اموات چقدر آزادند؟

اموات چقدر آزادند؟


اموات چقدر آزادند؟

 

حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد: بعد از مرگ روح انسان در قالب یک بدن مثالی(برزخی) قرار میگیرد که شبیه همین بدن دنیایی است. // در برزخ بعضی بدن‌های برزخی بنا به حسَب اعمال متوفی تغییر می‌کند (تغییرات جزئی یا تغییرات جدی). بعضی آنقدر تغییر می‌کنند که از حالت شباهت داشتن به بدن دنیایی‌شان کاملاً خارج می‌شوند ولی در هر صورت شناخته می‌شوند. // مؤمن بعد از مرگ به سراغ خانواده‌اش می‌رود، حال خوب خانواده را می‌بیند، ولی گناه آنها را نمی‌بیند، عُسرت‌ و رنج آنها را نمی‌بیند. ولی کافر وقتی به سراغ خانواده‌اش می‌رود، هر چه را که دوست ندارد، از خانواده‌اش می‌بیند؛ هر چه دوست دارد را نمی‌بیند. // مردگان به میزان تقوا و عمل صالح‌شان، در عالم برزخ آزادند که به دنیا سر بزنند. // وقتی پرونده اعمالتان حتی پس از مرگ باز است...

 

شناسنامه

عنوان: بفرمایید مهمانی خدا

موضوع: ابد در پیش داریم (2)

زمان: 21/ 12/ 1403، شب یازدهم از مراسم ماه مبارک رمضان

مکان: مدینة­العلم کاظمیه

 

مقدمه

بحث ما در مورد عالم پس از مرگ و عالم قبر بود، که در این باب در جلسات گذشته نکاتی عرض شد. البته دامنه بحث‌هایی که عرض می‌کنیم خیلی وسیع‌تر از آن نکاتی‌ست که اینجا گفته می‌شود ولی سعی می‌کنیم به اجمال مباحث مهم و ضروری‌ را عرض کنیم. آنچه که یک انسان مؤمن باید از آن آگاه باشد را در حد بضاعت مطرح می‌کنیم. غرض اصلی ما این است که توجه‌مان به عالم برزخ جلب شود، یعنی در میان این روزمرگی‌ها و زندگی پر از غفلتی که گاهی انسان را فرا می‌گیرد، این مباحث یک تلنگری برای توجه بیشتر و عمل باشد.

 

احوالات ارواح در برزخ بهشتی

انسان‌ها در برزخ بدن دارند و با آن با دیگران ارتباط برقرار می‌کنند. امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «اِنَّ الاَرواحَ فی صِفتِ الاَجسادِ فی شَجَرتٍ فِی الجَنَّةِ تَعارَفُ وَ تَسائَلُ فَاِذا قَدِمَتِ الرُّوحُ عَلَی الاَرواحِ یَقولُ دَعوها فَاِنَّها قَد اَفلَتَت مِن هَولِ العَظیم ثُمَّ یَسألونَها ما فَعلَ فُلانٌ وَ مَا فَعلَ فُلانٌ فَاِن قالَت لَهم تَرَکتُهُ حَیّاَ اِرتَجَوه وَ اِن قالَت لَهُم قَد هَلَکَ قالُوا قَد هوَی هَوی»[1]؛ در عالم برزخ ارواح به شکل جسدهایشان تمثل پیدا می‌کنند، بعد از مرگ روح انسان در قالب یک بدن مثالی(برزخی) قرار میگیرد که شبیه همین بدن دنیایی است. «فِی شَجرتٍ فِی الجَنةِ»؛ حضرت به یک تصویری از برزخ اشاره می‌کنند، (البته اینجا برزخ بهشتی را الآن توصیف می‌کنند)، این ارواح در شکل همان اجساد روی درخت‌ها در بهشت مشاهده می‌شوند، گویا نشست و برخاست‌هایشان اینطور است. «تَعارَفُ وَ تَسائَل»؛ همدیگر را می‌شناسند و شروع می‌کنند به گفتگو و احوال‌پرسی. «فَاِذا قَدِمَتِ الرُّوحُ عَلَی الاَرواحِ»؛ هرگاه روح تازه‌ای از دنیا وارد عالم برزخ می‌شود و بر اینها وارد می‌شود (یک روح تازه وارد با حالت بدن مثالی‌اش وارد می‌شود.) «یَقولُ دَعوها فَاِنَّها قَد اَفلَتَت مِن هَولِ العَظیم»؛ ارواح می‌گویند الآن به سراغ او نروید بگذارید آرام باشد، یعنی الآن پرس و جو نکنید، با او احوالپرسی و صحبت نکنید، بگذارید آسوده باشد، او از یک هول عظیمی بیرون آمده و به اینجا رسیده است. «ثُمَّ یَسألونَها ما فَعلَ فُلانٌ وَ مَا فَعلَ فُلانٌ»؛ بعد که این روح کمی استراحتی کرد، به سراغش می‌روند، یا با یکدیگر آشنا می‌شوند یا اگر از قبل می‌شناختند، از او سؤال می‌کنند فلانی چطور بود، تو تازه از عالم دیگر آمدی، آخرین اخبار از فلانی و فلانی چیست؟ امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرمایند: در عالم برزخ چنین اتفاقاتی می‌افتد. «فَاِن قالَت لَهم تَرَکتُهُ حَیّاَ اِرتَجَوه»؛ اگر حین ارتجاه بگوید فلانی تا آخرین لحظه‌ای که من با او بودم و دیدمش، زنده بود، این ارواحی که سؤال کرده بودند «اِرتَجَوه» اینها منتظرش می‌مانند که به بهشت بیاید، به اصطلاح به او امیدوار می‌شوند که از اهل بهشت می‌شود، به اصطلاح ما خیال‌شان راحت می‌شود و می‌گویند منتظریم که بیاید. «تَرَکتُهُ حَیّاَ» یعنی اینکه این روح تازه‌وارد می‌گویند فلانی را که آخرین بار دیدم زنده بود. روایت می­فرماید: منظور از زنده بودن این است که عاقبت به خیر و مؤمن بود. «وَ اِن قالت لَهُم قَد هَلَکَ»؛ اگر روح تازه‌وارد به این ارواحی که اینجا حضور داشتند در مورد آن کسی که از او سؤال کردند بگوید: آخرین بار که او را دیدم مرده بود و هلاک شده بود، یعنی از ایمان خارج شده بود، گناهکار، کافر و منافق شده بود، حال بدی داشت. اگر چنین خبری بدهد، «قالوا قد هوی هوی»؛ همه با هم می‌گویند: سقوط کرد، سقوط کرد، بیچاره شد. افتاد داخل جهنم! از این روایت برمی‌آید که وقتی احوال‌پرسی می‌کنند منظورشان این نیست که فلانی ناهار خورده یا خیر، پول دارد یا بی‌پول است، از ایمانش می‌پرسند! چون در آن عالم تنها چیزی که ارزش سؤال و جواب دارد، ایمان است. همه دیگر حقیقت را فهمیده‌اند، از دین و ایمان سؤال می‌کنند.

