امتزاج حق و باطل؛ رهاورد توسعه‌طلبی اموی

امتزاج حق و باطل؛ رهاورد توسعه‌طلبی اموی


امتزاج حق و باطل؛ رهاورد توسعه‌طلبی اموی

 

حجت‌االاسلام مهدوی‌نژاد: آرمان‌های اقتصادی در نظام انقلاب اسلامی که برای سالم‌سازی ‌جامعه است تا جامعه به حرام‌خواری مبتلا نشود، برگرفته از قرآن و روایات است. حاکمان، مسئولان و مردم باید همت کنند و فقاهتی‌ترین، مقبول‌ترین و مشروع‌ترین متن تاریخ شیعه؛ یعنی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را متن اجرای کارهای خودشان قرار دهند. تا آن آرمان‌ها محقق شود و ما از آن نظام فاسدی که بنی‌امیه در اسلام پایه‌گذاری کردند فاصله بگیریم // جنایت بزرگ بنی‌امیه این بود که تعلیم ایمان را آزاد گذاشتند، اما جلوی تعلیم شرک را گرفتند؛ یعنی حلال‌ها را گفتند، اما حرام‌ها را نگفتند. این اسلام بنی امیه است؛ لذا نماز جماعت‌ها، نماز جمعه‌ها برپا بود، روزه ماه رمضان هم گرفته می‌شد، حج و عبادات هم بود، اما شراب‌خواری، سگ‌بازی، مجالس لهو و لعب، حرام‌خواری هم بود... // در هر جامعه‌ای تعداد کسانی که در برابر نابرابری‌ها، ظلم و فسق و فجور علنی سکوت می‌کنند، از تعداد کسانی که فسق و فجور مرتکب می‌شوند، بیشتر است! // هیچ دوره‌ای به اندازه این زمان، دستگاه دین و امام حسین(علیه‌السلام) مورد هجمه قرار نگرفته است. تازه دشمن فهمیده که قصه از چه قرار است و چون نمی‌تواند امام حسین(علیه‌السلام) را از ما بگیرد، لذا در دستگاه امام حسین(علیه‌السلام) انحراف ایجاد می‌کند

 

شناسنامه:

عنوان: مراسم ویژه دهه اول محرم؛ شب دهم

موضوع: حسین(علیه‌السلام) در مقتل دنیای یزید؛ بررسی نقش نظام توسعه اموی در فاجعه عاشورا // مروری بر آرمان‌های اقتصادی انقلاب اسلامی

زمان: پنجشنبه، 5 مرداد 1402

مکان: آستان مقدس امامزاده سیدجعفرمحمد(علیه‌السلام)

 

ریشه‌های پیدایش عاشورا

خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «تِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ»[1]؛  تاریخ در حال تکرار است و کسانی‌ که از تاریخ درس نگیرند، به تکرار دوباره‌ آن محکوم خواهند بود. برای آنکه ما در عاشورا و کربلای زمان خودمان، جزء کسانی نباشیم که امام خودشان را تنها می‌گذارند، باید آگاه باشیم. عاشورا ریشه‌های مختلفی داشته و باید مورد بررسی قرار بگیرد که چرا عاشورا بهوجود آمد و چرا امامی به قتلگاه برده شد.

یکی از آن ریشه‌هایی که کمتر به آن توجه شده، ریشه‌های اقتصادی جریان عاشورا است.

 آرمان‌های اقتصادی در نظام انقلاب اسلامی که برای سالم‌سازی ‌جامعه است تا جامعه به حرام‌خواری مبتلا نشود، برگرفته از قرآن و روایات است. اگر به این آرمان‌ها توجه نشود، ما به سرنوشتی شبیه سرنوشت مسلمین در صدر اسلام، مبتلا خواهیم شد و برای اینکه به این سرنوشت مبتلا نشویم حاکمان، مسئولان و مردم باید همت کنند و فقاهتی‌ترین، مقبول‌ترین و مشروع‌ترین متن تاریخ شیعه؛ یعنی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را متن اجرای کارهای خودشان قرار دهند. تا آن آرمان‌ها محقق شود و ما از آن نظام فاسدی که بنی‌امیه در اسلام پایه‌گذاری کردند فاصله بگیریم.

 

انحرافی بزرگ در تاریخ اسلام// انحراف سیاسی؛ خلافت به جای ولایت

در یک تقسیم‌بندی تاریخی، ما با سه پدیده مواجهیم: اولین مورد انحراف سیاسی است، که علت انحراف سیاسی هم استبداد جاه‌طلبان و قدرت‌طلبان است. انحراف سیاسی یعنی آنکه قدرت و حکومت در دست نااهلان قرار گیرد. حکومت در جابهجایی افکار عمومی مردم و آئین و فرهنگ مردم تأثیر فوق‌العاده‌ای دارد. اصل انحرافات به حاکمیت برمی‌گردد. اینکه حاکمیت در دست نااهلان یا در دست انسان‌های موحد و باتقوا باشد، متفاوت است. شعاری که در صدر اسلام با آن انحراف سیاسی رخ داد «حسبنا کتاب الله» بود؛ کتاب خدا برای ما کافی است. درحالی‌که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: قرآن کافی نیست، اهل‌بیت(علیهم‌السلام) هم باید در کنار قرآن باشند، اما آنها اهل‌بیت(علیهم‌السلام)، کسی که شأن تفسیر قرآن و اداره‌ جامعه را داشت، حذف کردند. این انحراف بزرگی بود که در تاریخ اسلام اتفاق افتاد.

این عبارت را در زیارت عاشورا می‌خوانیم: «لَعنَ الله امّهً دَفَعتکُم عَن مَقامِکُم وَ ازالَتکُم عَن مَراتِبِکُم التی رَتَّبکمُ الله فیها»؛ آن مقام و مرتبه‌ای که خدا برای اهل‌بیت(علیهم‌السلام) قرار داده بود؛ که خدا آن امتی را که آن مقام را گرفتند و آن مرتبه را از اهل بیت ازاله کردند، لعنت می‌کند. قطعاً مقامات معنوی نبوده، چراکه ولایت و مقامات معنوی قابل سلب کردن از ایشان نیست، آنچه قابل گرفتن است مقامات و رتبه‌های سیاسی و حاکمیتی است. آنها را از قدرت و بودن در رأس حکومت منع کردند، مقامات اجتماعی و سیاسی را از ایشان گرفتند. این همان انحراف سیاسی است که بعد از رحلت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) شروع شد و ولایت تبدیل به خلافت و بعد تبدیل به سلطنت شد.

 

انحراف اقتصادی؛ استئثار به جای ایثار

انحراف بعدی که جزء ریشه‌ای‌ترین انواع انحرافات است، انحرافات اقتصادی است. علت این انحراف؛ داشتن روحیه‌ استئثار توسط یک عده‌ و روحیه‌ دنیاطلبی و رفاه طلبی بود. شعار آنها توسعه و تکاثر بود.

