اقتصاد یکی از مهم‌ترین زمینه‌های فاجعه عاشورا

اقتصاد یکی از مهم‌ترین زمینه‌های فاجعه عاشورا


اقتصاد یکی از مهم‌ترین زمینه‌های فاجعه عاشورا

 

حجت‌الاسلام‌مهدوی‌نژاد: کربلا محصول این تفکر بود: ترجیح محاسبات پولی و مادی بر محاسبات الهی و توحیدی... // رفتارسازی پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در حوزه اقتصادی چگونه بود؟ // انقلاب اسلامی ما هم از تقلب و کودتای طلایی در امان نیست؛ منظور از کودتای طلایی، کودتای اقتصاد فاسد است که از کودتای مخملی هم خطرناک‌تر است! // جامعه سال ۶۱ هجری به چه وضعی دچار شد که پسر پیامبر را به مقتل کشاند؟! // ربا، برای جامعه سود ندارد، بلکه موجب خسارت جامعه است؛ چراکه فرد یا طبقه‌ای را غنی می‌کند، اما اکثریت جامعه‌ را فقیر... به همین دلیل، اسلام با ربا مخالف است // عاشورا و کربلای اباعبدالله‌الحسین(علیه‌السلام) محصول عدول از نظام اقتصادی اسلامی بود که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) پایه‌گذاری کردند ولی اجازه داده نشد که این حرکت در جامعه نهادینه شود // وقتی سرمایه و پول اصل شد و انسان در محاسباتش به این نتیجه ‌رسید که دین و دینداری هم خرج دارد، آن‌وقت دیگر مجاهدت مالی نمی‌کند، چه رسد به مجاهدت جانی...

 

شناسنامه:

عنوان: مراسم ویژه دهه اول محرم، شب دوم

موضوع: حسین(علیه‌السلام) در مقتل دنیای یزید؛ بررسی نقش نظام توسعه اموی در فاجعه عاشورا // مروری بر آرمانهای اقتصادی انقلاب اسلامی

زمان: چهارشنبه، 28 تیر 1402

مکان: امامزاده سیدجعفرمحمد(علیه‌السلام)

 

انقلاب چهارضلعی در حکومت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام)

 یکی از مهم‌ترین زمینه‌های فاجعه عاشورا زمینه اقتصادی بود که از دوران صدر اسلام به وجود آمد. اقتصاد آلوده و فاسد، آن هم نه حرام‌خوری‌های خرد و کلان‌ عده‌ای که احیاناً کسب حرام می‌کردند، بلکه منظور وجود یک نظام سرمایه‌داری فاسد در آن جامعه و حاکمیت یک جریان حرام‌خوار بر جامعه آن روز بود.

در مقابل هر انقلابی، احتمال یک تقلب یا کودتا وجود دارد؛ یعنی هر انقلابی اتفاق می‌افتد، خطر دگرگون شدن این انقلاب وجود دارد، به عبارتی هر تزی یک آنتی‌تز دارد و از درون خطر نابودی تهدیدش می‌کند. آنتی‌تز انقلاب پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم سقیفه بود که مسیر را تغییر داد.

 بعد از گذشت بیش از دو دهه از رحلت پیامبر، اگر بیعت مردم با امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را یک انقلاب دوباره فرض کنیم، این انقلاب هم گرفتار یک کودتا و تقلب دیگری شد که یک تقلب چهارضلعی بود؛ یک ضلعش معاویه بود که جنگ صفین را علیه امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) به راه انداخت؛ ضلع دیگر آن، طلحه و زبیر و همسر پیامبر (عایشه) بودند که جنگ جمل را به امیرالمؤمنین‌(علیه‌السلام) تحمیل کردند. یک ضلعش هم خوارج بودند که نهروان را تحمیل کردند. ضلع دیگرش هم کسانی بودند که ساکت بودند، تعبیرشان این بود مثل ابوموسی اشعری؛ می‌گفتند نه علی، نه معاویه، که در نهایت با این روش‌شان معاویه را بر مردم حاکم کردند و ماجرای حکمیت پیش آمد.

 

جاه‌طلبی خواص، ریشه دگرگونی‌های زمان امیرالمؤمنین(علیه‌السلام)

دوباره این انقلاب امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) نیز دچار کودتاهای درون خودش شد. ریشه‌ این کودتاها، تقلب‌ها و دگرگونی‌ها در دنیا‌پرستی، پول‌سالاری و جاه‌طلبی خواص بود که می‌توانید ریشه‌اش را در کاخ معاویه و در آن شمش‌های طلایی پیدا کنید که بعد از مرگ طلحه و زبیر برای تقسیم بین وُراثشان با تبر می‌شکستند تا بین وراث تقسیم کنند. ریشه‌اش در مسائل اقتصادی و دنیا‌پرستی بود.