 

تغییر و تمثل چهره برزخی

مرحوم ملاصدرا(رحمت‌الله‌علیه) از این روایت و روایات دیگر اینطوری استنباط می‌کند و می‌فرماید: بدن‌ها در آخرت به شکلی است که هر کس این روح تمثل‌یافته و بدن برزخی را ببیند، می‌شناسد که کیست، یعنی اینقدر شبیه بدن دنیایی‌اش است.

در برزخ بعضی بدن‌های برزخی بنا به حسَب اعمال متوفی تغییر می‌کند (تغییرات جزئی یا تغییرات جدی). بعضی آنقدر تغییر می‌کنند که از حالت شباهت داشتن به بدن دنیایی‌شان کاملاً خارج می‌شوند ولی در هر صورت شناخته می‌شوند؛ یعنی انگار روی همان بدن دنیایی‌شان تغییر لحاظ می‌شود. مثل زمانی که می‌‌گوییم ته چهره‌اش شبیه فلانی است و معلوم می‌شود کیست.

تغییر چگونه است؟ مثلاً شخصی در دنیا فلج بوده، به واسطه اعمال خوبی که داشته، در آخرت بدنش سالم متمثل می‌شود یا مثلاً در دنیا چهره‌اش کمی نازیبا بوده، در برزخ با چهره زیبا و با نشاط دیده می‌شود. تغییر کاملاً محسوس است ولی شناخته می‌شود. برعکس آن، شخص در دنیا آدم سالمی بوده، آنجا به سبب اعمالش فلج دیده می‌شود، یا کور تمثل پیدا می‌کند. در دنیا دلقک‌بازی درمی‌آورده، خنده‌خانه و از این طیف بازی‌ها داشته ولی در قیامت «عَبُوسًا قَمْطَرِیرًا»[2] محشور می‌شود. یا در برزخ یک چهره‌ سیاه یا یک حالت محزون و گرفته‌ای دارد ولی باز هم شناخته می‌شود. اینها بعد از مرگ­شان با همین بدن‌ها به خانواده‌هایشان سر می‌زنند که اگر چشمی اینها را ببیند می‌شناسد که این فلانی است.

 

اموات در عالم برزخ چقدر از حال خانواده خود آگاهی دارند؟

امام صادق(علیه‌السلام) درباره ارتباط روح مؤمن و کافر بعد از مرگ با خانواده‌اش می‌فرمایند: «إِنَّ المُؤمِنَ لیَزورُ أهلَهُ فِیَرَی ما یُحِبُّ وَ یُستَرُ عَنهُ ما یَکرَهُ، وَ إِنَّ الکافِرَ لیَزورُ أهلَهُ فِیری ما یَکرَهُ وَ یُستَرُ عَنهُ مَا یُحِبُّ»[3]؛ مؤمن بعد از مرگ سراغ خانواده‌اش می‌رود، پس آنچه که خوب است می‌بیند، آنچه که کراهت دارد نمی‌بیند؛ یعنی حال خوب خانواده را می‌بیند، در حالی که مثلاً در حال صله رحم هستند و شادند. گناه آنها را نمی‌بیند، عُسرت‌ و رنج آنها را نمی‌بیند. حال خوب و حالت عبادات‌شان را می‌بیند. ولی کافر وقتی به سراغ خانواده‌اش می‌رود، هر چه را که دوست ندارد، از خانواده‌اش می‌بیند؛ هر چه دوست دارد را نمی‌بیند.

