امتزاج حق و باطل
امتزاج حق و باطل
امتزاج حق و باطل
حجتالاسلام مهدوینژاد: فتنه از کجا آغاز میشود؟ // تعریف و تفسیر سنت و بدعت در کلام امیرالمؤمنین(علیهالسلام)... // دست خدا با جماعت است، اما کدام جماعت؟؟ // ممزوج شدن حق و باطل موجب نابودی حق میشود // امروز وضعیت بد اقتصادی، وضعیت بد فرهنگی و این کشف حجابها ناشی از چند دهه رواج تفکر لیبرالیسم در کشور است // صداوسیما به جای جذب مخاطب، باید خلق مخاطب کند، چرا برای جذب مخاطب بیشتر تریبون رسمی جمهوریاسلامی را در اختیار کسانی قرار میدهید که مردم را با کارها و حرفهایشان گمراه میکنند؟! // امتزاج حق و باطل، شیوه حکومت بنیامیه بود // در فتنهها چه کسانی اهل نجات هستند؟
شناسنامه:
عنوان: قرار هفتگی
موضوع: امتزاج حق و باطل
زمان: شنبه 28 مرداد 1402
مکان: امامزاده سیدجعفرمحمد(علیهالسلام)
فتنه از کجا آغاز میشود؟
در سال 38 هجری بعد از پایان جنگ صفین و ماجرای حکمیت که بر امیرالمؤمنین(علیهالسلام) تحمیل شد، حضرت خطبه 50 نهجالبلاغه را در شهر کوفه خواندند و درباره فتنه مطالبی را فرمودند: «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ یُخَالَفُ فِیهَا کِتَابُ اللَّهِ وَ یَتَوَلَّی عَلَیْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَی غَیْرِ دِینِ اللَّهِ»[1]؛ ابتدا و آغاز و پیدایش فتنه از پیروی هوای نفس شروع میشود و آرا و احکامی که در دین نیست به نام دین مطرح میشود و گویا مردم آنها را از دین میپندارند.
شروع فتنه از اینجاست که یک عده دنبال هوی و هوس خودشان هستند، یا دنبال قدرت و ثروتند، یا دنبال انتقام. هوای نفس آنها را به یک سلسه رفتارها امر میکند و آنها از هوای نفس پیروی میکنند. بخشی از فتنه این است که عدهای چیزی که در دین خدا نیست را به نام دین خدا به مردم قالب میکنند. چیزهایی که میگویند: «یُخَالَفُ فِیهَا کِتَابُ اللَّهِ»؛ مخالفِ گفته خدا در قرآن است. بر خلاف کتاب خدا و دین حرفهایی میزنند و آن را از دین میشمارند. «وَ یَتَوَلَّی عَلَیْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَی غَیْرِ دِینِ اللَّهِ»، عدهای هم پیروی میکنند و پشت سر اینها راه میافتند و شعار و حرف آنها را تکرار میکنند و فریب میخورند.
فریب خوردن از مخلوط شدن حق و باطل
در ادامه حضرت توضیح میدهند: «فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ»؛ اگر باطل از حقی که با او ممزوج شده خالی و خالص میشد، «لَمْ یَخْفَ عَلَی الْمُرْتَادِینَ»؛ بر آنهایی که پیرو حق هستند چیزی پوشیده نمیماند. پس چه چیزی باعث شد اهل حق فریب بخورند؟ اینکه باطل لباس حق را پوشیده بود.
«وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِینَ»؛ اگر حق از لباس باطل خالص میشد، زبان معاندین کوتاه و قطع میشد. وقتی یک آدم متدین و مذهبی کارهای باطلی انجام میدهد مردم گیج میشوند و زبان دشمن و کسانی که میخواهند ملامت کنند هم دراز میشود. همین که شما بچه مذهبیها کار اشتباهی انجام دهید، میگویند همه مذهبیها اینطور هستند، یا مثلاً دین این است. کسانی که دشمن باشند از رفتارهای باطل اهل حق سوءاستفاده میکنند، تردید ایجاد کرده و ملامت میکنند. از آن طرف، بعضی از خودیها هم حق را گم میکنند، چون باطل میآید و خودش را حق معرفی میکند. یک آدم منافق، دورو یا کافر، لباس حق میپوشد و در جمع مؤمنین میآید و رفتارهایی میکند که رفتار مؤمنانه است ولی در واقع کفر است. ظاهرسازی میکند و مؤمنین فریب میخورند و دنبال آن میروند و به گمراهی کشیده میشوند.
فتنه چیست؟ / هدف شیطان از مخلوط کردن حق با باطل
فتنه این است که عدهای دنبال هوا و هوس راه میافتند. یک عده برای منافع و موقعیتشان از دین سوءاستفاده میکنند و چیزهایی که در دین نیست را وارد دین میکنند، یا چیزهایی که در دین هست را انکار میکنند و روی آن سرپوش میگذارند. در این بین عدهای گیج و سردرگم میشوند که حق چیست و باطل چیست؟ آدم خوب کیست، آدم بد کیست؟ اگر حق و باطل مخلوط نمیشد، اگر اهل حق رفتارشان از باطل خالی میشد، دشمن نمیتوانست از مؤمنین سوءاستفاده و زبان درازی کند. اگر باطل لباس حق نمیپوشید آدمهای خوب گمراه نمیشدند، آدمهای ساده بدبخت نمیشدند.
