتمان تکلیف خودمان را بدانیم.
تقابل تاریخی امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و معاویه
معاویه از شجره خبیثه بنیامیه است که از هر خباثتی برای ضربه زدن به حریفش استفاده میکرد. معاویه نماد و قله بنیامیه است و امیرالمؤمنین(علیهالسلام) نماد و قله بنیهاشم. این دو شخصیت در یک مصاف تاریخی، در مقابل هم قرار میگیرند و صحنههای عجیب و غریبی خلق میشود که میبایستی درسها و عبرتهایی از این حادثهها بگیریم. حکومت امیرالمؤمنین(علیهالسلام)، برای امت اسلامی پر از شهدآوردهای شفاست و حکومت معاویه، برای جامعه اسلامی پر از زهرآوردهای هلاکتبار است که دیدگان عبرتبین باید اینها را به درستی ببیند. معاویه بنا ندارد به هیچ قیمتی شکست بخورد، پس از هیچ خباثتی فروگذار نمیشود. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) بنا ندارند به هر قیمتی پیروز شوند، پس از هر خباثتی فراری و مبرا هستند. محورش هم حق است و باطل. به قول مولانا که میگوید:
در جهان هر چیز، چیزی جذب کرد |
| گرم، گرمی را کشید و سرد، سرد |
قسم باطل، باطلان را میکشند |
| باقیان از باقیان سرخوشند |
ناریان من ناریان را جاذبند |
| نوریان مر نوریان را طالبند |
جریان نار و جریان نور با هم فرق میکنند. اصحاب خودشان را، دور خودشان جمع میکنند و سیره و سبک خودشان را اجرا میکنند. معاویه برای کسب قدرت و ثروت از حذف فیزیکی، حذف شخصیتی، ترور، جنگ روانی، جنگ اقتصادی، جنگ سیاسی، جنگ فرهنگی، مسمومیت افکارعمومی، تباه کردن نسل و ناموس و مال و جانها، هیچ ابایی ندارد.
راهبردهای معاویه برای رسیدن به اهدافش
معاویه چهار راهبرد و سیاست مهم، برای رسیدن به اهدافش دارد:
1- ایجاد تردید
تردید و شک همان جنگ شناختی است. کسانی که حق را میشناختند در حق شک میکردند. چون کار معاویه این بود که حق و باطل را ممزوج میکرد و مردم را فریب میداد و روشهای مختلفی داشت. دشمن هم امروز همین کار را میکند. کاری میکند که شما در مقدسات خود تردید کنید. شما در روشنترین مدافعان و فداییان و خدمتگزاران خودتان چنان تردید میکنید که آنها را جلاد تصور میبینید! تردید، جای شهید و جلاد را عوض میکند. تردید خیلی مسئله خطرناکی است. تردید باعث میشود اگر یک لحظه توقف کنید سر امام حسین(علیهالسلام) بالای نیزه برود.
2- تطمیع
معاویه بسیاری از شخصیتها را خرید. عبیداللهبنعباس را با یک میلیون درهم خرید؛ با اینکه دو تا از فرزندانش به دست معاویه کشته شده بودند. شبانه 8 هزار نفر را برداشت به اردوگاه امام حسن(علیهالسلام) رفت و کمر سپاه امام را شکست. اینها کسانی هستند که اهل دنیا و اهل معامله با تطمیع هستند.
3- تهدید
عدهای با پول گول نمیخورند، ولی سر جان گول میخورند. اگر قرار باشد جانشان به خطر بیفتد میترسند.
4- تخریب
تخریب کردن برای دو سال آخر حکومت حضرت هست که بعداً توضیح میدهیم.
حذف معاویه امالفساد، کار اصلی امیرالمؤمنین(علیهالسلام)
کار اصلی امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در دوران حکومتشان، مبارزه با معاویه به عنوان ریشه فساد بود. حضرت در حکومتشان میخواستند حق و عدالت را اقامه کنند؛ به سیره پیامبر(صلواتاللهعلیه) عمل کنند؛ قرآن و دین را اقامه کنند. حتماً مخالفانی داشتند و اولین کسی هم که حضرت میخواستند از سر راه بردارند معاویه بود. معاویه را شما مثل آمریکای امروز تصور کنید که ام الفساد قرن است. دشمنی اساسی جبهه حق با معاویه بود. معاویه بود که امت را به بیراه میبرد و بنیامیه بود که امت را یهودیسازی میکرد و حضرت همه تلاششان را کردند تا آن یهود امت، بر امت مسلط نشوند. معاویه هم هر کاری از دستش برمیآمد، میکرد تا به چنگ امیرالمؤمنین(علیهالسلام) نیفتد و از کمند امیرالمؤمنین(علیهالسلام) رها شود. برای فرار از دست امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و جنگ با امیرالمؤمنین(علیهالسلام) مانعتراشی میکرد.
جنگ جمل و مدیریت امیرالمؤمنین(علیهالسلام)
حضرت، جنگ جمل را مدیریت کرده و به نفع خودشان مغلوبه کردند. این اولین کاری بود که امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در خنثی کردن فتنههایی که معاویه طراحی میکرد، انجام دادند. معاویه تلاش میکرد که حضرت در این درگیریهای داخلی گیر بیفتند. موانع زیادی سر راه حضرت به وجود میآورد تا حضرت دستشان به معاویه نرسد و البته اهداف دیگری که پشت این ماجراها بود.
