اسلام نخ تسبیح ملت است
اسلام نخ تسبیح ملت است
اسلام نخ تسبیح ملت است
حجتالاسلام مهدوینژاد: قومیت، ملیت و رنگ و نژاد فخر و مباهات نیست، مگر به تقوا// ملیگرایی با خلقت و هدف آفرینش تعارض دارد، انسان با ملیگرایی آرام نمیشود و به آرامش حقیقی نمیرسد// امروز ایران، ظرف اسلام است// باید ایدئولوژی و فلسفه انقلاب اسلامی در رفتارهای اجتماعی، خانوادگی و فردی ورزشکاران، هنرمندان و همه ملت بروز و ظهور پیدا کند تا معلوم شود مسلمان و انقلابیاند // چرا دشمن بر طبل ملیگرایی میکوبد؟
شناسنامه:
عنوان: قرار هفتگی
موضوع: خطر ملیگرایی
زمان: 12 آذرماه 1401
مکان: آستان امامزاده سیدجعفرمحمد(علیهالسلام)
دلیل تفاوت رنگ و زبان انسانها
از قرآن کریم نکات ارزشمندی در مورد ملیت و ملیگرایی استخراج میشود. «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیر»[1]؛ ما خلق کردیم شما را از زن و مرد(جنس نر و ماده)، بعد شما را شعبهشعبه و قبیلهای کردیم، شما را به ملتها و قبایل مختلف با رنگ و زبان و فرهنگ و آداب و رسوم مختلف تقسیمبندی کردیم. خطاب به نوع بشر است. خطاب به اهل ایمان نیست، بلکه مخاطب انسانها با هر دین و مذهبی هستند. آیه دیگری میفرماید: «وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِلْعَالِمِینَ»[2]، اختلاف زبانهای شما و تفاوت رنگهایی که انسانها دارند؛ سیاهپوست، سفیدپوست و سرخپوست؛ این از نشانههای خدا در عالم است. این علامتگذاری و نشانهگذاری خداوند است، این تفاوتها و اختلاف رنگ و زبان و خلقت و قبیلهقبیله کردن و شعبهشعبه کردن از علائم الهی است. چرا خداوند مردم را اینگونه آفریده است؟ میفرماید: «لِتَعَارَفُوا»، برای اینکه بتوانید همدیگر را از هم بازشناسید. «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ» اما گرامیترین شما نزد خداوند متعال باتقواترین شماست. خداوند در این آیه میفرماید: ما خودمان شما را به ملتهای مختلف تقسیمبندی کردیم، شما را قبیلهقبیله و رنگارنگ با زبانهای مختلف آفریدیم. این فعل خداوند است و خداوند کار عبث و بیهوه انجام نمیدهد.
تقوا تنها ملاک ارزشگذاری
اختلاف رنگها و زبانها، قومیت و ملیتها برای یک کلمه است: «لِتَعَارَفُوا»؛ برای اینکه بتوانید همدیگر را بشناسید. اما در عبارت آخر آیه، خداوند متعال ارزش را در تقوا میداند؛ یعنی ارزش واقعی در اختلاف قومیتها و ملیتها نیست، ارزش به تقواست. خداوند در سوره حجرات میفرماید: «إنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»[3]؛ مؤمنین به خاطر ایمان به خداوند با هم برادرند، خواه سیاهپوست یا سفیدپوست یا رنگ دیگر باشند. پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) میفرمایند: «ألا لا فَضلَ لِعَرَبِیٍ عَلی عَجَمِیٍّ و لاعَجَمِیٍّ عَلی عَرَبِیٍّ»[4]؛ نه عجم بر عرب فخر دارد نه عرب بر عجم. عجم به معنای غیر عرب است. عجم شامل هر قومیت و ملیتی غیر از عرب میباشد؛ تُرک، فارس، کُرد، بلوچ همه عجماند. قومیت و ملیت و رنگ و نژاد فخر و مباهات نیست، مگر به تقوا!