نگاهی که اسلام و انقلاب به مفهوم رشد اقتصادی دارد، نگاه توسعه‌محور نیست، بلکه نگاه پیشرفت است. توسعه یک مفهوم غربی است و آسیب‌هایی جدی به کشورهای غربی زده و متأسفانه به کشور ما هم آسیب‌هایی زده است؛ چراکه در کشور ما هم زمانی مدیرانی با آن نگاه توسعه‌ غربی آمدند و جامعه را مبتلا کردند.

استئثار در مقابل ایثار است، ایثار یعنی شما از حق و سهم خودتان بهخاطر دیگران صرف نظر کنید، یعنی شما انسان دیگرخواه هستید. اسلام این روحیه را تشویق می‌کند. نمونه‌ آن امیرالمؤمنین و خانواده‌ ایشان(علیهم‌السلام) که در قرآن می‌فرماید: «وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا»[2]؛ غذایی که خودشان نیاز داشتند به فقرا دادند.  در قرآن می‌فرماید: «وَیُؤْثِرُونَ عَلَیٰ أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ»[3]، اهل ایثارند، به خودشان سخت می‌گیرند در حالی‌که به آن نیاز داشته‌اند، ولی به دیگری می‌دهند. این روحیه‌ ایثار را اسلام تشویق می‌کند. در نقطه مقابل استئثار وجد دارد. استئثار یعنی همه چیز را برای خودتان بخواهید. این چیز خطرناکی است؛ خودخواهیِ پولی و مالی، حتی سهم دیگران را هم برای خودتان بخواهید. این نگاه در طول تاریخ منجر به حاکمیت یک طبقه‌ خاص به نام طبقه اشراف بر اموال و جان مردم شده است.

 قرآن کریم می‌فرماید: این نگاه باعث می‌شود که تداول ثروت بین اغنیا اتفاق بیفتد، «مَا أَفَاءَ اللَّهُ...» تا می‌فرماید: «کَیْ لَا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ مِنْکُمْ»[4]، یک عده می‌خواهند ثروت فقط بین اغنیا دست‌به‌دست شود و در آن طبقه بچرخد. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) برای مبارزه با این مسئله آمده تا ثروت بین همه بچرخد. ثروت مانند خون است که اگر بین تمام اعضا برسد، بدن سالم است، اما اگر خون به بخشی از بدن نرسد، شخص بیمار می‌شود. اگر این ثروت بهطور عادلانه در جامعه تقسیم نشود، چه بیماری‌هایی در جامعه ایجاد می‌شود! این چیزی است که از صدر اسلام جامعه‌ اسلامی به آن مبتلا شد.

آنهایی که اهل استئثارند نگاه مادی‌گرای خود را به همه‌ اعضای جامعه تزریق می‌کنند. معاویه(لعنه‌الله‌علیه) چیزی به نام بیت‌المال خالصه درست کرده بود. می‌گفت: هر چیزی از غنایم پیدا کردید برای خودتان، بین خودتان تقسیم کنید، اما هر چیزی از طلا و نقره بود برای من است، برای خلیفه است و باید به من بدهید، این یک بدعت اقتصادی بود. در زمان پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) چنین چیزی نبود، اصلاً اسلام چنین دستوری ندارد.

 این نگاه استئثار (همه چیز برای خودم، اصل قدرت و ثروت برای من) ممکن است در یک انسان فقیر هم وجود داشته باشد، همین انسان فقیر اگر روزی به مال و مکنت برسد، این اخلاق را به منصه ظهور می‌رساند.

 

انحراف فرهنگی؛ استخفاف مردم

سومین انحراف که به تبع انحراف اقتصادی بهوجود می‌آید، انحراف فرهنگی است. این انحراف با استخفاف مردم همراه است. یعنی افرادی که قدرت‌طلب‌اند، وقتی مسئولیت یا حکومتی بر عهده می‌گیرند، مردم را خفیف می‌کنند، ضعیف نگه می‌دارند؛ در طول تاریخ اینگونه بوده است. در مورد فرعون ذکر شده: «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ»[5]؛ قومش را خوار و خفیف می‌کرد و از نظر فرهنگی و اقتصادی ضعیف نگه می‌داشت تا از او اطاعت کنند. این سیره طواغیت تاریخ بوده که منجر به پیروی کورکورانه می‌شد.

 

سیر تطور حاکمان و مردم بعد از پیامبر// محصول استئثار، طغیان و بغی

از زمان بعد پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) سیر تطوّری در حاکمان و مردم صدر اسلام وجود دارد؛ عده‌ای دنبال ثروت اندوزی و دنیاطلبی و اشرافی‌گری بودند، روحیه استئثار و انحصارطلبی اینها دو گروه را بهوجود آورد: 1. ناکثین؛ طلحه و زبیر بودند که گذشته و سابقه خوب خودشان را نادیده گرفتند و عهدشکنی کردند. 2. قاسطین؛ در مقابل مقسطین‌اند. مقسطین عدالت خواهند، ولی قاسطین عدالت گریزند. معاویه و اطرافیانش در برابر عدل حضرت علی(علیه‌السلام) ایستادند و حضرت فرمودند من خیلی بررسی و بالا پایین کردم نهایتاً به این نتیجه رسیدم که باید با معاویه بجنگم. از استئثار، جامعه به ناکثین و قاسطین رسید و از قاسطین و ناکثین یعنی طلحه و زبیرها و معاویه‌ها به طاغی (طغیان‌کننده) و باغی (ستم‌‌کننده) در جامعه و به جنگ مسلحانه و طغیان علیه حکومت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) رسیدند وسپس به فسق علنی... فسق علنی محصول ماجرای استئثار و ماجرای قاسطین و ناکثین و طغیان و بغی است.

 

فسق علنی در دوران یزید

 فسق علنی یعنی علناً حق زیر پا گذاشته شود. زمانی به اسم اسلام ظاهرسازی می‌شود، اما زمانی رسماً اسلام زیر پا گذاشته می‌شود. فسق علنی محصول یک طغیان عظیم است که زمینه آن از قبل‌ به وجود آمده بود و در دوران یزید کاملاً آشکار شد. خلیفه مسلمین؛ کسی که ادعا می‌کند جای پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نشسته است، سگ‌بازی می‌کرد، شراب می‌خورد، زن‌بارگی می‌کرد، این سیر همان تغییر و دگرگونی است. این توسعه‌طلبی و دنیاطلبی بی‌حدوحصر بنی‌امیه، خودبهخود یک ره‌آورد فرهنگی داشت.