حضرت میفرماید: «وَ لَکِنْ یُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیُمْزَجَانِ فَهُنَالِکَ یَسْتَوْلِی الشَّیْطَانُ»[2]؛ کسی که اهل فتنه است مقداری از حق و مقداری از باطل را با هم ممزوج میکند. یک مقدار راست میگوید یک مقدار دروغ، یک مقدار حق، یک مقدار ناحق؛ عدهای میبینند مقداری از حرفش درست است گمان میکنند بقیه حرفهایش هم درست است. اینجاست که امام میفرمایند: «فَهُنَالِکَ یَسْتَوْلِی الشَّیْطَانُ عَلَی أَوْلِیَائِهِ»؛ شیطان سواری میگیرد، اینجاست که شیطان مسلط میشود. «وَ یَنْجُو الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنی»؛ فقط یک عدهای اینجا نجات پیدا میکنند که خدای متعال آنها را نجات میدهد. کسانی که صاحبان بصیرت و تقوا هستند، یعنی تقوای حقیقی دارند که به دنبال آن بصیرت هم هست. شیطان برای اینکه بر مؤمنین مسلط شود، حق را با باطل مخلوط میکند.
امتزاج حق و باطل در وجود هر فرد / ساحت فردی امتزاج حق با باطل
امتزاج حق با باطل در ساحت فردی هم رخ میدهد. مسألهای که همه ما به آن مبتلا و گرفتار هستیم. چند مثال میزنم شما در ذهن مثالهای دیگری را مرور کنید و با رفتارهای خود تطبیق کنید که چقدر به این چیزها مبتلا هستید. شیطان برای اینکه بر شما مسلط شود، فتنه ایجاد میکند، یعنی امتزاج حق و باطل را بسیار دقیق و ظریف انجام میدهد. اگر شما تشخیص دهید که الان دارید اشتباه میکنید و این کار غلط است، شما به احتمال زیاد آدمی هستید که پا روی حق نمیگذارید. شیطان میآید این اشتباه شما را با یک سری حقوق ضایع شده شما همراه میکند. مثلاً کاری را دارید انجام میدهید و میدانید که این کار بد است ولی شیطان القاء میکند که چون حق من را خوردند کار اشتباه و بد در نظر شما حق و درست جلوه میکند. اینگونه حق و باطل را با هم مخلوط کرده و به خود حق میدهید که این حرف را بزنید یا این کار را انجام دهید و این آغاز فتنه است. فتنه در دل و در زندگی شما ایجاد میشود.
توجیه حق برای یک باطل...
شما میدانید این حرف دروغ است و دروغ حرام است. علیالظاهر یک توجیه حق پیدا میکنید و این دروغ را میگویید. چرا این دروغ را گفتید؟ شما که میدانید دروغ بد است! میگویید این دروغ مصلحتی بود. حالا آیا واقعاً مصلحتی بود؟ کمی در موردش فکر کنید، آیا واقعاً مصلحت بود؟! یک حقی را پیدا میکنید میچسبانید به یک باطل. البته که دروغ مصلحتی داریم، حتی گاهی دروغ گفتن واجب است. ولی آیا میدانید کجا دروغ گفتن واجب است؟ علیالظاهر یک توجیه و یک حق ظاهری پیدا کردید و چسباندید به باطل و خودتان را راضی کردید که دروغ بگویید. این حرف بیانصافی بود، نباید میزدید. چرا بیانصافی کردید؟ چون به خودتان حق میدهید. دنبال یکسری چیزها میگردید، در ذهن یک حقوقی پیدا میکنید و میگویید این حق است و بعد بیانصافی میکنید.
محل تسلط شیطان بر انسان کجاست؟
یک فرد بازاری از آیتالله بروجردی(رضواناللهتعالیعلیه) سؤال کرد: اگر من این جنس را فلان قیمت بفروشم، حلال است؟ فرمودند: حلال است ولی بیانصافیست. خداحافظی کرد و خواست برود. آیتالله گفتند: شمر هم بیانصافی کرد سر امامحسین(علیهالسلام) را برید، چون امامحسین(علیهالسلام) داشتند شهید میشدند.