دومین نکته این بود که اگر جنگ به نفع امیرالمؤمنین(علیهالسلام) تمام میشد حضرت با سران فتنه چکار میکنند؟ باید سران فتنه مثل مروان حکم، مثل عبدالله زبیر را اعدام کنند. با همسر پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) میخواهند چه کنند؟ حتماً او را زندانی یا حبس میکنند. هر اقدامی انجام دهند یک فتنه دیگر میشود و شاید این فتنه سنگینتر از فتنه جمل از آب در بیاید، که وا اسلاما! همسر پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را حبس کردند! سران بزرگان امت اسلام را، فرزندان صحابه پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را اعدام کردند!
حضرت در این ماجرا هم وارد زمین بازی معاویه نشدند. اولاً عبدالله زبیر و مروان حکم را بخشیدند. از بقیه هم گذشتند و فرمودند اینها مسلمان هستند اموالشان برای خودشان است و بروند؛ نوامیسشان برای خودشان است؛ کسی تعرض نکند. حضرت این کار را کردند، یک جو دیگری اتفاق افتاد. معاویه انتظار نداشت که حضرت چنین کاری کنند و سران فتنه را ببخشند. گاهی سران فتنه، خودشان طعمه یک فتنه دیگری هستند. اینها را صاحبان بصیرت، اولوالالباب و اولوالابصار متوجه میشوند. حضرت طلحه و زبیر را از جنگ منصرف کردند، خود جملیها آنها را کشتند. همسر پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) ماند. حضرت، همسر پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را نصیحت کردند و با عزت و احترام با یک تیم حراستی، حفاظتی، نظامی به مدینه فرستادند. همسر پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) مرتب گله میکرد و اعتراض میکرد که علی بنابیطالب(علیهالسلام) چهل نفر مرد نامحرم را دور من گذاشته است. من در سایه و در آفتاب میروم اینها با من هستند. وقتی به مدینه رسیدند در خلوت، این مأموران، خودشان را آشکار کردند، ایشان دید هر چهل نفرشان زن هستند و لباس مرد پوشیده بودند و اینها آموزش دیده بودند به اصطلاح ما کماندو بودند اینها محافظ همسر پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) بودند. ایشان تعجب کرد و بعد تعریف و تمجیدهای زیادی از امیرالمؤمنین(علیهالسلام) کرد. اینجا باز توطئه معاویه خنثی شد. جریان به نفع امیرالمؤمنین(علیهالسلام) شد.
کار بعدی که امیرالمؤمنین(علیهالسلام) برای معاویه کردند، خیلی غیرمنتظره بود. این بود که جنگ جمل که تمام شد حضرت دیگر مدینه نرفتند، پایتخت مدینه است ولی نرفتند. مستقیم به کوفه رفتند و پایتخت را عوض کردند. عوض کردن پایتخت، هزینه دارد، هم هزینههای مالی دارد هم هزینههای دیگر دارد. کوفه بهترین مکان برای مرکز حکومت است.
دلایل انتخاب کوفه برای پایتخت
اولاً معاویه نقشههای زیادی برای مدینه داشت مدینه از بنیامیه و طرفدارانشان پر بود.
نکته دوم اینکه آنقدر امیرالمؤمنین(علیهالسلام) را در مدینه تخریب کرده بودند که حضرت خیلی وجههای نداشتند، حرف حضرت را نمیخواندند، با حضرت همراهی نمیکردند. مثل اینکه خون عثمان خلیفه سوم به گردنش است و مردم هم باور کنند، مردمی که در همان شهر زندگی میکردند.
نکته دیگر اینکه کوفه یک نقطه استراتژیک یا سوقالجیشی بود. کوفه، دسترسی آسانی به معاویه و شام داشت، نه به لحاظ مسافت، بلکه به لحاظ فراهم بودن محیط و دسترسی سریع و موانع کمتر. حضرت میخواستند با معاویه درگیر بشوند از این طریق راحتتر امکان داشت.
ظرفیت اقتصادی کوفه
کوفه یک منبع اقتصادی خیلی مهمی بود و حضرت میخواستند آن قدرت اقتصادی را تأمین کنند. حکومت مرکزی باید قدرت اقتصادی داشته باشد تا بتواند با دشمن مبارزه و یا جامعه را اداره کند. کوفه یک قدرت اقتصادی فوقالعادهای بود که حضرت آنجا را انتخاب کردند.
کوفه، بین مکه و مدینه و ایران قرار داشت و یک شاهراه اقتصادی بینالمللی بود. راه اقتصادی هند و چین و ایران و حرکت به سمت عراق و عربستان و روم، از اینجا میگذشت. شاهراهش کوفه بود. آنجا خود به خود ظرفیت اقتصادی بالایی داشت، از منابع سرشار خاکی و آبی هم برخوردار بود.
منبع انسانی کوفه
کوفه یک منبع انسانی فوقالعاده برای حضرت بود. شیعیان اعتقادی که معتقد بودند امیرالمؤمنین(علیهالسلام) جانشین پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) است و ولایت دارد، در کوفه زندگی میکردند. در مدینه نبودند. شیعیان سیاسی هم در کوفه بودند. شیعیان سیاسی، یعنی اعتقادی به ولایت و امامت حضرت نداشتند، ولی ملتزم به حکومت مرکزی بودند. هر کس حاکم بود، تحت فرمانش بودند. اینها در کوفه بودند. خیلی از این جنگاورها و انبوهی از نظامیان آنجا زندگی میکردند. طوری بود که امیرالمؤمنین(علیهالسلام) وقتی از مدینه خارج شدند، هفتصد نفر با حضرت بودند. اما در جنگ جمل، با اینکه آن آدم کذایی حاکم کوفه بود، و ابوموسی اشعری مانع بود و با حضرت همراهی نکرد (مردم کوفه ابوموسی را میخواستند)، وقتی حضرت، امام مجتبی(علیهالسلام) را فرستادند، ایشان سخنرانی کرد، 12هزار نفر از کوفه همراه شدند. این ظرفیت کوفه بود.