 

امتزاج حق و باطل، ره‌آورد فرهنگی توسعه‌طلبی اموی

 جامعه‌ای که دنبال استئثار، اشرافی‌گری، دنیاطلبی بی‌حدوحصر است، خودبهخود به‌ اخلاق‌هایی می‌رسد تا آن روحیه و فرهنگ بتواند بقا پیدا کند. امتزاج حق و باطل توسط بنی‌امیه اتفاق افتاد و نهادینه شد؛ یعنی در عین مسلمان بودن، کافر بودند! خودشان را جانشین و خلیفه پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) میدانستند در عین حال دستورات پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را هم زیر پا میگذاشتند، «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ و َنَکْفُرُ بِبَعْضٍ»[6]؛ به بعضی از آیات قرآن و بخش‌هایی از دین ایمان می‌آوردند و به بعضی ایمان نمی‌آورند، نتیجه این می‌شود که یک دین ظاهری اتفاق می‌افتد. تا وقتی با منافع دنیایشان در تعارض قرار نگیرد، دین دارند، اما وقتی در تعارض قرار می‌گیرد دین را هم کنار می‌گذارند. حتی اگر پایان کارشان به کربلا ختم شود.

 اباعبدالله‌الحسین(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «الناسُ عبیدُ الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه مادرَّت معایشُهم فاذا مُحَّصوا بالبلاء قَلَّ الدَیّانون»[7]؛ مردم بندگان دنیایند و دین یک ظاهری در دستشان است تا وقتی که معیشت آنها به سختی و مشقت نیفتاده باشد. اما همین که کمی بلا و امتحان خداوند سخت می‌شود، دین‌دارها کم می‌شوند. این محصول تفکر امتزاج حق و باطل است که در طول سالیان متمادی اتفاق افتاده بود و توسط بنی‌امیه به اوج خودش رسید.

 

اسلام بنیامیه؛ حلال‌ها را گفتند، حرام‌ها را نگفتند

کسانی که به دنبال قدرت و ثروت افتادند برای اینکه این مسیر را ادامه دهند، لازمه‌اش این است که یک آیین، مکتب و تئوری بهوجود آورند، تا بر اساس آن تئوری جامعه اسلامی را اداره کنند و مردم را فریب دهند. آن تئوری را امام صادق(علیه‌السلام) در روایتی در کتاب شریف کافی می‌فرمایند: «إِنَّ بَنِی‌أُمَیَّةَ أَطْلَقُوا لِلنَّاسِ تَعْلِیمَ الْإِیمَانِ وَ لَمْ یُطْلِقُوا تَعْلِیمَ الشِّرْکِ لِکَیْ إِذَا حَمَلُوهُمْ عَلَیْهِ لَمْ یَعْرِفُوهُ»[8]؛ جنایت بزرگ بنی‌امیه این بود که تعلیم ایمان را آزاد گذاشتند، اما جلوی تعلیم شرک را گرفتند؛ یعنی حلال‌ها را گفتند، اما حرام‌ها را نگفتند، معروف‌ها را گفتند، اما منکرها را نگفتند، برای اینکه وقتی می‌خواهند مردم را بر باطل حمل کنند و به سمت باطل ببرند، مردم نفهمند. این اسلام بنی امیه است؛ لذا نماز جماعت‌ها، نماز جمعه‌ها برپا بود، روزه ماه رمضان هم گرفته می‌شد، حج و عبادات هم بود، اما شراب، سگ‌بازی، مجالس لهو و لعب، حرام‌خواری هم بود. به مردم نگفتند اینها بد است... فقط خوب‌ها را گفتند. چون ولایت و تقوا نبود، جامعه را مبتلا کردند.

بنی‌امیه کار را به جایی رساندند که خلفای فاسد و عیاش و خون‌خواری سرکار آمدند و به اسم خلیفه پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بر پشت مردم سوار بودند. خلیفه‌ای از خلفای بنی‌امیه حوض شراب درست می‌کرد در آن حوض شراب شنا می‌کرد، شراب می‌خورد، مست می‌شد بعد صبح به عنوان امام جماعت مسجد می‌رفت و نماز می‌خواند. کار به فسق علنی و نهادینه کردن آن و مباهات به این کارها رسید. اسلام را به اسلام جاهلی برگرداندند که کسی شراب خوردن را هم بد نمی‌دانست. فسادهای بنی‌امیه در کتاب «الاغانی» ابوالفرج اصفهانی ذکر شده است.

 

معنای فسق چیست؟

فسق یعنی یک فرآیند عظیمی طی شده تا جامعه قبول کرده و رسیده به اینجا که این کارها بد نیست. مثل این که ما امروز از امام حسین(علیه‌السلام) چهره‌ای نشان دهیم چیزهایی خوب است، نذری و روضه خوب است، ولی چه چیزی بد است و امام حسین(علیه‌السلام) از چه بدشان می‌آید را نگوییم.

 سرفصل اعتراض‌های اباعبدالله الحسین(علیه‌السلام) و قیام حضرت و آن چیزی که پررنگ می‌کردند و تکرار می‌کردند، فسق یزید بود. چیزی که غایت رفتارهای عمومی جامعه و حاکمان فاسد بنی‌امیه شده بود. فسق یعنی علناً مرتکب تخلف از دستورات الهی در میان جامعه شدن.

 

عبارت‌های امام حسین(علیه‌السلام) در مورد یزید// مثلِ حسین با مثل یزید بیعت نمی‌کند

امام حسین(علیه‌السلام) در مورد یزید(لعنه‌الله‌علیه) می‌فرمایند: «یزید رَجُلٌ فاسِق، شارِبُ الخَمر»؛ یزید به عنوان خلیفه مسلمین شارب‌الخمر است، شراب می‌خورد «قاتِل نَفسِ مُحترَمَه»؛ یزید راحت آدم می‌کشد؛ نه اینکه فقط دستور می‌دهد آدم بکشید، خودش هم الان خنجری دارد، دعوا می‌شود، بحثی شود سریع آدم می‌کشد، «مُعلِنٌ بِالفِسق»؛ فسق علنی دارد. علناً شراب می‌خورد، همه می‌دانند. «مِثلی لایُبایِع مِثلَک»[9]؛ کسی مثل من حسین(علیه‌السلام) باشد با مثل یزید بیعت نمی‌کند. مسیر را امام حسین(علیه‌السلام) به گونه‌ای باز می‌گذارد تا کسی نتواند بگوید برای آن زمان بوده است: «مثل منِ حسینی هیچ‌وقت با مثل یزیدی بیعت نمی‌کند.» حضرت در نامه خود به معاویه در روز منا به انحای مختلف به مسئله فسق علنی و حرام‌خواری‌ها اشاره کردند.

این انباشته‌های بادآورده فساد ایجاد می‌کند. هرکجا پول زیاد انباشت شده باشد فساد ایجاد می‌کند. از خدا پول زیاد نخواهید، به اندازه کفاف بخواهید.