بعضی از صحابه‌ پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بعد از ایشان آنقدر تغییر کرده بودند که حرم‌سرا داشتند! خانه‌های مختلفی در شهرهای مختلف داشتند. بعضی‌ از آنها خانه‌هایشان را از عاج‌فیل و ساروج می‌ساختند؛ هزینه‌های خیلی سنگین که مصداق اشرافی‌گری بود. در این صورت کار این جامعه به جایی می‌رسد که امام ‌حسین(علیه‌السلام) در روز عاشورا می‌فرمایند: «اِنَّ النّاسَ عَبیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلی اَلْسِنَتِهِمْ یَحوطونَهُ ما دَرَّتْ مَعائِشُهُمْ...»[1]؛ مردم بنده‌ دنیایند، دین هم یک لقلقه زبان است، مردم معشیت‌محور شده‌اند؛ نه اینکه معشیت بد است، آدم برای گذراندن زندگی معیشت لازم دارد. حضرت می‌خواهند بفرمایند؛ تفکر معشیت‌محور، مادی‌گری و پول‌محور بر همه غلبه کرده است. تا وقتی که خانه، زندگی، معیشت و دنیایشان به خطر نیفتاده، اینها دین‌دارند «فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانونَ»؛ اگر کمی سختی ببینند، آزمایش و امتحان ‌شوند دیگر دین‌داران کم هستند. به عبارتی وقتی ببینند مال، جان و زندگی‌شان در خطر است، دین را کنار می‌گذارند.

  چرا خواص جامعه اینگونه شدند و مقابل امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) ایستادند؟! صحابه‌ پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) که شانه‌به‌شانه‌ امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در میادین می‌جنگیدند، شمشیر می‌زدند چرا دنیا؟! چرا تفکر رفاه‌طلبی و پول‌سالاری؟!...

 

خطر کودتای طلایی برای انقلاب اسلامی ایران!

انقلاب ما هم از این تقلب و کودتای طلایی در امان نیست؛ منظور از کودتای طلایی، کودتای اقتصاد فاسد است که از کودتای مخملی هم خطرناک‌تر است! کودتای تفکر پول‌سالار، کودتای اشرافی‌گری و اولویت پول و سرمایه بر همه‌چیز است. تفکر تقدم محاسبات مادی بر محاسبات ارزشی و معنوی خطرناک است، این کودتای طلایی است که اگر مراقب نباشیم ما هم گرفتار می‌شویم. ما همه در یک جامعه زندگی می‌کنیم، بر یک کشتی سواریم، همسفر و هم‌سرنوشتیم، بنابراین باید مراقب این کشتی باشیم. باید مراقب خطرات این کودتای طلایی و تفکر سرمایه‌داری و نظام سیری‌ناپذیر توسعه به معنای غربی که به معنای شیطانی است، باشیم. این همان چیزی است که در صدر اسلام اتفاق افتاد و سرنوشت جامعه‌ اسلامی را تغییر داد.

 

 جامعه سال ۶۱ هجری به چه وضعی دچار شد که پسر پیامبر را به مقتل کشاند؟!

برای شناخت این مسئله باید به دوران پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و سیره ایشان در امور اقتصادی نگاه کنیم. باید ببینیم بعد از زمان پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در دوران خلفا و بعد از آن در زمان امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) چه اتفاقی افتاد که سال ۶۱ هجری به این نتیجه رسیدند که باید پسر پیامبرشان را به قتل برسانند؟! در کدام نظام فکری امام‌حسین(علیه‌السلام) باید به مقتل بروند؟ در کدام جامعه، امام‌حسین(علیه‌السلام) مزاحم چه چیز بود؟ مردم که نماز می‌خواندند، حج می‌رفتند و... در واقع انحراف سیاسی اتفاق افتاده بود. امام‌ حسین(علیه‌السلام) فرمودند: «... و علی الاسلام والسلام»؛ یعنی انحراف سیاسی، اینکه جای پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) باید امام‌ حسین(علیه‌السلام) می‌نشست، حالا یزید نشسته است. اگر قرار باشد امام امت کسی مثل یزید باشد، پس فاتحه اسلام را بخوانید.

حضرت حرف دیگری هم می‌زدند که ناظر بر مسائل کلی فساد در اجتماع بود؛ «ألاَ تَرَونَ أنَّ الحَقَّ لا یُعمَلُ بهِ أنَّ الباطِلَ لا یُتَناهی عَنهُ»[2]؛ نمی‌بینیند به حق عمل نمی‌شود؟ از باطل هم کسی نهی نمی‌کند، فساد اخلاقی فراوان در جامعه به وجود آمده بود. و بحث آلودگی مال، نظام سرمایه‌داری که حاکم شده بود که حاضر بود حسین‌ها را به مقتل ببرد و قتل‌عام کند تا سر قدرت و سر ثروت باقی بماند. حضرت این مسائل را در بیاناتشان اشاره می‌‌کردند.

 

بررسی دوران بعثت و دوران حکومت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)

دوران پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را می‌توان به دو بخش تقسیم‌ کرد: یک دوران که بعثت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و نهضت، انقلاب، دعوت به حق حضرت بود‌؛ و دوران حکومت و نظام ‌اسلامی که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به وجود آوردند.