تفاوتها جذابیتهای آفرینش است
ملیت، قومیت، فرهنگ، آداب و رسوم همه نشانه و علامت است. این تفاوتها جذابیتهای آفرینش است؛ اگر همه یکزبان و یکرنگ بودند، یکنواختی در خلقت انسانها جذابیتی نداشت، بازشناسی اتفاق نمیافتاد، تنوعی هم در عالم خلقت وجود نداشت. تنوع برای ایجاد نظم و نظام لازم است. ظواهر و امور آفرینش باعث میشود تا موجودات دستهبندی شوند. به عنوان مثال شما از یک گُل دهها بلکه صدها گونه در دنیا شناسایی میکنید. یا صدها گونه پروانه در عالم شناسایی میشود، هر کدام دستهبندی میشود. هر کدام از اینها در عالَم کاری انجام میدهند، خداوند اینها را عبث خلق نکرده، بلکه مسئولیتی بر عهدهشان است.
اختلافی که موجب نظم و نظام میشود
اختلافات در ظاهر آفرینش باعث ایجاد نظم، نظام، قاعده و دستهبندی میشود، هم متنوع است و هم جذابیت دارد. در آیات قرآن ذکر میشود که این تنوع در گونههای مختلف و اختلاف در خلقت و آفرینش از رحمت خداوند تبارک و تعالی است. مرزهای تکوینی باعث ایجاد زیستبومهای مختلف میشود. مردمی که در کوهستان یا جنگل یا کویر زندگی میکنند، اخلاق و آداب و رسوم خاص خودشان را دارند. زیستبومهای مختلف باعث ایجاد آداب و رسوم، زبانها، رنگها و شکلهای مختلف میشوند. این تنوع خیلی زیبا و تأثیرگذار، هماهنگ با عالم طبیعت است، خداوند اینگونه آفریده است، اما اینها همه ارزشهای مادی و ظاهریاند. این ارزشها اصیل و ذاتی نیستند، چراکه ظواهر و مادیات اساساً اصالت ندارند.
آنچه باعث میشود تفاوتها و اختلاف ظواهر کنار هم جمع شوند و رنگ الهی بگیرند
حقیقت و اصل انسان روح انسان است، زیبایی و تواناییاش ازدسترفتنی است. ارزش حقیقی انسان به روح انسانی اوست که روح را خداوند عزوجل به انسان داده است. پس برتری روحی و انسانی ملاک است نه برتری ظاهری، شکلی و فرمی. اصل برتری به روح و انسانیت انسان برمیگردد و روح هم الهی و خدایی است، بنابراین ارزش اصلی انسان به میزان خدایی بودن اوست. لذا خداوند میفرماید: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ». نخ تسبیحی که مؤمنین را در هر قالب و شکلی به همدیگر وصل میکند، اسلام و عبودیت خداست. این فرهنگ باعث میشود همه تفاوتها و اختلاف ظواهر کنار یکدیگر جمع شوند و رنگ الهی بگیرند. مثلاً فردی سیاهپوست است، ولی همان کاری را میکند که سفیدپوست مؤمن میکند. سرخپوست مسلمان همان کاری را میکند که سفیدپوست مسلمان میکند. همه رنگها و زبانهای مختلف یک رنگ و یک زبان مشترک پیدا میکنند. در این نظام و عالم همه به یک جهت و قبله نماز میخوانند، همه روزه میگیرند.
متحد بودن در عین تفاوتها/ ثمرات تفاوتها
بین همه اقوام و ملیتها با همه اختلافهایشان رفتارهای مشترکی را میبینید؛ این همان ارزش اصلی است که خدای متعال برای انسان خواسته: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ» با همه اختلافهایتان، خداوند آن ارزش اصلی، که روح معنویت، اسلام و توحید، است را از شما میپذیرد.