 

دعا و نفرین پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در حق دو شخص

پیامبر اکرم(صلیالله‌علیه‌وآله) روزی با اصحاب در بیابان می‌رفتند، به خیمه‌ای رسیدند. حضرت به صاحب آن فرمودند، تشنه‌ایم نوشیدنی‌ای به ما بده، آن شخص گفت: ندارم، بخل کرد. پیامبر(صلیالله‌علیه‌وآله) هم در حق او دعا کردند و فرمودند: خدایا از اموال دنیا خیلی به او عطا کن. پیامبر(صلیالله‌علیه‌وآله) و اصحاب رفتند و به جای دیگری رسیدند و فرمود: ما تشنه‌ایم نوشیدنی به ما بده، آن شخص هم دوید و بزغاله‌ای داشت شیر آن را دوشید و به همه داد و پیامبر(صلیالله‌علیه‌وآله) هم دعا کردند و فرمودند: خدایا به اندازه کفاف به او بده و همه آمین گفتند. برای اصحاب سؤال شد که چرا پیامبر(صلیالله‌علیه‌وآله) اینگونه دعا کردند؟ حضرت فرمود: من اولی را نفرین و دومی را دعا کردم.

 

مال را اندازه نیاز خود بخواهید// مبنایی که بنی امیه گذاشتند

در بعضی از روایات داریم که ائمه(علیهم‌السلام) عدد می‌دادند و می‌فرمودند؛ اگر پول مؤمنین ما از این مقدار بیشتر شد در راه خدا بدهند و نگه ندارند، چراکه فساد ایجاد می‌کند. لذا می‌فرماید؛ اجمال در طلب داشته باشید، به اندازه نیاز خود بخواهیم.

 این اشراف‌زادگی، آقازاده بودن، انباشت پول‌هایی که در بیست الی سی سال قبل اتفاق افتاده بود که نمونه آن را بگویم: عایشه دختر طلحه، عروس زبیر و از طرف مادری نوه ابوبکر (خلیفه اول) بود. عایشه همسر پیامبر(صلیالله‌علیه‌وآله) هم خاله این عایشه بنت طلحه بود. به هر حال حسب و نسب مهمی داشت. یک زن ادیبه (شاعره‌) و خوش‌چهره بود. اولین زنی که حدود حجاب را در اسلام جابجا کرد، این دختر طلحه، همسر مصعب‌بن‌زبیر بود. یک آقازاده، اشراف‌زاده و در ناز و نعمت بزرگ شده بود. او در جاهای مختلف مدینه و مکه کلاس‌های آموزش رقص و آواز داشت. سیره آن زمان این بود که زن‌ها پوشیه داشتند، ولی او پوشیه را برداشت و با روی باز در جامعه رفت‌وآمد می‌کرد. روسری هم که سر می‌کرد، به جای اینکه گلو و سینه را بپوشاند، گوشه‌های آن را دو طرف گوشش می‌انداخت. او با اینکه شوهر داشت با والی مکه که امام جماعت بیت‌الله‌الحرام هم بود رابطه دوستی داشت. روزی این عایشه دور کعبه طواف می‌کرد، نزدیک اذان ظهر شد، چون طوافش خراب می‌شد، به والی پیغام داد که من الان طوافم خراب می‌شود اذان را به تأخیر بیندازید. والی هم گفت هر چه شما امر بفرمایید و اذان را دیر گفتند تا طواف او تمام شود؛ امتزاج حق و باطل! طواف و نماز و حج... ظواهر دین است، معجونی که به کام همه خوش بیاید. این مبنایی بود که بنی‌امیه گذاشتند.

 

حفظ دین اسلام با خون امام حسین(علیه‌السلام)

امام حسین(علیه‌السلام) قیام کرد تا نظام سیاسی حاکم را سرنگون کند و موفق هم شد و با خونش این کار را کرد؛ لذا بنی‌امیه را ساقط کرد. نظام اقتصادی فاسد و نظام فرهنگی و اخلاقی منحطی که بنی‌امیه بهوجود آورده بودند را سرنگون کرد، وگرنه اسلام از دست رفته بود. امام حسین(علیه‌السلام) بر گردن ما و اسلام حق دارند. پیامبر(صلیالله‌علیه‌وآله) فرمودند: «حُسینٌ مِنّی وَ أنا مِن حُسین»[10]؛ حسین از من و من هم از حسینم؛ یعنی دین من از حسین باقی می‌ماند.

 

علت قیام امام حسین(علیه‌السلام) از لسان مبارک خود حضرت

علت قیام امام حسین(علیه‌السلام) جداسازی حق از باطل بود؛ لذا امام حسین(علیه‌السلام) فرمود: «خَرَجتُ لِطَلَبِ الاصلاح فی امت جَدی»[11]؛ تغییر نظام سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، ارزشی و اخلاقی که حاکم بر جامعه شده بود، اصلاح امام بود. امام حسین(علیه‌السلام) با امتزاج حق و باطل کنار نمی‌آمدند و برای همین جداسازی قیام کردند. برای همین به قتلگاه رفتند تا حق را از باطل جدا کنند و فسق علنی را بکوبند و هر کجا رفتند گفتند: «یَزید مُعلِنٌ بِالفِسق»؛ فسق علنی دارد. امام حسین(علیه‌السلام) با این چیزها کنار نمی‌آیند. اختلاط محرم و نامحرم، کشف حجاب، شراب‌خواری در ملأعام و سگ‌بازی فسق علنی است.

 

تلاش دشمن برای انحراف در دستگاه امام حسین(علیه‌السلام)// هیئتِ بی‌خاصیت

اینکه فسق علنی را جاهایی در شهر می‌بینیم بالاخره تلاش‌های دشمنان خارجی و فاسدان درونی یک جا نتیجه می‌دهد، ولی این بدان معنا نیست که جامعه ما پوشیده از فسق علنی است، بلکه این بدان معناست که جامعه ما بیمار شده و فسق باید درمان شود.

هیچ دوره‌ای به اندازه این زمان دستگاه دین و امام حسین(علیه‌السلام) مورد هجمه قرار نگرفته است. تازه دشمن فهمیده که قصه از چه قرار است و چون نمی‌تواند امام حسین(علیه‌السلام) را از ما بگیرد، لذا در دستگاه امام حسین(علیه‌السلام) انحراف ایجاد می‌کند. وقتی انحراف ایجاد کرد، ده سال دیگر همه سینه می‌زنیم، همه به ظاهر گریه می‌کنیم، ولی ربا هم می‌خوریم، سایر فسوق و فجور را هم انجام می‌دهیم، این دیگر بی‌خاصیت می‌شود. این امام حسین(علیه‌السلام)، امام حسینی است که شمر هم با او کار‌ی ندارد. این مجلس و روضه، مجلسی است که محمدرضا شاه هم می‌گرفت، دو سه روز روضه در کاخش می‌گرفت. این روضه دیگر خاصیت ندارد، در این روضه عمر‌سعد هم سینه می‌زند...