«و مِنهم مَن یَزورُ کُلَّ جُمُعَهٍ وَ مِنهم مَن یَزورُ وَ عَلی قَدرِ عَمَلِهِ»؛ به بعضی از مؤمنین اجازه می‌دهند هر جمعه بروند و خانواده‌شان را ببینند. بعضی هم به خاطر اعمال‌شان زمان‌های طولانی‌تری (مثلاً ماهی یک دفعه) به آنها اجازه داده می‌شود تا خانواده‌هایشان را ببینند. بعضی‌ هم ممکن است زودتر از یک هفته بتوانند به خانواده‌هایشان سر بزنند. بعضی از ارواح مؤمنین هم به خاطر درجاتشان کلاً آزادند. 

 

میزان اختیار اموات در عالم برزخ

 مردگان به میزان تقوا و عمل صالح‌شان، در عالم برزخ آزادند که به دنیا سر بزنند. بعضی به خاطر اعمالشان حبس هستند و مثلاً سالی یک دفعه به او اجازه می‌دهند به خانواده‌اش سر بزند. حالا این سرزدن به خانواده چه فایده و چه آورده‌ای دارد؟ آورده‌اش این است که روح متوفی با خانواده‌اش ارتباط می‌گیرد، طلب مغفرت می‌کند، از آنها می‌خواهد به او کمک کنند. گاهی در خواب کسی می‌رود. مشکلش را در خواب مطرح می‌کند، من فلان جا بدهی دارم به خاطر این مسئله عذاب می‌شوم. حالا اگر به او اجازه ندهند این ارتباط با نزدیکان و دوستانش برقرار شود، ممکن است با خانواده‌اش هم آنقدر صمیمی نبوده ولی یک دوستی داشته که خیلی صمیمی بوده، می‌رود در عالم خواب به دوستش مشکلش را می‌گوید، آن دوستش می‌رود به خانواده‌اش می‌گوید یا می‌رود مشکلش را حل می‌کند. حال اگر این اتفاق نیفتد، هر ثانیه یک عذاب برزخ چقدر شکنجه است؟! اگر انسان در دنیا رعایت کند، در آخرت دستش بازتر است.

پس در عالم برزخ اختیارات اموات به میزان تقوا و عمل صالح‌شان است که به این دنیا سر بزنند. هر مقداری که در دنیا روی خودشان کار کرده‌اند و از دنیا و تعلقات‌شان دل کنده باشند، سعه وجودی پیدا کرده باشند، به همان مقدار می‌توانند از درون برزخ به دنیا راه پیدا کنند. غیر از اینهایی که می‌توانند در برزخ با عالم دنیا ارتباط برقرار کنند، بقیه اسیر قبرشان هستند و فقط در محدوده قبر خودشان و اطراف آن احاطه دارند. یعنی دیگر از زن و بچه و دوستانشان خبر ندارند. این چیزهایی که دارم می‌گویم استنباط از روایات است، ذوق‌افشانی نیست! مثلاً شخصی که از دنیا رفته آرزو دارد به هیئتی برود که در دنیا می‌رفته و در آن هیئت سینه می‌زده، چند لحظه تنفس کند. التماس دعا بگیرد و یک ارتباطی برقرار کند، اما اجازه ندارد. چند سال است خبر ندارد در هیئت چه خبر است؛ خبر ندارد مسجدی که رفت و آمد داشته، چه خبر است! فقط در قبر خودش احاطه دارد. یکی از کنار قبرش رد شود احاطه دارد.

 

اموات در عالم برزخ التماس میکنند!

در احوالات یکی از علما نوشته بودند که گفته بود: می‌خواستم به یک مجلسی بروم. وقت نداشتم از آن مسیر اصلی بروم از داخل قبرستان شیراز رفتم که نزدیک باشد. رفتم و بالاخره سخنرانی‌ام را انجام دادم و برگشتم و به منزل رفتم. خوابیده بودم، یکی از بزرگان که از دنیا رفته بود به خوابم آمد. آقای فلانی! از کنار خانه ما رد شدی، خرابی خانه ما را ندیدی، آباد کنی و بروی؟ از خواب بیدار شدم. چه اتفاقی افتاده؟ به قبرستان رفتم. گفتم این آقای بزرگوار قبرشان اینجاست؟ گفتند بله، ما را کنار قبرش بردند. من هم دقیقاً از کنار قبر او رد شده بودم. ببینید! این فرد نمی‌توانست بیاید به خواب این آقا یک حرفی به او بزند، یک گشایشی ایجاد کند، نمی‌توانست از عالم برزخش ارتباطی بگیرد. فقط زمانی که کسی از کنار قبرش رد شد. می‌گوید: تو چرا ما را آباد نکردی؟ می‌ایستادی یک فاتحه‌ای می‌خواندی، از ما یادی می‌کردی به مجلس روضه می‌رفتی، این مجلس روضه را تمام کردی، می‌گفتی شادی روح فلانی هم صلوات بفرستید... چرا ما را آباد نکردی؟!