آدم اینطور بیانصاف میشود، هر باطلی که در رفتارمان است را به یک توجیه حق ربط میدهیم و آن کار را انجام میدهیم. این محل تسلط شیطان بر ماست. وقتی میبینید ممکن است این حرف بیانصافی باشد، نگویید. وقتی میبینید دروغ است، نگویید. از روی لجبازی این رفتار را نکنید، چون میدانید بد است. برای این لجاجت توجیهی درست نکنید. وقتی میدانید حق با شما نیست، شجاعانه بگویید حق با من نیست. قیافه حق به جانب نگیرید. همین رفتارهای روزمره در کوچه یا بازار، با همسر، فرزند، همکار یا رفیق و... را عرض میکنم. همین بیانصافیهای کوچک، دروغها یا رفتارهای باطلی که انجام میدهیم، ولی برچسب حق روی آن میچسبانیم، شیطان بر ما مسلط میشود. آرام آرام به جایی میرسیم که دیگر نمیتوانیم دست از رفتارهای باطل خود برداریم. به جایی میرسیم که رفتارهای باطل خودمان را حق میدانیم و واقعاً به خودمان حق میدهیم. هر چه با ما صحبت کنند که این کار اشتباه است، اصلاً با منطق ما جور درنمیآید. این فتنه است. مثالهایی که در زندگی ما ساری و جاری است. ما در شبانهروز خیلی از رفتارهای باطل خود را حق به جانب و راحت انجام میدهیم و بعد شیطان بر ما مسلط میشود. باید مراقبت کرد.
تعریف و تفسیر سنت و بدعت
در روایت آمده است: «وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ تَفسیرِ السُّنَّةِ وَ الْبِدْعَةِ وَ الْجَماعَةِ وَ الْفُرْقَهِ»[3]. از امیرالمؤمنین(علیهالسلام) درباره «تفسیر سنت» سؤال شد: اینکه میگوییم پیرو سنت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) باشیم یعنی چه؟ سنت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) چیست؟ «و البدعه»؛ بدعتی که میگویند حرام است و امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در این روایت از آن نام بردهاند، چیست؟ جماعتی که ما را تشویق به بودن با آن کردهاند، چیست؟ «یَدُ اللهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ»[4]. این جماعتی که میگویند چیست. «و الفرقه»؛ تفرقهای که آنقدر ما را از آن نهی میکنند، چیست؟ حضرت اینها را جواب دادهاند. «والله سنت محمد صلاللهعلیهوآلهوسلم»[5] وقتی میگویند سنت، منظور سنت رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) است نه سنت و آئین پادشاهان یا آئینهایی که ممکن است به صورت ملی هم درآمده باشد. آداب و رسوم ملی خوب است تا آنجایی که تعارض با سنت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، دین و قرآن نداشته باشد. اگر آداب و رسوم، سنت پادشاهان و بزرگان مخالف سنت پیامبر(صلیاللهعلیهآله) نباشد، مورد تأیید است. وقتی میگویند پیرو سنت باشید، منظور سنت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) است. آن سنت را باید از زبان اهلبیت(علیهمالسلام) بشنویم. پس سنت به این معناست. آیا هر آداب و رسوم مورد تأیید است؟ خیر!
«والبدعه، ما فارقها»؛ بدعت چیست؟ بدعت آن چیزیست که در سنت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و قرآن نباشد. پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) نفرموده و دستور به آن نداده یا از آن نهی کرده است. اگر چیزی که پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) نهی کرده است را انجام دهید میشود بدعت. اگر چیزی که پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) دستور داده است را ترک کنید میشود بدعت. میگویید این جز دین نیست. پس بدعت هم آن چیزی است که مخالف کتاب خدا و مخالف سنت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) است.
دست خدا با جماعت است، اما کدام جماعت؟؟
حضرت میفرمایند: «والله مجامعه اهل الحق و ان قلوا»[6]. وقتی میگوییم همراه جماعت باشید، منظور جماعتی است که اهل حق باشند؛ اگر چه کم باشند. امامحسین(علیهالسلام) هفتاد و اندی یار داشتند و در کل با زن و بچهها صد و اندی همراه داشتند. ولی طرف مقابل سی هزار نفر بودند! چطور فرمودند: «یَدُ اللهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ»؟! دقت کنید. «یَدُ اللهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ» منظور حرف حق است. ولکن وقتی میگوییم بنیامیه سیهزار نفر هستند، جمعیت آنها بیشتر است پس به آن طرف برویم، این حرف باطل و نادرست است. یک عده از همین حرفها استفاده میکنند و حق و باطل را مخلوط میکنند. منظور از جماعت، جماعت اهل حق است. «و ان قلوا»؛ اگر چه کم باشند. دنبال اهل حق باشید اگر چه عده آنها کم باشد. شما هم بروید و جمعیت حق را زیاد کنید. «وَ الْفُرقَةُ مُجامَعَةُ اَهْلِ الْباطِلِ وَ اِنْ کَثُروا»[7]؛ شما از اهل باطل جدا شوید اگر چه خیلی زیاد باشند. معنای تفرقه این است.
میخواهیم حول موضوعی وحدت داشته باشیم. باید حول حق وحدت داشته باشیم نه حول باطل. حق را باید شناخت. حق را ولی خدا مطرح میکند. حول ولی خدا باید چرخید. حرفی که او میزند حرف حق است.« عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ». پس وقتی میگویند از تفرقه پرهیز کنید، منظور این است که با اهل حق همراهی کنید. همراه باطل نشوید اگر چه زیاد باشند. همه این را میگویند: «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو». باید دقت کنیم، اگر باطل با جمعیت زیاد باشد، شما نباید همراهی کنید. اسم این تفرقه نیست. قرار نیست ما حول باطل وحدت کنیم. اینها نکات مهم است.