 

چه رفتار‌ی باید داشت؟

از بیرون یک‌سر‌ی شبهات سنگین وارد می‌کنند، پویش رقص با مداحی ایجاد کرده‌اند، فیلم‌ها‌یش را هم پخش می‌کنند. صوت مداح مشهور را پخش می‌کند و با آن شروع به رقصیدن می‌کنند و فیلمش را پخش می‌کند. این رقص با مداحی را عادی‌ساز‌ی می‌کند، کم‌کم شما واکنش زیادی نشان نمی‌دهید، عاد‌ی می‌شود.

 امتزاج حق و باطل از کجا شروع می‌شود؟ از بیرون به زنان و دختران ما می‌گویند در محرم لباس سفید بپوشید به هیئت‌ها، کنار موکب‌ها بروید، کشف حجاب کنید. وقتی می‌روید آدم‌ها، هیئتی‌ها، عزادار‌ها، دو دسته می‌شوند یک عده می‌گویند: آقا چرا این‌جور‌ی است، با این وضع نیا، یک عده می‌گویند چیز‌ی نگویید، حالا او هم به مجلس عزادار‌ی امام حسین(علیه‌السلام) آمده، بگذارید هر طور می‌خواهد بیاید، دعوا و اختلاف می‌شود، کدام درست است؟ چه کسی راست می‌گوید؟ چه رفتار‌ی باید داشت؟

 

معنای امتزاج حق و باطل// باریک‌تر از مو

امتزاج حق و باطل یعنی اینکه کار حرامی مثل کشف حجاب را انجام دهی و برو‌ی برای امام حسین(علیه‌السلام) عزادار‌ی کنی، وقتی هم یکی حرفی می‌زند، می‌گویی این حرف‌ها یعنی چه، دلت پاک باشد، این آدم هم امام حسین(علیه‌السلام) را دوست دارد، امام حسین(علیه‌السلام) که فقط امام حسین(علیه‌السلام) شما نیست، امام حسین(علیه‌السلام) ایشان هم هست، امام حسین همه است، این چه ادایی است که دارید و همه چیز را برای خود‌تان کرده‌اید. چه اتفاقی دارد می‌افتد؟ عده‌ای هم می‌گویند عذاب وجدان گرفته‌ایم که یک تذ‌کر داده‌ایم، نکند از مجلس امام حسین(علیه‌السلام) برود و امام حسین(علیه‌السلام) از ما ناراحت شوند!

 

نحوه برخورد با هنجارشکنان در هیئت

امام حسین(علیه‌السلام) نمی‌گویند دعوا کن؛ می‌گویند برو یک چای به او بده و بگو: خواهر من، بزرگوار، مجلس امام حسین(علیه‌السلام) احترام دارد، روسر‌ی‌ات را هم بپوش. اگر آدمی باشد که از روی جهالت این کار را کرده باشد، قبول می‌کند، ولی اگر آدمی باشد که برای فیلم گرفتن آمده باشد، دعوا راه می‌اندازد. اینجاست که پلیس و نیرو‌ی انتظامی باید بیاید، مردم نباید درگیر شوند. خادمین هیئت یا مسجد هم باید خیلی محترمانه این خواهر غیر‌محترمه را به بیرون هدایت کنند.

 

زنگ خطر برای مسئولین!

نقش مسئولین خیلی مهم است؛ باید قانون بگذارند تا جلوی این کشف حجاب‌ها را مخصوصاً در محافل و مجالس بگیرند (که هنوز هم نگرفته‌اند) البته اگر دوباره نگویند اتفاقی افتاد، سکوت کنید و نگذارید اغتشاش شود. دشمن دارد پروژه‌اش را یکی پس از دیگر‌ی انجام می‌دهد و شما مرتب می‌گویید سکوت کن. خب در آینده مجالس و محافل ما پر از زنان مکشّفه می‌شود. در آینده می‌گویند در حرم امام رضا(علیه‌السلام) با زنان بی‌حجاب در‌گیر‌ نشوید، دیگر امام رضا(علیه‌السلام) را با همه درگیر نکنید. چه ماند دیگر؟ آند‌لس است دیگر، هنوز هم روشن نیست؟!

 

بصیرت در عزاداری

کسی با خیل زنانی که احیاناً فریب خورده‌اند و بی‌حجابی می‌کنند، مشکلی ندارد، اتفاقاً با احترام با آنها صحبت می‌کنند. می‌نشینند با آنها حرف می‌زنند. چه بسا خیلی از آنها ایمان و اعتقاد به اهل‌بیت(علیهم‌السلام) دارند و وقتی با آنها درست صحبت شود، در‌گیر‌ی و لجاجتی ندارند. نمونه‌هایش را هم دیده‌ایم. اما عده‌ای خرابکار هم این میان هستند که می‌خواهند دامنه بی‌عفتی و بی‌حیایی را به صورت رسمی و با استبداد گسترش دهند؛ جور‌ی که اغلب کسانی که حجاب‌شان ضعیف است یا بی‌حجابند ولی عناد‌ی ندارند؛ در دایره رفتار‌ها‌ی هنجار‌شکنانه و مبارزاتی آنها بیایند و به آنها بپیوندند. اینجا اگر حاکمیت ورود نکند و با قدرت مانع فسق علنی نشود، جامعه به سر‌نوشت صدر اسلام مبتلا می‌شود. امام حسین(علیه‌السلام) هزینه شده‌اند برای اینکه ما این چیز‌ها را بفهمیم، هزینه نشده‌اند برای اینکه ما بنشینیم فقط گریه کنیم. گریه‌ای که از درون آن بصیرت، عمل و اقدام بیرون نیاید، خاصیتی ندارد. مردم کوفه هم فراوان گریه کردند.

 

ترویج اسلام اموی در رسانه جمهوری اسلامی!

در این میان متأسفانه عده‌ای خود‌ی از داخل ندانسته آب به آسیاب دشمن می‌ریزند. نمی‌خواهم توهین کنم اما این مطلب اوصاف آنهاست؛ عده‌ای آدم‌ها‌ی تازه ‌به ‌دوران ‌رسیده، کم‌ریشه و در دستگاه امام حسین(علیه‌السلام) سلبریتی‌شده رسانهباز، ترویج اسلام امو‌ی می‌کنند، بدون اینکه خود‌شان بفهمند. برنامه درست می‌کنند و یک ذاکر یا پیر‌غلام امام حسین(علیه‌السلام) را می‌آورند تا خاطره بگوید. یک دفعه بحث را به سمت قبل انقلاب می‌کشانند، می‌پرسند: حاج آقا شما قبل از انقلاب چگونه روضه می‌خواند‌ید و کجا‌ می‌رفتید؟ پاسخ می‌دهند: یکی از مجالسی که می‌رفتیم، مجلس زنانه‌ای بود که ما را دعوت می‌کردند، از جمله فلان خانم خواننده مشهور که همه او را می‌شناسند، ‌ایشان در خانه‌اش روضه می‌گرفت، من هم می‌خواندم. شما کار غلطی کردید که در خانه او روضه خواندید. روضه خواندن در خانه زن خواننده‌ای که معلِن به فسق است، به معنای تأیید اوست. بعد در تلو‌ز‌یون هم می‌گویید؟! مداح دیگر که مجر‌ی هم است، آنجا می‌نشیند و تحسین می‌کند.