اینقدر روایات حرفای عجیبی دارد! مثلاً یکی از آن روایات می‌فرماید: اموات آنقدر محتاج‌اند که به شما التماس می‌کنند این استخوانی که جلوی یک سگ می‌اندازید، به خاطر ما بیندازید و برای ما نیت کنید. یا برای گنجشک دانه می‌ریزید، یا چیزی برای گربه می‌اندازید و... به نیت آنها انجام دهید. حالا نماز و دعا و زیارت و... که دیگر هیچ! می‌گویند این کارتان را برای ما نیت کنید. آن وقت آدم در عالم برزخ قبض حال باشد، نتواند ارتباط بگیرد. آدم در دنیا تا زنده است یک فکری باید به حال خودش بکند. البته اولیای خدا حالشان متفاوت است که قبلاً عرض شد.

 

ارتباط عالم برزخ با دنیا

اگر خداوند متعال مؤمنی را دوست داشته باشد، کاری می‌کند که درد و رنج‌های خانواده‌اش را نبیند. فقط حالت خوب آنها را ببیند. عرض کردیم برای کافر برعکس است؛ سختی‌های خانواده را می‌بیند. این هم برای مؤمن یک نوع پاداش و یک نوع نشاط است که در عالم برزخ به او دست می‌دهد. می‌گوید: الحمدالله، خانواده‌ها حالشان خوب است. بچه‌هایم سر به راهند. زجر نمی‌کشد. کافر برعکس، برای او عقاب است. می‌گوید: بچه‌ها را ببین! الآن من اینجا گرفتارم، متوجه نمی‌شوند چه خبر است؟ این پسرم، دخترم، همسرم... چرا این کار را انجام می­دهند؟

گاهی بنابر مصلحتی خدای متعال مشکلات خانواده مؤمن را به او نشان می‌دهد که رنجیده شود، برایشان دعا کند یا یک کاری برای آنها انجام دهد. آنقدر بین عالم برزخ و عالم دنیا ارتباط برقرار است! ما غافلیم. هم از طرف این دنیا به برزخ، هم از برزخ به این دنیا ارتباط برقرار است. ما از اینها غافلیم.

موارد زیادی بوده که مثلاً خانواده‌ای مشکلی داشته، در عالم خواب، متوفی به سراغ کسی رفته و گفته مثلاً زن و بچه من در عسرت‌اند، به آنها کمک کن! یا حتی برای امورات معنوی. شخصی از دنیا رفته، فرزندش یک گرفتاری معنوی دارد؛ مبتلا به یک گناه یا اخلاق بدی شده، روح این شخص می‌رود به خواب یک انسان صالحی و کمک می‌گیرد یا به یک عالمی می‌گوید: هوای این پسر یا دختر ما را داشته باشید. برایش دعا کنید! یعنی دامنه تربیت گاهی از برزخ تا دنیا ادامه دارد. باید حواس‌مان به این چیزها باشد. مؤمن گاهی اینطوری می‌شود.

 

کرامات شهدا

به فرموده اهل معنا دست شهیدان بازتر از کسانی است که به طور معمول از دنیا رفته‌اند. گاهی گفته شده که اینان در عالم برزخ حکومت دارند! در دنیا تصرفاتی می‌کنند که مرده‌های معمولی ندارند. «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»[4].

می‌دانم خیلی از شما این خاطره را از سردار حاج حسین کاجی شنیده‌اید که فرزند شهید مدافع حرم قرار بود به خواستگاری برود. شب قبل در خلوت خود بغض می‌کند، شروع می‌کند به درد و دل کردن که بابا، ما را سر و سامان ندادی و رفتی شهید شدی. من فردا بدون شما چطور به خواستگاری بروم؟ پشتم خالی است. دلش می‌شکند و کمی گریه می‌‌کند تا وقتی که به خواب می‌رود. در عالم خواب پدرش را می‌بیند که پیش او می‌آید و می‌گوید که غصه نخور، من فردا کاری می‌کنم که جلسه خواستگاری تو زبانزد همه شود. فردا به همراه مادر به جلسه خواستگاری می‌روند، یک دفعه تلفن همراه همسر شهید زنگ می‌خورد و از او آدرس محل را می‌خواهند. بعد از مدتی زنگ خانه به صدا درمی‌آید، وقتی در را باز می‌کنند، حاج قاسم(رحمت‌الله‌علیه) وارد خانه می‌شود. موقعیت بسیار عجیب و غریبی است. وارد می‌شود و می‌گوید از طرف خانواده داماد هستم، می‌نشینند و حرف‌های لازم را می‌زنند. وقتی که قصد رفتن می‌کند، پسر شهید جلو می‌آید و قضیه شب قبل را تعریف می‌کند که چطور پدرش در خواب به او قول می‌دهد که به جای خودش در فلان ساعت، فلانی را می‌فرستد و بعد از خواب، ساعت را در کاغذ یادداشت کرده است. یادداشت را نشان می‌دهد، حاج قاسم(رحمت‌الله‌علیه) آن را می‌گیرد و می‌بوسد و سپس می‌گوید: به کسی چیزی نگو! حاج قاسم سلیمانی با عالم برزخ در ارتباط بود! شهدا خیلی از کارهایشان را در این عالم به این طریق هماهنگ می‌کنند.