یک بخش از این دوران سیزده سال در مکه است؛ دوران سختی و شکنجه و تحریم و سه سال در شعب ابی‌طالب، در آن سیزده سال در مکه امنیتی نداشتند و نهایتاً مجبور به هجرت به حبشه شدند. یک دوران ده ساله، دوران مدینه است که وقتی وجود مبارک پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) هجرت کردند، در مدینه حکومت اسلامی تشکیل دادند؛ در هفت سال اول آنجا مشکلات و گرفتاری‌های زیادی وجود داشت. زیر‌ساخت‌ وجود نداشت. یک عده مهاجر از مکه به مدینه آمدند. وضعیت عمومی مردم هم خوب نبود، خیلی از آنهایی که از مکه آمدند، خانه و زندگی خود را رها کرده بودند؛ یعنی تمام زندگی آنها در مکه بوده است‌. حدود چهارصد نفر به مدینه آمدند. اصحاب صفه در مسجد پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بودند که بعضی‌ از آنها لباس نداشتند از جمله ابوذر و عمار که همه از اصحاب صفه بودند. یک وعده غذا نداشتند. شرایط سختی برای مدیریت کردن این اوضاع بود.

 

فتح خیبر؛ گشایشی برای مسلمانان

 در دو بخش به سیره فردی پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در مسائل اقتصادی و سیره حکومتی ایشان نگاه کنیم. فوج‌فوج به تعداد مسلمانان اضافه می‌شد و باید فکری به حال اوضاع اقتصادی جامعه مدینه می‌شد. تا سال هفتم هجرت همین‌ اوضاع بود تا جنگ خیبر اتفاق افتاد که یهودی‌ها کانون فتنه و خطر علیه امت اسلام بودند. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) تصمیم گرفتند با اینها برخورد کنند. اینها اقلیتی بودند که خیلی سرمایه‌دار بودند. وقتی جنگ اتفاق افتاد هم گشایش سیاسی هم گشایش اقتصادی اتفاق افتاد. طولانی‌ترین و پرغنیمت‌ترین جنگ دوران پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فتح خیبر بود؛ گشایشی برای مسلمانان اتفاق افتاد.

 

ساده‌زیستی پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)

اگر بخواهید رفتارهای فردی پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را ملاحظه کنید مخصوصاً اگر به «سنن‌النبی» مراجعه کنید مطالب فوق‌العاده‌ای می‌بینید. از جمله اینکه پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) خیلی ساده‌زیست بودند. لباس، غذا و منزل ایشان بسیار ساده بود، مثل ضعیف‌ترین مردم زندگی می‌کردند، سعی می‌کردند این نظام طبقاتی که در دوران جاهلیت به وجود آمده بود را از بین ببرند. حتی در نشستن؛ پیامبر جوری می‌نشستند که وقتی شخصی‌ وارد مسجد می‌شد، نمی‌فهمید پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) چه کسی است. دایره‌وار می‌نشستند. معمولاً جلسات به صورت دایره‌ای بوده است. حتی وقتی همسران پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) درخواست زیورآلات می‌کردند، آیاتی در قرآن هست که زنان پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را توبیخ می‌کند و می‌گوید چرا پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را اذیت می‌کنید، شما نباید مثل بقیه‌ مردم باشید. همسر حاکم امت اسلامی نباید زیاده‌خواه باشد.

 

عدم امتیازدهی به نزدیکان

داستان تسبیحات حضرت زهرا(علیهاالسلام) از این قرار است: امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) می‌فرمایند: فاطمه زهرا(علیهاالسلام) خیلی در خانه زحمت می‌کشید و اذیت می‌شد. آن موقع امکاناتی نبود، اینقدر مشک آب در خانه حمل کردند که اثر آن بر بدن ایشان ماند. به قدری جارو می‌زدند که لباس‌هایشان تیره شده بود، به قدری زیر آتش را روشن می‌کردند که تمام لباس‌هایشان دود گرفته بود، آنقدر دستاس چرخانده بودند که دست حضرت زخم شده بود و خون می‌آمد. مشقات آن دوران زیاد بود؛ در خانه باید نان می‌پختند و در زندگی، خودشان باید همه‌چیز را تولید می‌کردند.

حضرت فرمودند؛ روزی به فاطمه(‌علیهاالسلام) گفتم که‌ از پدرتان یک خادم بخواهید. بی‌بی به مسجد رفتند و دیدند شلوغ است، خجالت کشیدند و برگشتند. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فهمیدند که دخترشان با ایشان کار دارند. فردا صبح به منزل آنها آمدند. فرمودند کاری داشتید؟ باز هم بی‌بی خجالت کشیدند بگویند. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: من به دخترتان اینگونه گفته‌ام که از آقا خادم بخواهید. حضرت فرمودند چیزی بهتر از خادم به شما یاد بدهم؟ گفتند بفرمایید. آنجا پیامبر تسبیحات حضرت زهرا(علیهاالسلام) را به ایشان یاد دادند. گفتند این بهتر از خادم است. بی‌بی هم تسلیم‌اند، اعتراضی که ندارند. فرمودند بله، این بهتر از آن است و پذیرفتند. عمل را انجام می‌دادند که بعد از مدتی هم گشایشی اتفاق افتاد و فضه به عنوان کنیز‌ آمد. در بعضی نقل‌ها هست که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به دخترشان فرمودند من الآن نمی‌توانم خادم به شما بدهم، تعداد زیادی از اصحاب صفه مؤمنینی هستند که غذای روزانه ندارند، از گرسنگی شکم‌ها‌یشان به هم پیچیده، من نمی‌توانم در شرایط بد اقتصادی برای تو کنیز یا خادم بگیرم. این رفتار پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) است، درحالی‌که دست دخترشان به‌خاطر کارهای شدید و سنگین منزل مجروح شده‌، بزرگان شهر و سرمایه‌دارها کنیز و غلام دارند، به فقرا رسیدگی می‌کردند. و در نهایت وجود مبارک پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) مقروض از دنیا رفتند.

