آیا خانه و خانواده مانع اجتماعی شدن خانمهاست؟
آیا خانه و خانواده مانع اجتماعی شدن خانمهاست؟
آیا خانه و خانواده مانع اجتماعی شدن خانمهاست؟
حجتالاسلام مهدوینژاد: شما خانمها ربُ البیت خودتان باشید! یعنی پروردگار خانهای که آینده و سرنوشت جامعه را رقم خواهد زد...// کارِ زن روزبازی درآوردن و جلوه گری نیست! کار زن به اصطلاح «کارچاقکنی» در جامعه نیست، بلکه کار زن این است که باید مرد را بسازد و مرد دنیا را... // حتی دشمنان ما هم فهمیدند که محور همه خانوادهها در عالم زنها هستند. لذا دشمن در غرب خانواده را متلاشی کرده و زن را به فساد کشیده است و اینجا را هم... // در مسائل اجتماعی محدودیتی بین زن و مرد نیست، فقط یک مقدوریت شرط است. یعنی باید شأن را دید، ضرورت را دید. اگر ضرورت اقتضا کرد، گاهی بر یک بانویی واجب میشود که وارد فضای اجتماعی شود. ولی اصل و اصل و اصل بر فرماندهی این سنگر، یعنی خانواده است // اصل جایگاهی که خداوند متعال به زن داده است، این است که زن جایگاهش، پایگاهش و سنگرش خانواده و خانه است. سنگری که از آنجا عالَمی را مدیریت میکند، جامعه را مدیریت میکند. این یعنی عدل. «العدل وضع الشی فی ما وضع له»، عدل یعنی قراردادن هر چیزی در جای خودش. رب البیت، مربی خانه، پروردگار خانه، فرمانده پایگاهی که از آن پایگاه نیروهایی به سمت فتح قلهها گسیل میشوند. فرمانده این پایگاه زن است، مادر است
شناسنامه:
عنوان: مراسم شام شهادت حضرت ام البنین(سلاماللهعلیها)، ویژه بانوان
موضوع: ربُّ البیتِ خودت باش!
تاریخ: چهارشنبه، ششم دی ماه 1402
مکان: حسینیه ارگ
تعریف عدل // آثار سه گانه عدل در پدیدههای عالم
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) درباره عدالت، تعریفی دارند که میفرمایند: «العدلُ وضعُ کلّ شیء فی موضعه و إعطاءُ کلِّ ذی حقٍ حقَه»[1]؛ عدل یعنی قرار دادن هر چیزی در جای خودش و دادن حق هر صاحب حقی... یعنی نگاه به شایستگی کردن و مراعات شایستگیهای هر فرد.
اگر عدل در دنیا حاکم باشد و عدالت بر جامعه، بر اخلاق مردم دنیا، خصوصاً بر اخلاق مؤمنین حاکم باشد، هر چیزی در جای خودش قرار میگیرد و هر صاحب حقی به حق خودش میرسد.
عدل 3 نتیجه دارد: 1ـ باعث استحکام امور میشود. 2ـ باعث بهرهوری خوب از امور میشود. 3ـ باعث زیبایی امور میشود. این سه، دستاورد عدل است و متقابلاً ظلم این است که هر چیزی در جای خودش قرار نگیرد. مثلاً به بدن انسان دقت کنید خداوند چطور دندانهای آسیاب را در عقب دهان قرار داده و دندانهای نیش را در جلوی دهان... یا به صورت انسان دقت کنید که چطور خداوند بینی و چشمها و... را هر کدام در جای خود آفریده است. هم بهره برداری از نعمتها را آسان کرده و هم استحکام و زیبایی بخشیده است.
در یک بنای ساختمانی هم همین است. در مهندسی ساختمان نکاتی را باید رعایت کنند که هم به استحکام و هم به زیبایی بنا کمک کند و هم اینکه بهره وری از ساختمان را آسان کند.
هر شئ یک اجزای پیدایی دارد و یک اجزای پنهان. هر کدام هم اهمیت خودشان را دارند و در جای خودشان قرار دارند که اگر از جای خود خارج شوند، استحکام، زیبایی و بهره وری از آن را به هم میریزد. مثلاً قلب در سینه انسان پنهان است، مغز در سر و جمجمه انسان پنهان است، ریه ها در قفسه سینه انسان پنهان است.... حال اگر این اعضای مهم بدن، پنهان نباشد، در خطر است و هم نازیبا. اگر قلب در معرض دید انسان بود، هم نازیبا بود و هم در معرض خطر.
یک ساختمان را در نظر بگیرید، دوام و استحکام آن وابسته با تیرآهن ها و اجزای دیگری است که پنهان است ولی باعث استحکام بنا شده است. پس هر چیزی در جای خود اثرگذار است.
اثرگذاری امور پنهان در این عالم بیشتر است
آیا تا به حال دقت کردهاید که هر چیزی در این عالم مخفی تر است، اثرگذاری و کارکرد بیشتری دارد؟! و هر چیز که بیشتر دیده میشود بیشتر در معرض زوال و نابودی است؟! خداوند عالم را طوری آفریده است که اجزایی که پنهان ترند، اثرگذارترند. اثر و کارکردشان را می بنیم ولی خودشان پیدا نیستند. خودِ خداوند هم همینطور است، از آثار او پی وجودش میبریم که اگر او نبود، هیچ موجودی نبود.