 

وقتی پرونده اعمالتان حتی پس از مرگ باز است...

تأثیر باقیات‌الصالحات خیلی مهم است؛ به خصوص داشتن فرزند خوب و صالح. اهل‌بیت(علیهم‌السلام) به تربیت فرزند صالح بسیار سفارش کرده‌اند. می‌دانید کسانی که تعداد فرزندانشان زیاد است چقدر عاقبت خوبی دارند؟ بالاخره هر تعداد از این بچه‌ها که عبادت یا کار بزرگی انجام دهد، در ثواب آن شریک هستید. پرونده اعمالتان حتی پس از مرگ باز است و مدام شارژ می‌شود.

اینکه وجود مبارک پیامبر(صلوات‌الله‌علیه) به کثرت اولاد توصیه می‌کنند، دلیل بر اهمیت همین مسئله است. می‌فرمایند: گوینده لا اله الا الله را بر روی زمین زیاد کنید. یکی از دلایلش به همین بحث برزخ، برمی‌گردد چرا که کار انسان در آنجا گیر است.

امام صادق(علیه‌السلام) نقل می‌کنند که حضرت عیسی(سلام‌الله‌علیه) از کنار قبری رد می‌شدند که دیدند از آن آتش زبانه می‌کشید و صاحب آن در عذاب بود. سال بعد مجدد از آنجا رد می‌شدند، دیگر عذابی نبود. از خداوند متعال سؤال می‌کنند که چه شد؟ خطاب می‌شود: «قَد أدرَکَ لَهُ وَلَدٌ صالِحٌ فأصلَحَ طَریقا و آوی یَتیماً، فغَفَرتُ لَهُ بِما عَمِلَ ابنُهُ»؛[5] فرزند صالحی از او بزرگ شد و راهی را درست کرد و یتیمی را سرپرستی نمود و من او را برای آنچه این فرزندش انجام داد آمرزیدم. پیامبر اکرم(صلوات‌الله‌علیه) فرمودند: «إذا ماتَ الإنسانُ انقَطَعَ عَمَلُهُ إلاّ مِن ثَلاثٍ: إلاّ مِن صَدَقَةٍ جاریَةٍ أو عِلمٍ یُنتَفَعُ بِهِ أو وَلَدٍ صالِحٍ یَدعُو لَهُ»[6]؛ با مرگ انسان، رشته عملش قطع میشود، مگر از سه چیز: صدقه جاری (وماندگار)، دانشی که مردم از آن بهرهمند شوند و فرزند نیکوکاری که برایش دعا کند .

 

حساب و کتاب در عالم آخرت

این نکات در روایات بسیار عجیب و تأمل برانگیز است. تنها خدا می‌داند که چقدر حساب و کتاب آن دنیا با این دنیا فرق می‌کند. حساب و کتاب در عالم آخرت اصلاً قابل مقایسه با اینجا نیست. این عالم در برابر آن هیچ است.

 

سرنوشت طفل از دنیا رفته

حتی می‌فرمایند که خداوند متعال در برزخ سیستم و ساز و کاری دارد که طبق روایات مفصل، اگر فرزند کسی در طفولیت از دنیا رفته و یا سقط شده باشد(نه به عمد که حرام است)، این طفل بر اساس فطرتش بزرگ می‌شود. رشد بر اساس فطرت یعنی چه؟ یعنی تبدیل می‌شود به فرزند صالح و این فرزند صالح تضمینی برای والدینش در روز قیامت خواهد شد. در روایت داریم که این طفل از دنیا رفته یا سقط شده در آن عالم، انسان صالحی می‌شود و این خود، عمل صالح پدر و مادرش خواهد بود. این فرزندان دم در بهشت می‌ایستند و به محض دیدن والدینشان، می‌ایستند و می‌گویند که داخل نمی‌شوم تا پدر و مادرم به من ملحق شوند.

 

پاداش داشتن فرزند معلول

در رابطه با داشتن فرزند معلول نیز روایتی را بگوییم. اولاً تحمل سختی‌های داشتن فرزند معلول موجب طهارت والدین از اعمال بدشان است. یعنی هر چه به خاطر معلولیت فرزندشان صبوری می‌کنند موجب صاف شدن حساب آنها می‌شود و خدا اعمال بدشان را یک به یک خط می‌زند.