با همه اختلافها یک اتحاد عظیم و بزرگی در وجود شما پیدا میشود و آن توحید و یکتاپرستی است. اگر چنین اتحادی اتفاق افتاد، میبینید همه انسانهای مختلف یک کار و رفتار واحد انجام میدهند. اختلافها(یعنی تفاوتها) سرجایش، با همه این تفاوتها یک کار واحد انجام میدهند. این یعنی توحید. خدا در این آیات میفرماید، من خودم شما را متفاوت آفریدم و این تفاوتها برای لذت و جذابیت زندگی است، برای نظم و نظام در زندگی و تنوع در آفرینش است. این تنوع، انسانها را به حرکت درمیآورد به انسانها انگیزه میدهد. انسانها با همدیگر معاشرت میکنند، به جاهای دیگر سفر میکنند، همدیگر را میشناسند، رشد میکنند و فواید زیادی در این اختلافها و تفاوتها است.
«إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ»، اما اگر میخواهید همه آن تفاوتها به نتیجه برسد و یک نتیجه ارزشمند دهد، به وسیله تقوا این اتفاق میافتد. یعنی همه اهل انفاق و اهل حُسن خلقاند، در کشورهای مختلف دنیا میبینید، مؤمنین رفتارهای واحدی دارند، مثلاً به یک کشور میروید و میخواهید مسلمانان را پیدا کنید، دنبال مسجد میگردید.
انسانیت ملاک ارزش هر قوم/ معیار ارزشگذاری در نظام توحیدی
بعضیها ملیت و قومیت را پررنگ میکنند تا آنجا که ملیت جلوی اسلامیت قرار بگیرد؛ مثلاً میگویند: من لُرم، من تُرکم، من فارسم، من فلانم، اینقدر پررنگ و داغش میکنند که دیگر شخص از حد و مرز عقلانیت خارج شد و به سمت نفسانیات رفت و اینقدر در این قومیت میدمند که دیگر با احکام اسلام جور نمیشود، حتی با عقل هم جور درنمیآید. ترکی، لری، فارسی، هرچه هستی انسان هستی، اینقدر جنس و نوع خود را برتر از بقیه نشان نده. آدم هستی مثل بقیه، نه تحقیر قومیتها درست است که بیایند قومیتها را تحقیر کنند، نه تعظیم بیجهت قومیتها. هر قومی ویژگیها و تفاوتها و برجستگیهایی دارد و ممکن است ضعفهایی هم داشته باشد، اینها معیار ارزشگذاری در نظام توحیدی نیست. معیار این است که چقدر انسانیت، عقلانیت و وحدانیت حاکم است. این معیار اصلی است.
چرا دشمن بر طبل ملیگرایی میکوبد؟
امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه) میفرمودند: آنهایی که بر طبل اختلافات ملیتها و قومیتها میکوبند، اینها دنبال این هستند که مسلمین و مؤمنین یکپارچه نشوند. ما یک تکوین داریم که همین اختلاف ظاهر و قیافه و... در عالم تکوین است و یک تشریع داریم، یعنی شرع، دستورات الهی و... آنها که تکوین یعنی رنگ، زبان، قومیت و ملیت، را خیلی پررنگ میکنند، دنبال بر هم زدن اوضاع تشریع امت اسلامیاند. قوانین تشریع میخواهد با همه اختلافات، همه را به یک سمت ببرد. اینها در اختلافات و تفاوتها میدمند. این تفاوتها ظاهری است. شما سفید و او زرد است. مهم این است که چه کسی در این عالَم انسانیت و توحیدش بیشتر از بقیه است.
در مورد گُلهایی که در عالَم طبیعتاند، آیا میتوانیم بگوییم این گل برتر از آن گُل است؟ ممکن است بگویید زیباتر از آن گل است، ولی نمیتوانیم بگوییم برتر از آن گل است. نمیتوان گفت: این گیاه برتر از آن گیاه است. از چه نظر میگوییم برتر است؟ در شکل ظاهر میگوییم این زیباتر است. بله زیباتر است، آن زشتتر است. ولی این مگر ارزش و معیار است.