برق را کسی نمیبیند ولی در اثر برق روشنایی به وجود میآید، اگر برق نباشد، چه مشکلاتی خواهیم داشت؟!
مولوی میگوید:
ما همه شیران، ولی شیرِ عَلَم حمله مان از باد باشد دم به دم
حمله مان پیدا و ناپیداست باد جان فدای آنکه ناپیداست باد
ما مثل شیرهای روی یک عَلَم هستیم، وقتی عَلَم روی زمین باشد، شیر هم خوابیده است. اما وقتی باد به پرچم و علم بوزد، انگار این شیر دارد حمله میکند.
جایگاه زن و مرد در عالم // عدالت در کارکرد زن و مرد در عالم
خداوند متعال در این عالم برای جنس زن و جنس مرد یک جایگاه اصلی و یک کار اصیل تعریف کرده و هر کدام از آنها را در جای خودشان قرار داده. زن و مرد را آفرید و بعد به عدالت هر کدام از آنها را در جایگاهی قرار داد و کارکردی برای آنها تعریف کرد. تا زن و مرد در جایگاه خود، کار اصلی خودشان را انجام دهند. زن و مرد را مثل همه موجودات عالم به صورت زوج مذکر و مؤنث آفرید. خداوند در قرآن کریم فرموده مرد در عالم خلقت مترادف روز قرار داده شده، یعنی شأنی شبیه شأن روز دارد. به زن هم شأنی مطابق شأن شب داده شده است.
می فرماید: «وَجَعَلْنَا النَّهَارَ مَعَاشًا»[2]؛ روز برای کار و تلاش و زحمت است. «وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّی»؛[3] روز مظهر تجلی و دیده شدن است. روز همه چیز در معرض دید است. مرد مترادف روز است و برای تلاش و کار، برای حوادث و در معرض قرار گرفتن است. ولی در مورد شب میفرماید: «وَجَعَلَ اللَّیْلَ سَکَنًا»؛[4] شب برای سکونت و آرامش آفریده شده است. «وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ لِبَاسًا»؛[5] شب مانند لباسی برای همه عالم و انسانهاست. شب عیوب را میپوشاند. «وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَی»[6]؛ شب پوشاننده است، مانند پرده.
بنابراین کارکرد بعضی از پدیدهها این است که مخفی باشند و در معرض دید نباشند. البته نقش بسیاری از این پدیدهها مهمتر و اثرگذارتر از پدیدههای پیداست. هر پدیده و شئی هم در جای خود آفریده شده که همان عدل است. اگر از جای خود خارج شود، ظلم است و کارکرد خود را از دست میدهد.
شأن شب و روز؛ شأن زن و مرد
زن ها شبیه شبها هستند. این را آیات قرآن و عالم تکوین شهادت میدهد. وجود مبارک حضرت صدیقه طاهره(سلاماللهعلیها) به شب، آنهم به بهترین شب که شب قدر است تعبیر شده است. امام صادق(علیهالسلام) میفرمایند: «مَن عَرفَ فاطمه حقَّ معرفتها فقد أدرکَ لیلهَ القدر»[7]؛ هر کس فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها) را آنگونه که سزاوار است بشناسد، بیتردید شب قدر را درک کرده است. شبی که برتر از هشتاد سال است. ببینید خداوند چه عظمتی برای جنس زن در این عالم قرار داده است و فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها) در قله این جایگاه قرار دارد. یعنی علت سکونت و قرار عالم هستی، فاطمه زهرا هست. علت پوشانیدن گناهان و پوشش رحمت الهی که باعث شده انسانها بتوانند در این عالم قرار پیدا کنند، فاطمه زهرا(علیهاالسلام) است.
خداوند در قرآن در مورد شأن همسران هم میفرماید: «خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا»[8]؛ خداوند برای شما از جنس خودتان همسرانی آفرید تا در کنار آنها به آرامش برسید. هم شب مایه آرامش است و هم زن. جنس زن در عالم هستی و برای جامعه و خانواده ثبات و آرامش به ارمغان میآورد.
زن، پروردگانه خانه است
مسکن جایی است که انسان در آن سکنی پیدا میکند و به آرامش میرسد. زن هم سَکَن است.
«رب» کلمهای است که هم به خدا اطلاق میشود هم به غیر خدا اطلاق میشود. هر کس که مربی باشد، هر کس که پرورش دهنده باشد، او رب میشود. چرا خدا را رب میگویند؟ برای اینکه انسان را تربیت میکند، پرورش میدهد. عرب به زن میگوید «ربُّ البیت». یعنی پروردگار خانه، مربی خانه، فرمانده خانه و منزل و مسکن زن است. خانه و مسکن کجاست؟ جایگاه خانه و خانواده: دال مرکزی، نقطه ثقل مرکزی، فرماندهی و پایتخت اجتماع است.