از مجموع روایات ذکر شده این مطلب فهمیده می‌شود که حتی اگر پدری قبل از به دنیا آمدن فرزند معلولش از دنیا برود و اصلاً سختی‌های مراقبت از او را هم نبیند، هر کمال شخصیتی و معنوی که این فرزند معلول قرار بود در دنیا به دست بیاورد ولی به واسطه معلولیت از آن محروم شده است را در پرونده پدرش ثبت می‌کنند! الله اکبر!

 

اخبار بد زندگی را به امواتتان نرسانید

اموات مؤمن معمولی که اولیای خدا محسوب نمی‌شوند، وقتی از دنیا می‌روند دیگر از مشکلات خانواده‌هایشان باخبر نیستند، بنابراین هنگامی که نزدیکان بر سر قبر آنها می‌نشینند و شروع می‌کنند به ضجه زدن و مویه کردن یا درد و دل که مثلاً بعد از رفتنت اینطور شده و این اتفاقات افتاده، روح میت متأذی می‌شود. زیرا از وضع دیگران خبری نداشته حالا این مشکلات باعث عذابش می‌شود. مثلاً یک میت معمولی که خدا خیر و خوبی‌های خانواده را نشانش می‌دهد، ناگهان با شنیدن این اخبار بد، بدی‌ها به او عرضه می‌شود.

 

اموات میتوانند برای شما دعا کنند

چه باید بکنیم که مشمول دعای میت بشویم تا گره از مشکلی باز کند؟ اولاً معلوم نیست که مرتبه اختیارات این میت در برزخ چقدر است؛ آیا کل هفته آزاد است یا فقط جمعه تا جمعه یا سالی یک بار اجازه دارد، یا اصلاً به خانواده‌اش اشرافی دارد یا ندارد؟ بالاخره باید بفهمیم در چه حالی است. می‌فرماید: وقتی بر سر قبر عزیزتان می‌روید، سوره قرآنی بخوانید، توسلی کنید تا رابطه شما با عالم برزخ این مرحوم برقرار شود. فاتحه به همین منظور است. وقتی برقرار شد چه باید کرد؟ شروع کنید به درخواست از میت که برای شما دعا کند تا مشکلتان حل شود. مخصوصاً اگر میت مادر یا پدرتان است؛ امام صادق(علیه‌السلام) از امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) روایت کردند که حضرت فرمودند: «زُورُوا مَوْتَاکُمْ فَإِنَّهُمْ یَفْرَحُونَ بِزِیَارَتِکُمْ وَ لْیَطْلُبْ أَحَدُکُمْ حَاجَتَهُ عِنْدَ قَبْرِ أَبِیهِ وَ عِنْدَ قَبْرِ أُمِّهِ بِمَا یَدْعُو لَهُمَا»؛[7] به زیارت مردگان خود بروید، چرا که آن‌ها از زیارت شما دل‌شاد می‌شوند و چه خوب است که شخصی بر سر مزار والدین خود برود و در برابر دعایی که برای آنها می‌کند، حاجت خود را از خدا بخواهد.

پس برای پدر و مادر دعا کنید، شاید آنها از گرفتاری‌های شما خبر نداشته باشند ولی همانطور که امام فرمودند، اگر برایشان دعا کنید و بعد از آن بگویید خدایا، به حق این پدر و مادر، گره‌های زندگی من که فلان و فلان است را باز کن، خدا اجابت می‌کند. نروید بر سر قبر پدر و مادر ضجه بزنید و حال بدتان را به آنها بگویید، چون اذیت می‌شوند. میت جمعه تا جمعه می‌آید که خدا احوالات خوب شما را به آنها نشان دهد.

حالا اگر پدر و مادر از خوبان روزگار و از اولیای خدا بوده‌اند یا اصلاً سر قبر یکی از علما یا شهدا رفتید، اشکالی ندارد که بنشینید و دردتان را بگویید. برای آن ولی خدا یا عالم ربانی یا شهید توضیح بدهید که من چنین مشکلی دارم، شما از خدا بخواهید تا مشکل مرا حل کند. برایش یاسین بخوانید تا گره باز شود.

 

غفلت تا لب قبر!