هرچیز در این عالم حکمتی دارد
میدانید چقدر از حیواناتی که ما از آنها فراری هستیم، فایده دارند! مثلاً مار، دانشمندان میگویند مارها سموم هوا را میگیرند. در اکوسیستم عالم خیلی از حیواناتی که زشت چهرهاند یا به اصطلاح خطرناکند، خدا فوایدی را برای اینها قرار داده است. اتفاقاً اگر مار نباشد، سم هوا انسان را میکُشد. حالا به فلان حیوان زیبا نگاه کن. وقتی قرار است هوا پر از سم باشد، نمیتوانی به زندگی ادامه دهی. خدا که اسراف نکرده در آفرینش موجودات عالم همه چیز روی حکمت است. پس شما نمیتوانید بگویید این گل برتر از آن گل است و آن حیوان برتر از این حیوان است. همه اینها در جای خود وظایفی به عهده دارند و آن را انجام میدهند. انسانها هم همین هستند، با همه تفاوتها و اختلافاتی که در آنهاست.
ریشه بسیاری از جنگها
ملیگرایی، گرایش به ملت؛ ملیت یعنی همان تفاوتهای ظاهری. خدا ما را متفاوت و با ملیتهای متفاوت آفریده است. این ملیگرایی اصل شد. با این توضیحاتی که دادیم ملیگرایی یعنی چه؟ یعنی قالبگرایی، یعنی شکلگرایی، فرمگرایی، قشریگری، یعنی پوستهپرستی. من بگویم: ایرانیم، آن یکی میگوید: من عربم، آن یکی میگوید: من ترکم، او میگوید من لرم، او میگوید من بلوچم و.... بعد اینها به جان هم میافتند تا اثبات کنند برتر هستند. همینها باعث شد مغولها حمله کنند، عالم را بگیرند و آن جنایات اتفاق افتاد. میگفتند: ما قوم برتریم. جنگهای صلیبی برای چه اتفاق افتاد؟ یک ملیت میگوید: من از ملیتهای دیگر برترم. چرا افغانها حمله کردند و کشورگشایی کردند؟ جنایتهایی که شما در طول تاریخ در جنگهای مختلف میبینید آیا برای توحید بوده؟ برای چه بوده؟ برای اینکه بگویند ما قوم برتریم.
تعارض ظاهرگرایی با اصل خلقت
چرا امروز یهودیها داعیه دارند و میخواهند بر دنیا مسلط شوند؟ در دنیا این همه جنگ طراحی میکنند این همه فتنه میکنند، برای اینکه بگویند ما قوم برتریم. عقیده آنها این است که یهود قوم برتر عالم است و بقیه انسانها را اصلاً انسان حساب نمیکند. این پوسته گرایی و ظاهرگرایی است. ارزشها در ظاهر خلاصه میشود، در اینجا توجه به باطن کنار میرود. اصل خلقت و هدف آفرینش و ارزش اصلی، کنار میرود و ارزش در پوسته و ظاهر میآید. ملیگرایی، ظاهرگرایی و قشریگرایی با خلقت و هدف آفرینش تعارض دارد، انسان با ملیگرایی آرام نمیشود و به آرامش حقیقی نمیرسد. خیال میکند اگر قومش مسلط بر همه عالم شد، دیگر برتران عالم میشوند و به آرامش و لذت ابدی میرسند. ابدًا نمیرسند، چراکه آرامش حقیقی انسان در جا و چیز دیگری است. در گرایش به توحید و مبدأ خودش و منبع اصلی که از آنجا آمده است، و آن خدا و اسلام است. راه رسیدن به آن منبع اصلی اسلام است. نه تنها آرام نمیشود؛ بلکه بیشتر متحیر میشود. لذا خدا میگوید: «أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[5]؛ با یاد خدا انسان آرام میشود. قلبها با یاد خدا آرام میشود، با چیزهای دیگر آرام نمیشود، با گرایش به ظواهر آرام نمیشود.