اسلام، از یک خانواده نشأت گرفته است
به مفهوم اهل بیت دقت کنید، به مصداق اهل بیت دقت کنید! مهمترین مصداق اهل را در حدیث شریف کساء خواندهاید. «هم فاطمه و ابوها و بعلها و بنوها»، اولش میفرماید «هم اهل بیت النبوة»، یعنی یک اهل بیتی هستند که اهل این بیت و خانه، محورشان فاطمه است و پدر فاطمه. (فاطمه تکرار میشود) فاطمه است و همسر فاطمه، فاطمه است و حسن فاطمه، فاطمه است و حسین فاطمه. مرتب تکرار میکند.وقتی تکرار میکند، یعنی محور این خانه، محور اهل بیت که دال مرکزی تحولات عالم هستی است، یک خانم است، فاطمه زهراست. نه فقط محور اهلی بیت پیامبر(علیهمالسلام) یک زن است (که فاطمه است)، بلکه در معارف ما، در قرآن و روایات ما، اصلاً به عینه، حتی دشمنان ما هم فهمیدند که محور همه خانوادهها در عالم زنها هستند. لذا دشمن در غرب خانواده را متلاشی کرده و زن را به فساد کشیده است.
راز جامعه متدین یا جامعه فاسد چیست؟
رابرت مُرداک یهودیالاصل که یکی از بزرگترین امپراتوریهای رسانهای در دنیا را ریاست میکند، در یک مقالهای، مرگ مادر را مژده میدهد! میگوید در ایران جامعه استوار به خانواده است و خانواده، استوار به مادر است. ما باید مادر را از بین ببریم تا خانواده متلاشی شود. وقتی مادر فاسد شد، وقتی دختر خانم فاسد شد، اخلاق و عفت را کنار گذاشت، هرزه شد، بیَسواد و بیفرهنگ شد، نمیتواند خانواده متعالی شکل دهد، لذا جامعه متلاشی میشود. شما فقط کافی است زنهای یک جامعه را فاسد کنید، کل آن جامعه فاسد میشود. و فقط کافی است زنهای یک جامعهای صالحه باشند تا آن جامعه، جامعه توحیدی شود. راز آن همین است و دیگر هیچ نیست.
خانه، چنین جایگاه و مرکزیتی دارد. خدا زن را «سَکَن» قرار داده، مسکن را هم «سَکَن» قرار داده، زن را در مسکن قرار داده و فرموده تو محور کانون خانوادهای هستی که این خانواده قرار است امت توحیدی را بسازد. من با یک خانواده، جامعه توحیدی به پا کردم، با خانواده، با اهل بیت عصمت و طهارت. اسلام از خانواده نشأت میگیرد.
زنِ بیرون یا زنِ خانه؟ // آیا زن بودن مانع اجتماعی شدن است؟
حال نگاه ما به خانه و خانواده چگونه است؟ بانوان بزرگوارمان نگاهشان به خانه و خانواده چگونه است؟ بعضی از خانمها خانواده را بین خودشان و جامعه مانع میدانند. بین خودشان و فعالیتهای اجتماعیشان، خانواده را مانع میدانند. حتی بدتر از این، بعضی از خانمها نسبت به زنبودن خودشان هم گلهمند هستند، چون نمیتوانند مثل مردها در جامعه فعالیت کنند. یا میخواهند زن نباشند، یا میخواهند....
این نکته را بگویم: گاهی احساس میشود برخی از خانمها زن بیرون هستند. یعنی میخواهند زن بیرون باشند تا زن خانه. منظور من اصلاً اصلاً این نیست که زن نباید اجتماعی باشد. من چنین چیزی را نمیگویم، اسلام هم نمیگوید. من نمیگویم زن نباید اجتماعی باشد، منظور من این است که زن نباید زن خانه نباشد. بعضی احساس میکنند، بلکه میگویند: خانه مزاحم است، ازدواج مزاحم است، فرزند مزاحم است. چه موقع این نگاه شکل میگیرد؟ وقتی شما خانواده را از اجتماع جدا کنید. اگر شما خانواده را به عنوان مرکز فرماندهی جامعه ببینید، یک جور به آن نگاه میکنید، یک جور برای آن تلاش میکند و وقت میگذارید اما اگر خانواده را یک واحد منفک از جامعه ببینید، مزاحم فعالیتهای اجتماعی میّبینید. در حالی که اصلاً نگاه اسلام اینگونه نیست [خانواده منفک از جامعه نیست]. اصل جایگاهی که خداوند متعال به زن داده است، این است. این یعنی عدل. «العدل وضع الشی فی موضعه»، عدل یعنی قراردادن چیزی در جای خودش. زن جایگاهش، پایگاهش و سنگرش خانواده و خانه است. سنگری که از آنجا عالَمی را مدیریت میکند، جامعه را مدیریت میکند. رب البیت، مربی خانه، پروردگار خانه، فرمانده پایگاهی که از آن پایگاه نیروهایی به سمت فتح قلهها گسیل میشوند. فرمانده این پایگاه زن است، مادر است. با این نگاه اگر به مادران شهدا نگاه کنیم آنها را فرماندهانی میبینیم که جنگ هشت ساله ما را اداره کردند.