گاهی اوقات به قبرستان می‌رویم، می‌بینیم چقدر ما آدم‌ها غافل هستیم و چه چیزهایی باب شده‌ است. عکس‌هایی از مرحوم روی قبر چاپ می‌کنند که با این کار در پرونده‌ خودشان گناه می‌نویسند، اگر نگوییم که خود مرحوم هم در گناه آنها شریک است. خانم از دنیا رفته، عکس بدون حجاب و آرایش‌کرده بالای قبرش می‌زنند یا آقا از دنیا رفته، عکس با کراوات که تشبه به کفار است برایش انتخاب می‌کنند. چرا آتش برای قبر خودتان می‌خرید؟ با برزخ خودتان چه‌کار دارید می‌کنید؟! سر قبر میت به‌جای دعا، توسل، قرآن، روضه، نی می‌زنند و می‌خوانند. برنامه‌هایی عجیب ‌و غریب باب شده است! حتی گاهی روی سنگ ‌قبرها ‌چیزهایی می‌نویسند که هیچ فایده‌ای ندارد. اگر می‌توانید روی سنگ ‌قبرها یک جمله حکمت‌آمیز بنویسید که اگر کسی خواند منقلب شود و یاد آخرت بیفتد. روایتی از امام کاظم(علیه‌السلام) (مانند این روایتی که من اینجا برایتان خواندم)، بر روی سنگ ‌قبر والده خودم نوشته‌اند؛ منتهی بدون اسم امام، نوشته ‌شده است. جملات را به فارسی هم نوشتیم. یک نفر می‌آید یک روایت بخواند و ثواب خواندن روایت را ببرد؛ در پرونده عمل این میت و برای شما هم نوشته می‌شود. ولی می‌بینیم سنگ ‌قبر درست کرده‌اند در آن چشمه جاری است، نورپردازی دارد. میلیون‌ها تومان برای یک سنگ ‌قبر هزینه می‌کنند. شما این پول را به چند بچه یتیم بدهید و یا یک گرفتاری را از یک نفر حل کنید. می‌بینید ما چقدر غافل شده‌ایم! با آخرتمان هم ‌بازی می‌کنیم.

 

کرامت حضرت خدیجه(سلام‌الله‌علیها)

یکی از وعاظ مطلبی را نقل کرد خیلی مطلب خوبی بود، می‌خواهم به ظل عنایت حضرت خدیجه(سلام‌الله‌علیها) توسل کنیم. ایشان می‌گفت جوانی با گریه و زاری نزد من آمد که پدرم مسئله دادگاهی پیدا کرده. ما مشهد هستیم و دادگاه در تهران است، باید هزینه کنیم با مادرم بیاییم و برویم، پولش را نداریم. خیلی گریه می‌کرد. من هم ‌چیزی در ذهنم بود به او گفتم انجام بدهید. گفتم چهارده روز بعد از نماز صبح یک سوره یاسین بخوان و ثوابش را به روح مطهر حضرت خدیجه(سلام‌الله‌علیها) هدیه کن؛ ان‌شاءالله گره باز می‌شود. گذشت. بعد از یک مدت دوباره او را دیدم. گفتم پدرت چه شد؟ گفت الآن اینجا در جلسه است. گفتم قضیه چه شد؟ گفت نمی‌دانم چطور شد، من این را که خواندم اصلاً قاضی خودش حکم تبرئه پدر ما را داد!

 

ایثار حضرت خدیجه(سلام‌الله‌علیها)

حضرت خدیجه(سلام‌الله‌علیها) خیلی آبرو دارند. ایشان فقط هشتادهزار شتر در تملکشان بود که مال‌التجاره‌های ایشان را در حجاز و مصر و عراق حمل‌ونقل می‌کردند! شما تصور کنید. الآن کدام کمپانی این‌قدر مثلاً تریلی دارد؟ یا مثلاً برای حمل‌ و نقلش ماشین دارد؟ هشتادهزار شتر فقط بارهایش را این‌طرف و آن‌طرف می‌بردند. این خانم کاری کرد که وقتی از دنیا می‌رفت دو پوستین بیشتر نداشت. یکی زیرانداز و یکی روانداز ایشان بود. مقام معظم رهبری(حفظه‌الله) در صحبتشان در مورد حضرت خدیجه(سلام‌الله‌علیها) می‌فرمایند: ایشان مظلوم بود. ایشان از اموالش به خاطر پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) خارج شد. نه اینکه کمک مالی به پیغمبر کرده باشد، کاری که امام مجتبی(علیه‌السلام) کردند. دو بار همه اموالشان را در راه خدا دادند. از اموالش خارج شد یعنی دیگر چیزی نداشت. این بانو در چه دورانی با پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بود؟ در دوران عسرت، دوران شدت نه دوران رهایی. در دوران مکه که دوران شلاق‌ها، شکنجه‌ها، تحریم‌ها بود. در شعب ابی‌طالب، پوست و استخوان شده بودند. می‌دانید شرایط شعب ابی‌طالب چگونه بود؟ مشرکین بالای آن می‌ایستادند و صدای ضجه‌ گرسنگی بچه‌هایی که در شعب ابی‌طالب بودند را می‌شنیدند. این خانم آنجا مریض شد. همه اموالش را داد. وقتی پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) مکه را فتح کردند و وارد مکه شدند، قبل از اینکه در شهر بروند سر قبر حضرت خدیجه(سلام‌الله‌علیها) آمدند و پرچم فتح اسلام را بالای قبر ایشان کوبیدند؛ یعنی این‌ها همه‌اش به خاطر توست. بعد به سپاهیان گفتند که وارد مکه شوند. خیلی این خانم، عجیب بود! اگر مشکلی، گرفتاری دارید ایشان را واسطه کنید. مخصوصاً گرفتاری‌های مالی، مخصوصاً گرفتاری‌های دنیایی را به ایشان بگویید. بی‌بی هم این دنیا سرمایه‌هایش را داده، هم آن دنیا بذل و بخشش می‌کند. درِ خانه خدیجه(سلام‌الله‌علیها) را بکوبید. ببینید چیکار می‌کند. هر چه روضه از حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) می‌خوانید در سبد حضرت خدیجه(سلام‌الله‌علیها) است. گفتند ایشان مادر یازده امام هستند، امام خامنه‌ای(حفظه‌الله) فرمودند: مادر دوازده‌ امام هستند چون امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) هم در دامن حضرت خدیجه(سلام‌الله‌علیها) بزرگ شدند.