جمع شدن بر محور توحید
همه قومیتها و ملیتها با همه رنگها و شکلهای مختلف از نخ اصلی که توحید است رد شدهاند. آن«بِحَبْلِ اللَّهِ» است که میفرماید: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا» با هر شکل و وضعیت هستید، «ِحَبْلِ اللَّهِ» را بگیرید، آرام میشوید. به ملیت و رنگ و زبان و قیافه و تمدن و... نیست.
اهمیت حقپرستی
آن دختری که فوت کرد و این همه جنجال درست شد، در فضای مجازی آنهایی که فتنهگر بودند، میگفتند قوم کُرد باید قیام کند و انتقام ناموسس را بگیرد! ما روی ناموس خیلی حساسیم. ناموسداری خیلی هم خوب است، ولی اگر فقط به خاطر ناموس بخواهیم کار کنیم، گاهی ممکن است روی حق هم به خاطر ناموس پا بگذاریم.
امام حسین(علیهالسلام) هم ناموسداری کرد، هیچکس ناموسدارتر از امام حسین(علیهالسلام) نبود ولی برای احقاق حق، ناموس خود را هم به میدان جنگ آورد. ما باید حقپرست باشیم نه ناموسپرست، وطنپرست و خاکپرست. همه اینها عوارض این عالم است، اصل و حقیقت عالم اینها نیست؛ مشکلات از جایی شروع میشود که اینها اصل شوند.
خطر ملیگرایی
خیلی از فیلمها، کلیپها، انیمیشنها و تبلیغاتی که درست میشود و در صدا و سیمای ما هم پخش میشود، ظاهراً بد نیستند، ولی اگر به صورت عمیق به آن نگاه کنیم، ایرادات جدی دارند. سرودهایی خوانده میشود که افراد متدین و انقلابی هم یاد گرفتهاند و میخوانند، کسی هم روی آن فکر نمیکند. مثلاً سیاوش و آرش کمانگیر با شهید همت و شهید بهشتی کنار هم گذاشته میشوند! به عنوان اینکه اینها همه افتخارات ملت ما هستند؛ شهدای ما را کنار ورزشکاران و فوتبالیستهایی که گل زدهاند، قرار میدهند. کمی به اینها فکر کنیم، درست است که این شخص افتخار آفرید، اما این کجا و آن کجا! یکی در فرعیات و ظواهر دست پایین که بعضی از آنها اصلاً ارزش چندانی هم ندارد کار کرده و دیگری برای اصل و فی سبیلالله جان خود را داده است. وقتی این دقتها انجام نمیشود، کار به جایی میرسد که یکی از رؤسای جمهور کشور ما در مورد یکی از رؤسای جمهور آمریکا که ترور شده، میگوید او شهید شده است؛ شهید آبراهام لینکن! شهید قاعده و حساب و کتاب دارد، باید فی سبیلالله به قتل رسیده باشد. وقتی نظام ارزشی به هم میریزد، سر از اینجا در میآوریم که آرش، سیاوش، همت، باکری، شهید بهشتی و شهید مطهری را با هم میبینیم. اینها با هم فرق دارند. وقتی اینها را کنار هم قرار میدهیم، فرزندانمان در آینده اشتباه میکنند. اینها خطر ملیگرایی و ظاهرگرایی است.
اساس بدبختی مسلمین
خدای متعال میفرماید: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ»[6]. تفاوتها و برتریهای علیالحساب ظاهری برای نشاندادن تفاوتها و برجستگیهای ظاهری و قومیتی است، روی اینها سرمایهگذاری نکنید. مثلاً یکی زیباست ولی اینقدر افراد زیبا هستند که جنایتکارند. آیا این ارزش است؟! در جامعه باید ارزشهای اخلاقی، الهی و انسانی برجسته شوند نه ارزشهای مادی و ظاهری؛ در غیر این صورت بر سر جامعه بلا میآید. امام خمینی(رحمتاللهعلیه) میفرمایند: «ملیگرایی اساس بدبختی مسلمین است». کشورهای اسلامی عرب میگویند ما برتر از فارسیم، آنها قوم عجم فلاناند. این افکار مایه بدبختی است. هر ملیتی اگر به ملیت خود ببالد و روی آن متوقف شود به توحید رفتاری، فکری و عملی نمیرسد. امام خمینی(رحمتاللهعلیه) میفرمودند: «اینکه ملت ایران روی ملیت خودش خیلی پافشاری کند، باعث میشود جلوی سایر ملتها قرار بگیرد.»