در صفین حقی را سپر باطل کردند!
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) بعد از جنگ صفین این بیانات را فرمودند. در صفین قرآن را بر سر نیزه کردند. یعنی حقی را جلوی باطل سپر کردند. با باطل حق را پوشاندند (یعنی حق را روی باطل لباس کردند). قرآن را سر نیزه کردند و گفتند ما قرآن میخوانیم، ما مسلمانیم و شما دارید با قرآن میجنگید. هر تیری به سمت ما میزنید به سمت قرآن میزنید! اصحاب امیرالمؤمنین(علیهالسلام) گفتند: این قرآن است. حضرت فرمودند: اینها یک مشت مرکب روی کاغذ است، قرآن ناطق من هستم، اینها را بزنید. گفتند: نه، ما با قرآن نمیجنگیم. باطل لباس حق پوشید، فریب خوردند و شمشیر بر گردن امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) گذاشتند که مالک باید برگردد. جنگ باخته را معاویه با سر نیزه کردن قرآن برابر کرد. مالک اشتر برگشت. چند قدمی مانده بود تا دو عنصر فتنه عالم اسلام یعنی معاویه و عمروعاص به درک واصل شوند.
امتزاج حق و باطل در زمان امیرالمؤمنین(علیهالسلام) / ممزوج شدن حق و باطل موجب نابودی حق
این حوادث که اتفاق افتاد، یک عده از دین خارج شدند. خوارج تندتر از امیرالمؤمنین(علیهالسلام)، خدا و رسول(صلیاللهعلیهوآله) حرکت کردند و از آن طرفِ دین خارج شدند. از امیرالمؤمنین(علیهالسلام) هم دیندارتر شدند! خودشان گفتند نجنگ و بگو مالک برگردد. بعد که حکمیت را به امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام)، تحمیل کردند؛ شعارشان چه بود؟ «لاحکم الا لله». البته این شعار مشابه آیه قرآن است و آن را از قرآن اخذ کردند. «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ»[8]، آیه قرآن است. آنها میگفتند: «لاحکم الا لله». منظورشان این بود که حکومت برای خداوند است، پس هیچ کس حق حکومت ندارد. حضرت میفرمودند: «کَلِمَةُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ». باز یک حرف حق را برداشتهاند ولی از آن استفاده باطل میکنند. دوباره حق و باطل را ممزوج کردند. حکمیت به امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) تحمیل شد. حضرت را از حکومت خلع کردند. معاویه دوباره نصب شد. خوارج پشیمان شدند و گفتند: اشتباه کردیم، ما توبه میکنیم. یا علی شما هم اشتباه کردید، شما هم توبه کنید. حضرت فرمود: من اشتباه نکردهام، شما زور گفتید. گفتند: نه اگر توبه نکنید شما کافر میشوید. آقا فرمودند: من کاری نکردهام، من به زور حرف شما را قبول کردهام. من گفتم اینها را قبول ندارم. گفتند: نه، باید توبه کنید. حضرت فرمود: من از چه چیز توبه کنم؟ سپس گفتند: علی کافر شد. ببینید فتنه چه میکند!
عبرت گرفتن از تاریخ
تاریخ برای ما درس عبرت است. در دورانی از انقلاب به صورت اکثریت قریب به اتفاق، مردم در جامعه ما مطیع ولیفقیه بودند. دوره پیروزی انقلاب مردم این همه شهید دادند. قانون اساسی با نودونه درصد رأی موافق، تصویب شد. به همین اندازه به جمهوری اسلامی رأی دادند. هشت سال به پای امام(رضوانالله تعالیعلیه) و دستورات ایشان ماندند.
مصاحبه آن رزمنده نوجوانی را که در عراق به دست بعثیها اسیر شده بود را بشنوید. خبرنگار با او مصاحبه میکند، میگوید: آقای خمینی(رحمةاللهعلیه) گفته که اینها اصلاً برای ما نیستند و حاضر نیست شما را مبادله کند و شما را برگرداند و... (ببینید بچه است، مثلاً چهارده سالش است، یک تحلیلگر سیاسی نیست! اسیر، آن هم دست بعثیها و خبرنگار خارجی دارد با او مصاحبه میکند، ولی چقدر جو مثبتی بر جامعه حاکم بود!) سرش را پایین میاندازد، میگوید: هر چه امام گفت! دقت کنید در خانهاش ننشسته و این حرف را بزند، در کوچهها با بچهها بازی نمیکند که مصاحبه کنند و بگوید هر چه امام گفت، در آن شرایط روحی میگوید هر چه امام گفت! گفتند: ما میمانیم!
از یک جوان رزمنده در جبهه مصاحبه میکنند و می پرسند جنگ تا چه زمانی ادامه دارد؟ میگوید: تا هر وقت امام بگویند. هیچ تحلیل سیاسی هم نمیکند. به چه بلوغی رسیده است؟! یک چنین اطاعت مطلقی از امام بوده است، البته بودند کسانی که آن موقع هم اهل اطاعت نبودند ولی عموم جامعه و ملت اینگونه بودند.