مادر شهید فرماندهپرور شده است، مجاهدپرور شده است، بقاء اسلام را در جامعه مدیریت کرده است. با این نگاه باید به خانه و خانواده نگاه کرد. بعضی جاها هم زن باید به عرصه و میدان بیاید که عرض میکنم.
زن مانند شب است، نه روز! // آسیبهای روزبازی درآوردن زن!
نکته دیگری که عرض کردیم این بود که شب مخفی است. خداوند زن را به گونهای آفریده که اراده کرده زن، جلوهگری نکند، زن مانند روز نیست. «وَجَعَلنَا ٱلنَّهَارَ مَعَاشا»[9]، «وَٱلنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّی»[10]، روز است که جلوهگری میکند، زن «وَٱلَّیلِ إِذَا یَغشَی»[11]، زن در پردهای از پوشش باید خودش را نگه دارد. یعنی جای تکوینی زن، خانه است و اگر قرار شد زن از خانه بیرون بیاید، باید پوشیده بیرون بیاید. اگر تکلیف اجتماعی بر او بار باشد، باید پوشیده در این تکلیف اجتماعی نقشآفرینی کند.
کار زن، جلوهگری نیست. کار زن به اصطلاح «کارچاقکنی» در جامعه نیست. بعضی خانمها میبینند بعضی آقایان خیلی در جامعه فعال هستند میگویند ما هم میخواهیم کار فرهنگی کنیم، کار اجتماعی و سیاسی کنیم. هوس کارچاقکنی میکنند. وارد فضای سیاسی و فرهنگیشدن اشکالی ندارد، گاهی مواقع حتی واجب هم است ولی زن کارچاقکن نیست. حتی زن برای ریاست هم نیست. زن برای اینکه بیاید رئیس بشود هم نیست. یعنی آیا زن نمیتواند رئیس شود؟ چرا میتواند، حتی بعضی از خانمها از بعضی از آقایان بهتر یک محیطی را اداره میکنند. توانش را هم دارند، میتوانند جماعتی از مردان را اداره کنند، از این دست خانمها کم هم نداریم، نمونهاش مرحومه خانم مرضیه حدیدچی دباغ، فرمانده سپاه بود. تعداد زیادی از مردان را فرماندهی میکرد، آن هم در منطقه کردستان. داشتیم و داریم ولی کار زن، ریاست نیست. اگر جایی لازم شد، واجب شد، رئیس هم میشود، اما کار زن این نیست. نه اینکه نمیتواند. زن یک کاری مهمتر از ریاست دارد. این نکته مهمی است.
این امر مثل این میماند که بگوییم: مرد نمیتواند خانهداری کند؟ میتواند، ولی مرد برای خانهداری نیست. اینکه مرد بیرون از خانه کار میکند و زن داخل خانه، اصلاً تحقیری برای زن نیست، افتخاری هم برای مرد نیست. برای زن، افتخار است که این پایگاه را فرماندهی کند. مرد در روایات اینگونه توصیف شده که کارپرداز است. آن وقت ما این پایگاه را در یک خبط و خطای استراتژیک رها کردیم. بعد میبینیم بچه دارند چطور میشوند، خانوادهها دارند به هم میریزند، بچهها بیسرپرست و بیآینده بزرگ میشوند. این بچهها بعداً خودشان به جامعه میآیند دهها ناهنجاری به بار میآورند، بعد مادر اینها دارد کار اجتماعی انجام میدهد! بعضاً خواهران بنده را میشناسند، من با کار اجتماعی خواهران اصلاً مخالف نیستم، بلکه خیلی هم موافقم. یک مرزی اینجا وجود دارد، من دارم کارکرد اصلی را بیان میکنم.
محراب را در مسجد جلو میسازند که امام جماعت داخل آن نماز بخواند، محراب را که پشت به قبله نمیسازند. درست است؟ جای محراب مشخص است. هرچیزی جایی دارد. وسایل ماشین هرکدام یک جایی دارد، فرمان، ترمز، چراغ ماشین... هر کدام جای مشخصی دارد؛ نمیشود اینها را جابهجا کرد. نمیخواهم اینقدر مثال تطبیقی بزنم. میخواهم عرض کنم زن را خداوند چنین شأنی داده است که زن باید خانواده را «داری» کند، مردها را تربیت کند و بعد مردها بروند کارهای دنیا را بسازند.
این آن نکته مهم و اساسی ماجرا است. آنوقت شما ببینید، زن باید پوشیده باشد؛ اسلام میگوید زن میتواند کار اجتماعی بکند، اگر لازم شد زنها باید در عرصه اجتماع حضور پیدا کنند. منتهی اسلام میفرماید فراموش نکنید شما مخفی هستید. خداوند به شما نقشی داده است مثل مغز و قلب، شما اگر قرار باشید جلوهگری کنید، از کار میافتید. اگر در جامعه هم آمدید باید با چنان پوششی حاضر شوید که این پوشش شما کار پوشش بکند نه کار جلوهگری.