 

رفتارسازی پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در حوزه اقتصادی

در زمینه حاکمیتی برای رفتارسازی در حوزه اقتصاد، پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) برای اینکه رفتارهای مردم را سالم‌سازی کنند، دستوراتی می‌دادند. مثلاً یکی از دستورات علیه رشوه‌خواری به یکی از فرمانده‌ها یا فرمانداران‌شان بود. او رشوه‌ای به اسم هدیه گرفته بود که توبیخ شد. گفت آقا هدیه آورده، واقعاً یک نفر هدیه‌ای آورده است. حضرت فرمودند تو اگر فرماندار من نبودی این هدیه را برایت می‌آوردند؟ پس این برای بیت‌المال است و برای تو نیست، به بیت‌المال بده و از او گرفتند.

 

چرا اسلام با ربا مخالف است؟!

غش در معامله یعنی شما عیب پول یا جنسی را مخفی کنید و به اسم جنس خوب بفروشید. این کسب حرام است. در کتاب شریف «ثواب‌الاعمال...» ذکر شده که از ما نیست کسی که در معامله با مسلمان‌ها غش داشته باشد.

 در قرآن، ربا یکی از گناهانی است که خیلی نهی شده. «وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا»[3]؛ خرید و فروش حلال است، ولی ربا حرام است. در روایت هست؛ خداوند رباخوار، ربادهنده و کاتب و گواهان ربا را لعنت کرده است. تأکید بر اینکه این رفتارهای اقتصادی حرام است؛ معصوم در مورد ربا می‌فرمایند: اگر کسی یک درهم ربا بخورد مانند این است که در کنار کعبه با یکی از محارم خود که مادرش باشد، هفتاد بار زنا کرده باشد!

ربا، برای جامعه سود ندارد، بلکه موجب خسارت جامعه است؛ چراکه فرد یا طبقه‌ای را غنی می‌کند اما اکثریت جامعه‌ را فقیر... به همین دلیل، اسلام با ربا مخالف است.

 

توصیه به ترویج کار توسط پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)

 رفتارهای حاکمیتی پیامبر، توصیه و ترویج و تبلیغ به کار می‌کند. روزی پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بین اصحاب نشسته بودند یک نفر آمد و اظهار فقر کرد. حضرت فرمودند: کسی چوب (شبیه دسته کلنگ) دارد؟ یکی از اصحاب گفت من دارم. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: بیاور. به یکی دیگر فرمودند شما تیغ یا کلنگی دارید؟ گفت: بله. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) این وسایل را روی هم سوار کردند، به آن فرد دادند و به او فرمودند: برو و از فردا با آن کار کن. با بیکاری مخالف بودند، کار را ترویج می‌کردند.

در همان فضا، یکی از رفتارهای اقتصادی زکات است. یکی دیگر، خراج یا جزیه برای آنها که مسلمان نبودند. اینها درآمدهای حکومت اسلامی بود و برای جامعه اسلامی خرج می‌شد. اینها نشان‌دهنده‌ ضوابط اسلامی در حوزه مسائل اقتصادی بود.

 

عدالت در توزیع غنائم

زمانی وجود مبارک پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: اگر تیری به بدن یکی از شما بخورد ولی تیر سالم بماند، شما حق ندارید این تیر را برای خود بردارید، باید آن را به بیت‌المال بدهید. آن فرد می‌گفت این تیر به من خورده و من زخم برداشتم پس تیر هم برای من است، اما ایشان می‌فرمودند: این تیر برای بیت‌المال است. باید برگردانید و در نظام بیت‌المال تقسیم شود. چراکه کاربرد داشته است.

 

مدیریت اصحاب صفه در سخت‌ترین شرایط اقتصادی

وقتی مهاجرین از مکه آمدند، تعداد زیادی بودند. ماجرای اصحاب صفه هم ذیل همین بحث مهاجرین است. یکی از کارهایی که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) انجام دادند و در روز عید غدیر هم توصیه شده، عقد اخوت است. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) عقد اخوت را بین مؤمنین جاری کردند. با هم برادر شدند. هر کدام، یک یا تعدادی از مهاجرین را تکفل کردند؛ چراکه خیلی شوق و ذوق ثواب و برکات این امر که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرموده بودند را داشتند. بعضی‌ از این افراد حتی می‌خواستند نصف اموال خود را به مهاجرین بدهند اما پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نهی کردند و مدیریت کردند. فرمودند با اینها پیمان مضاربه و مساقات ببندید تا هم توانمند شوند و هم کرامت آنها حفظ شود. اموال را به آنها نبخشید که نوعی حقارت در آن باشد و زیر دین شما بمانند.