ما جنگ را با دست خالی بردیم!
ما جنگ را با دست خالی بردیم. آنهایی که اطلاع دارند میدانند که وضعیت ما در زمان جنگ چگونه بود، با دست خالی با همه دنیا (36 کشور) جنگیدیم. همه سازمانهای بینالمللی هم علیه ما بودند، ما از این باب بَرنده شدیم در جنگ که نه خاکمان را دادیم، نه چیزی به ما تحمیل شد، بنابراین بُردیم. تازه در زمانی که ما جنگ را تمام کردیم، یک مقدار از خاک عراق در اختیار ما بود که ذرهای از خاک ما دست عراق نبود! این یعنی برد در جنگ. بعد از این پذیرش صلح پیش آمد.
عراق دید نمیتواند ادامه دهد، گفت: ما قطعنامه 598 را میپذیریم، اگر ایران بپذیرد ما هم میپذیریم. امام(رحمةاللهعلیه) با پذیرش صلح مخالف بودند، میفرمودند: ما بجنگیم. یک عده در داخل، شعار صلح دادند. گفتند: باید برویم صلح کنیم، دیگر الآن جنگ کافی است، دیگر نیروهایمان طاقت ندارند، دیگر کشور کشش و ظرفیت ندارد، مکرر رفتند گفتند و اصرار و اصرار... فشار آوردند، امام هم بررسی کردند و بعد قطعنامه 598 را پذیرفتند. در مورد قطعنامه 598 پیام امام(رحمةاللهعلیه) را بخوانید، میفرمایند: من تا چند روز پیش معتقد به همان شیوه دفاع بودم، ولی به بعضی از مسئولین کشور که به صداقت آنها ایمان دارم و... از مشورتهای آنها من پذیرفتم. بالاخره امام(رحمةاللهعلیه) هم با مشورت از اینها کار را جلو میبرد. ولی نظر خود امام(رحمةاللهعلیه)، مقاومت بود. اینها به عنوان اینکه کف میدان بودند، امثال فرمانده سپاه وقت و... به امام(رحمةاللهعلیه) اصرار کردند که این شیوه دیگر نمیشود. امام(رحمةاللهعلیه) هم با مصلحت، پذیرفتند. چون اداره کشور دیکتاتوری نیست، اگر جاهایی به هیچ وجه به صلاح نباشد، مصلحت را در نظر میگیرند. کشور رفت و وارد صلح شد.
شعارهای زیبا و فریبنده دولتها // «کَلِمَةُ حَقِّ یُرادُ بِهَا الباطِلُ»
بعد از جنگ یک سری شعارها مطرح شد، مثلاً رئیس جمهور وقت گفت: سازندگی؛ سازندگی خیلی حرف خوبی است، ولی منظورش از سازندگی، توسعه بود. «کَلِمَةُ حَقِّ یُرادُ بِهَا الباطِلُ»[9].
توسعه را در دهه محرم توضیح دادیم، که نظام توسعه چه بود و چه بلایی سر کشور آورد. بعد یک رئیسجمهور دیگر آمد و گفت: آزادی؛ آزادی هم حرف درستی است ولی «کَلِمَةُ حَقِّ یُرادُ بِهَا الباطِلُ». میگفتند: آزادی ولی منظورشان از آزادی چه بود؟ ولنگاری! میگفتند جامعه مدنی ولی منظورشان از جامعه مدنی چه بود؟ منظورشان جامعه غرب، تمدن غرب، لیبرالیسم و... بود. روزنامههایشان هم بعد از اینکه اینها میگفتند این حرفها را توضیح میدادند. مقام معظم رهبری(حفظهالله) میآمدند سر قطار را به سمت حقیقت کج میکردند و میگفتند منظور از جامعه مدنی، جامعه مدینةالنبی است. ما جامعه مدنی را قبول داریم ولی مدنیت ما مدینةالنبی است. مکرر شعارهای زیبا میدادند و جامعه را به آن سمت میکشاندند، چه اتفاقاتی داشت میافتاد؟ جامعه ما هم به این وضعیت مبتلا شد، اما جامعه ما با جامعه صدر اسلام تفاوت جدی و اساسی داشت؛ ما مردمی داشتیم که امام(رحمةاللهعلیه)، اول جنگ فرمودند: مردم ما از مردم عصر رسولالله(صلیاللهعلیهوآله) و امیرالمؤمنین(علیهالسلام) خیلی بهتر هستند. وقتی ولیِ جامعه حرف میزند مردم از او حمایت میکنند. البته ریزش هم داشتیم، ولی خیلی تلاش شده. در داخل همین جامعه اسلامی خودمان کم عمروعاص و معاویه و... نداشتیم ولی علی(علیهالسلام) در رأس کار بوده است. تفاوت جامعه ما این بوده که مردمی در این جامعه بودهاند که با علی(علیهالسلام)، با ولی خدا پیوند داشتهاند. این وسط نیز عمروعاصها و معاویهها و... داشتند با دشمنان خارجی کار میکردند و دستشان در دست هم بوده است. خیلی هم کار کردند و خیلی ضربه زدند. ریزش هم داشتهایم.