شما گاهی در اطرافتان دیدهاید، در تلویزیون، فضاهای فرهنگی؛ بعضی از خانمها فکر میکنند اگر یک چادر روی سرشان انداختند دیگر میتوانند هر نوع جلوهگری و عشوهگری کنند! اصلاً اینطور نیست. زن نباید جلوهگری کند. بله، زن میتواند مسندها و پستهای مهمی را در جامعه بگیرد و به خوبی هم اداره کند ولی با شرط پوشش مناسب. پوشش بازدارنده، نه پوشش جلبکننده. چراکه اگر پوشش او جلبکننده باشد از کارکرد خود خارج میشود. ظلم میشود، دیگر عدل نیست. شرایطی که خدا برای او قرار داده است.
فلسفه چادر مشکی چیست؟
زنها شبیه شبها هستند، زن نباید روزبازی دربیاورد. شاید یکی از دلایل اینکه چادر مشکی را به خانمها توصیه کردهاند همین باشد، چون این چادر مشکی جلوهگیری میکند، نه جلوهگری.
لذا فلسفه چادر این است، نه اینکه یک عده بیایند و چادر سر کنند ولی زیر چادر جلوهگری کنند. این هم آن مسئله است.
پس وظیفه و جایگاه اصلی زن مشخص شد. در جامعه اسلامی زنها گاهی به مقامهای بالا میرسند، امروز هم مقام معظم رهبری در بیاناتشان همین را فرمودند. در مسائل اجتماعی محدودیتی بین زن و مرد نیست، فقط یک مقدوریت شرط است. یعنی باید شأن را دید، ضرورت را دید. اگر ضرورت اقتضا کرد، گاهی بر یک بانویی واجب میشود حتی به قیمت خدشه وارد شدن به آن جایگاه خانوادهاش هم وارد فضای اجتماعی شود. آن باید تکلیف شود. ولی اصل و اصل و اصل بر فرماندهی این سنگر، یعنی خانواده است. چون نقش مادر بیبدیل است. پدر که نمیتواند نقش مادر را بازی کند. عاطفه زن را مگر پدر میتواند داشته باشد؟
انسجام خانواده به چه عاملی بستگی دارد؟
حضرت آیهالله جوادیآملی(حفظهالله) مثال زیبایی زدند. من در ایام فاطمیه گذشته اینکه مثال را عرض کردم. این را هم عرض کنم که این مثال ایشان چقدر وجه زیبایی دارد. میفرمایند این ساختمانهای مُعظَم، مثل مسجد اعظم قم، این ساختمانهای عظیم، مثل اصفهان یا در همین یزد. این ساختمانها را میبینید که قدیم با خشت و گل بوده است و هشتصد سال هم هست این ساختمان سر پا هست، هم طاقهای ضربیاش و هم ستونهایش. این خشت و گلها با چهچیزی کنار هم چسبیده است؟ با ملات. ملات را با چه چیزی درست میکنند؟ با مواد. موادش را با چه چیزی بههم میچسبانند؟ با چسب؟ نه، با آب. آب را میریزند و سیمان و گل بههم میچسبد. یعنی کل ساختمان را آب نگهداشتهاست؟ بله.
اگر عاطفه زن نبود، میگویند زن لطیف و ظریف است، خشن نیست، زمخت نیست. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میفرمایند: «اَلمَراَةُ رَیحانَةٌ وَ لَیسَت بِقَهرَمانَة»، زن مانند گل است، کارگردان و کارچاقکن و پادویی بکن نیست. زن موجود لطیفی است، خدا او را اینگونه آفریده است. انسجام خانواده به همین موجود لطیف است. زن نباشد همه چیز از هم میپاشد، بچهها، مَرد.
خیلی از این اجتماعاتی که در فامیلها هست، خانمها مدیریت میکنند. خیلی از این جلساتی که در فامیلها و محلات شکل میگیرد بهوسیله خانمهاست. آقایان حالش را ندارند خیلی وقتها وقت و دغدغهاش را ندارند شاید انگیزهاش را هم ندارند. انسجام خانوادگی، انسجام بین فامیل، اینها به دست خانمهاست.
گاهی در محلهها میروی میبینی یک خانم دارد مسجد یک محله را اداره میکند. به خانمها است. این را خدا به زن داده است، منتهی با پوشیدگی. این را خداوند به زن داده است، شأن و جایگاه زن. این نقش زن و مادری زن است. مردها نمیتوانند.
ما پدرهایی دیدیم که فاسق بودهاند اما فرزندانشان از خوبان و انسانهای صالح شدند. در تاریخ هم داریم. معاویهبنیزیدبنمعاویه، پسر یزید ملعون، که به او میگویند معاویه ثانی؛ این پسر خوبی بود. با اینکه پدرش و جدش معلوم بود چه کسانی بودند، حکومت را کنار گذاشت گفت من نمیتوانم، حق من نیست.