کوفه یک شهر زنده و آمادهتری نسبت به مدینه بود. مردم مدینه آسیب سیاسی و آسیبهای اعتقادی دیده بودند. کوفه چون از مرکز حکومت دور بود، هنوز روحیه انقلابی و سلحشوری و جنگاوری در آن مردم بود. در مدینه این خبرها نبود.
حضور ایرانیها در کوفه
کوفه به ایران نزدیک بود. ایرانیها وقتی به عراق آمدند، در دولتهای قبل از امیرالمؤمنین(علیهالسلام)، به آنها موالی (یعنی شهروند درجه دو) میگفتند. نسبت به حقوق اجتماعی بیتالمال و خیلی چیزهای دیگر با سایر مسلمانها علیالسویه نبودند. وقتی امیرالمؤمنین(علیهالسلام) آمدند، طبق قرآن و سیره پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: ما عرب و عجم نداریم، «إنَّ أکرَمَکُم عِندَ الله أتقاکُم»[1]. هر کس در این جامعه سهمی دارد و ایرانیها را از شهروند درجه دو بودن بیرون آورده و به اینها مثل بقیه احترام میگذاشتند و به عدالت رفتار میکردند.
ایرانیان در صفین
وقتی حضرت برای صفین حرکت میکردند، در راه به شهر الانبار رسیدند، ایرانیها هم در کوفه، هم در شهر انبار بودند. خبر به ایرانیان آنجا رسید که امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میخواهند از این شهر عبور کنند همه برای استقبال حضرت آمدند. منتها طبق سنت گذشتگان، دست بسته حالت رکوع و بعضیهاشون حالت سجده در مقابل حاکم وقت خم میشدند. حضرت از اسب پیاده شدند، بازوهایشان را گرفتند، از زمین بلندشان کردند فرمودند: هیچ وقت در مقابل یک انسان دیگر ولو حاکم باشد، سجده و رکوع نکنید. سجده فقط برای خداست. این حرفهای امیرالمؤمنین(علیهالسلام) به عنوان یک حاکم، دل از ایرانیها برد و شیفته امیرالمؤمنین(علیهالسلام) شدند. خیلی از اینها به امیرالمؤمنین(علیهالسلام) پیوستند و جزء لشکریان حضرت شدند.
ماجراهای صفین
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) طراحی و تدبیر میکند، دست برتر را دارد. معاویه را در پروژهها شکست میدهد. در این مدت نامههایی بین امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و معاویه رد و بدل میشود. درگیری لفظی که حضرت او را عزل کرده، اما معاویه میگوید من کنار نمیروم. نهایتاً به حضرت میگوید: میخواهی بجنگی من هم میجنگم. حضرت برای دفع شر معاویه حرکت میکنند. قرار شد سراغ معاویه بروند. حضرت دارند میروند صفین تا کار معاویه را یکسره کنند. حضرت دست برتر را داشتند، جنگ سنگینی بود. لیله الحریر را توضیح دادیم، نزدیک بود که مالک اشتر خیمه معاویه را بزند و عمروعاص را از پا در بیاورد، ریشه بنیامیه را بکند و عالم اسلام را نجات بدهد، اما ماجرای نفوذیهای سپاه و بیبصیرتی مردم ورق را برگرداند و بعد از پنج ماه جنگ و آن همه کشتهای که از دو طرف روی زمین مانده بود، کار به حَکمیت رسید. حضرت زیر تیغ حکمیت رفتند. خود ماجرای حکمیت یعنی گفتگوی ابوموسی اشعری که منتخب مردم کوفه بود و عمروعاص که منتخب مردم شام بود نزدیک ده ماه طول کشید.
خروج خوارج
در مدت مذاکرات، خوارج گفتند ما پشیمان شدیم، نزد خدا توبه کردیم، محضر امیرالمؤمنین(علیهالسلام) آمدند که شما هم توبه کنید. حضرت فرمودند: اولاً من کاری نکردم که توبه کنم. ثانیاً شما خودتان حکمیت را به من بار کردید و بعد ما پذیرفتیم که مذاکرات حکمیت اتفاق بیفتد، ما که نمیتوانیم زیر تعهد خودمان بزنیم. ما متعهد به مذاکرات هستیم. صبر میکنیم تا نتیجه مذاکرات بیاید، اگر طبق حکم خدا و قرآن حکم شده باشد، میپذیریم. اگر خلافش باشد، قبول نمیکنیم. اینها از حضرت جدا شدند. دوازده هزار نفر رفتند و در منطقهای به نام حَروراء در جنوب کوفه یک اردوگاه اعتراضی علیه امیرالمؤمنین(علیهالسلام) درست کردند. آنجا نفرین میکردند و سخنرانی و جوسازی میکردند. اینها هم یک فتنهای شدند. یکی از سران خوارج، اشعث بنقیس بود. حضرت با آنها صحبت کردند، مجابشان کردند که به شهر بیایند تا در دسترس خودشان باشند. در شهر ماندند. بعد از مدتی دوباره شروع به تحریک مردم و جوسازی کردند. حضرت به عوامل حکومت خودشان فرمودند که با اینها کاری نداشته باشید، مگر اینکه دست به شمشیر ببرند و محاربه کنند. آن موقع تکلیفشان روشن است وگرنه با آنها کاری نداشته باشید. اعتراض میکنند، به من فحش میدهند، با اینها کاری نداشته باشید، حقوقشان هم از بیتالمال قطع نکنید، مگر اینکه محاربه کنند. در آن مدت محاربه نکردند. این جماعت بعد از مدتی دوباره حرکت میکنند، نزدیک بغداد در منطقه نهروان اردوگاه اعتراضی میزنند و فتنه دوباره شروع میشود.