اگر عراق روی ملیت خود سرمایهگذاری کند، جلوی بقیه امتهای اسلامی قرار میگیرد و هیچ وقت به وحدت نمیرسند.
ارزش حقیقی ایران/ اسلام، نخ تسبیح ملت است
خواست خدا و اسلام نفی برتری قومی و نژادی است. امام(رحمتاللهعلیه) در مورد ملت میفرمودند: «ما ملت و فداکاری در راه میهن را در سایه اسلام میپذیریم. ما ملیت را در سایه تعالیم اسلام قبول داریم و ملت، ملت ایران است. برای ملت ایران هم همهجور فداکاری میکنیم، اما در سایه اسلام.» ملیت به خودی خود و فی نفسه ارزشی ندارد، شما ملتی هستید مانند دیگر ملتها. ارزش در اسلام، توحید، انسانیت و اخلاق است. امام(رحمتاللهعلیه) میفرمایند: این ملیگرایی که من با آن مخالفم آن ملیتی است که بر اسلام غلبه کند؛ یعنی ایران را اینقدر بزرگ کنیم که اسلام گم شود؛ مرتب بگوییم ایران؛ ایران خوب است ولی اگر آنقدر ایران گفتن زیاد شود که دیگر کسی اسلام را به یاد نیاورد، این ملیگرایی خطرناک است. اسلام نخ تسبیح آنهاست؛ ملتها مثل دانهها تسبیحی هستند که اسلام نخ اتصال بین آنهاست. این تقواست.
ما ملت امام حسینیم!
یک عده در فضای مجازی، عربها را تخریب میکنند، اینها در حقیقت میخواهند اسلام را تخریب کنند. ابتدا اسلام را ملیتی میکنند و میگویند اسلام برای عربستان است، اسلام از حجاز آمده و برای عربهاست. بعد مدام ایرادات عربها را میگویند و عربها را میکوبند. قصدشان این است که با کوباندن ملیت یک قشر خاص، اسلام را بکوبند، بعد به آنجا نیز میرسند که میگویند: اسلامی که 1400 سال پیش عربها آوردهاند و... ببینید این ملیگرایی چقدر خطرناک است که با آن اسلام را نیز میزنند. حاج قاسم(رحمتاللهعلیه) میفرمود: ما ملت امام حسینیم! ملت امام حسین(علیهالسلام) یعنی با هر قوم، قبیله، رنگ و زبانی که در ایران هستیم، ملیت ایرانی ما امام حسینی است. امام حسین(علیهالسلام) هم که ریشه اسلام است. ما امام حسینی هستیم یعنی نخ تسبیح و محور وحدت ما امام حسین(علیهالسلام) و دین اسلام است. این به اسلام برمیگردد.
امروز ایران، ظرف اسلام است
بعضی میپرسند چرا حضرت آقا(حفظهالله) خیلی روی ملیت و ایران تأکید دارند حتی میفرمایند: «اگر کسی جمهوریاسلامی را قبول ندارد و ایران را قبول دارد، پس پای کار بیاید. پای کار انتخابات و دفاع از کشور بیاید.» این یعنی چه؟ اینکه ترویج ملیگرایی است! ببینید؛ ایران یک ظرف است و اسلام مظروف (چیزی که داخل ظرف ریختهاند) به طور مثال ظرفی دارای عسل است و آن عسل مظروف است، یکی میگوید این عسل قلابی است و ما آن را قبول نداریم. به او میگوییم قبول، اگر عسل را قبول نداری، این ظرف را که قبول داری، نگذار این ظرف بشکند، اگر این ظرف بشکند دیگر هیچچیز نمیتوان درون آن ریخت. کشور ایران را قبول داری؟ الآن اسلام درون آن است، حالا تو میگویی که اسلام را قبول ندارم، این ظرف را اگر قبول داری، پس نگذار که بشکند. نگاه ما این است. ملیگرایی به آن معنا نیست. امروز ایران، ظرف اسلام است، شما اگر این ظرف را حفظ کردید اسلام را نیز حفظ کردهاید.