هارونالرشید یک پسری داشت به نام قاسم که محب اهلبیت بود، تاج و تخت و همه چیز را رها کرد و گفت من نمیتوانم مثل پدرم به مردم ظلم کنم. رفت در خرابه زندگی میکرد، روزها کارگری میکرد و خرج خودش را درمیآورد تا به مال حرام هارون مبتلا نشود. ما پدر بد دیدهایم که فرزندش صالح در بیاید، اما ما ندیدیم (اگر شما دیدهاید بگویید)، مادری فاجره و هرزه باشد و بچهاش از اولیای خدا باشد. ممکن است در گوشهای در یک حدی این اتفاق بیفتد اما اینکه به مراتب عالی برسد، نه. مادر اینقدر مهم است، اینقدر نقش دارد و موثر است.
نمونه مادرانی که جهان را مدیریت کردند
شما ببینید قرنها باید بگذرد تا کسی مثل امام رضواناللهتعالیعلیه به دنیا بیاید. بزرگان ما، شخصیتهای بزرگ علمی ما میفرمایند بعد از حضرات معصومین(علیهمالسلام)، در میان انسانهای غیر معصوم، شخصیتی مثل امام(رضواناللهتعالیعلیه) نیامده است.
مادرِ امام دامنش چنین فرزندی تربیت میکند.یک مادر یک دانه چنین فرزندی تربیت کند، کافی است، جهانی را مدیریت کرده است. نکرده است؟ خاطرات مقام معظم رهبری در مورد مادرشان را ببینید. این مادرِ بزرگ چنین فرزند بزرگی را تربیت میکند. خود آقا در خاطراتشان میگویند ما بیشتر با مادرمان مأنوس بودیم، با اینکه پدرشان هم مجتهد بودند، خیلی اهل تقوا بودند. اما میفرمایند همه چیز را مادرمان به ما یاد میداد.
شیخ انصاری(اعلیاللهمقامه) که به او خاتمالفقها و المجتهدین میگویند، قبر مطهرش در حرم امیرالمؤمنین(علیهالسلام) است.
یکی از علمای نجف به مادر ایشان تبریک گفت که خداوند چه فرزندی به شما داده است، ایشان برای اینکه این عالم را بیدار کند گفت: بهتر است شما به شیخ مرتضی تبریک بگویید که خداوند نعمت چنین مادری را به او داده است. به خدا قسم در طول دوران شیردهی بدون وضو به او شیر ندادم. زمستانهای سخت یخ حوض خانه را میشکستم و وضو میگرفتم و به مرتضی شیر میدادم. در طول دوران بارداری و شیردهی او چشمم به حرام نیفتاد، شبههناک نخوردم، برای همین فرزندم شیخ مرتضی انصاری شد.
شیخ مرتضی انصاری، فقاهت در حوزههای علمیه را تغییر میدهد. بانو مجتهده امین که اهل اصفهان هستند، میشناسید؛ یک بانوی مجتهده عجیب بود. ایشان دانشگاه رفته بود، تبرج کرده بود؟ نه. خودنمایی و جلوهگری کرده بود؟ نه. ولی کاری کرده بود که از دانشگاههای سراسر کشور میآمدند منزل ایشان زانو میزدند و محضر ایشان تلمذ میکردند. میتواند زن کار اساسی انجام بدهد.
جمع بین خانهداری و امور اجتماعی
یکوقتی یکی از بانوانی که خیلی هم کار علمی و فعالیت داشتند خدمت حضرت امام رفته بودند، شرح گزارشها و شاگردهایشان را گفته بودند، بعد امام به نقلی فرموده بودند که شما همتتان را میگذاشتید روی تربیت فرزندان شایسته. ببینید این است؛ یک فرزند مثل امام خمینی درمیآید. ما یک وقتهایی میخواهیم یک عمر کار فرهنگی بکنیم دائم میدویم میدویم میدویم بعد آخرش نتیجه نمیگیریم. چون به قول معروف «از جای خودمان در رفتیم».
یک جلسه مشاوره باید گذاشت برای عزیزان و بزرگوارانی که دغدغه فعالیتهای اجتماعی دارند که آن عدالت در اقدام و عمل را در جنس خودشان تشخیص بدهند. کجا باید باشند در میدان باید حضور داشته باشند؟ چه کسانی باید حضور داشته باشند؟ و چه کسانی بایستی آن سنگر اصلی را اصلاً رها نکنند و البته به قول طلبهها میگویند که «الجمعُ مَهما أمکن أولی مِنَ الطَرح»، اگر بشود بین هر دو را جمع کنند. یعنی خانمی بتواند خانهداری را محکم انجام بدهد، فرزندآوری و فرزندداری را و کار اجتماعی اولویتش این است، اول باید جمعکند با همدیگر، مگر اینکه نتواند. ربالبیت خودتان باشید؛ یعنی پروردگار خانهای باشید که آینده و سرنوشت جامعه را رقم خواهد زد.