 

اسلام بنی‌امیه در زمانه امروزی

در همان برنامه یکی می‌گوید من به فلان خواننده خیلی اراد‌ت دارم چون نماز‌ می‌خواند بعد به اجرا می‌رود!! او معلن به فسق است و مجلس او، مجلس لهو و لعب است. مجلسی که در آن رقص و برهنگی زن‌ها، کشف حجاب و لهو و لعب باشد، حرام است، آنوقت تو می‌گویی نماز می‌خواند؟! این همان اسلام بنی‌امیه است که طرف مست می‌کرد و می‌رفت در محراب نماز می‌خواند. تو دیگر چرا؟ از اسلام چه فهمیده‌ا‌ی که اینها را ترویج می‌کنی؟ انگار این برنامه شکل گرفته برای اینکه اسلام امو‌ی را ترویج کند.

 

رفتار اشتباه برخی مسئولین

با هزار تأسف رفتارهای وزیر‌ی از وزرا‌ی این دولت انقلابی (من نمی‌دانم چرا رئیس‌جمهور انقلابی ما که آدم با‌تقوایی است، این جرثومه انحراف را از این مسند بر‌نمی‌دارد) مشخص است؛ می‌گوید خانمی بازیگر بوده، در فتنه توییتی زده که اشتباه هم کرده، از نهاد‌ی او را صدا زدند که باید بیایی و جواب بدهی. او هم عصبانی شده، در خیا‌بان کشف حجاب کرده، فیلم گرفته و گفته اصلاً بی‌حجابم. لج او را در‌آوردند که اینگونه رفتار کرده و الا بعد از اینکه فیلم گرفته، روسر‌ی‌اش را سر‌ کرده و به خانه رفته است. به این رو‌سر‌ی اعتقاد دارد. عجب! چرا دارید توجیه می‌کنید؟

 

فسق علنی در گفتار

در همان برنامه یک نفر دیگر را آورده‌اند، می‌گوید امام حسین(علیه‌السلام) یک تیر هم به طرف دشمن نزد. تماماً دفاعی بود و دفاع می‌کرد. امام حسین(علیه‌السلام) تماماً گفت‌و‌گو می‌کرد! پس امام حسین(علیه‌السلام) رفته بود گفت‌و‌گو کند که سر‌ او را بریدند؟! داشت با شمر گفت‌و‌گو می‌کرد که سر‌ش را بریدند؟! آقا این مزخرفات چیست که به خورد مردم می‌دهید؟! این چه اسلامی است که به خورد مردم می‌دهید؟

از طرف دیگر یک مجمع به ظاهر علمی قلابی در قم هست که در مقابل جامعه مدرسین شکل گرفته و بیانیه می‌دهد که چرا با کسانی که بی‌حجاب‌اند درگیر می‌شوید؟ به اسم عالم و آیت‌الله، در مقابل جامعه مدرسین مجمعی درست کرده‌اند. مردم عوام حق دارند فریب بخورند یا گیج شوند، ولی کسی که پای منبر امام حسین(علیه‌السلام) نشسته، اشک ریخته و فهم کرده، از هیچ کس فریب نمی‌خورد. معلن بالفسق حکمش مشخص است؛ اینها فسق علنی دارند.

 

اهمیت نهی کردن از باطل

ماجرای اباعبدالله‌الحسین(علیه‌السلام) به گودال قتلگاه ختم نشد، بلکه از گودال قتلگاه شروع شد. الان چقدر از گودال قتلگاه گذشته است؟ شما برای چه به اینجا آمده‌اید؟ این خون تمامی ندارد؛ خون امام حسین(علیه‌السلام) همین جور دارد می‌جوشد. باید با جریان فسق علنی برخورد کرد. امام حسین(علیه‌السلام) فرمودند: «ألاتَرَوْنَ إلی الحَقِّ لایُعْمَلُ به، و إلی الباطِلِ لا ُتَناهی عنه»؛ آیا نمی‌بینید به حق عمل نمی‌شود و از باطل نهی نمی‌شود؟ امام حسین(علیه‌السلام) جمله را به صورت منفی و سلبی آورده‌اند. نفرمودند امر به باطل می‌شود بلکه فرمودند نهی از باطل نمی‌شود. یعنی کافی است شما سکوت کنید. امر به باطل یک چیز است، نهی نکردن از باطل یک چیز دیگر است. امر به باطل را همه می‌فهمند اما کافی نیست که فقط شما امر به باطل نکنید، بلکه باید نهی از باطل کنید؛ یعنی سکوت نکنید.

 

سکوت عاقلانه یا جاهلانه

روایت می‌فرماید: «السَّاکِتُ عَنِ الْحَقِّ شَیطانٌ أَخْرَسٌ»[12]؛ کسی که در برابر حق سکوت می‌کند، شیطان لال است. یعنی زمینه به قتلگاه رفتن دین و اولیای دین با سکوت شما فراهم می‌شود. در زیارت عاشورا می‌خوانید: «لَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدینَ لَهُمْ بِالتَّمْکینِ مِنْ قِتالِکُمْ»؛ لعنت خدا بر آنهایی که برای قتل شما تمهید و زمینه‌سازی کردند. بخش عمده این زمینهسازی سکوت است. بنی‌امیه کارهایی می‌کردند تا یک عده سکوت کنند. در هر جامعه‌ای تعداد کسانی که در برابر نابرابری‌ها، ظلم، فسق و فجور علنی سکوت می‌کنند، از تعداد کسانی که فسق و فجور مرتکب می‌شوند بیشتر است.

در سال 61 هجری اگر فقط آنهایی که سکوت کردند، سکوت خود را می‌شکستند؛ امام حسین(علیه‌السلام) به قتلگاه نمی‌رفتند. این‌ افراد به قتلگاه رفتن امام حسین(علیه‌السلام) را تماشا کردند. مگر بنی‌امیه چقدر بودند؟ کل کوفه پشت سر مسلم‌بن‌عقیل(علیه‌السلام) آمده بودند. ابن‌زیاد یک نفری وارد کوفه شد، به دارالحکومه رفت، طراحی کرد و جماعت را متفرق کرد. اگر همان جماعت از قبیله هانی‌بن‌عروه که پشت درب دارالحکومه فریاد می‌زدند که هانی کجاست، مشت و لگد زده بودند و در دارالحکومه ریخته بودند؛ ابن‌زیاد را کشته بودند، اصلاً قضیه کربلا ایجاد نمی‌شد. دارالحکومه آنقدر سرباز برای مقابله نداشت. به همین سادگی...