ایران، قرارگاه حسینبنعلی(علیهالسلام)
حاج قاسم میگفتند: امروز جمهوری اسلامی حرم است. ایران قرارگاه حسینبنعلی(علیهالسلام) است؛ یعنی اگر به دنبال اسلامی ایران را حفظ کن؛ چون الآن اتحاد ظرف و مظروف اتفاق افتاده است. این ملیگرایی نیست. حضرت آقا(حفظهالله) میفرمایند: غربیها آن فلسفه، ایده و فکر خود را در امور سیاسی، اجتماعی و حکومتی خود جاری کرده و امتداد دادهاند و خیلی از مشکلات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی خود را حل کردهاند. حتی ایشان فرمودهاند: کتابی مطالعه کردهام که در آن نوشته شده بود فلسفه غرب در یک بازی مانند فوتبال هم امتداد پیدا کرده؛ یعنی بازیکنان آنها بر اساس ایدئولوژی غربی اومانیسمی خودشان رفتار میکنند. به طور مثال باید ایدئولوژی و فلسفه انقلاب اسلامی در رفتارهای اجتماعی، خانوادگی و فردی ورزشکاران و هنرمندان و همه ملت بروز و ظهور پیدا کند تا معلوم شود مسلمان و انقلابیاند. یعنی مشخص باشد که چه ایدئولوژی در زندگی او هست. وقتی یک نفر موبایل شما را برمیدارد میبیند که پشت آن عکس رهبری و شهدا را زدهاید، معلوم میشود که بچه انقلابی هستید، وقتی جلوی ماشین علامت صلیب آویزان کردهاید نشان میدهد که شما مسیحی هستید. شما باید نشان دهید که مسلمانید؛ ایدئولوژی باید در همه برنامههای زندگی، ورزش، هنر و... جاری شود.
اختلاف ملیگرایی شهدا و بازیکنان فوتبال/ چرا اینقدر فوتبال را بزرگ میکنیم؟
تیم مغرب بازی را میبَرد، پرچم فلسطین را بالا میآورد، یعنی از کشوری که تحت ظلم اسرائیل است، حمایت میکند. در حالی که دولت مغرب، رابطه حسنهای با اسرائیل دارد. معلوم نیست بعداً چه بلایی میخواهند بر سر بازیکنان خود بیاورند، بازیکن جمهوری اسلامی ایران، وقتی بازی به نفع آمریکا تمام میشود، گریه میکند و بازیکن آمریکایی او را بغل میکند و دست بر سر او میکشد! خاک بر سرت! چهل سال است بچههای رزمنده ما در جبههها توسط دشمنان شقهشقه شدند، اشک و ضعفشان را کسی ندید، تو همه کشور پشتت آمدند، این همه پول خرج تو کردند و برای تو دعا کردند ولی جلوی آمریکاییها در میدان فوتبال باختی، بعد حالا گریه میکنی تا یک آمریکایی بیاید دست بکشد روی سرت! خاک بر سر تو و بزرگترهای تو! تا حالا تصویری که از آمریکا و ایران در ذهنها بود تصویری از آمریکاییها که در عرصه کشتی زانو زده بودند و دستانشان روی سرشان بود و بچههای سپاه به اینها آب میدادند بعد حالا تو گریه میکنی که باریکن آمریکایی نازت کند!