 

وصایای حضرت خدیجه(سلام‌الله‌علیها)

در لحظات آخر حضرت خدیجه(سلام‌الله‌علیها) سه وصیت به پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) کردند. یکی را دیشب عرض کردیم که بیبی فرمودند: کوتاهی‌های من را ببخشید. دوم عرض کردند که مواظب دخترم فاطمه باشید، آقاجان این زن‌های قریش بی‌ملاحظه‌اند. نمی‌دانم چه دیده بود از این‌ها و چه می‌دانست؟ یک‌چیزی از این‌ها خبر داشته که این‌طوری وصیت کرده‌ است. فرمود یا رسول‌الله مواظب باشید سر دخترم داد نزنند! آقاجان مراقب فاطمه‌ام باشید کسی به او سیلی نزند. با او بدرفتاری نکنند. بعد هم‌ عرض کرد که یک‌چیز دیگر هم هست که به دخترم می‌گویم که همان پیراهن بود. به رسول‌الله خبر رساندند من از شب اول قبر و فشار قبر می‌ترسم. پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) وقتی می‌خواستند خانمشان را دفن کنند اول خودشان در قبر رفتند و خوابیدند، به زمین دست می‌زدند و می‌گفتند ای زمین با خدیجه مهربان باش. بعد از قبر بیرون آمدند.

عجب مادری! عجب دختری! این مادر در شعب ابی‌طالب در میان دره‌ای جان داد و دخترش در خانه علی‌بن‌ابی‌طالب(علیه‌السلام) پشت‌ در جان داد. به اسماء‌بنت‌عمیس وصیت کرد که مواظب دخترم باش. شب عروسی، دخترم مادر ندارد شما برای او مادری کن. شب زفاف حضرت زهرا و امیرالمؤمنین(علیهماالسلام) پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند همه زن‌ها بیرون بروید. اسماء نرفت. آقا گفتند اسماء گفتم همه بروند. عرض کرد یا رسول‌الله من وصی خانمتان خدیجه‌ام. حضرت فرمودند: قضیه چیست؟ عرض کرد که بی‌بی این‌طوری به من امر کردند که شب عروسی باشم. فاطمه مادر ندارد من مادری کنم. بالاخره خیلی مهم است یک‌حرفی دختر دارد، درد دل دارد به کی بگوید؟ باید به مادرش بزند دیگر.

روضه من همین است. خیلی امشب دلم هوای مزار و قبر و مضجع شریف ایشان را کرده است. انشاءالله بی‌بی از ما این حالمان را در محبت به خودشان بخرند. چه می‌خواهم بگویم؟ می‌خواهم بگویم بی‌بی جان فکر شب عروسی دخترت بودی. خانم‌ جان طبیعی است هر مادری دغدغه این را دارد اما ای‌کاش فکر عزایش هم بودی. ظاهراً خبر نداشتی چه بلایی سر دخترت قرار است بیاورند! می‌دانستی هجده‌ سالگی جوان‌مرگش می‌کنند؟ بی‌بی جان می‌دانستی که عزای فاطمه گران‌تر از عروسی‌اش درآمد؟ می‌دانی که خون ریختند و آتش زدند؟ می‌دانستی که محسن را سقط کردند؟ می‌دانستی که به او سیلی زدند؟ می‌دانستی که چقدر کتکش زدند؟ می‌دانستی که دست دامادت را بستند و با طناب او را بیرون کشیدند؟ عزای فاطمه خیلی گران درآمد. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) یک نگاهی به خانمش که روی زمین افتاده بود، کرد و گفت:

با من حساب داشت عدو از غدیر خم
 

 

از من تو را گرفت و دگر بی‌حساب شد
 

 

از من تمام ولی یادتان باشد مهریه فاطمه را هم از پسرش دریغ کردند...


[1]. کلمات مکنونه من اهل الحکمة والمعرفة، ص 139-140.

[2]. سوره انسان، آیه 10.

[3]. فروع کافی، ج 3، ص 230، ح 1.

[4]. سوره آل‌عمران، آیه 169.

[5]. وسائل الشیعة : 11/560/2.

[6]. میزان‌الحکمه، ح 14287.

[7]. کافی، ج3، ص230