نتیجه مذاکرات
حضرت دوباره تدارک دیدند که اگر مذاکرات نتیجه نداد، با معاویه بجنگند. در این حین که حضرت منتظر بودند، نتیجه مذاکرات میآید. متوجه میشوند آقای ابوموسی اشعری نفوذی، امیرالمؤمنین(علیهالسلام) را عزل کرده و معاویه حاکم جامعه اسلامی شده است. حضرت فرمودند: ما این نتیجه را قبول نداریم. حضرت برای جنگ با معاویه لشکر را تجهیز میکنند.
فتنه خوارج
سر راهی که به صفین میروند، خبر میرسد که خوارج همسر جناب عبدالله بنخباب به جرم اینکه محب امیرالمؤمنین(علیهالسلام) بوده، را گرفتهاند، سرش را بریده و جنین در رحمش را بیرون آوردهاند و با آن بازی میکردند. اینها همان داعش هستند. حضرت فرمودند: اول سراغ اینها برویم. دوباره مسیر جنگ از معاویه چرخید. حضرت داشتند میرفتند سراغ معاویه، که جمل درست شد. بعد در صفین درگیری با معاویه کار به حکمیت کشید، دور متوقف شد. حالا حضرت بعد از یک سال و اندی که نتایج آمده میخواهند بروند دوباره سراغ معاویه، دوباره اتفاق دیگری میافتد، یک مانع دیگر درست میشود. حضرت سراغ خوارج میروند، میگویند که اگر قاتلها را تحویل بدهید، ما با شما کاری نداریم.
اینها یک صدا میگویند که ما همه قاتل هستیم! حضرت نصیحت میکنند و اتفاقات مفصلی میافتد و بالاخره جنگ شروع میشود. از سپاه امیرالمؤمنین(علیهالسلام) نه نفر هم شهید نمیشوند و از سپاه خوارج نه نفر بیشتر زنده نمیمانند! جالب اینکه حضرت قبل از اینکه جنگ شروع شود یک سخنرانی میکنند، هشتهزار نفر از این دوازدههزار نفر برمیگردند. شما قصه را ببینید. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) چه قدرتی دارند که با یک سخنرانی هشتهزار نفر را برمیگرداند! اینجا هم دست برتر با امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میشود. حضرت دارند به جلو میروند با اینکه این همه مانع جلوی پایشان میاندازند، با تدبیر تمام دارند به جلو میروند، یکی یکی فتنهها را دارند خنثی میکنند. فتنه خوارج را میخوابانند و معاویه برای بار دوم از رویارویی با حضرت نجات پیدا میکند و فرصت پیدا میکند.
فتنه اشعثبن قیس
از جنگ با خوارج با پیروزی فارغ شدند؛ حضرت دارند به سمت معاویه لشکرکشی میکنند. در مسیر به سمت معاویه، اشعثبنقیس(لعنتاللهعلیه) بلند میشود و میگوید بهتر نیست برویم کوفه یک استراحتی بکنیم؟! این سپاهیان ما خستهاند در جنگ بودهایم تا کی باید جنگ باشد؟! لااقل برویم کوفه یک استراحتی بکنیم، تجدید قوایی بکنیم بعد راه بیفتیم. چقدر ما باید برای مبارزه با معاویه هزینه بدهیم؟! این مردم خسته شدهاند و بعضی حرفهای اینجوری میزند.
این حرفها در یک چنین مقطعی گل میکند و طرفدار پیدا میکند. یک عده گفتند بله ما خستهایم برویم کوفه استراحتی کنیم. این حرف گرفت، صدای همه بلند شد، حضرت مجبور شدند و به سمت کوفه رفتند. رفتن به کوفه همانا و تا آخر عمر امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در کوفه ماندن همان! دیگر فرصت و قدرت اینکه حضرت از کوفه بیرون بیایند و این سپاه را تجهیز کنند و علیه معاویه کاری انجام بدهند به وجود نیامد. جریان نفوذ و جریان یهود کار خودش را کرد. حضرت در اوج قدرت تدبیر، یکی یکی این فتنهها را خنثی کردند.
معاویه زمان ما
فکر میکنید معاویه کیست؟ معاویه الان یک نسخهای مثل نتانیاهو دارد که اینگونه یکدفعه دستچین میکند و بهترین انسانهایی که دست و بازو و چشم و گوش و وجود و همه چیز انقلاب هستند را ترور میکند.