 

اندکی تأمل...

امروز که حکومت اسلامی در دست ماست، امروز که مسلم‌بن‌عقیل رهبر ماست، امروز که هارون موسی(علیه‌السلام) و نائب امام زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) رهبر ماست؛ فسوق علنی جامعه را فرا می‌گیرد و تو فقط نگاه می‌کنی؟! آقای نماینده مجلس، مدیر کل، وزیر، وکیل و مردم عزیز، آیا باید سکوت کنیم؟! می‌گویید: الحمدلله که مجالس امام حسین(علیه‌السلام) هست، سینه‌زنی هست، نذری هم می‌دهند، خوب است دیگر، امام حسین(علیه‌السلام) همین است. امام حسین(علیه‌السلام) را در این حد می‌آوردند تا تو فکر کنی هست.

 

اگر سکوت کنیم، بدتر از کوفیانیم!

امشب در خیمه‌گاه اباعبدالله‌الحسین(علیه‌السلام) شب عجیبی است. راوی می‌گوید آمدم از خیمه‌گاه رد شوم، اصحاب و بنی‌هاشم «لَهُمْ دَوِیٌّ کَدَوِیِّ النَّحْل»؛ مثل صدای کندوی زنبور عسل مشغول مناجات بودند و صدای زمزمه و نغمه مناجات می‌آمد. کار این جامعه، سکوت این مردم و همراهی آنها با باطل به جایی رسیده بود که راهی جز کشته شدن نبود و امام(علیه‌السلام) باید شهید می‌شدند. امام حسین(علیه‌السلام) می‌دانستند اگر به کربلا بروند، شهید می‌شوند، چون باید می‌رفتند و کشته می‌شدند. باید زن و بچه‌ ایشان اسیر می‌شدند تا این جامعه به انحطاط رفته بیدار شود. اگر سکوت کنیم تا حسین‌بن‌علی‌ها به مقتل بروند و سر مسلم‌بن‌عقیل‌ها بالای نیزه برود، بعد از تجربه کوفه، از مردم کوفه بدتر خواهیم بود!

 

خشم شمر

بعد از شهادت عبدالله‌بن‌حسن(علیه‌السلام) رمق امام(علیه‌السلام) از دست رفته بود و ایشان روی زمین افتاده بودند. مقتل نوشته است: امام(علیه‌السلام) مدتی نسبتاً طولانی روی زمین افتاده بودند که اگر می‌خواستند ایشان را شهید کنند می‌توانستند، ولی کسی اقدام نمی‌کرد و هر یک برای کشتن او چشم به دیگری می‌دوخت. این وسوسه و دودلی، شمر را به خشم آورد و به اطرافیان خود بانگ زد: وای بر شما! چرا ایستاده‌اید؟ مادرتان برایتان شیون کند! با اینکه می‌بینید تیر‌ها و زخم‌ها او را از پای درآورده، چرا کار او را تمام نمی‌کنید؟ هراسی که از شمر بر دل داشتند کار خود را کرد و یک‌پارچه بر امام حمله کردند.

 

اتفاقات روز عاشورا در گودال قتلگاه

 در گودال قتلگاه چه اتفاقی افتاد؟! مردی بنام ضرعه‌بن‌شرع‌بن‌تمیمی با تیغ دست چپ امام را جدا کرد درحالی‌که امام روی زمین افتاده بودند و قدرت حرکت نداشتند و حصیدبن‌نمیر با گروه نیروهای خود تیرهای پی‌درپی به سویش پرتاب می‌کردند. دیگری شمشیری بر شانه‌اش فرود آورد و سنان‌بن‌انس نیزه‌ای بر استخوان ترقوه و زیر گلویش فرو کرد و سپس چند جای استخوان سینه‌ را با نیزه سوراخ کرد و در آخر تیری بر گلویشان نشانه رفت و صالح‌بن‌وهب نیزه‌ای در پهلویشان فرو برد.

هلال‌بن‌نافع می‌گوید: هرگز کشته‌ای را که سر و صورتش به خون بدنش آغشته باشد و در عین حال چهره‌ای نورانی و زیبا داشته باشد، زیباتر و نورانی‌تر از حسین‌بنعلی(علیه‌السلام) ندیده بودم. گفت: آنقدر چهره حسین(علیه‌السلام) در آن حال زیبا و نورانی بود که من غرق در نور جمالش شده بودم و مصیبت‌های او و کشتنش با آن وضع را فراموش کرده بودم.

هلال می‌گوید: در همان حال امام حسین(علیه‌السلام) تقاضای مقداری آب نمود، ولی هیچ‌کس حاضر نشد به او آب بدهد. یک نفر از سپاه کوفه در جوابش گفت: تو هرگز از این آب نخواهی نوشید، تا اینکه به هامیه جهنم وارد شوی و از حمیم آن بنوشی، امام در پاسخ آن مرد فاسق فرمودند: من بر جدم رسول خدا(صل‌الله‌علیه‌وآله) وارد خواهم شد و در محضر او در جایگاه صدق نزد فرمانروای مقتدر منزل خواهم کرد و از تمام مصائبی که بر من وارد ساختید، شکایت شما را خواهم کرد. با شنیدن سخنان امام(علیه‌السلام) همه آنها خشمگین و غضبناک شدند. آن‌چنانکه گویی در دل هیچ‌کدام ذره‌ای رحم و رقت قلب وجود ندارد. چندان نیزه و تیغ بر بدنش زدند تا از جنبش افتاد و جان سپرد.

 

آخرین لحظات حیات امام(علیه‌السلام)