مقام حضرت امالبنین(علیهاالسلام)
ببینید ما مادران دوران دفاع مقدس که جمعی از آنان را امشب در محضرشان هستیم؛ مادر شهیدان خالقینژاد، مادر سه شهید که ما با ایشان یک سفر در آن زلزلهای که در کرمانشاه آمده بود، همسفر بودیم. چه بانوی با عظمتی! واقعاً همه حرفهای ایشان و حرکات ایشان درس اخلاق بود. با ایشان مصاحبه کرده بودند. خبرنگار از ایشان سوال میکند: شما سه تا شهید دادید ناراحت نیستید؟ میگوید چرا ناراحت هستم. میگوید از چه چیز ناراحت هستید؟ میگوید ناراحتم که چرا بیشتر پسر نداشتم تا فدای اسلام و امام کنم. دوست داشتم به اندازه موهای سرم پسر داشتم و فدای انقلاب میکردم. ببینید این ادبیاتش به چه کسی میماند؟ حرفهایش شبیه حرفهای کدام بانوی بزرگوار است؟
خواهرهای بزرگوار من خواهش میکنم شخصیت خانم امالبنین(سلاماللهعلیها) را تحلیل کنید. اینکه من عرض کردم ایشان شهید شدند به شهادت روایتی از امام صادق (علیهالسلام) که امام صادق (علیهالسلام) می فرمایند که «کانت طلعنوا بنیامیه»، چون خانم امالبنین خیلی فصیح بود، سخنور بود، خوب حرف میزد، شجاع هم بود از قبیله بنی کلاب که قبیله شجاعی بودند. «طلعنوا بنیامیه» بعد کربلا بنیامیه را لعن میکرد. سخنرانی میکرد، حرف میزد، لعن میکرد بنیامیه را. «هی المسموم و وصلت الشهاده»، میگویند ایشان را بنیامیه مسموم کردند. زهر دادند به ایشان. این روایت در چند منبع از منابع روایی ما هست. تنقیح المقال، المحدثات الشیعه، اعلام النساء و وقایع الشیعه. در این کتابها ذکر شده این روایت که ایشان را به شهادت رساندند.
دور از شأن فاطمه امالبنین هست که به مرگ طبیعی از دنیا برود. همسر شهید امیرالمؤمنین(علیهالسلام). مادر شهیدان، خودش هم شهیده. این خانم آنقدر مقامش بالا بود که خدا لیاقت این را به او داد که خانهداری خانه علی به او سپرده شود. خانهداری خانه علی میدانید یعنی چی؟ یعنی جای فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها) بنشیند و برای فرزندان حضرت مادری کند و برای امیرالمؤمنین همسری کند. این خیلی مقام بالایی است. چقدر این بانو باید عظمت داشته باشد؟ مادری بچههای فاطمه را به او بسپارند تا از این به بعد مادر حسن باش، مادر حسین باش، مادر زینب باش، مادر ام کلثوم باش. گرچه مادر فاطمه امالبنین به او توصیه کرده است که تو هرگز نباید خود را همسر علی و مادر این بچهها ندانی. تو کنیز علی هستی. و تو کنیز این بچهها هستی. فاطمه زهرا با آن عظمتش به امیرالمؤمنین(علیهالسلام) گفت: «البَیتُ بَیتُکَ وَ الحُرَّةُ اَمَتُکَ» و من کنیز تو هستم.
روز اولی که وارد منزل امیرالمؤمنین(علیهالسلام) شد نقل هست بچهها مریض بودند و تب داشتند، فاطمه امالبنین چادر را کنار گذاشت و رفت سراغ بچهها. این نوعروس خانه علی. چقدر شبیه فاطمه هست فاطمه بنیکلاب. فاطمه هم شب عروسیش فقیری را دید، نتوانست از کنار این فقیر بگذرد. رفت وارد خانهای شد گفت دور من را بگیرید. لباسش را داد به فقیر. من میخواهم یک جمله بگویم دلتان بسوزد برای....
پیغمبر از ناحیه همسر اذیت شدند. همسری داشتند که او را اذیت کردند. امام مجتبی(سلامالله علیه) از ناحیه همسر خیلی اذیت شدند. اما امیرالمؤمنین(علیهالسلام) از همه جهت مظلوم بودند اما در خانه مظلوم نبودند. میدانید امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در خانه مظلوم نبودند.
فرزندان من، فدای فرزندان زهرا(سلام الله علیها)
اگر امشب بقیع بودیم، پشت دیوار بقیع به ما اجازه نمیدادند گریه کنیم. مجبوریم فرسنگها دورتر، جایی که بلکه برایمان فرش میاندازند، چراغ روشن میکنند، چراغ خاموش میکنند، برای ما مجلس میآرایند تا برای امالبنین گریه کنیم.
وقتی خدا به فاطمه امالبنین(علیهااسلام) عباس را داد، بین در و همسایه پیچید وقتی خداوند یک بچه او داده، آن هم پسر، آن هم اینقدر زیبا که به او میگفتند قمرالعشیره (ماه فامیل)، دیگر از این به بعد حواسش به بچههای فاطمه نیست. کارهای فاطمه امالبنین را ببینیم و یاد بگیریم. نوشتند: وقتی به گوش حضرت رسید، همسایهها را جمع کرد، از همه پذیرایی کرد و ولیمهای داد، بعد صدا زد حسنین آمدند. یک وقتی همه دیدند ایشان قنداقه حضرت عباس را برداشتند و دارند دور سر بچههای زهرا میگرداند. با زبان بیزبانی میفرمود بچههای من، فدای بچههای زهرا.