شهادت عمار
معاویه یکی مثل عمار را از امیرالمؤمنین(علیهالسلام) گرفت که دیگر جایش پر نشد. در همان جنگ صفین، عمار به شهادت رسید. عمار را که شهید کرد، خوشحال شد. یکدفعه این خبر پرتکرار شد که پیامبر(صلواتاللهعلیه) یک روزی فرمودند: «عمار تقتلک الفئة الباغیة»، ای عمار! یک گروه سرکشی تو را میکشند. سر زبانها افتاد که معاویه سرکش است، پس اینها بر باطل هستند. داشت قصه عوض میشد، خود عمار هم که همیشه جلو میافتاد و تبیین میکرد دیگر نبود، کسی هم مثل عمار دیگر نداشتیم، یکدفعه از اردوگاه معاویه صدا درآمد که ما عمار را نکشتیم؛ علی، عمار را کشت! علی او را به معرکه آورد، اگر او را نیاورده بود عمار الان شیخ و بزرگ ما بود! یک عده باور میکنند. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) خودشان در صحنه آمدند و فرمودند: اگر عمار را من کشتم پس حمزه را هم پیغمبر(صلواتاللهعلیه) کشتند! چون ایشان او را به میدان جنگ آوردند. یکدفعه همه گفتند عجب! راست میگوید. صحنه اینجوری است اشعث همه را به آنجا میکشاند، بعد چنین اتفاقاتی در کوفه میافتد، دیگر امیرالمؤمنین(علیهالسلام) زمینگیر میشود.
ماجرای الغارات را بخوانید...
کتاب الغارات را مطالعه بفرمایید. این کتاب را امام خامنهای(حفظهالله) به حاج قاسم(رحمتاللهعلیه) معرفی کردند و فرمودند این کتاب را بخوان. ماجراهای دو سال پایانی حکومت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) است. همان دو سالی که امیرالمؤمنین(علیهالسلام) بر منبر مینشستند، «فضرب علی خده»؛ به صورتشان میزدند. به اینها میگفتند بیایید به جنگ برویم ولی نمیآمدند. دو سال آخر که زجرآورترین دوران برای امت اسلام و شیعه بود. سخت است مردم جمع نمیشوند. عدهای مثل اشعث مردم را ناامید کردند، روحیهها را گرفتند. معاویه با خریدن سران حکومت و کارگزاران امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و متواری کردن آنها، بیاعتمادی و یأس را بر جامعه حاکم کرده است. مردم قدرت تحلیل ندارند، نمیفهمند مقصر کیست و مشکل از کجاست. ایمان قوی هم ندارند، از جنگ هم به اصطلاح دلزده شدهاند، هر چه حضرت سخنرانی میکنند، به صورت خودشان میزنند، داد میزنند، دیگر اینها برای جنگ جمع نمیشوند.
فتنههای معاویه در غارات
معاویه در این دو سال آخر چه کار میکند؟ خلاصه بگویم دیگر جنگ عمومی راه نمیاندازد چون تجربه کرد که در همه جنگهای عمومی، حضرت پیروز شدند. جنگ صفین هم که آخرین آنها بود که این همه طول کشید آخر هم معاویه پیروز نشد. حکمیت کرد و قسر در رفت. بنابراین فهمید در میدان رودررو نمیتواند با حضرت بجنگد. تدبیر را عوض کرد، دوران غارات شد. یکسری فرماندهانش را گذاشت اینها به سرحدات حکومت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) تعرض میکردند، به نوامیس تجاوز میکردند اموال را غارت میکردند و میرفتند. یک شب میآمدند، دو ساعت تجاوز و غارت میکردند و میرفتند. اینها روی دست امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میماند. دوباره چند وقت دیگر آنطرف مرزها یک اتفاقی اینجوری میافتاد. در سرحدات نیرو میخواست برای مبارزه اما پای کار نمیآمدند.
در زمان حال
قبل از این جنگ 12 روزه که ما داشتیم، از پارسال اتفاقاتی افتاد: مثلاً یکدفعه جایی را در اصفهان منفجر میکردند، مردم احساس کردند جنگ شده؟ نه. یک دانشمند را ترور کردند مردم احساس میکنند جنگ شده؟ نه. تشییع جنازه میکنیم، گریه میکنیم، مرثیهسرایی میکنیم ولی احساس نمیکنیم جنگ شده پس برای مقابله هم حرکت نمیکنیم. این خرده زدنها، این ریزدعواها دقیقاً مثل این است که دو نفر مقابل یکدیگر باشند، گارد دعوا ندارند ولی یکدفعه یک مشت به گردن طرف مقابل میزند، عقب میرود و چند وقت دیگر میآید یکی دیگر آنطرف کمرش و در نقاط حساس میزند. طرف مقابل کمکم از پا درمیآید، کسی هم نفهمیده که یک جنگی اتفاق افتاده. دعوا در کوچه بوده و چنین اتفاقی افتاده است.
آمادگی بهتر مردم برای جنگ علنی
حضرت اینجا داد میزد بیایید برویم مقابله کنیم، معاویه دارد شما را نابود میکند... ولی گوش نمیدادند، نمیآمدند. درحالیکه اگر جنگ نمایانی اتفاق میافتاد دوباره به میدان میآمدند. الان وقتی جنگ شد همه پشت جمهوری اسلامی آمدند وقتی موشکها به تهران رسید، در شهرهای ما جنگ شد، یکدفعه دیدید همه آمدند با هر فکر و سلیقه و با هر ظاهری همه آمدند؛ همه جدی گرفتند. معاویه فهمید اگر بخواهد امیرالمؤمنین(علیهالسلام) را زمینگیر کند باید چه کار کند. مردم کوفه را هم میشناخت؛ اینطوری کمکم شهرها را گرفت. بلاد اسلامی را از دست امیرالمؤمنین(علیهالسلام) بیرون آورد.