امام(علیه‌السلام) در آخرین لحظات حیات و زندگی چشم‌ها را باز کردند و به سوی آسمان متوجه شدند و برای آخرین بار با پروردگار خود چنین راز و نیاز کردند: «اَللّهُمَّ مُتَعالِیَ الْمَکانِ، عَظیمَ الْجَبَرُوتِ، شَدیدَ الْمحالِ، غَنِیٌّ عَنِ الْخَلائِقِ، عَریضُ الْکِبْرِیاءِ، قادِرٌ عَلی ما تَشاءُ، قَریبُ الرَّحْمَةِ، صادِقُ الْوَعْدِ، سابِغُ النِّعْمَةِ، حَسَنُ الْبَلاءِ، قَریبٌ إِذا دُعیتَ، مُحیطٌ بِما خَلَقْتَ، قابِلُ التَّوْبَةِ لِمَنْ تابَ إِلَیْکَ، قادِرٌ عَلی ما أَرَدْتَ، وَ مُدْرِکٌ ما طَلَبْتَ، وَ شَکُورٌ إِذا شُکِرْتَ، وَ ذَکُورٌ إِذا ذُکِرْتَ، أَدْعُوکَ مُحْتاجاً، وَ أَرْغَبُ إِلَیْکَ فَقیراً، وَ أَفْزَعُ إِلَیْکَ خائِفاً، وَ أَبْکی إِلَیْکَ مَکْرُوباً، وَ اَسْتَعینُ بِکَ ضَعیفاً، وَ أَتَوَکَّلُ عَلَیْکَ کافِیاً، أُحْکُمْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا، فَإِنَّهُمْ غَرُّونا وَ خَدَعُونا وَ خَذَلُونا وَ غَدَرُوا بِنا وَ قَتَلُونا، وَ نَحْنُ عِتْرَةُ نِبَیِّکَ، وَ وَلَدُ حَبیبِکَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللّهِ، اَلَّذی اصْطَفَیْتَهُ بِالرِّسالَةِ وَ ائْتَمَنْتَهُ عَلی وَحْیِکَ، فَاجْعَلْ لَنا مِنْ أَمْرِنا فَرَجاً وَ مَخْرَجاً بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ صَبراً عَلی قَضائِکَ یا رَبّ لا اِلهَ سِواکَ یا غِیاثَ‌المُستَغیثین‏ ما لی رَبٌّ سِواکَ وَ لا مَعبودَ غَیرُکَ صَبراً عَلی حُکمُکَ یا غِیاثَ مَن لا غِیاثَ لَه یا دائِماً لا نَفاذَ لَه، یا مُحییِ‌المَوتَی، یا قائِماً عَلی کُلِّ نَفسٍ بِما کَسَبَت، اُحکُم بَینی وَ بَینَهُم وَ اَنتَ خَیرُالحاکِمینَ.»[13]؛ خدایا خودت بین من و اینها حکم کن، ما را دعوت کردند و فریب دادند، خدعه کردند.

لحظاتی شد که شمر وارد گودال قتلگاه شد.

 

آنچه از اباعبدالله(علیه‌السلام) به تاراج بردند

بعد از شهادت امام(علیه‌السلام) برای غارت قتلگاه و هم خیمه‌گاه حمله کردند. اول برای غارت امام(علیه‌السلام) آمدند. پس از آنکه سپاه کوفه از کشتن امام حسین(علیه‌السلام) و یارانش فارغ شدند، دست به غارت و یغما‌گری، تاراج و چپاول‌گری لباس‌ها و اشیاء همراه امام(علیه‌السلام) زدند. هرکدام چیزی برای خود برداشتند از جمله موارد زیر به صورت ریز در تاریخ ذکر شده است.

اسحاق‌بن‌هویه پیراهن امام(علیه‌السلام) را ربود. اخمص‌بن‌مرصد‌بن‌علقمه‌خضرمی عمامه حضرت را ربود. اسودبن‌خالد نعلین (کفش‌های) امام(علیه‌السلام) را به غارت برد. مردی از بنی‌تمیم شمشیر حضرت را ربود. مردی به نام بجدل آمد و انگشتری را در دست امام دید که خون‌آلود شده و هرچه کرد بیرون نیامد، انگشت امام(علیه‌السلام) را قطع کرد و انگشتری را ربود.

غیث‌بن‌اشعث، ‌قطیفه (پارچه حوله‌مانند) حضرت را ربود و با خودش می‌برد و هرگاه روی آن می‌نشست، مردم به او غیث قطیفه می‌گفتند. شخصی خضرمی پیراهن کهنه‌ امام را از تنش بیرون کشید؛ همان پیراهنی که دست‌بافت حضرت زهرا(علیها‌السلام) بود، همان پیراهنی که زینب(سلام‌الله‌علیها) آورد. دو، سه نفر دیگر آمدند در گودال تیر و ‌کمان و سلاح‌های امام(علیه‌السلام) را جمع کردند و بردند. مردی از سپاهیان پس از اینکه همه چیز امام(علیه‌السلام) را برده بودند، آمد بند شلواری که به پای امام بود و قیمتی بود را خواست باز کند. وی نقل کرده وقتی که خواستم آن را باز کنم، امام(علیه‌السلام) دست راستش را روی آن گذاشت درحالی‌که ایشان از دنیا رفته بودند و از باز کردن آن مانع شدند، چون با ممانعت ایشان نتوانستم آن را باز کنم، دستشان را قطع کردم و بعد آن را باز کردم. در این نقل می‌گوید که دست راست حضرت را قطع کرد، در نقلی هست که حضرت دست چپشان را روی آن گذاشتند و باز دست دیگر را قطع کرد. گفت: پس از آنکه هر دو دست را قطع کردم، تصمیم گرفتم زیرجامه‌اش را بیرون بیاورم، همین‌که دست بردم، صدای ترس‌آوری شنیدم که از آن صدا به وحشت افتادم و در همان‌جا بیهوش شدم و در حال بیهوشی پیامبر اسلام، علی، فاطمه و حسن(علیهم‌السلام) را دیدم که فاطمه(سلام‌الله‌علیها) با بدن بی‌سر و پاره‌پاره‌ فرزندش صحبت می‌کرد و می‌فرمود: ای فرزند مادر تو را کشتند، خدا آنها را بکشد. «بُنَیَّ قَتَلوکَ، قَتَلَهُمَ الله» در عالم بیهوشی دیدم امام(علیه‌السلام) در جواب مادر فرمود: مادر جان، این مرد که اینجا افتاده، دستم را قطع کرد؛ «یا ام قَطَعَ یَدیَّ هذا ناعِم». فاطمه(سلام‌الله‌علیها) بعد از شنیدن این سخن بر من نفرین کرد و فرمود: خداوند دست‌ها و پاهایت را قطع کند و از هر دو چشم نابینایت نماید و جزء دوزخیانت قرار دهد. «قَطَعَ ‌اللَهُ یَدَیکَ وَ رِجلَیکَ و اَعمَی بَصَرَکَ وَ اَدخَلَکَ النّار». از آن روز که فاطمه(سلام‌الله‌علیها) آن نفرین را بر من فرمود تا هم‌اکنون نابینا شده‌ام و دست‌ها و پاهایم از بدنم جدا گردیده و از دعایش جز آتش دوزخ چیز دیگری برایم باقی نمانده است.

علامه امینی فرمودند: روز عاشورا برای امام زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) صدقه کنار بگذارید؛ چراکه قلب حضرت در فشار است. برای سلامتی حضرت صدقه کنار بگذارید.


[1] . سوره آل عمران، آیه 140.

[2] . سوره انسان، آیه 8.

[3] . سوره حشر، آیه 9.

[4] . سوره حشر، آیه 7.

[5] . سوره زخرف، آیه 54.

[6] . سوره نساء، آیه 150.

[7] . مقتل الحسین خوارزمی،ج1،ص236.

[8] . اصول کافی، ج2،ص415.

[9] . بحارالانوار، ج44، ص214باب 27.

[10] . الارشاد شیخ مفید، ج2، ص127.

[11] . بحارالانوارج44، ص329.

.[12] شرح نهج البلاغه مغنیه، ج 4، ص 227.