آفتهای تفکر لیبرالیسم
امروز وضعیت بد اقتصادی، ناشی از چند دهه حاکم بودن این تفکر در کشور است. وضعیت بد فرهنگی که شما میبینید، این کشف حجابهایی که شما میبینید ناشی از چند دهه تفکر لیبرالیسم در کشور است. از آن آقای رئیسجمهوری که بعد از جنگ آمد در خطبههای نماز جمعه و گفت چادر خوب است، مانتو نیز خوب است و همگی صلوات فرستادند. رفت در دانشگاه نیز گفت مانتو خوب است و همه کف زدند. بعد کمکم از مانور تجمل گرفته تا فحشا و فساد و... در کشور آرامآرام نهادینه شد که به اسم آزادی و بعد نیز به اسم اعتدال چه اتفاقاتی که افتاد!
اینهمه شعارهای انحرافی، اینهمه هزینههای کلان، در جامعه توسط بعضی مسئولین و بعضی از نهادهای حاکمیتی که با رأی مردم نیز بالا آمده بودند، انجام شد! در مورد همه این شعارها، فتنهها، صحنهها و عرصههای انحرافی تمام بیانات مقام معظم رهبری(حفظهالله) موجود است که در مقابل تکتک اینها سخنرانی کردند و جلوی بسیاری از فتنهها را گرفتند.
رویشهای انقلاب در کنار ریزشها
امروز ما میتوانیم بگوییم جمهوریاسلامی بعد از گذشت بیش از چهل سال با همه مشکلاتی که دارد، ذرهای از آرمانهایش عدول نکرده است. یعنی اگر گفته استقلال، آزادی، جمهوریاسلامی هنوز سرپاست. آرمانها و شعارهای انقلاب لطمهای ندیده. ما از مسیر اصلی منحرف نشدهایم ولی در این مسیر گاهی توقف داشتهایم، خیلی هم آسیب دیدهایم و این بخاطر دلایلی بود که عرض کردم.
ما در کنار ریزشهایی که محصول خیانت بعضی از مسئولین در جمهوریاسلامی بوده است، رویشهای زیادی نیز داشتهایم. علیرغم اینکه ظرفیتها و فرصتها به صورت تمام در خدمت ارزشها و انقلاب نبوده است.
در شیراز که آن مرد بیغیرت با آن چند خانمی که در کنارش بودند، خانمی محجبه را کتک میزنند، در همان شیراز در آن حادثه تروریستی که در حرم اتفاق افتاد یک دختر خانمی که تازه به سن تکلیف رسیده وقتی با او مصاحبه میکنند، میگوید: من داشتم با دوستم میرفتم که صدای گلوله آمد، دیدم یک آقایی دوید و دوستم را بغل گرفت و میخواست که من را هم بغل کند تا گلوله نخوریم و ما را از صحنه خارج کند، ولی من گفتم به من دست نزن من به سن تکلیف رسیدهام، به من گفت که این حرفها را کنار بگذار، الآن باید جانت را نجات دهم! و این دختر میگوید: آقا، بخاطر دو تا گلوله که از تفنگ بیرون آمده که من حکم خدا را زیر پا نمیگذارم! این چادر حضرت زهرا(علیهاالسلام)است! یک دختربچه اینطور حرف میزند.
یک نسل این چنینی هم در همین اوضاع و شرایط دارد رویش میکند. اینطوری است جامعه! رویشهای فوقالعادهای داریم. میلیونها نفر در سراسر کشور در اعتکافها، محرمها و برنامهها هستند. این یک جنگی است که بخاطر امتزاج حق و باطل در داخل جمهوریاسلامی سالهاست در جریان است. دشمن سر این قضیه یارگیری کرده و یک عده ریزش کردند. خیلی از اینها هم که البته ریزش کردند جاهل هستند. اینها اگر متوجه شوند برمیگردند. به فرموده حضرت امام خامنهای(حفظهالله)، همینها یک روزی برمیگردند. حق، کار خودش را خواهد کرد.