این عده از مهاجرین در صفه مسجد پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) زندگی می‌کردند. نه خانه و زندگی داشتند نه غذا و حتی بعضی از آنها لباس هم نداشتند. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به اصحاب فرموده بودند که اگر یکی از شما در خانه خود برای سه نفر غذا می‌پزد، یک غذا بیشتر درست کند و اصحاب صفه را مهمان کند. طوری که بعضی از اصحاب که توان مالی داشتند حتی چهل نفر را مهمان می‌کردند. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) روزانه ده نفر از اصحاب صفه را مهمان می‌کردند و این جریان تا مدتی ادامه داشت.

 

اهمیت تولید در نگاه پیامبر(صلی‌الله‌علیه وآله)

یکی از کارهایی که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌کردند، تقویت تولید بود. به عنوان مثال، روحیه مسلمانان را در این زمینه تقویت می‌کردند، اگر اسلحه‌ای می‌دیدند، ولو در دست یهودی‌ها بود می‌فرمودند: بروید یاد بگیرید، بیایید و خودتان بسازید. مثلاً اهل روم آینه داشتند، تا قبل از آن مسلمانان در ظرف آب خود را می‌دیدند و حتی پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در منزلشان ظرف آبی بود، وقتی می‌خواستند که از منزل بیرون بروند، در این ظرف آب خود را می‌دیدند و محاسن‌شان را مرتب می‌کردند، بعد که آینه در جاهای دیگر دیده شد، پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: یاد بگیرید و بسازید. این فرهنگ تولیدگری است.

 

واسطه‌گری، هزینه‌های جامعه را بالا می‌برد

یکی از احادیثی که از پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) وارد شده و خیلی جالب است، حذف واسطه‌ها و دلال‌ها است، می‌فرمایند: نباید فروشنده شهری دلال کالای روستایی شود. اینکه کسی از شهر کالایی را بخرد و بعد بیاید جای دیگری بفروشد، این واسطه‌گری هزینه‌ها را بالا می‌برد و به مردم تحمیل می‌شود. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) چه‌کار انجام دادند؟ بازار را تاسیس کردند؛ منتها بازارهای متمرکز نبود، بازارهای سیار و موقت، مدل غرفه‌ها و نمایشگاهایی که ما الان داریم یا چندشنبه‌بازارهای ما بود که عده‌ای از اطراف یا روستا می‌آمدند، کالاها و دسترنج خود را در آن بازارچه در معرض دید قرار می‌دادند، مستقیم کالا را می‌فروختند و می‌رفتند. این کاری بود که وجود مبارک پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) انجام می‌دادند. مردم پایه، مسائل را جلو می‌بردند. با کمک مردم امور اقتصادی را اداره می‌کردند تا کُلُونی ثروت و طبقه مرفه ایجاد نشود، عده‌ای بیایند، ببرند و بخورند و عده‌ای هم زیردست باشند؛ همه باید آقای خود باشند. جلوگیری از اینکه تراکم ثروت در دست عده‌ای باشد و جامعه طبقاتی ایجاد شود.

 

مشی امام خمینی(رحمت‌الله‌علیه)

اگر تصاویر اول حضور امام خمینی(رحمت‌الله‌علیه) در حسینیه جماران را ببینید، دیوارهایش آجری است.  می‌خواستند رسیدگی کنند اما امام اجازه نمی‌دادند، می‌گفتند: انقلاب ما، انقلاب محرومان است. آخر هم بدون اجازه امام تعمیر کردند. امروز هم شما جماران بروید؛ با اینکه تعمیر کردند، هنوز هم یک فضای ساده است. یا حسینیه امام خمینی(رحمت‌الله‌علیه) که حضرت آقا(حفظه‌الله) در آن برنامه اجرا می‌کنند را شما ببینید به نسبت فضای امروز، یک محیط آجری بدون آرایش است. بالأخره رهبر امت اسلامی باید به شیوه عرف جامعه و محرومان جامعه‌ رفتار کند. اصلاً کار درستی نبوده که مرقد امام خمینی(رحمت‌الله‌علیه) به این شکل ساخته شده است؛ این همه تزئینات، سیره حضرت امام(رحمت‌الله‌علیه) نبود! خود ایشان این را نمی‌خواست.

زمانی، محضر یکی از علما در قم بودیم. فکر می‌کنم؛ هنوز آیت‌الله فاضل لنکرانی(رحمه‌‌الله‌علیه) در قید حیات بودند. ایشان می‌فرمودند: حضرت آقای فاضل، پیغامی به تولیت وقت حرم مطهر رضوی داده بودند که حضرت حجت(ارواحنافداه) پیامی دارند که از این همه تشریفات کم کنید و به رفاهیات زوار بپردازید. این هزینه‌ای که قرار است صرف تشریفات و ساختمان‌ها با اشکال عجیب و غریب شود، صرف رفاهیات مردم شود. این سیره پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) است.

پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) روی حصیر می‌نشستند. همه را به ساده‌زیستی امر می‌کردند. زمین مسجدی که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) ساخته بودند؛ گلی بود، بعضی از مسلمانان اصرار می‌کردند که بگذارید کف مسجد را درست کنیم. می‌فرمودند: نه، عبادتگاه باید تواضع بیاورد.

 

سنت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در امر ازدواج

پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در بحث ازدواج سنت‌های نادرست را بر هم زدند؛ بزرگان و سرمایه‌داران به خواستگاری دختر پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌آمدند ولی ایشان حضرت فاطمه(سلام‌الله‌علیها) را به امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌دهند که از مال دنیا هیچ چیز ندارند و مشغول کارهای سیاسی، جنگ و کار فرهنگی هستند. یعنی دخترشان را به عقد یک آدم بسیجی، حزب‌اللهی و فقیر درآوردند که وقتی می‌خواهد ازدواج کند پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرمایند: علی جان، چه داری؟ می‌فرمایند: یک شتر دارم که با آن بار می‌کشم، آب می‌برم و یک سپر و یک زره دارم که برای جنگ‌هاست که اینها مال حساب نمی‌شود و وسیله استفاده‌اند. حضرت علی(علیه‌السلام) که خانه و اسب ندارند، پیامبر اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) دخترشان را به ایشان می‌دهند تا بساط همه چیز را بر هم بزنند. آیا ما هم اینگونه‌ایم؟! مذهبی‌ها و متدین‌هایمان هم اینطور نیستند و چرتکه‌های اقتصادی می‌اندازند. نمی‌گویم اقتصاد مهم نیست، حرف این است که برای همه حتی مؤمنین و متدینین اولویت در همه چیز، محاسبات اقتصادی شده است!

جوانی به نام جُوَیبِر که سیاه‌پوست است،  به دختری به اسم زلفا علاقه‌مند می‌شود، او دختر یکی از بزرگان قبایل عرب است و خانواده دختر قبول نمی‌کنند. پسر جوان از پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌خواهد که واسطه شوند و چون پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) واسطه می‌شوند، می‌پذیرند. ظاهراً خود دختر اشرافی ولی مؤمنه هم رضایت داشته، پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) آنها را ازدواج می‌دهند. از آن طرف جوانی به خاطر اینکه نمی‌توانسته ازدواج کند، گناهی کرده که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) تعزیرش می‌کنند و سپس دستور می‌دهند که از بیت‌المال برایش همسر اختیار کنید. اینگونه رفتارها را در سیره امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) هم داریم.

 

جایگاه سرمایه و پول در جامعه اسلامی کجاست؟ // تفکر اقتصادی پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)

در کتاب‌های تاریخی از طبری و مسعودی نقل می‌کنند که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به فکر شکوفایی اقتصادی جامعه‌شان بودند، ‌طوری‌که مهاجرینی که به مدینه آمده بودند و وضعیت اقتصادی مناسبی نداشتند. ولی در سال نهم همه، مسکن و کار داشتند و زندگی‌شان  سامان گرفته بود. خودشان کار می‌کردند و در دو سه سال آخر گشایشی اتفاق افتاده بود که این گشایش خود‌به‌خودی نبوده و با سیاست‌های اقتصادی که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) تشریح کرده بودند و به خاطر نگاهی که ایشان به اقتصاد داشتند، بوده که جامعه را مدیریت کرده بودند.

جایگاه سرمایه و پول در جامعه کجاست؟ برای چه کاری ما باید از سرمایه و پول استفاده کنیم؟ ارزش پول تا کجاست؟ آیا باید نظام اسلامی سودمحور و پول‌سالار باشد؟ اینها حرف‌هایی است که در شب‌های بعد خواهیم گفت.

 

عاشورا، محصول ترجیح تفکر مادی

عاشورا و کربلای اباعبدالله‌الحسین(علیه‌السلام) محصول عدول از نظام اقتصادی اسلامی بود که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) پایه‌گذاری کردند ولی اجازه داده نشد که این حرکت در جامعه نهادینه شود. وقتی سرمایه و پول اصل شد و انسان در محاسباتش به این نتیجه ‌رسید که دین و دینداری هم گران است و خرج دارد، آن‌وقت دیگر دینداری نمی‌کند. اگر محاسبات، محاسبات مادی شد، دیگر انسان برای خدا مجاهدت مالی نمی‌کند چه رسد به اینکه بخواهد، مجاهدت جانی کند. کربلا محصول این تفکر بود: ترجیح محاسبات پولی و مادی بر محاسبات الهی و توحیدی.

 

یا بیعت با یزید، یا مرگ...