خارج کردن مصر از حکومت امیرالمؤمنین(علیهالسلام)
اولین شهر، مصر بود که جلسه قبل توضیح دادم. مصر یک قدرت اقتصادی بود. معاویه مصر را گرفت. خراج مصر را هم برای کودتا علیه امیرالمؤمنین(علیهالسلام) هزینه میکرد. در بلادی که دست امیرالمؤمنین(علیهالسلام) بود. فهمید کجا را بزند بعد از آن کمکم شهرهای شمالی عراق را گرفت. کسی پای کار نیامد، بعد مدینه را گرفت، مکه را گرفت، یمن را گرفت. هفتادهزار نفر در این سه شهر کشته شدند آرام آرام جلو رفت و دیگر حکومت مرکزی توان نداشت چون مردم پای کار نبودند.
خیانت کارگزاران امیرالمؤمنین(علیهالسلام)
در همین اثنا بسیاری از کارگزاران امیرالمؤمنین(علیهالسلام) خیانت کردند. در جامعه آن وقت چه اتفاقی میافتد که حضرت در نامه چهلویک نهجالبلاغه خطاب به عبداللهبنعباس که از طرف امیرالمؤمنین(علیهالسلام) حاکم بصره بود، او را توبیخ میکنند. زد و بند میکند، اختلاس میکند و به مکه میرود و آنجا خانه میخرد، کنیز میخرد! حضرت نامه مینویسند میگویند وقتی که کارگزاران من به من خیانت کردند، تو آن موقع به من خیانت کردی، پشت من را شکستی و با پول بیتالمال خانه و کنیز خریدی و چه کردی و چه کردی!
بیبصیرتی و ضعف ایمان مردم
اینها حکومت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) را فلج کرد. مشکل بیبصیرتی و ضعف ایمان مردم بود. امام خمینی(رحمتاللهعلیه) فرمودند: مردم ما از مردم عصر رسولالله(صلواتاللهعلیه) و حضرت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در کوفه و حجاز بهتر هستند. واقعاً همین است. 46 سال است، دختر و پسرهایمان هم پشت جمهوری اسلامی درآمدهاند و میگویند جانم فدای رهبر. همانهایی را که مغز و دل و ظاهر و زلفهایشان را و همه چیزشان را غرب، ترامپ و صهیونیستها - به خیال خودشان- برده بودند. تازه اینها دارند پیادهنظام جمهوری اسلامی میشوند؛ این مردم فرق میکنند. منتها باید حواسمان باشد گول نخوریم.
حق را بشناس تا اهل حق را هم بشناسی
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) با تدبیر خودشان داشتند معاویه را مغلوب میکردند؛ اما عواملی مثل بیبصیرتی مردم، نفوذیها و جاسوسها، عواملی مثل سادهاندیشی ورق را برگرداند. طرف وسط میدان جنگ صفین به حضرت میگوید که آقا ما شک کردیم الان حق با شماست یا با آنهاست! آنها پرچم ما را دارند، نماز هم میخوانند، مثل ما هستند، آنها قرآن میخوانند. اصلاً قرآن سر نیزه کردند و واسطه کردند! به شک افتاد. حضرت فرمودند: دین خدا که با آدمها شناخته نمیشود! «اعرف الحق تعرف اهله»[2]؛ حق را بشناس تا اهلش را بشناسی. تو با آدمها میخواهی حق را بشناسی؟! تراز معرفت جامعه وقتی در این حد باشد که به خاطر این و آن اعتقادات و رأی مردم بالا پایین بشود؛ معیار، حق نباشد، معیار، گفتمان انقلاب نباشد، وقتی معیار شخص ولیفقیه به عنوان محور حق نباشد اشخاص دیگر تعیینکننده باشند، همین میشود.
الحمدلله که علیرغم این فتنهها، جامعه ما از گردنهها عبور کرد.
ناامن کردن شاهراه اقتصادی امیرالمؤمنین(علیهالسلام)
این را به عنوان تتمه و نتیجهگیری از این بحث عرض میکنم. معاویه شاهراه اقتصادی امیرالمؤمنین(علیهالسلام) یعنی کوفه را ناامن کرد. وضعیت را به هم ریخت. بعد از اینکه همه ظرفیتهای انسانی امیرالمؤمنین(علیهالسلام) را از دست ایشان گرفت، یا شهید کرد یا خرید. همه بلاد را از مصر و حجاز و عراق و ایران... همه را از دست حضرت خارج کرده بود. فقط کوفه دست امیرالمؤمنین(علیهالسلام) مانده بود، کوفهای که قدرت اقتصادی بود. حضرت فرمودند در این کوفه، بعد از این همه جنگ، این همه حادثه، کسی نیست که از منزل، مسکن و تغذیه محروم باشد. با آن همه فشار، حضرت آن فضا را برای کوفه فراهم کرده بودند.
معاویه مصر را گرفته بود، قدرت اقتصادی را برگردانده بود و ظرف چهار-پنج سال، فضا را به نفع خودش جمع کرد. این، آن سیاستهای معاویه و یهود در امت اسلامی بود.
سیاست غرب و اسرائیل برای اسلام
اسرائیل و تمدن غرب که امروز همان یهودیهای صدر اسلاماند و آمریکا -برای تاریخِ الانِ ما- دنبال چه هستند؟ همیشه دنبال منابع اقتصادی کشورهای مختلف و قبضهکردن قدرت اقتصادی دنیا بودهاند. زیرا پول میخواهند تا بتوانند آقایی کنند. همین هم هست! منتهی فقط پول نیست... آنها فقط پول را میبینند.