خلق مخاطب به جای جذب مخاطب در صدا و سیما// نشر آرمانهای انقلاب در صدا و سیما
ما حزباللهیها، مسجدیها باید مواظب باشیم. تحلیل داشته باشیم و فهم خودمان را از مسائل اجتماعی حق و باطل بالا ببریم. شما میبینید صدا و سیمای ما بعضاً برنامههای خیلی خوبی دارد. اما همین صدا و سیما اشتباه میکند و دوباره سراغ چند تا از مجری و بازیگرهایی که در فتنه نقش داشتند، میرود. اینها سبک زندگیشان غربی است، یکی از آنها به جای عقد اسلامی عقد آریایی خوانده است، فیلمش را نیز در پیجش قرار داده و کلی فیلم و عکس از سبک زندگیاش منتشر شده، چقدر نیز روابط با این و آن دارد! صدا و سیما از اینها برای جذب مخاطب استفاده میکند! اینها یک مدتی کنار گذاشته شده بودند ولی دوباره به سراغشان رفته تا اینها را بیاورد. برای چه اینها را میآورید؟ در مقابل هم آن مجری خوب انقلابی یک مبارزه منفی شدید کرد و گفت من بخاطر این مسئله که دارند تفکر اپوزیسیون انقلاب و نظام را میآوردند و بر صداوسیما سوار میکنند، از اینجا میروم. خیلی حرکت خوبی بود. حزباللهیها، انقلابیها و متدینین باید پشت این حرکت را بگیرند. یعنی چه که شما میروید و آدمی که در فتنههای گذشته، توئیتها و حرفهایی زده، کارهایی کرده و عنادش با حجاب و محجبهها را رسماً اعلام کرده است، را برمیگردانند؟!
میگوید: میخواهیم مخاطبینمان افزایش پیدا کند. چه مخاطبینی را شما میخواهید افزایش دهید؟ مگر اینجا بازار است که دنبال جمع کردن مشتری هستید! صداوسیما باید خلق مخاطب کند. صداوسیما باید آرمانهای انقلاب را جار بزند و معرفی کند. هنرش را باید داشته باشد که ارزشها را حاکم کند.
حفظ جمهوریاسلامی حق است. اینکه ما باید مخاطبینمان را حفظ کنیم حق است. اینکه ما باید مشارکت را در انتخابات بالا ببریم حق است. ولی آیا با اینطور آدمها؟! این باطل میشود. چرا حق و باطل را ممزوج میکنید؟ چرا کسانی را میآورید که مردم را با کارها و حرفهایشان گمراه میکنند و مدام سبد جریان خاکستری و مخالفین را سنگینتر میکنند، چرا تریبون رسمی جمهوریاسلامی را در اختیار اینها قرار میدهید؟! این اشتباه و امتزاج حق و باطل است.
برخورد با معاندین در کلام پیغمیر(صلیاللهعلیهوآله)
فلان شخص، باغیِ بر انقلاب است. کسی که جزء سران فتنه است و در حق انقلاب خیانت کرده، مقام معظم رهبری(حفظهالله) در بیمارستان به او اجازه عیادت ندادند. بعد شما که ادعای اصولگرایی، انقلابی و حزباللهی دارید با او دست میدهید؟! جلوی او خم میشوید؟! توجیه هم میکنید و میگویید این یک کار اخلاقی بوده است. آیا شما متخلقتر از رهبر انقلابید؟! کسی که علیه جمهوریاسلامی در مقاطع مختلف شمشیر کشیده و محارب بوده، شما مقابلش دست روی سینه میگذارید؟! شما اصلاً نباید از جلوی چنین کسی رد شوید!
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) فرمودند: پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) به من دستور دادند: «أن نُلقِی أهلَ المَعاصِی بِوُجُوهٍ مُکفَّرَةٍ.»[10]. اینطور آدمها را که میبینید چهرههای خود را در هم کشید. شما با او دست میدهید؟! این چه انقلابیگری است که با همهچیز میسازد!
امتزاج حق و باطل، شیوه حکومت بنیامیه
بنیامیه کارشان این بود که حق و باطل را مخلوط میکردند و مردم را گیج میکردند. امام صادق(علیهالسلام) فرمودند: اینها میگفتند این خوب است، آن خوب است ولی قسمتهای منفی و منکرات دین را دست میگذاشتند که هیچکس نبیند و مردم گیج میشدند.
در آن سبک دینداری، امامحسین(علیهالسلام) مجرم است! در اسلام بنیامیه، امامحسین(علیهالسلام) مزاحم است! امربهمعروف و نهیازمنکر فضولی است! مواظب باشیم که حق و باطل مخلوط نشود.
در رفتارهای شخصی و زندگی شخصی خودمان مواظب باشیم! هر کجا که حق با ما نیست، محکم بایستیم و بگوییم حق با ما نیست. هر کجا اشتباه کردیم، بگوییم ما اشتباه کردیم حق با شما بود. نگذاریم حق و باطل مخلوط شود. در زندگی شخصی و رفتارهای فردی تا رفتارهای اجتماعی، هیچ وقت روی حق دست نگذاریم. اگر اشتباه کردیم بگوییم اشتباه کردیم. توجیه نکنیم که در آن صورت شیطان را بر خود مسلط میکنیم. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) فرمودند: «یَستَولِی الشَّیطانُ عَلَی اَولیائِهِ»[11]. با همین رفتارها ما اهل ولایت شیطان میشویم. بنیامیه اینطور جامعه را منحرف کردند.