امام حسین(علیه‌السلام) در منا خطبه‌ای می‌خوانند و بزرگان امت اسلام را بیدار می‌کنند که می‌دانید چه خبر است و چه کسی الآن سرپرستی جامعه اسلامی را بر عهده دارد و چه کارهایی می‌کند؟ وقتی به سمت شهر خودشان برمی‌گردند یزید برای بیعت گرفتن بر ایشان سخت‌گیری می‌کند که یا باید بیعت کنی و این نظام پولی و اموی را تأیید کنی یا اگر تأیید نکنی، کشته خواهی شد. امام حسین(علیه‌السلام) شبانه از مدینه به مکه می‌روند که در روایت می‌فرمایند: وقتی طواف می‌کردند، عده‌ای برای کشتن امام حسین(علیه‌السلام) آمده بودند، به طوری که سر شمشیرهایشان از حوله‌های احرام بیرون زده بود!

از آنجا که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرموده بودند نباید اطراف کعبه جسارت به کعبه شود، امام حسین(علیه‌السلام) وقتی دیدند قرار است به‌خاطر پول و قدرت، حرمت کعبه هم شکسته شود برای حفظ حرمت کعبه حج را ناتمام گذاشتند و از مکه خارج شدند. کاری که سال بعد انجام شد و یزیدیان کعبه را به منجنیق بستند!

 

ورود به کربلا!

کاروان، روز دوم محرم به کربلا وارد می‌شود، وقتی‌ وارد زمین کربلا می‌شوند آنجا اسب امام حسین(علیه‌السلام) متوقف می‌شود و راه نمی‌رود. ایشان دائم نهیب می‌زنند اما اسب راه نمی‌رود. بعضی از مقاتل هم گفته‌اند که حضرت چند اسب عوض کردند اما هیچ‌کدام از اسب‌ها حرکت نکردند. امام حسین(علیه‌السلام) از یکی از بادیه‌نشین‌ها سؤال کردند اسم اینجا چیست؟ هرکس اسمی گفت. یک نفر گفت: به اینجا کربلا هم می‌گویند، امام حسین(علیه‌السلام) تا اسم کربلا را شنیدند، نوشته‌اند: یک‌دفعه غباری زردرنگ از روی زمین بلند شد و حضرت از اسب پیاده شدند و فرمودند «هذا مَوْضِعُ کَرْب وَ بَلاء»؛ اینجا محل گرفتار شدن ماست. «ههُنا مَناخُ رِکابِنا»، اینجا باید پیاده شویم «وَ مَحَطُّ رِحالِنا»، اینجا باید خیمه‌ها را بر پا کنیم «وَ مَقْتَلُ رِجالِنا»، اینجا مقتل همه ماست «وَ مَسْفَکُ دِمائِنا» و قرار است که خون ما همین‌جا ریخته شود.

ابی‌عبدالله(علیه‌السلام) فرمودند: وقتی با پدرم از صفین برمی‌گشتیم، به اینجا رسیدیم، آقا امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) کمی خوابیدند و بیدار شدند و شروع به گریه کردند. برادرم امام مجتبی(علیه‌السلام) سؤال کردند آقا چرا گریه می‌کنید؟ فرمودند: در خواب دیدم که این صحرا دریای خون شده و حسین(علیه‌السلام) در این دریای خون دست‌وپا می‌زند و فریاد می‌زند اما کسی جواب او را نمی‌دهد. اینجا همان‌جاست، این زمین، همان زمین است.

خیمه‌ها را برپا کردند، اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را پیاده کردند و در این خیمه‌ها جا دادند. نوشته‌اند که امام حسین(علیه‌السلام) همه را جمع کردند و برای آنها صحبت کردند.

 

ادبِ حُر، او را نجات داد...

یکی از روضه‌هایی که در این ایام برای ماجرای ورود به کربلاست، روضه حر است. داستان حر خیلی عجیب است. برادران و خواهران همه به این مطلب دقت کنید؛ آنهایی که گاهی به ذهنتان می‌رسد که دیگر ما آب از سرمان گذشت، اوضاعمان خراب است، قرار نیست خدا به ما نگاهی کند و دیگر نمی‌شود و آمرزیده نمی‌شویم، همین‌طور می‌میریم و به جهنم می‌رویم؛ چرتکه می‌اندازیم و می‌بینیم اوضاعمان خراب است، به حر نگاه کنید تا امیدوار ‌شوید.

 حر باعث شد پای امام حسین(علیه‌السلام) به مقتل باز شود، حر اگر اجازه داده بود که امام حسین(علیه‌السلام) برگردد این اتفاق‌ها نمی‌افتاد. حر به امام حسین(علیه‌السلام) گفت: اجازه ندارم بگذارم شما برگردید. امام حسین(علیه‌السلام) با او حرف زدند و فرمودند: شما نامه نوشتید حالا اگر نمی‌خواهید، بگذار برگردم، اما حر قبول نکرد. امام با حالت ناراحتی فرمودند: «ثَکَلَتْکَ اُمُّکَ «مادرت به عزایت بنشیند. حر هم با تمام قلدری‌اش، انسان بی‌مرامی نبود. برگشت به امام حسین(علیه‌السلام) گفت: اگر جز تو کسی اسم مادرم را آورده بود اسم مادرش را می‌آوردم. چکار کنم که مادرت فاطمه زهرا‌(سلام‌الله‌علیها) است؛ ادب کرد.