آنها اغتشاشات را در کشور ما مدیریت میکنند. جاسوس در کشور ما میخرند. زمینهها را فراهم میکنند، از بیرون و از طریق عواملشان در داخل مشکلات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی برای ما ایجاد میکنند.
گروه جی هفت
مسئولین جمهوری اسلامی در سالهای اخیر برای اینکه معضل اقتصادی را حل کنند، تدابیری کردهاند. گروه جی هفت، قویترین و قدرتمندترین گروه اقتصادی دنیاست که 28درصد اقتصاد دنیا در دست آنهاست.
جریان بریکس
طی هفده-هجده سال گذشته، یک جریان اقتصادی دیگری در این طرف دنیا یعنی شرق، به نام بریکس درست شده است. الان 32درصد اقتصاد دنیا را بریکس در دست گرفته است. از گروه جیهفت بالاتر رفته است! یعنی الان کارآمدترین و بزرگترین گروه اقتصادی دنیاست که در برابر مدرنترین جریان اقتصادی غرب ایستاده است. دارد قدرت اقتصادی را از غرب به شرق منتقل میکند.
نکته مهم این است که با حذف دلار دارد این کار را انجام میدهد! یعنی دارد معاملات جهانی را خارج از دلار پیش میبرد. این یعنی زمین زدن و نابود کردن آمریکا و اسرائیل و کشورهای همپیمانشان.
ایران از زمان آقای رئیسی(رحمتاللهعلیه) عضو رسمی بریکس شد. این یعنی یک کار اساسی و زیربنایی اقتصادی. صندوق بینالمللی پول اعلام کرد اگر بریکس محقق شود، ایران در سه- چهار سال آینده تبدیل به قطب اقتصادی منطقه خواهد شد. بسیاری از مشکلات رفع خواهد شد.
فتنه زن، زندگی، آزادی
بلافاصله آمریکا و اسرائیل و همپیمانانشان علیه جمهوری اسلامی فتنهای طراحی کردند؛ فتنه زن، زندگی، آزادی که ۱۴۰۱ اتفاق افتاد، طرح نتانیاهو بود. خودش پشت آن درآمد. از او فیلم هم هست که به فارسی میگوید: زن، زندگی، آزادی؛ بعد این فتنه در کشور ایجاد میشود. این فتنه دو لبه است: یکی که یک تهاجم سنگین فرهنگی را علیه ایران رقم میزند، یکی هم تهاجم اقتصادی. تهاجم اقتصادی را خیلیها ندیدند! مردم ندیدند، ماها ندیدیم.
ضربه اقتصادی فتنه «زن، زندگی، آزادی»
تهاجم اقتصادی چه بود؟ ایران به عنوان عضو رسمی بریکس، کشوری که خط ترانزیت از آن عبور میکند، ناامن شد. بریکس کنار کشید. چین و بعضی از کشورها گفتند: ما نمیتوانیم سرمایهگذاری کنیم. یعنی ایران از مدار قدرت اقتصادی باید خارج شود. آقای رئیسی(رحمتاللهعلیه) و دولتِ وقت تلاشهای زیادی کردند و اینها را دوباره برگرداندند.
حالا چه اتفاقی افتاد؟ این اتفاق که ایران از مدار قدرت اقتصادی خارج شود رقم خورد. یعنی اینها موفق شدند که کشور را ناامن کنند و سرمایهگذار نیاید در این کشور سرمایهگذاری کند.
بعد آنها، یعنی خود اسرائیلیها آمدند یک خط تجارت و حملونقل را راه انداختند، یک خط جدید اقتصادی که از ایران هم عبور نمیکند تا ایران نفع ببرد؛ از هند به عمان میآید، به عربستان میرود و در آخر مقصدش فلسطین اشغالی و اسرائیل است! اسرائیل قرار بود با این طرح که به آن آیمِک میگفتند به قطب اقتصادی دنیا در شرق و غرب تبدیل شود.
برکات طوفان الاقصی
هفت اکتبر آن اتفاق افتاد و طوفان الاقصی شد. یک دفعه ابهت امنیتی و قدرت اسرائیل شکست. اسرائیل ناامن شد. حماس اسرائیل را زد. همان بلایی که سر ما آوردند، سر خودشان آمد! اسرائیل ناامن شد، دیگر سرمایهگذاری نمیشد. از آن طرف، یمن یکسره عربستان را میزد. عربستان خط ترانزیت برای آیمک بود. آنجا را هم ناامن کردند! همه چیز به هم ریخت. آمریکا وسط آمد، حملات عربستان را مدیریت کرد و آتشبس اعلام کرد! برای چه گفت آتشبس؟ برای اینکه این خط ترانزیت درست شود. یمنیها زدند! باز هم یمن دارد میزند، از همه طرف میزند. در این فرصت تنفس، جمهوری اسلامی توانست چکار کند؟ بریکس را احیا کند! الان زیرساختهایش در کشور دارد اجرا میشود.
این، آن درگیری مهم است. صدر اسلام، یهود از طریق بنیامیه با اسلام، با امیرالمؤمنین(علیهالسلام)، با پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) مبارزه میکرد. آنها را تحت فشارهای اقتصادی، سیاسی، نظامی و امثالهم قرار میداد. الان هم یهود علیه جمهوری اسلامی برای فشار، برای از مدار خارجکردن جمهوری اسلامی طراحی میکند.