هفت مصیبت و بلا در شام از کلام امام سجاد(علیهالسلام)
بنیامیه چه جامعهای درست کرده که مردم کوفه و شام که مسلمان بودند؛ در همین کوفه امیرالمؤمنین(علیهالسلام) حکومت میکردند، زینب کبری(علیهاالسلام) برای زنان کوفه تفسیر میگفتند، همین کوفیها با اسلام بنیامیه سر امامحسین(علیهالسلام) را بریدند و به کوفه آوردند؟! مردم شام هم میگفتند: ما مسلمان هستیم، ولی امیرالمؤمنین(علیهالسلام) را لعنت میکردند! در مقتل دارد، وقتی اسرا را اول ماه صفر وارد شهر شام کردند، پانصد هزار نفر جمعیت برای شادی آمدند! امام سجاد(علیهالسلام) یک مطلبی دارند که در برخی مقاتل وارد شده است که فرمودند: هفت بلا در شام سر ما آوردند، هفت مصیبت سر ما آمد که از اول اسیریمان تا خود شام سر ما نیامده بود. کربلا چه فاجعهای بوده که حضرت اینها را ذکر میکنند.
۱- یک دفعه با شمشیرهای برهنه و نیزهها به سمت ما حمله میکردند. زنان و بچهها میترسیدند. ما را میبردند و تکه به تکه یک جایی نگه میداشتند. مدتی ساز و طبل میزدند و مردم را جمع میکردند و دوباره ما را حرکت میدادند.
۲- سرها را میان هودج زنان، میان شترانی که زنان سوار بودند گذاشتند. میفرمایند: سر پدر من و سر عمویم یعنی ابیعبدالله و قمربنیهاشم(علیهمالسلام) را مقابل زینب و امکلثوم(علیهاالسلام) سر نیزه کرده بودند. سر علی اکبر و قاسمابنالحسن را مقابل خانم سکینه و فاطمه صغیره(علیهمالسلام) به نیزه کرده بودند. آنها با سرهای روی نیزه بازی میکردند و نیزهها را بالا و پائین میکردند. گاهی سری از بالای نیزه میافتاد.
۳- زنان شامی از بامهای خانهها روی سر ما آب و آتش و خاکستر میریختند. این دیگر اوج تحقیر و نفرت است. مثل همان کاری که یهودی روی سر پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) خاکستر میریخت، اینها را زنده کردند. امامسجاد(علیهالسلام) فرمودند: خاکستری روی عمامه من افتاد. دستم در غل و زنجیر و به گردنم بسته بودند، نمیتوانستم دست کنم و بردارم. سرم را تکان میدادم که این خاکستر از روی سر من بیفتد.
۴- از طلوع خورشید تا غروب خورشید یعنی یک روز [من نمیخواهم این را تفسیر کنم، چون تفسیر آن دردناک هست و وقت هم میبرد. ولی شما فکر میکنید به اینها جلوی مردم اجازه نمازخواندن دادند؟ که بگویند اینها مسلمان هستند؟ اجازه ندادند و اینها با اشاره نماز خواندند.] در کوچهها و بازارها با ساز و آواز ما را میگرداندند و به صراحت میگفتند: هرکه میخواهد اینها را بکُشد، بکشد. خون اینها در اسلام هیچ حرمتی ندارد. شهر آدم اوباش و بیملاحظه دارد، همینجوری دنبال فرصت هستند، وای به حال وقتی که کسی جار بزند و اجازه جسارت بدهد!
۵- همه ما را با یک ریسمان بلندی به هم بسته بودند و ما را در محله یهودیهای شهر عبور میدادند و یکی جلوتر میرفت جار میزد و میگفت: اینها فرزندان قاتلین پدران شما هستند، بیایید انتقام بگیرید. یکی از سختترین جاها در شام همین جا بود که با این خانواده چه کردند! در مقتل عبارت خلاصهشده آن این است که حضرت فرمودند: اینها ما را در این محله با سنگ و چوب کتک زدند.
۶- ما را به بازار بردهفروشان اهل شام بردند و خواستند که ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند متعال نخواست.
۷- فرمودند: ما را در یک خرابهای جا دادند که سقف نداشت، روزها از گرما و شبها از سرما و شدت تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن همه در اضطراب بودند. تسلی این داغ فقط ظهور امام زمان(عجلاللهتعالیفرجه) هست. «اَینَ الطّالِبُ بِدَمِ المَقتولِ بِکربَلا»
اینکه ما پابرهنه و پیاده راه میافتیم و اربعین به کربلا میرویم و سر از پا نمیشناسیم، اینها فقط یک ذره تسکین است.
«السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعل الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی الاولاد الحسین و علی اصحاب الحسین»
[1]. نهجالبلاغه، خطبه 50.
[2]. نهجالبلاغه، خطبه 50.
[3]. کنزالعمّال، 1644 - بحارالأنوار، 2/ 266/23 با کمی تفاوت در لفظ.
[4]. نهجالبلاغه، خطبه 127.
[5]. کتاب سلیم ابنقیس الهلالی، ص 964.
[6]. معانیالأخبار، 154/1.
[7]. کتاب سلیم ابن قیس الهلالی، ص 964.
[8] . سوره انعام، آیه 57.
[9]. نهجالبلاغه، خطبه 40.
[10]. الکافی، ج 5، ص 95.
[11]. نهجالبلاغه، خطبه 50.