رفقا! یک جاهایی ادب را نگه‌ دارید، بعضی ‌چیزها حرمت دارد، رد نشوید، به سیم آخر نزنید، چیزی را جا بگذارید. حر هم این کار را کرد، حرمت نگه داشت، همان‌جا پشت سر امام حسین(علیه‌السلام) نماز هم خواند اما اجازه نداد ایشان بروند.

 

ماجرای بازگشت و پذیرش حُر

عبیدالله برایش نوشته بود که امام حسین(علیه‌السلام) نزدیک آب خیمه نزند؛ او هم اجازه نداد که ایشان نزدیک آب خیمه بزنند. یعنی چه کسی باعث شد علی‌اصغر(علیه‌السلام) تشنه شود؟ چه کسی باعث شد بچه‌ها از عطش بال‌بال بزنند؟ چه کسی باعث شد حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) و دختران و نوامیس پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) پایشان به اسارت باز شود؟ زمینه‌ساز همه اینها حر بوده است.

وقتی شب عاشورا فهمید که قضیه جدی است، از یکی پرسید واقعاً شما می‌خواهید حسین را بکشید؟ من فکر نمی‌کردم شما بخواهید حسین را بکشید! گفتند بله کار تمام است و حکم قتل او از طرف امیر آمده است. یک‌دفعه به خودش آمد. حالا این‌همه بار روی شانهاش هست، این‌همه جنایت کردی حالا با چه جرأتی می‌خواهی پیش امام حسین(علیه‌السلام) بروی؟!

بعضی نوشته‌اند که کفش‌هایش را درآورد و به گردنش انداخت و سربه‌زیر آمد. امام حسین(علیه‌السلام) دیدند یکی از دور می‌آید به حضرت عباس(علیه‌السلام) گفتند ببین چه کسی آمده است؟ گفت حر است. امام حسین(علیه‌السلام) فرمودند اجازه بده بیاید.

 

مثل حُر وارد حرم شوید...

رفیق فکر می‌کنی امشب خودت آمده‌ای؟! فکر نمی‌کنی که امام حسین(علیه‌السلام) خودشان صدایت زده‌اند فرموده‌اند: تو هم بیا؟ حر محضر امام حسین(علیه‌السلام) رسید، سرش پایین بود. در بعضی از نقل‌ها نوشته‌اند چشمانش هم بسته بود، خجالت می‌کشد که به‌صورت امام حسین(علیه‌السلام) نگاه کند، امام حسین(علیه‌السلام) خیلی کریم هستند، صدا زدند: «ارفع رأسک یا حر»؛ سرت را بالا بگیر. امشب هنگام گریه کردن سرت را بالا بگیر، اشک چشمت را به امام حسین(علیه‌السلام) نشان بده، امام‌حسینی که حر را راه داد، یعنی ما را راه نمی‌دهد؟!

حر گفت آقا اجازه بده چون اولین کسی بودم که جلوی راهت را گرفتم، اولین کسی باشم که جانم را بدهم. آقا جواب دادند: برو. بعد گفت: آقا اجازه می‌دهید برای خداحافظی و حلالیت از بی‌بی زینب(سلام‌الله‌علیها) بروم؟ آقا جواب دادند برو. حر جلوی حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) گریه می‌کرد و زار می‌زد. بی‌بی فرمودند برادرم اگر بخشیده است ما هم بخشیدیم. آقا بخشیده‌اند که ما الآن اینجا حضور داریم، می‌دانم دلتان برای کربلا تنگ‌ شده، همین‌جا از آقا بخواهید اربعینتان را امضا بزنند، ان‌شاءالله مثل چنین شبی کربلا باشیم، اربعین کربلا باشیم.

حر به میدان رفت، جنگی کرد، رجزی خواند، شمشیر را به فرقش زدند، اباعبدالله(علیه‌السلام) کنار بدن رفتند و سر حر را به دامن گرفتند، چقدر آقاست! روی چشمان حر دست گرفتند. دستمالی آوردند و زخم سر حر را بستند، ‌حر لحظات آخر با امام حسین(علیه‌السلام) مناجات کرد و بعد جان داد. این حر است.

یا اباعبدالله ما خیلی فکر کردیم که با چه رویی در خانه شما بیاییم، نگاه کردیم دیدیم در باز است، پرچم بالاست همه دارند می‌آیند ما هم آمدیم. دیگر بس است، این‌ همه سال است که آدم تو نشدیم. آقاجان، بعضی از شهدای ما راه دیگری می‌رفتند اما راهشان را عوض کردند، آمدند و با اسم تو کربلایی شدند. شما قبولشان کردید ما را هم قبول کنید.

گفتند: کربلا، حرم امام حسین(علیه‌السلام) که رفتید مثل حر وارد شوید، انسانی که حالش خوب نیست، گناهکار است، سرش را بالا نمی‌گیرد، سرت پایین باشد، به ‌طرف ضریح می‌روی، سرت را پایین بگیر، امام حسین(علیه‌السلام) می‌بینند. اینقدر گریه کن که حس کنی امام می‌فرمایند: سرت را بالا بگیر...


[1]. تحف‌العقول: 245.  

[2]. همان.

[3]. سوره بقره، آیه 275.