چقدر جای گریههای شما امشب بقیع خالی است. هیچ شیعهای جرأت ندارد آنجا بلند گریه کند. بیبی جان امشب از پشت غربت بقیع به این محفلی که این همه بانوی دلباخته شما هستند، نگاهی بیندازید. خواهرانی که فرزندانشان را به عشق عباس شما بزرگ میکنند، روضه عباس و عطش عباس در گوش بچههایشان میخوانند. بیّبی جان در این دوران سخت آخرالزمان، در این دوران پیچیدهای که نگهداشتن دینمان مانند نگهداشتن آتش در کف دستانمان است، نگاهی به ما کنید، برای ما دعا کنید، دستی از ما بگیرید، از این نسل، از این دخترها و پسرها دستی بگیرید. ما قرار بود به کاروان امام زمان برسیم، آرزو داریم خودمان و نسلمان دوران ظهور را ببینیم مبادا زمین بخوریم و زمینگیر شویم و به کاروان امام زمان نرسیم.
بیتابی امالبنین در شهادت امام حسین(علیهالسلام) برای چه بود؟
بشیر به مدینه آمد، خواست خبر شهادت دهد. بین راه خانم امالبنین را دید. خواست خبر شهادت فرزندانشان را بدهد، تا آمد بگوید، بیّبی فرمودند: «اخبرنی عن الحسین». بگو از حسین چه خبر؟ گفت: خدا به شما صبر دهد، جعفرتان به شهادت رسید. صدا زد: «بشیر! اخبرنی عن الحسین». گفت: خانم خدا به شما صبر دهد، محمد شما به شهادت رسید. بیبی صدا زدند: «بشیر! اخبرنی عن الحسین» میگویم از حسین بگو چه خبر؟ گفت: خدا به شما صبر دهد، عثمانتان هم به شهادت رسید. گفت: «بشیر! اخبرنی عن الحسین»، صدا زد: بیبی! شرمندهام عباس شما هم به شهادت رسید. تا این حرف را زد، صدای بیبی بلند شد، گفت: «بشیر! اولادی و من تحت الخضرا فداء لابی عبداللهالحسین»، گفت: بچههای من و هرکس و هر چیز زیر این آسمان است فدای ابیعبدالله (همان حرفی که آن روز در خانه برای زنهای مدینه زد). من از این روضه این نکته را فهمیدیم: حتما دیدهاید وقتی میخواهند خبر بدی را به کسی بدهند، اول میگویند حرف دیگری بزن. بشیر خبر شهادت چهار تا از بچههایش را داد، برای اینکه بتواند خبر شهادت امام حسین(علیهالسلام) را بدهد.
مرحومه علامه مامقانی در کتابش نوشته: «فان علقتها بالحسین لیس الا بامامته»، علاقه امالبنین به امام حسین برای این نبود که از بچگی امام حسین را بزرگ کرده بود و برایش مثل مادر بود، به خاطر اینکه امامش بود. یعنی خبر شهادت عباسش را تحمل کرد، خبر شهادت سه تا بچههایش را تحمل کرد اما تا بشیر گفت: «قتل الحسین بکربلا عطشانا»، نشست روی زمین، خاک به سر خودش میریخت و بیهوش شد، واحسینا! واحسینا!
اهل مراعات و ملاحظه بود
بیبی مینشست کنار بقیع، چهار صورت قبر با انگشت کشیده شده بود. زیر آفتاب، اینقدر گریه میکرد که مروان ملعون آن سنگدل خائن وقتی گریههای امالبنین را میدید زار زار گریه میکرد.
زنها میآمدند احوالش را بپرسند. به او میگفتند: امالبنین، خانم، بس کن! به هم میریخت، بیشتر گریه میکرد، چرا؟ چون به او میگفتند امالبنین. ایشان یک خانمی هستند که خیلی اهل ملاحظه هستند. وقتی در خانه امیرالمؤمنین(علیهالسلام) بودند، هر وقت حضرت صدا میزدند فاطمه! بیبی به هم میریخت. یک روز امیرالمؤمنین(علیهالسلام) پرسیدند: بیبی چرا هر وقت میگویم فاطمه، به هم میریزی؟ گفت: میشود دیگر به من فاطمه نگویید! آخر بچهها به یاد مادرشان میافتند. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) فرمودند: پس اسمت باشد امالبنین. این خانم اسمش را عوض کرد تا بچههای فاطمه غم روی دلشان نشیند. خدا نکند یک نفر خیلی ملاحظهکار باشد ولی دیگران ملاحظهاش را نکنند. این خانم که اینقدر ملاحظهکار بود، زنها ملاحظهاش را نمیکردند، به او میگفتند: امالبنین! میگفت:
دیگر مرا امالبنین نخوانید زیرا که من دیگر پسر ندارم
حرف آخر!
این مادر کنار قبر عباسش نشسته بود، گفت: پسرم به من گفتند عمود به فرق سرت زدند، من باور نکردم الا اینکه اول دستانت را قطع کرده باشند. اگر دست داشتی کسی جرأت نمیکرد به تو نزدیک شود.