این آیا امتداد فلسفه انقلاب اسلامی در فوتبال است؟! برای چه ما اینقدر این فوتبال را بزرگ میکنیم؟ برای چه اینقدر همه تخممرغهایمان را در این سبد میگذاریم؟ برای چه آن را پایه حیثیت جمهوریاسلامی قرار میدهیم؟ برای چه اینقدر بزرگش میکنیم که جوان ما، دختر و پسر ما، عواطفشان را گره بزنند به اینکه اگر تیم ملیشان برنده شد از اعماق دل فریاد بزنند و شاد باشند و احساس پیروزی و موفقیت کنند و اگر شکست خورد احساس افسردگی و بیهودگی کنند؟ برای چه؟! مگر فوتبال معیار و ارزش است؟ وقتی ملیگرایی اصل شد، اینها نیز اصل میشود. خطر ملیگرایی اینهاست.
زمزمه امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در مسیر خانه تا مسجد
ایام تاریخی سالگرد شهادت برادر امیرالمؤمنین(علیهالسلام)، حضرت جعفربن ابیطالب(علیهالسلام) است. وقتی دستان امیرالمؤمنین(علیهالسلام) را بستند و به طرف مسجد پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) میبُردند، طناب بر گردن امیرالمؤمنین(علیهالسلام) بسته بودند و همان چند دقیقه قبل از آن هم فاطمه زهرا(علیهاالسلام) را در آستانه درب منزلش مجروح و مضروب کردند، اینجا جای چه کسی خالی است؟ نقل میکنند که زمان کشیدن حضرت به سمت مسجد، ایشان چند جمله فرمودند؛ یکی اینکه حضرت رو به قبر پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) خطاب کرد: «ابنَ اُم اِنَّ القَومَ اِستَضعَفُونی وَ کادوا یَقتُلُونَنی»[7]؛ این قوم مرا به استضعاف کشیدند و میخواهند مرا بکُشند. استضعاف در اینجا به معنای ضعیف شدن حضرت نیست، ایشان قویاند ولی ایشان را در جایی گیر انداختند که نمیتواند قدرتش را نشان دهد. این، استضعاف میشود؛ آدم قدرتمندی که چنان دست و پایش را بستند که نمیتواند حقش را بگیرد و میخواهند او را بکشند. این همان جملهای بود که هارون(علیهالسلام) به حضرت موسی(علیهالسلام) گفت. نقل دیگری از حضرت آنجاست که ایشان شروع کردند به حرف زدن؛ «أینَ حمزه»؛ حمزه(علیهالسلام) کجاست؟ حمزهای که تا بود مکه در برابر پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) تسلیم بود، مکه بتپرست میترسید. حمزهای که وقتی او را در اُحد کشتند، به پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) حمله کردند و حضرت زخمی شد. حمزه(علیهالسلام)، حمزه امّت بود.
اسم دیگری هم که بردند: «أینَ جعفر؟» بود. جعفر(علیهالسلام) کجاست؟ اینها اگر بودند حال و روز علی(علیهالسلام) این نبود، با وجود اینها کسی نمیتوانست در خانه فاطمه(علیهاسلام) بیاید.
روضه مقدمه فاطمیه/ مصیبت از دست دادن برادر
روضه جعفربن ابیطالب(علیهالسلام) روضه مقدمه فاطمیه است. در جنگ موته، جعفربن ابیطالب(علیهالسلام) فرمانده لشکر پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) بود و به شهادت رسید. او را هم مثله کردند، دو دستش را قطع کردند. در بین اصحاب بگو مگو بود که چه کسی برود خبر شهادت جعفر را به امیرالمؤمنین(علیهالسلام) بدهد. چون خیلی ارتباط بین آنها صمیمی و برادرانه بود. پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) فرمودند اگر کسی نمیرود خودم میروم. نزد امیرالمؤمنین(علیهالسلام) رفتند و ایشان را در آغوش گرفتند. پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) زارزار گریه میکردند، امیرالمؤمنین از این حال پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) پرسید آقا چه شده؟ آقا فرمودند: جعفر(علیهالسلام) به شهادت رسید. نوشتند ایشان همان جملهای را فرمود که اباعبدالله(علیهالسلام) فرمود: «الآن اِنکَسر ظَهری»...