نزدیک قلهایم
امام خامنهای(حفظهالله) میفرمایند: ما نزدیک قلهایم. ما باید این را ببینیم! ما این جنگها را بردیم. ما جنگ دوازدهروزه را جایی متوقف کردیم که هزینهای که برای آنها تراشید، بیشتر از هزینهای بود که برای ما بود. جنگ تحمیلی بود، اما صلح دیگر تحمیلی نبود! ما با تدبیر مقام معظم رهبری(حفظهالله)، با این مردمی که پای انقلاب ایستادند و تازه خیلیها انقلابی شدند، با این مردم میتوانیم این انقلاب را به آن قله برسانیم. لذا اگر میبینیم یک ذره فضا و اوضاع آرام میشود، حواسمان باید جمع باشد.
امروز سکوت جایز نیست!
الان ترامپ، مقام معظم رهبری(روحیلهالفداء) را تهدید کرده است بعد ما سکوت میکنیم! حرفی نمیزنیم، یقه پاره نمیکنیم، تجمع نمیکنیم. کاری نمیکنیم! داد نمیزنیم، بیانیه نمیدهیم. این مثل همان حملات معاویه به سرحدات است. آخرش به آن بیتفاوتیهای مردم و به شهادت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) منجر شد.
میگویند که حضرت در آن روزهای آخر با هزار زحمت دوباره سپاه را تجهیز کرد برای اینکه به سمت معاویه بروند. همان اثنا که قرار بود این اتفاق بیفتد یکدفعه خبر آمد حضرت ضربت خوردند!
وقتی دشمن دارد رهبر و فرمانده را مورد خطاب قرار میدهد، دهنش را باید خرد کنید! فریاد باید بزنید! نهاد یا گروه مردمی هستید، هیئت هستید، باید نشان بدهید مدافع هستید. فکر نکنید موشک بوده، جنگ بوده ما وظیفهای نداریم. مردم باید دفاع کنند! مشکل امیرالمؤمنین(علیهالسلام) این بود که مردم پای کار ایشان نمیآمدند.
این هیئت باید فریاد بزند! اهالی این شهر باید فریاد بزنند! دارالعباده باید فریاد بزند! مردم در استانهای مختلف باید نشان بدهند، به دنیا مخابره شود. مرگ بر آمریکا!
عهد خون
من حقیقتاً به دوستان گفتم ما فردا شب همه اینجا کفنپوش بیاییم! کل جمعیت خواهران، برادران، کفن بپوشیم. هرچه زودتر این اتفاق رقم بخورد و یک بیانیه محکم و کوبنده هم بدهیم که همهمان حاضر هستیم انشاءالله تا هر کجا برویم، به این فتوای مراجع عظام عمل بکنیم. تا هر کجایی که باید و لازم است برویم و ریشه ترامپ و نتانیاهو را انشاالله بکنیم!
صَلَّی اللهُ عَلَیْکَ یَا أَبَاعَبْدِاللَّهِ
بدانید این روضهها، این گریهها، همین نالهها و این مجالس هست که روح حماسه را در ما زنده نگه میدارد و این انقلاب را بیمه میکند. شب حضرت علیاکبر(علیهالسلام) است. حضرت پای روضه علیاکبرش فریاد میزد. مقاتل نوشتهاند هیچ حالتی را کنار هیچ شهیدی مثل علیاکبر ندیدند! حضرت از روی اسب پیاده نشد، از اسب پایین افتاد، و زانوزانو طرف پاره تنش آمد.
رسم یهود؛ کشتن انبیاء و پسرانشان
رسم یهود این بود وقتی انبیاء را میکشتند، ابنای انبیاء را هم میکشتند! یعنی فرزندانشان را هم میکشتند تا دیگر کسی بالا نیاید. انبیاء و أبنای انبیا را با هم میکشتند. لذا در کربلا وقتی امام حسین(علیهالسلام) را کشتند، فرزندان امام حسین(علیهالسلام) را هم کشتند!
وقتی کاروان اسرا به مجلس یزید ملعون رسیدند، یزید گفت: تو خودت را معرفی کن! حضرت زینالعابدین(علیهالسلام) فرمودند: علیبنالحسین هستم. گفت: مگر علیبنالحسین را خدا در کربلا نکشت؟! حضرت فرمودند: او برادر بزرگتر من بود که لشکریان تو او را کشتند!
یعنی برنامه داشتند که پدر و پسر را با هم بزنند تا کسی باقی نماند که این علم را بلند کند، عین یهود. برای همین این ملعون وقتی دید حضرت زنده هستند، تعجب کرد!
پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: یهود امت من، بنیامیه هستند که حسن و حسین من را میکشند. قصه، قصه یهود است! لذا علیاکبر(علیهالسلام) را حضرت مشایعت کردند. حضرت آیتالله مظاهری(حفظهالله) روضه را اینگونه میفرمودند: تنها کسی که امام حسین(علیهالسلام) وقتی کنار بدنش آمد تا با او وداع کند تا عالم برزخ او را بدرقه کرد، علیاکبر(علیهالسلام) بود! یعنی روح اباعبداللهالحسین از بدن مفارقت کرد. همان که شاعر میگوید:
لشکر کوفه و شام استاده
به تماشای شه و شه زاده
شه روی نعش علی افتاده
همه گفتند حسین جان داده